بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #71  
قدیمی 06-25-2009
ترخینه آواتار ها
ترخینه ترخینه آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jun 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 39
سپاسها: : 0
در ماه گذشته یکبار از ایشان سپاسگزاری شده
Talking تصویر مراسم اعدام جنایتکار بیرحمی که دخترها را عمدی می ترساند

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #72  
قدیمی 06-27-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید شکلک درمانی

1.
اه بازم این اومد!!
2.
نتیجه ی ابراز عشق!!
3.
تازه اومده اما چه جیگره !!
4.
شماره بدم؟!!
5.
ســــــــــــــــلااااام !!!!!
6.
می خوام بزنمش !!
7.
چقدر بی احساسه .....!
8.
من نخوام اینو ببینم باید کیو ببینم . ای خدااا!!
9.
وای که چقدر فک می زنه این !!
10.
خیلی مهربونه !!
11.
انده خندست !!
12.
آدی یاهوتو برام بفرست !!
13.
با شخصیته !!
14.
دوسم داری؟!!
15.
دوست دارم بهش بگم دوست دارم اما روم نمیشه !!
16.
نمیشه بگم . شششش !!
17.
خیلی وحشتناکه!!
18.
اصلا دوسم نداره !!
19.
لوس و بی مزه !!
20.
خیلی باهوشه !!
21.
خجالت می کشم ازش !!
22.
ترسناکه !!!!
23.
دوستت دارم !
24.
نفر بعدی لطفا...!!
25.
خیلی باحاله !!
26.
حالا چی می شد یکی دیگه قبل ما میومد ؟
27.
غمگینه!!
28.
دوست دارم بخورمش!
29.
خسته کنندست !!!
30.
زیر آب زنه
31.
دلم می خواد اددش کنم!
32.
. . . . . . . ..! ! !
پاسخ با نقل قول
  #73  
قدیمی 07-23-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید من و کاترین(طنز)

سلام به همه دوستان..حالتون خوبه..خوب حالا که خوبید من برای شما می خوام یه قصه(غصه-قسه-غسه-غثه...)اصلا یه داستان بگم.این داستان کاملا حقیقتی است...این داستان برمی گرده به اون زمان که من تو کالجی در هالیوود تحصیل می کردم و حتی افشای این داستان با عث شد که من از امریکا دیپورت بشم.
خوب بگظریم.بریم سر اصل متلب...
یکی بود و 2 تا نبود..زیر گنبد کبود یه پسری به نام حامد بود(البته لازم به ذکر است که اسم غربی من تو آمریکا لئوناردو دیوید بود)..
داشتم می گفتم...یه روز صبح که از خواب بلند شدم تا به سمت کالج حرکت کنم...با صحنه جالبی روبه رو شدم..بازم مثل همیشه در حال فیلمبرداری بودند...که بازیگرای معروفی چون آنتونی باندراس،آل پا دست چینو و جمشید هاشم پور و کاترین زتا جونزدر حال بازی بودند.ولی چون کلاس من دیر شده بود مجبور شدم سریعا محل رو ترک کنم تا به کلاس برسم.ساعت 2 بعد از ظهر بود که من داشتم از کالج می اومدم به سمت اینجا.دوباره دیدم در حال فیلمبرداری هستند...من مشغول تماشا بودم و از بازی زیبای کاترین زتاجونز لذت می بردم.بعد از چند دقیه از اونجا به سمت اینجا حرکت کردم.دوباره فرداش به سمت کالج می رفتم که دیدم دیگه فیلمبرداری نمی کنند هر چند گروهشون اونجا بود.بی تفاوت از اونجا گذشتم.تو دانشگاه بودم که ییباره در کلاس ما رو زدند و چند نفر به همراه مدیر کالج وارد کلاس شدند(در ضمن لاضم به ظکر است که بگویم من در کالج حنر تحسیل می کردم).بعد از چند دقیقه مدیر به ما گفت این آقای جیمز کامران هستند.کارگردان فیلم هایی چون تایتانیک وکلاه قرمزی2 وبرای تکمیل کادر بازیگری خود احتیاج به چند بازیگر کودنی مسل شما دارند.کی حاضر توی این فیلم بازی کنه.همه بچه ها با سرو صدای زیادی دستشونو بردند بالا و می گفتند ما...ما...تو رو قرآن...ما بیاییم....ولی من بسیار سنگین گونه و متینانه سر جام نشسته بودم و به اونا خیره شدم..در آن لحظه بود که به ناگاه آقای جیمز به من نگاه کرد و گفت:
hey..u..mage u don’t love film bazi koni???han

منم گفتم:
na baba…hoselashoo nadaram..

جیمز گفت:
shut off..bache poro kelas mizary for us

من گفتم:
sit down baba ...

جیمز رو بهمکارش کرد و در هین نگاه کردن به من به او گفت:
this pesare kheyli very good khoshtype..joon mide vase actory

بعد رو به من کرد و گفت:
hey..are u ready forr bazy 2 film?

