|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#8311
12-04-2011
|
||||
|
||||
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود گ
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو 
|
| 2 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#8312
12-04-2011
|
||||
|
||||
|
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت گر چه شیرینی دهنان پادشهانن ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست ک
__________________
|
| کاربران زیر از ROJINAjoON به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#8313
12-04-2011
|
||||
|
||||
|
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا //...
__________________
|
| 2 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#8314
12-04-2011
|
||||
|
||||
|
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست ا
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
| کاربران زیر از رزیتا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#8315
12-04-2011
|
||||
|
||||
|
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا ر
__________________
|
| کاربران زیر از hossein به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#8316
12-04-2011
|
||||
|
||||
|
روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم
در لباس فقر کار اهل دولت می کنم س
__________________
|
| کاربران زیر از ROJINAjoON به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#8317
12-04-2011
|
||||
|
||||
|
سپیده‌دم که صبا بوی لطف جان گیرد
چمن ز لطف هوا نکته برجنان گیرد
__________________
|
| 3 کاربر زیر از FereShteH سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#8318
12-04-2011
|
||||
|
||||
|
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
__________________
|
|
#8319
12-04-2011
|
||||
|
||||
|
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش ش
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
| 2 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: | ||
|
#8320
12-04-2011
|
||||
|
||||
|
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت... خ
__________________
|
| کاربران زیر از ROJINAjoON به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 5 نفر (0 عضو و 5 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 01:40 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.