تک بيتي هاي ناب

[yad]

درون کلبه تاریک و تارم / / / تویی تنها چراغ روزگارم

کبوترهای شعرم تیر خوردند / / / نمیبینی که عمری بی قرارم

[10691]

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

[افسون 13]

معیار دوستان دغل روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب

[10691]

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نموده اند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

[افسون 13]

خوب رويان جهان رحم ندارد دلشان
بايد از جان بگذرد هر که شود عاشقشان
روز اول که سرشتند ز خاکي گلشان
سنگي اندر گلشان بود ، همان شد دلشان

[yad]

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

[افسون 13]

از چرخ به هر گونه همی ‌دار امید
وز گردش روزگار می ‌لرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید

[مستور]

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامدست و روزی که گذشت

[ماهین]

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
فروغی بسطامی

[مستور]

این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمیست که وامانده ی صد جمشید است
گوریست که خوابگاه صذ بهرام است