منم وقتی دیدم اصرارشون زیاده بهش گفتم:
first khodet ready..dovoman i bayad fekramoo bokonam…0k

Ok(خداییش حال کردید چه با تسلط خاصی اونم با لهجه آمریکایی براشون انگلیسی صحبت کردم.)

منم شب حسابی فکر کردم..فرداش رفتم سر صحنه و وقتی جیمز منو دید سریع به طرفم دوید و گفتi…how r u?r u readi?
من گفتم:aleyke hi…yes..i hazer…khodet ready
به هر حال وقتی منو به همه بازیگرا معرفی کرد به من فیلم نامه رو گفت و گفتش تو در جایی نقشه دوست پسر کاترین زتا جونز رو بازی میکنی و با ید با هاش..(سانسور)..و بعدش اون یکی دوستش می یاد تو رو می زنه و یه جنجالی می شه و تو میمیری و فیلم تموم میشه.
من وقتی حرفاشو شنیدم با خشمی بسی بسیار خشم ناراحتی گفتم:
NOOOOoooo…….i don’t bazi konam filmahye sahne dar…shute off..shute

up..man migooam..bye

وقتی من این حرفاروداشتم می زدم می دیدم که کاترین خیلی به من نگاه می کنه و کمی هم تعجب می کنه و یه تبسمی(از اونا که آدمو می کشه)به من کرد.من وقتی قهر کردم و داشتم می رفتم یهو جیمز پرید رو پای منو گفت:naaaaa..nadre world mesle u..nadreeeee
منم وقتی دیدم التماس میکنه بهش گفتم داستان فیلم رو باید عوض کنه و اونم قبول کرد..که نقش من و باندراس عوض بشه..
فیلم اکشن شد...و نوبت من شد...در این لحظه من در اوتاق رو می شکستن می کنم..و وقتی آن صحنه رو می بینم یهو می خندم و می گم:
Soryy..i khandam migire

و دوباره فیلم کلیک خورد...و بازم من خندیدم..یهو جیمز گفت:
Maskhare..mage in fimhaye mehran modirye hey zerti mikhandi

منم گفتم:
ok..dige no khande mikonam

خوب شروع شد...من درو میشکنم..دوربین رو دماغ من زوم میکنه در حالی من خشمگینم..وقتی اون صحنه رو می بینم..می گم:
Hey kesafat…lashi…mage khodet namoos nadidi…be gf man chikar dary…

و یک دعوایی میشه..منم که بچه ایرون یه دفعه جو می گیره و واقعا بانداراس کتک می زنم.
بعد که من مثلا باندراس رو می کشم..دست کاترین رو می گیرم و بغلش می کنم و سریع فرار می کنیم..در حال فرار یهو کتی جون(از اینجا به بعد خودمونی میشیم)می خوره زمین منم بغلش مینم و می گم:
What??chi shod?khobi

میگه:
yes..i khobam..

و بعد من به اعماق آخر ته تهای اون چشش نگاه میکنم و اونم به ته چشم من نگاه میکه و کم کم صورت هامون به هم نزدیک میشه و دوربین به سمت چمن ها میره(بابا من که گفتم من صحنه نداشتم مثلا داشتیم ماچ می کردیم..دوربین چیزی نشون نداد که...فوش نده..هوی..فحش نده..به خدا ماچش نکردم)
بعداز فیلم من تونستم در نقش بهترین بازیگر متمم مرد جایزه نخل طلایی فجر رو بگیرم..بعد اون فیلم شایعاتی مبنی بر روابط نامشروع من و کتی بر سر زبانان افتاد..وهمه جا می گفتند ما دوتا رو با هم دیدند...و بعد جریان ازدواج ما...من که اصلا عمرا همه چیزو تکذیب می کردم...و به خبرنگارو می گفتم:
No be ghoran..man don’t..bavar konid..age bavar nemikonid..fosh bezar vasat har ki hamchin karii karde..

داشت سرو صدا ها می خوابید که یهو جریان حاملگی کاترین لو رفت و گندش در آمد..وبعدش این عکس ساختگی که در کل جهان پخش شد و جنجال زیادی به پا کرد(این عکس زمانی بود که من و کاترین توی قبرستان بازیگرای هالیوود با هم بودیم و اون به من گفت من تو رو خیلی دوست دارم و منم گفتم نه..من نامزد دارم(الکی) به صورت مخفیانه با هم گرفتیم)
ووقتی بچه به دنیا اومد جنجالی به پا شد که پدر این بچه کیه..همه انگشتای اتهام به سمت من بود..ولی منم همه چیزو تکذیب می کردم...و گفتم اگه باور نمی کنید برید آزمایش DNA بگیرید...و وقتی آزمایش DNA گرفتند در کمال تعجب متوجه شدیم اون بچه مال جیمز هست.ولی باز اونا می گفتند نه..اون بچه تو هستش..کاترین هم گفت من در قبال دریافت یه عالمه $$ همه چیزو تکذیب می کنم و حقیقتو می گم..و من هم قبول کردم بعد از پرداخت اون یه عالمه پول...کاترین حقایق رو گفت و گفت:
I & jaymz sighe bodim & ghasde ezdevaj dashtim but vaght nakrdim ezdevaj konim & vaghty didim bache be 2nia dare myad jaymz gooft hame chizo bendazim sare in leunarde(esme gharbye man)va in shod ke baaes shod in jaryan pish byad..


