بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #71  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دوش گفتم عشق را ای شه عیار ما
سر مکش منکر مشو برده‌ای دستار ما

پس جوابم داد او کز توست این کار ما
هر چه گویی وادهد چون صدا کهسار ما

گفتمش خود ما کهیم این صدا گفتار ما
زانک که را اختیار نبود ای مختار ما

گفت بشنو اولا شمه‌ای ز اسرار ما
هر ستوری لاغری کی کشاند بار ما

گفتمش از ما ببر زحمت اخبار ما
بلبلی مستی بکن هم ز بوتیمار ما

مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear

ویرایش توسط آريانا : 02-25-2010 در ساعت 01:25 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #72  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم
در سینه از نی او صد مرغزار دارم

قاصد به خشم آید چون سوی من گراید
گوید کجا گریزی من با تو کار دارم

من دوش ماه نو را پرسیدم از مه خود
گفتا پیش دوانم پا در غبار دارم

خورشید چون برآمد گفتم چه زردرویی
گفتا ز شرم رویش رنگ نضار دارم

ای آب در سجودی بر روی و سر دوانی
گفتا که از فسونش رفتار مار دارم

ای میرداد آتش پیچان چنین چرایی
گفتا ز برق رویش دل بی‌قرار دارم

ای باد پیک عالم تو دل سبک چرایی
گفتا بسوزد این دل گر اختیار دارم

ای خاک در چه فکری خاموشی و مراقب
گفتا که در درونه باغ و بهار دارم

خاموش باش تا دل بی‌این زبان بگوید
چون گفت دل نیوشم زین گفت عار دارم



مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #73  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دلدار من در باغ دی می گشت و می گفت ای چمن
صد حور خوش داری ولی بنگر یکی داری چو من

گفتم صلای ماجرا ما را نمی‌پرسی چرا
گفتا که پرسش‌های ما بیرون ز گوش است و دهن

گفتم ز پرسش تو بحل باری اشارت را مهل
گفت از اشارت‌های دل هم جان بسوزد هم بدن

گفتم که چونی در سفر گفتا که چون باشد قمر
سیمین بر و زرین کمر چشم و چراغ مرد و زن

مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #74  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان
تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من

خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر
وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من

چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من

گفتا مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان
خواهی چنین گم شو چنان در نفی خود دان کار من

گفتم منم در دام تو چون گم شوم بی‌جام تو
بفروش یک جامم به جان وانگه ببین بازار من


مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #75  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

روزی به سوی صحرا دیدم یکی معلا
اندر هوا به بالا می‌کرد رقص و جولان

هر سو از او خروشی او ساکن و خموشی
سرسبز و سبزپوشی جانم بماند حیران

گفتم که در چه شوری کز وهم خلق دوری
تو نور نور نوری یا آفتاب تابان

گفتا دلم تنگ شد تن نیز هم سبک شد
تا پاگشاده گشتم از چارمیخ ارکان

گفتم که ای امیرم شادت کنار گیرم
بسیار لابه کردم گفتا که نیست امکان

گفتم بیا وفا کن وین ناز را رها کن
شاخی شکر سخا کن چه کم شود از آن کان

گفتا که من فنایم اندر کنار نایم
نقشی همی‌نمایم از بهر درد و درمان

گفتم تو را نباید خود دفع کم نیاید
پنجه بهانه زاید از طبعت ای سخندان

گفتا ز سر یک تو باور کجا کنی تو
طفلی و درست ابجد برگیر لوح و می‌خوان

گفتم همین سیاست می‌کن حلال بادت
صد گونه دفع می‌ده می‌کش مرا به هجران

زود از زبان دیگر صد پاسخ چو شکر
برخواند بر من از بر , گشتم خراب و سکران

مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #76  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم که تا به گردن در لطف‌هات غرقم
قانع نگشت از من دلدار تا به گردن

