شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
02-12-2012
|
|
کاربر علاقمند
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2011
محل سکونت: tehran
نوشته ها: 188
سپاسها: : 139
501 سپاس در 210 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من از قصه زندگی ام نمی ترسم
من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.
ای بهار زندگی ام
اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست
اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد
برگرد
باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا
باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.
بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم
بدان که قلب من هم شکسته
بدان که روحم از همه دردها خسته شده.
این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.
بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام
|
5 کاربر زیر از donya elahi سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
02-12-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: غمکده
نوشته ها: 283
سپاسها: : 97
78 سپاس در 43 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اندوه مرا بچین که رسیده است ...
__________________
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو
و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق ...
مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
|
5 کاربر زیر از عسل بانو سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-18-2012
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541
1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
منم آن تيره دل رفته از ياد
منم آن خاكستر رفته بر باد
.
.
.
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست و دلم بس تنگ است ، بی خيالی سپر هر درد است ، باز هم می خندم ، آن قدر می خندم که غم از روی رود
|
6 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-18-2012
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
6 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-18-2012
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541
1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
باور می کنی؟؟
دلم گرفته. ..
یه آسمون..یه زمین..
یه دریا...
یه دنیا...
دلم گرفته..
کاش اینجا بودی..
کاش پیشم بودی..
کاش بودی...!
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست و دلم بس تنگ است ، بی خيالی سپر هر درد است ، باز هم می خندم ، آن قدر می خندم که غم از روی رود
|
7 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-18-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211
6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حال و هوای بارونی من!
یه روزی گفتی بهم دنیا شده پر از گرگ
مواظب خودت باش تو این دنیای بزرگ
اینقدر لالایی خوندی تا که خودت خوابت برد!
گرگه شبیخون زد و به جای من تورو برد!
عزیز مهربونم از گرگ ها غافل نباش!
مواظبم نبودی!مواظب خودت باش!
-----------------------------------
از تو بیشتر خاطره هایت را دوست دارم که با من ماندند
آرام و بی ادعا!
-----------------------------------
از آخرین آشیانه ای که پائیز برای بغض هایم ساخت
از آخرین لحظات مبهم آن شب یلدایی که آسمان ابری بود
از بازدم های ناامیدو ملایم باغ در نیمه شب های زمستان
تنها باوری کودکانه برایم مانده
اینکه دوست داشتن تنها کاری است که از دستم بر می آید!
------------------------------------
آرزو دارم خورشید رهایت نکند
غم صدایت نکند
ظلمت شب سیاهت نکند
و تو را از دل آن کس که تبش در دل توست
حضرت دوست جدایت نکند!
-----------------------------------
از یه جایی به بعد دیگه نه دست و پا می زنی
یه دل دل می کنی، نه دادوبیداد می کنی
نه گریه می کنی نه دیگه به دیوار مشت می زنی
نه سرتو می زنی به دیوار...نه....
از یه جایی به بعد فقط سکوت می کنی!
----------------------------------
اگر لب ها دروغ می گویند
از دست های تو راستی هویداست
و من از دست های توست که سخن می گویم!
----------------------------------
آنقدر فریادهایم را سکوت کرده ام که اگر به چشمانم
نگاه کنی، کر می شوی!
----------------------------------
این روزا بعضی ها جوری زیرآبی میرن که دلت می خواد بهشون بگی
من نگاه نمی کنم، بیا بالا لا اقل یه نفسی بکش خفه نشی!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
|
6 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-18-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: داخل
نوشته ها: 659
سپاسها: : 314
299 سپاس در 77 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
از دریچه
با دلِ خسته، لبِ بسته، نگاهِ سرد
میکنم از چشمِ خوابآلودهی خود
صبحدم
بیرون
نگاهی:
در مه آلوده هوای خیسِ غمآور
پارهپاره رشتههای نقره در تسبیحِ گوهر...
در اجاقِ باد، آن افسردهدل آذر
کاندکاندک برگهای بیشههای سبز را بیشعله میسوزد...
من در اینجا ماندهام خاموش
بر جا ایستاده
سرد
وز دو چشم خسته اشک يأس میريزم به دامان:
جاده خالی
زیرِ باران!
|
6 کاربر زیر از Hamed سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-21-2012
|
تازه کار
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2012
محل سکونت: كوچه وهم و خيال
نوشته ها: 4
سپاسها: : 47
16 سپاس در 5 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حال همه ما خوب است
حال ما خوب است، اما تو باور نکن
.
این منم ....
خسته و درمانده
نه راه پیش دارم... نه راه پس !
گیر کرده در دیروز و امروز ، حتی آینده خود
......
حال "همه" ما خوب است، اما تو باور نکن !
|
4 کاربر زیر از Arash kalhor سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-21-2012
|
|
مدیر بخش ورزش
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,335
سپاسها: : 7,242
6,424 سپاس در 3,063 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مرغ سحر
مرغ سحر ناله سر كن
داغ مرا تازه تر كن
ز آه شرر بار اين قفس را برشكن و زير و زبر كن
بلبل پر بسته ز كنج قفس درا
نغمه ازادي نوع بشر سرا
وز نفسي عرصه اين خاك توده را پر شرر كن
ظلم ظالم جور صياد اشيانم داده بر باد
اي خدا اي فلك اي طبيعت
شام تاريك ما را سحر كن
نو بهار است گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
اين قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فكن در قفس اي آه آتشين
دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه اي تازه گل ازين بيشتر كن
مرغ بيدل شرح هجران مختصر كن
عمر حقيقت بسر شد
عهد و وفا بي سپر شد
ناله عاشق ناز معشوق
هر دو دروغ و بي اثر شد
راستي و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگي از ميان شد
از پي دزدي وطن و دين بهانه شد
ديده تر شد
ظلم مالك جور ارباب
زارع از غم گشته بي تاب
ساغر اغنيا پر مي ناب
جام ما پر ز خون جگر شد
اي دل تنگ ناله سر كن
از قوي دستان حذر كن
از مساوات صرف نظر كن
ساقي گلچهره بده اب اتشين
پرده دلكش بزن اي يار دلنشين
ناله بر ار از قفس اي بلبل حزين
كز غم تو سينه من پر شرر شد
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ، از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ، نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ، یاغی شوی و دگر نیایی . . . ای بنده تو سخت بیوفایی ...
|
4 کاربر زیر از mohammad.90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-28-2012
|
|
کاربر بسیار فعال بخش کرمانشاه
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: سرپل ذهاب
نوشته ها: 712
سپاسها: : 1,370
1,384 سپاس در 473 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
این صدای پای تنهایی از کوچه پس کوچه
های شهر است که به گوش میرسد
و حکایت از طلوع غم میکند
من در زاویه پنهان خویش
نشسته ام و دستهایم
به جست و جوی
اسمان رفته اند
اسمان در غم من مینالد
زمین از شیون های من به لرزه در ما اید
و پرندگان در غم من از نغمه سرایی باز می ایستند
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|
2 کاربر زیر از مهبا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 10 نفر (0 عضو و 10 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 05:00 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|