منم بعد این قضیه به این نتیجه رسیدم که هیچ جا مثل ایران خودمون نمیشه...و برگشتم(البته منو انداختند بیرون)
پاسخ با نقل قول
  #74  
قدیمی 07-27-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چرا آقایون زودتر از خانم ها می میرند؟

این سوالی است که برای قرن های متمادی بی پـاسـخ مـانـده اسـت... اما حالا ما می خواهیم پاسخ آنرا به شما بدهیم:

-اگر خانمتان را بر بالای یک سکو بگذارید و از او در مقابل موش ها محافظت کنید...شما یک مرد هستید.
-اگر در خانه بمانید و کارهای خانه را انجام بدهید...شما یک مرد لوس و مامانی هستید

-اگر به شدت کار کنید...برای او اهمیت قائل نیستید که برایش وقت صرف نمی کنید
-اگر به اندازه کافی کار نکنید...مفت خوری هستید که به درد هیچ چیز نمی خورید

-اگر او یک کار ملال آور با حقوق پایین داشته باشد...شما قصد بهره کشی اقتصادی از او را دارید
-اگر شما یک کار ملال آور با حقوق پایین داشته باشید...بهتر است تنبلی را کنار بگذارید و کار مناسب تری پیدا کنید

-اگر شما شغل بهتری گرفتید...پارتی بازی شده
-اگر او شغل بهتری بگیرد...به خاطر توانایی های بالایش بوده

-اگر به او بگویید که چقدر زیباست...این نشان دهنده خواست های جنسی شماست
-اگر سکوت کنید و چیزی نگویید...این بی اهمیتی شما را نسبت به او می رساند

-اگر گریه کنید...آدم بی عرضه ای هستید
-اگر گریه نکنید...بی احساس و بی عاطفه هستید

-اگر بدون مشورت با او تصمیم بگیرید...شما یک متعصب خودخواه هستید
-اگر او بدون مشورت با شما تصمیم بگیرد...یک خانم لیبرال و آزادمنش است

-اگر از او خواهش کنید که به خاطر شما کاری را که دوست ندارد انجام دهد...این امر سلطه جویی و دیکتاتور بودن شما را می رساند
-اگر او از شما یک چنین درخواستی داشته باشد...انجام آن لطف و مرحمت شما را می رساند

-اگر از هیکل و اندام زیبایشان تعریف کنید...منحرف هستید
-اگر تعریف نکنید...شما را هم جنس باز تلقی می کنند

-اگر از آنها بخواهید که موهای پایشان را تمیز کنند و هیکل خود را روی فرم نگه دارند... شما یک مرد شهوتران هستید
-اگر نخواهید...شما اصلا رمانتیک نیستید

-اگر به خودتان برسید...خودبین و از خودراضی هستید
-اگر این کار را انجام ندهید...یک فرد ژولیده و نا مرتب هستید

-اگر برای او گل بخرید... این کار را برای دستیابی به چیزهای دیگر انجام داده اید
-اگر نخرید...احساسات او را درک نمی کنید

-اگر به پیشرفت های خود افتخار کنید...انسان جاه طلبی هستید
-اگر این کار را نکنید...اصلا بلندپرواز نیستید

-اگر او سر درد داشته باشد...خسته است
-اگر شما سر درد داشته باشید...می خواهید به او بفهمانید که دیگر دوستش ندارید

.............................


در نهایت...مردها زودتر می میرند چون خودشان اینطور می خواهند! !
__________________
پاسخ با نقل قول
  #75  
قدیمی 08-09-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مناسب ترین کیس! دختر بیل گیتس!

مناسب ترین کیس!
دختر بیل گیتس!
خیلی از بینندگان محترم مجله در ارائه دیدگاه ها از ما کیس مناسب می خواهند البته ما را اشتباه گرفته و در جریان نیستن که والله بالله ما بنگاه محبت نداریم! و سایت دوست یابی نیستیم! که انشاء الله برای امر خیر ازدواج هست و الحمدالله دیگر کسی در پی دوستی نیست. و همه به راه راست هدایت شدن.
یک مدتی گشتیم و برای این عزیزان که الان دهان مبارک اشون آب افتاده مناسب ترین کیس را یافته و امید است معرفی اون باعث شود به صراط مستقیم آمده و انگیزه برای زندگی پیدا کنند !
اينم داستان:
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر (دانشجوی رشته مهندسی صنایع): نه! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم

پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر «بیل گیتس» است
پسر: آهان اگر اینطوریه، قبول است

پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند

پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام «مدیرعامل بانک جهانی» است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است

بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود

پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم

پدر: اما این مرد جوان داماد «بیل گیتس» است
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد

و معامله به این ترتیب انجام می شود

نتیجه اخلاقی ۱: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی را برگزینید.

نتیجه اخلاقی ۲: می شود با فکر، از هیچ، همه چیز ساخت.






__________________
پاسخ با نقل قول
  #76  
قدیمی 08-26-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید جي اف مي خواي يا بي اف؟ بيا تو تا يادت بدم

راه هاي جي اف پيدا كردن

دوست یابی به دو بخش عمده تقسیم میشه: 1-اینترنتی 2-غیر اینترنتی
که دوست یابی اینترنتی دو قسمت داره: 1- با وبلاگ 2- بی وبلاگ

دوست یابی غیر اینترنتی که دیگه توضیح نمیخواد چون همون روش سعی و خطاست.
پس بریم سراغ دوست یابی اینترنتی که روش با وبلاگ یه مقدار ساده تر از روش بی وبلاگه برای شروع باید یه وبلاگ با یه اسم غم انگیزناک و افسرده ناک بسازی. مثلا:
daryaye-gham ... to-ro-mikham ... bargard ... asheghe-bi-gharar
gigilie-gomshodeye-man ... farhad-ba-faryad ... Love-Story ... Sahele-Aram
mano-niga-nakon
بعد دیگه می ری یه اسم قشنگ برای عنوان وبت می گذاری. مثلا:کجا بیدی؟هرجا گشتم نبیدی؟...قایم باشک...هی فلانی کجایی؟...عزیزم بیدار شو...بی تو هیچم،بیا تو گیجم...کاشکی کجایی؟...کتاب زندگیم بی تو دفتر چهل برگه...آچار فرانسه زندگیم کجایی؟... ویتامینم بی تو میمیرم... از وقتی تو رفتی... فلانی هستم از فلان شهر...
خلاصه بعدشم یه قالب مشکی با بک گراند یه قلب تیر خورده یا شکسته بعدش یه آیدی می سازی که اسمش مثل آدرس وبلاگت باشه. بعدشم دیگه دام پهن شده و باید مثل یه شکارچی پلید منتظر به دام افتادن شکار باشی بعد تو هر وبلاگی که می ری و می بینی نویسنده ش جنس مخالفه و آیدی گذاشته آیدیشو اد می کنی ولی با هیچکدوم چت نمی کنی. اونا هم که از دنیا بی خبر میان بهت پی ام می دن که ببینن تو کی هستی؟ تو هم از موقعیت استفاده می کنی و با حرفای صدمن یه غاز عشقولانه می ندازیشون تو دام اگه پسری: بله...من یه دخترو خیلی دوست داشتم...عاشقش بودم...همه چیزمو به پاش ریختم...ولی اون بی وفایی کرد و بهم خیانت کرد و رفت دختره م شروع می کنه دلداری دادن بهت و می گه که :منم جای خواهرت...اشکالی نداره...منم کم مشکل ندارم تو زندگیم...و اینجوری کم کم مخشو می زنی و خرش می کنی.
اگه دختری: بله... من یه پسرو خیلی دوست داشتم...با وجود زیبایی بی حد و حصرم تموم خواستگارامو به خاطر اون رد کردم...ولی اون بهم خیانت کرد و با دوست صمیمیم دوست شد و رفت.پسره م شروع می کنه دلداری دادن بهت و می گه که : منم جای برادرت...اشکالی نداره... منم تو زندگی خیلی سختی کشیدم تا تونستم رو پای خودم بایستم... و اینجوری میشه که جوون مردمو خر میکنی.
برای دوست یابی بی وبلاگ خداییش باید یه مقدار حرفه ای باشی. اول از همه باید یه آیدی بسازی مرررررررررررررررررررررگ.
مثلا:
bi_to_hicham_ messe_pichak_ doret_mipicham...key_boarde_bi_mouse ...keshtie_be_gel_ neshasteye_ talaatome_ sahel_ha...dara_bi_sara...sara_bi_dara...daryaye_b i_sahel

بعدش می ری تو روم و کمین می کنی.اینجا دیگه به هیچوجه حق انتخاب نداری.حتی اگه آیدی دو جنسی هم دیدی سریع باید با شکم خودتو پرت کنی روش...شاید بتونی تصاحبش کنی...انشاالله...حالا...اینجا یه سری چیزا هست که شانست رو بیشتر می کنه.مثلا داشتن ویس. یا داشتن وبکم.حفظ بودن چند بیت شعر عاشقانه غم انگیز که از بی وفایی دنیا می گه خیلی موثره...و بالاخره نحوه سلام کردن.ببینین.روانشناسی ثابت کرده که نحوه سلام کردن آدما رابطه مستقیم با شخصیتشون داره. نحوه سلام کردنت بسته به جنسیتت باید عجیب غریب باشه.
مثلا:
سلام هم چت... وبلاگ رو نور افشانی کردی...سلام حاجی ، سیدتو کشتن...سلام همشیره...سلام برادر...آبجی رو بپوشون که ما اومدیم خدمتت واسه سلام...سلام داداشی...سلام جوجو...
اینجا یه عامل دیگه هم موثره و اون میزان اعتقادت به خداس.یعنی باید به خدا توکل کنی...یا در حقیقت التماس کنی که انشالا درست میشه.

موفق باشيد
پاسخ با نقل قول
  #77  
قدیمی 08-26-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

روش هاي دوست پسر پيدا کردن ...


روش جوادي: يه بار يه جايي که توي ديد طرف باشه و بتونه با دو تا شليک خودشو بهت برسونه يهو غش مي کني و ولو مي شي کف زمين.پس از چند دقيقه هذيون گفتن راجع به اينکه پسر پسر اصغر قصاب اومده خواستگاريت اما تو نمي خواهي به اون شوهر کني/ مثلا به ضرب آب قند به هوش مي آيي و وقتي چشمت به طرف مي افته يهو بغضت مي ترکه و د گريه. وقتي خوب گريه هاتو کردي و پاشدي که بري طرف کلي اصرار ميکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه مي افتي که بري اما يجوري راه مي ري که مطمئن بشي طرف مي تونه تا خونتون تعقيبت کنه... تا اينجا تو کار خودتو کردي اما از اينجا به بعدش ديگه با اوس کريمه.

روش ياهو مسنجري: اين روش اخيرا کاربرد زيادي پيدا کرده و عمدتا هم به خاطر اينه که لازم نيست مستقيم توي چشماي طرف نگاه کني و اين براي آماتورها هم کمک خبلي بزرگيه.از ايکونهاي گوگولي مگولي هم مي توني براي رسوندن مفهوم استفاده کني.اما بديشم اينه که بعضي وقتها توي چت يه سو تفاهم هايي پيش مي آد که خر بيار و باقالي بار کن!! نکته:اين روش فقط وقتي کاربرد داره که مطلب بطور صريح ادا بشه اما به علت اينکه هيچ موجود اناثي اصولا اين کاره نيست پس بهتره که اصلا قيدشو زد!

روش بچه خر خوني: همون داستان جزوه و اين که خودت واردي. نکته:متاسفانه از اونجايي که مجموع دو متغير زيبايي و خر خوني در مورد دختر جماعت هميشه يه مقدار ثابته بنابراين بهتر که روي اين روش خيلي حساب نکني!

روش خرکي: جلوي يکي از اين لندکروز سياهها بوسش مي کني که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار مي کني.

روش مذهبي خفن: چهل شب جمعه جلوي در خونتون رو جارو مي کني و آجيل مشکل گشا پخش مي کني . تو ي اين مدت به هر چي امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل ميشي و نذر مي کني که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقي يه شمع روشن کني ...ايشالا که حاجتتو ميگيري. نکته:خواهر التماس دعا(براي زدن مخ علی اين روش توصيه ميشه)

روش از ما بهتران: لازم نيست کاري بکني. فقط انتخاب کن!

روش بچه مثبت: طرف و به يه کافي شاپ دعوت مي کنيو اونجا خيلي معقول و منطقي مساله رو بهش مي گي.اونم احتمالا يه فرصتي مي خواد که فکر کنه و بعدشم ايشالا که بعله رو مي گه. نکته:تا حالا چيزي خنده دار تر از اين شنيده بودي؟

روش عرفاني: ميري لب چشمه که آب بياري مي بيني از قضا اونم انجاست.يه جوري که انگار حواست نيستپات مي خوره به کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشير مي شه.بعد لپات گل مي اندازه و با عجله کوزتو پر مي کني و ميري. اينجاست که طرف با خودش فکر مي کنه: اگر با من نبودش هيچ ميلي چرا ظرف مرا بشکست ليلي خلالصه خيالت تخت باشه که کارت درسته! نکته: اين روش در طي تاريخ امتحانشو بخوبي پس داده و بنا براين بسياري از کارشناسان و صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج در اثر لوله کشي شدن آب بوجود اومده .

روش لوس گري: يه دفعه يه سوسک مي بيني و بنا ميذاري به جيغ! آ ي جيغ نکش کي بکش.طرف هم که وضع و اينطور مي بينه به هر قيمتي شده سوسک و به ديار باقي مي فرسته. حالا تو همچين تحويلش مي گيري که انگار شير شکار کرده! و بعدشم مثلا از ترس سوسک يه مدتي خودتو بهش مي چسبوني و ازش جدا نمي شي! اگه کارا تا اينجا خوب پيش بره ما بقيش تضمين شدست (نكته:برادارايه عزيزهميشه سوسك همراتون باشه).