گفتا که سر قدم کن تا قعر عشق می‌رو
زیرا که راست ناید این کار تا به گردن

گفتم سر من ای جان نعلین توست لیکن
قانع شو ای دو دیده این بار تا به گردن

گفتا تو کم ز خاری کز انتظار گل‌ها
در خاک بود نه مه آن خار تا به گردن

گفتم که خار چه بود کز بهر گلستانت
در خون چو گل نشستم بسیار تا به گردن

گفتا به عشق رستی از عالم کشاکش
کان جا همی‌کشیدی بیگار تا به گردن

مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #77  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گل گفت مرا نرمی از خار چه می‌جویی
گفتم که در این سودا هشیار چه می‌جویی

گفتا که در این سودا دلدار تو کو بنما
گفتم نشدی بی‌دل دلدار چه می‌جویی

گفتا هله مستانه بنما ره خمخانه
گفتم که برو طفلی خمار چه می‌جویی

گفتا ز چه بی‌هوشی بنمای چه می‌نوشی
گفتم برو ای مسکین هشدار چه می‌جویی

گفتا که چه گلزار است کز وی نرسد بویی
گفتم اگرت بو نیست گلزار چه می‌جویی

گفتا که وفاجویان خوابی است که می‌بینند
گفتم که خیال خواب بیدار چه می‌جویی

مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #78  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی
شب خوش مگو مرنجان کامشب از آن مایی

افروخت روی دلکش شد سرخ همچو اخگر
گفتا بس است درکش تا چند از این گدایی

گفتم رسول حق گفت حاجت ز روی نیکو
درخواه اگر بخواهی تا تو مظفر آیی

گفتا که روی نیکو خودکامه است و بدخو
زیرا که ناز و جورش دارد بسی روایی

گفتم اگر چنان است جورش حیات جان است
زیرا طلسم کان است هر گه بیازمایی

گفت این حدیث خام است روی نکو کدام است
این رنگ و نقش دام است مکر است و بی‌وفایی

چون جان جان ندارد می‌دانک آن ندارد
بس کس که جان سپارد در صورت فنایی

گفتم که خوش عذارا تو هست کن فنا را
زر ساز مس ما را تو جان کیمیایی

تسلیم مس بباید تا کیمیا بیابد
تو گندمی ولیکن بیرون آسیایی

گفتا تو ناسپاسی تو مس ناشناسی
در شک و در قیاسی زین‌ها که می‌نمایی

گریان شدم به زاری گفتم که حکم داری
فریاد رس به یاری ای اصل روشنایی

چون دید اشک بنده آغاز کرد خنده
شد شرق و غرب زنده زان لطف آشنایی

ای همرهان و یاران گریید همچو باران
تا در چمن نگاران آرند خوش لقایی

مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #79  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی
گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی

گفتم: به خواب دیدن زلفت چگونه باشد؟
گفتا: که خویشتن را در پیچ و تاب بینی

گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور
گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی!

گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم
گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟

گفتم: خراب گشتم در دور چشم مستت
گفتا: که هر چه بینی مست و خراب بینی

گفتم: لب تو دیدن صد جان بهاست او را
گفتا: مبصری تو، در لعل ناب بینی

گفتم: که روز سلمتان شب شد ز تار مویت
گفتا: نگر به رویم تا آفتاب بینی

سلمان ساوجي
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #80  
قدیمی 02-25-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رفتنیم رفتنیم باید برم باید برم بايد كه تنها بمونم آوازه غم رو بخونم
شايد كه رفتنم منو از ياد شما ببره
ولي شما تو قلبمي نهايته شكستنه
حالا كه من دارم ميرم بزار يه چيزيرو بگم
بعدش آرومو بيخيال تو غربت آروم بگيرم
من ميرمو مونده برام يه جفت سوال بي جواب
چرا بايد خسته بشم يا كه دلم باشه كباب
اين زمونه تو غربتش براي من جايي داره
دارم ميرم كه اينطوري قلبتون آروم بمونه
خوب مي دونم كه اينطوري صداي شعرم مي پيچه
تو جاده تنهايي ا يه ميلاد آروم بشينه
خوب آخره قصمونه بايد تمومش بكنم
خدا نگهدار شما اينجا تمومش ميكنم
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:45 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها