مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود |
04-04-2012
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من اسم فیلم یادمه
روایت فتح
__________________
. . . . .
|
2 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
06-07-2012
|
|
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552
4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام
خواستم برم یهویی یادم اومد ی تاپیکی هست شب زنده داری
آمدیم کلی گشتیم خاک خوردیم تا از زیر خاکها پیدایش کردیم و اندکی مطلب هویجوری بنویسیم.
مدیر بخش که نیستش ما هم همه کاربرهای آروم و بی سرو صدا
__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !
|
2 کاربر زیر از مهدی سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-07-2012
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام
امشب نمیدونم چرا دلم میخواست قبل این که برم شب بخیر بگم
داشتم دنبال ی جایی میگشتم اول هم خواستم برم پاتوق همفکری که وقتی سری به مطالب آزاد زدم اینجا رو دیدم
گفتم بهتره اینجا بگم
گاهی واقعا" اینجوری میشم حالا یکی نیست بگه شب بخیر این همه شب نگفتی امشب چی شده ؟؟؟؟؟؟
خودم هم نمیدونم
شب همگی خوش
خوابای رنگی ببینین
خیلی دوستون دارم
|
2 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-21-2012
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دیشب یهو دلم كودتا كرد
" تو " رو می خواســـــــــــت
ســَـرَم رو کردم زیر ِ بالشت
آروم به دلـــــــــــم گفتم
خــــــــــفه شو!!
!! دوره دموکراسی گذشته
می زنم لهـــــــــت میکنمآاا...!!
__________________
. . . . .
|
3 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-25-2012
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
91/4/5
شب لالایی اش را گفت ...
اما ؛
به خواب نرفتم ..
هنوز ..
.
.
.
در جایی ..
به یاد کسی ..
بیدارم ...
__________________
. . . . .
|
3 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-30-2012
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خـــوابـم نـمی بـرد
تـــو را امــا .......
خــواب کـه نـــه
دنیـــا بــرده اســـتــ
__________________
. . . . .
|
3 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-30-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جالبه دقیقاً زمانیکه همه خوابیدن من بیدار شدم ... حالا چرا از خواب پریدم و شدم روح سرگردان اینم معمایی شده برام ....
حوصله ی پست زنی که ندارم ... برم برای خودم لالایی بخونم ..........
|
3 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-07-2012
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دانــه میــدهــم گنــجشــک هــای صبــحگاهــی را،
پشــت پنــجره ام،
از خــرده شعــرهــایــی کــه شــب
از دســت هــای تــو
میــریــزد بــر بیــخوابــی هــا
و بــالــش لبــریــز از امیــدم!
سید علی صالحی
__________________
. . . . .
|
4 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-09-2012
|
|
مدیر کل سایت کوروش نعلینی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382
7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
به درخواست مدیران سایت این تاپیک به بخشی منتقل شد که جز نوشته های اخیر سایت در صفحه اول دیده شود
نام تاپیک کمی کاملتر شد .
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست
|
7 کاربر زیر از دانه کولانه سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-19-2012
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
این دنیا چه دنیایی هست تا تو رو جو میگیره میخوای یه کاری کنی یه چیزی درونت تو رو آزار میده ، بسه ! من اینطوری بزرگ شدم دیگه بعد از 2 سالگی تربیتم عوض که نمیشه من یاد گرفتم همیشه باید تن صدام کوتاه باشه
طوری که خودم بشنوم
یاد گرفتم خوب شدن یک افسانه هست که ما آدمها برای خودمون میسازیم بلاخره یه جایی این دنیا نقطه ضعف ما رو پیدا میکنه از همون جا به ما ضربه میزنه
یاد گرفتم "که همیشه باید فاصله داشته باشم " به هر اصلی شک داشته باشم به ایین شک ندارم محکوم شدم
تنها موندنم دلیل های زیادی داره ، من سالهای زیادی از زندگیم رو تحمل کردم
اما از یه جایی دیگه به بعد بریدم یعنی دیگه تحمل کردن برام معنی نداشت
تغییر کردم یاد گرفتم نباید حرف بزنم باید فریاد بزنم
یاد گرفتم وقتی گفتن نکن اون کار رو حتماً با شدت هر چه بیشتر باید انجام داد
یه مدت از کارهایی که انجام میدادم میترسیدم اما یواش یواش ترسیدن یادم رفت
یادم رفت که بترسم ! شجاع شدم دل به دریا زدم ! شیبم تند شد
تازه با علاقه درس خوندم
از آدمهایی که تیکه میندازن اصلاً خوشم نمیومد ما از اینجور آدمها تو فامیلامون زیاد داشتیم شرکت کردن تو مهمونی ها و مجالس بی معنی و بدون مفهوم برام عذاب شده بود یادمه یک بار تو خونه یکی از فامیلهامون یکی یه چیزی گفت
گفتم که واقعاً تغییر کرده بودم اگر مثل قبل بودم ساکت بودم ولی چون عوض شده بودم طوری حرف زدم که کل مهمونی برای دو دقیقه رفت تو کما
بعد هم با صدای بلند گفتم میتونید به مجلس مزخرفتون ادامه بدید
اومدم بیرون از اون به بعد دیگه اجباری نبود تو هیچ مهمونی شرکت کنم چون دیگه حفظ هیچ حد و حدودی برام مهم نبود چون برای طرف مقابلم ارزشی نداشت
اونطوری که دلم میخواست لباس میپوشیدم دلم میخواست ریش میذاشتم
بلند میکردم انگار تازه از جنگل اومده بودم ، دلم نمیخواست میزدم سه تیغ !
هر رستورانی دلم میخواست میرفتم ، هر چیزی دلم میخواست میخوردم
برام هیچ چیز مهم نبود ، دیگه نصیحت های پدر و مادرم هم کارگر نبود
بیخیال شده بودم ، یادم میاد توی اتاقم میرفتم صدای ضبط رو بلند میکردم داد همه در میومد این یکی رو دیگه کوتاه نیومدن مجبور شدم هدفون بگیرم مهم نبود آهنگ چیه فقط هر چیزی که بود با صدای بلند گوش میدادم
10 تا آدامس میخریدم همه رو با هم میخوردم
حموم که میرفتم آب بیش از حد داغ میکردم ولی خوب نمیتونستم شیر آب سرد رو ببندم
میسوختم اتفاقاً یکبار یکی از پاهام یادم میاد کبود شد
خلاصه وضعیت بدی بود ، گاهی عین بچه ها گریه میکردم بعد اینقدر گریه میکردم تا سردرد میگرفتم از فشار گریه دهنم یه مزه ی تلخی میگرفت
تا این که تو پیدات شد ! من ارزشی برای عشق اینجور چیزا قائل نبودم ، تو هم ارزشی قائل نبودی ! نمیدونم چی شد دیدمت ! لعنتی هر کار کردم تو یادم موندی
آخه خیلی باحال بودی ! یادم میاد اونموقع تو دوره جنگلیت خودم به سر میبردم
پیرهنم تو شلوارم نبود
بیخیال دنیا نشسته بودم داشتم آسمون رو نگاه میکردم
تو رو دیدم اما تو منو ندیدی .....................................
فرومه این جا باز حرف میزنیم یکی ناراحت میشه
خلاصه خاطره ای خوبی که ازت دارم این هست که باعث شدی از اون وضع بیام بیرون
مرسی به خاطر همه چی هر کجا که هستی سلامت باشی
خوشبخت باشی .
|
4 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 05:45 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|