روش شهرستاني: يه بار با چشم گريون و تن لرزون طوري که طرف بشنفه براي دوستت درد دل مي کني که چطوري وقتي داشتي مي اومدي يه پسره ي چشم نا پاک تو رو ديد زده و بهت متلک پرونده. بعدشم هقي مي زني زير گريه. اينجاست که ديگه رگ غيرت طرف باد مي کنه و حساب يارو با کرام الکاتبينه! نکته: اگه کار به خون و خونريزي نکشه مي توني روي موفقييت حساب کني. اما اوصولا زندگي با اين آدم توصيه نمي شه.

موفق باشيد
پاسخ با نقل قول
  #78  
قدیمی 09-04-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید چگونه يك خبر بد را برسانيم؟!(100%تضميني!)

چگونه يك خبر بد را برسانيم؟


داستان زیر را آرت بو خوالد طنز نویس پر آوازه آمریکایی در تایید اینکه نباید اخبار ناگوار را به یکباره به شنونده گفت تعریف می کند:


مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:

- جرج از خانه چه خبر؟

- خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.

- سگ بیچاره! پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟

- پرخوری قربان.

- پرخوری؟ مگر چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟

- گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.

- این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟

- همه اسب های پدرتان مردند قربان.

- چه گفتی؟ همه آنها مردند؟

- بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند.

- برای چه این قدر کار کردند؟

- برای اینکه آب بیاورند قربان!

- گفتی آب؟ آب برای چه؟

- برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان.

- کدام آتش را؟

- آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.

- پس خانه پدرم سوخت؟ علت آتش سوزی چه بود؟

- فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد قربان!

- گفتی شمع؟ کدام شمع؟

- شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!

- مادرم هم مرد؟

- بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.

- کدام حادثه؟

- حادثه مرگ پدرتان قربان!

- پدرم هم مرد؟

- بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.

- کدام خبر را؟

- خبرهای بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت در این دنیا ارزش ندارید. من جسارت کردم قربان. خواستم خبرها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!
پاسخ با نقل قول
  #79  
قدیمی 09-04-2009
Black Devil آواتار ها
Black Devil Black Devil آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: کوهستان اشباح
نوشته ها: 17
سپاسها: : 0

5 سپاس در 5 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Black Devil به Yahoo ارسال پیام
جدید شاهزاده و تکنولوژی مدرن....

((دینگ...دینگ..دینگ)).وای..همان صدای همیشگی...با اکراه چشمانم را باز میکنم و میبینم صبح شده است.از تختخواب پایین می آیم و تلو تلو خوران به طرف پنجره روانه میشوم و پرده را کنار زده و پنجره را باز مینکم. بعد با صدای بلند داد میزنم ((موپالمو..تمامش کن)).

عادت همیشگی اوست که صبح زود شروع بکار میکند و پتک میزند. انگار نمیشنود پس دوباره داد میزنم((موپالمو تمامش میکنی یا بیایم پایین...)). این بار میشنود و یک بله قربان جانانه میگوید.
اتاق من در طبقه آخر قرار دارد و یکجورایی پنت هوس است.به طرف تختخواب میروم تا بخوابم.نیم ساعتی کلنجار میروم و بعد ناسزایی به این موپالمو میگویم و بلند میشوم ، دیگر خوابم نمیبرد.

بهتر است یک دوش بگیرم اما قبلش صورتم را با براون جدیدم اصلاح میکنم...عجب معرکه ای است ، آنرا در سفر به اوکچه خریده ام و از فروشنده قول گرفته ام که اصل باشد. اگر اصل نباشد برمیگردم و سرش را از تنش جدا میکنم.


بعد از اینکه دوش گرفتم موهایم را اوتو میکنم و تافت میزنم تا وقتی سوار اسب شدم بهم نریزد و من در چشم افرادم همچنان جنتلمن جلوه کنم. لباسم را میپوشم تا برای خوردن صبحانه به طبقه اول بروم. اوه..شت..هنوز این آسانسور لعنتی خراب است. از روی ناچاری راه پله ها را در پیش میگیرم و کمی بعد به آشپزخانه میرسم. آنجا میزی مفصل چیده شده است و هر چیزی من بخواهم وجود دارد...کره،عسل،تخم مرغ،املت و خاویار _جدیدا وضعمان خوب شده است و خاویار هم میخریم_ شروع به خوردن میکنم و چنان با ولع لقمه ها را میبلعم که انگار 10 سال غذا نخورده ام.


حالا وقت سر زدن به کارهای این امپراطوری است که برای خود دست و پا کردیم. دو تا بچه گوشه ای لم داده اند و با پی اس پی خودشان بازی میکنند و سرگرم اند. وسیله جالبی است این پی اس پی. به سراغ آهنگری موپالمو میروم تا چندتایی لیچار بارش کنم. ((هی موپالمو...بیا اینجا ببینم)) او میدود و کنار من می ایستد،طوری نگاهش میکنم که انگار چیزی را فراموش کرده است فوری متوجه میشود و جلوی من تعظیم میکند. با گوشه ی چشم نگاهش میکنم و اخم هایم را در هم میکشم و میگویم ((یکبار دیگر صبح زود شروع بکار کنی و پتک بزنی و مرا بیدار کنی چشمهایت را از کاسه در می آورم و میدهم سگ ها بخورند)) موپالموی بیچاره که به من من افتاده است یک چشم مختصر میگوید و من او را مرخص میکنم. مرتیکه ی انگل بی خاصیت زبون نفهم.


میروم تا سری به گیم نت جدیدمان بزنم که همین یک ماه پیش افتتاحش کردیم. کار خوبی بود،بچه ها سرگرم میشوند و ما تیم هم برای اعزام به مسابقات تشکیل داده ایم که اسمش را دامولا گذاشته ایم. قرار است برای ما اپراتور بفرستند تا ای دی اس ال ما را وصل کند،قصد دارم تمام امپراطوری را به اینترنت پرسرعت مجهز کنم.

گوشی موبایلم را از جیبم در می اورم تا به سوسانو زنگ بزنم چون کار مهمی با او دارم ولی در دسترس نیست. این ایرانسل هم مارا مچل کرده است،دو هفته است که بی تی اس را نصب کرده ولی آنرا راه نمی اندازد. حتما باید یکی از آنها را گردن بزنیم تا حساب کار دستشان بیاید که با ما و امپراطوریمان بازی نکنند. فایده ای ندارد باید خودم دنبالش بگردم،برای اولین بار احساس میکنم این قصر بزرگ به هیچ دردی نمیخورد.


در گوشه ای به ستون سقف تکیه داده است و مشغول بافتن است،هوا کم کم رو به سردی میرود و او برای بچه هایمان شال گردن و بلوز میبافد. فکری به سرم میزند تا او را کمی بترسانم و نیشم بی اختیار باز میشود. یکدفعه از پشت ستون بیرون می آیم و صدای وحشتناکی از خودم در می آورم،سوسانو جا میخورد و جیغ میکشد ولی وقتی میفهمد من هستم غرغر میکند و میگوید((جومی...خیلی بی مزه ای...داشتم سکته میکردم)) از وقتی با هم ازدواج کرده ایم مرا "جومی" صدا میزند و من احساس خوبی پیدا میکنم.


کنار همسر عزیزم مینشینم و با هم گپ میزنیم،برای آینده فرزندانمان نقشه میکشیم و حرف های قشنگ و امیدوار کننده میزنیم. تماشای تپه های سرسبز و چشم انداز زیبای دشت،الان دارم احساس میکنم زندگی میتواند زیبا و شاد باشد که موپالمو پیش می آید و در چشم هایش برق خوشحالی میبینم. حتما چیز جدیدی اختراع کرده است...


نویسنده: Black Devil

ویرایش توسط Black Devil : 09-04-2009 در ساعت 06:36 PM
پاسخ با نقل قول
  #80  
قدیمی 09-04-2009
Black Devil آواتار ها
Black Devil Black Devil آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: کوهستان اشباح
نوشته ها: 17
سپاسها: : 0

5 سپاس در 5 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Black Devil به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

موپالمو رئیس اسلحه خانه و فرد مهمی است. آدم خوبی است ولی عادت های بدی هم دارد،مثلا اینکه صبح زود شروع به پتک زدن میکند و اصلا ملاحظه ما را نمیکند یا اینکه وقتی میخندد یا گریه میکند واقعا غیرقابل تحمل میشود. روبروی من ایستاده است و از همان خنده های زجرآورش تحویلم میدهد،بهتر است تا قاطی نکرده ام دنبالش به اسلحه خانه بروم تا بفهمم چه چیزی اختراع کرده است. از همسر عزیزم خداحافظی میکنم و دنبال این مردک خپل راه میفتم و میروم.

اسلحه خانه فوق العاده گرم است و برای شاهزاده ای که همیشه زیر کولر گازی لم میدهد و با کنسولش بازی میکند جای مناسبی نیست،پس به موپالمو میگویم اختراعش را بیرون بیاورد تا امتحانش کنیم. او به داخل میرود و بعد با یک گلوله ی سیاه برمیگردد،قبلا از این گلوله ها درست کرده بود ولی میگوید این یکی فرق دارد. بدو بدو به طرف آتش میرود آنرا درون آتشی که با ما دو متر فاصله دارد می اندازد و سریع برمیگردد،بعد از سی ثانیه دود زرد رنگی بلند میشود و من نگاه میکنم و میگویم ((این بود اختراع جدیدت...فقط دود سفید را زرد کرده ای..؟)) که احساس میکنم چشمانم شروع به سوختن میکنند و بوی گندی به دماغم میخورد و تمام محتویات معده ام را بالا میاورم و روی زمین ولو میشوم.

با زور از زمین بلند میشوم،روی پاهایم می ایستم و سعی میکنم سرگیجه ام را کنترل کنم. خود موپالموی بیچاره هم همین وضع را دارد،کمکش میکنم بلند شود...((آقای مخترع خل و چل...این دیگه چه بوی گندی بود...از هزار تا چاه فاضلاب بدتر بود)) موپالمو دماغش را بالا میکشد و شروع به توضیح میکند..((این یک بمب دودزا بود با این تفاوت که از نوعی لوبیای وحشی درست شده بود،این لوبیا در کوه های اطراف اینجا رشد میکند و عصاره ای دارد که این بو را تولید میکند،باید اول آسیابش کرد بعد با آب خمیرش کرد. این خمیر وقتی در معرض آتش قرار بگیرد این ترکیبات بدبو را به صورت دود زرد رنگی تولید میکند)) خودم رو بو میکنم و متوجه میشوم لباسم بوی گند گرفته است،با غضب به این دیوونه نگاه میکنم ((میمردی فقط توضیح بدی و منو اینجوری به گند نکشی)) بعد خودم یکمی به اون بمب فکر میکنم و میزنم زیر خنده...عجب اختراع بامزه و جالبی بود و یک لبخند کج و کوله تحویل موپالمو میدم.

دارم به اتاقم برمیگردم که لباسم رو عوض کنم،اصلا خوب نیست که یک امپراطور بوگندو باشم. از پله ها بالا میرم و به اتاقم میرسم،داخل اتاق از شر اون لباس های بدبو خلاص میشم و لباس جدیدی میپوشم. جلوی آینه تمام قد می ایستم و خودم رو نگاه میکنم و به خوشتیپی خودم اعتراف میکنم. چه کسی بیش از من شایستگی امپراطور بودن را دارد،من به این خوشتیپی و باحالی درضمن شجاع و دلیر و بی باک و این چیزا هم هستم. در افکار و خودپرستی غوطه ورم که یک نفر زنگ دم در را میزند....

اگر کسی باشد که کارش زیاد ضروری نباشد حسابی از دستش ناراحت میشوم چون مرا بیهوده از پنج طبقه کشونده این پایین،این که همان پستچی خودمان است اسمش "چیچینگ" است و بسته های ما را می آورد. با او دست میدهم و میپرسم امروز برایمان چی آورده است، از کیفش بسته ای زرد رنگ بیرون میکشد و به من میدهد از من میخواهد دفترچه اش را امضا کنم و میرود تا به کارهای دیگرش رسیدگی کند.

یکی از خریدهای اینترنتی من است،چون وقت من خیلی باارزش است بیشتر بازی هایم را اینترنتی میخرم. کال آف دیوتی 6 است،با هزار آب و تاب نصبش میکنم و منتظرم تا بازی لود بشود یه گیم خفنی بزنم _این الفاظ را از بچه ها یاد گرفته ام،خیلی جالب با هم صحبت میکنند_ ولی ضدحالی میخورم شدید.کامپیوترم را سال پیش اسمبل کرده ام و هنوز قوی بنظر میرسد ولی انگار مجبورم امسال هم قطعات جدید بخرم. حالا خوب است که یک بازی ایکس باکس هم سفارش داده بودم، یک ضرب المثل محصول مشترک _بین ایران و کره_ میگوید((یک کنسول بخر خوتو راحت کن)) بازی جالبی است و خوب اجرا میشود بدون افت فریم. اگر ای دی اس ال مان را وصل کنند میتوانم به ایکس باکس لایو هم وصل بشوم و حال این امپراطور "هان" را در بازی های شبکه بگیرم و ضایعش بنمایم.

در حال و هوای بازی هستم که این غراضه ی مایکروسافت سه چراغ میشود و مجبور میشوم خاموشش کنم. سراغ همان کامپیوتر دیزلی میروم و سعی میکنم دیال آپ به اینترنت وصل شوم،عجیب است همان بار اول کانکت میشوم و وارد ایمیلم میشوم که چندتایی ایمیل جدید از طرف قبیله های اطراف دارم. درخواست هم پیمان شدن با امپراطوری جدید ما رو دارند،چه خوب باز هم متحد جدید پیدا کردیم. ایمیل هایشان را جواب میدهم و موافقت میکنم که متحد و هم پیمان ما باشند.

هوس میکنم سری به سایت جدیدمان بزنم، یه فروم جدید است که در مورد همه چیز مطلب داریم. و لحظه ای دیگر سایت که لود نمیشود و پیغامی میدهد مینی بر اینکه ما را تحریم کرده اند و کل دیتابیس ما را از روی سرور پاک کرده اند،این چینی ها کار خودشان را کردند و بالاخره مقامات لیدانگ را راضی کردند ما را تحریم کنند. بالاخره مجبور میشویم برای خودمان چندتایی سرور بخریم، البته این چینی ها قبلا هم کار شکنی کرده اند...چند وقت پیش هر هفته کابل تلفن ما را خم میکردند و روی آن آجر میگذاشتند که باعث میشد تلفن ما قطع شود و مجبور بودیم برویم و آن آجر را برداریم ولی الان دیگه حسابی کارمان مختل شد...کل دیتابیس سایت ما پریده است.

چه افتضاحی..!!
نویسنده:Black Devil
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها