مشاعره سنتی

[haj_amir]

نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بي دل که جاي فريادست

[tanha]

تا در تپش ساحل دریا مردم ،
از سوزش تاریکی صحرا مردم

[mary.f]

مردم ز اشتياق و در اين پرده راه نيست
يا هست و پرده دار نشانم نمي دهد

[haj_amir]

در کوچه ای که عابر درد آشنا کم است
باری ،کنار پنجره ای وا نشسته ام

[mary.f]

من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

[NeGin]

در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم
عاشق نمي‌شوي که ببيني چه مي‌کشم

[دانه کولانه]

من بی تو زندگانی خود را نمی​پسندم
کآسایشی نباشد بی دوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را

سعدی

مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

سعدی

[haj_amir]

اشک است، درين مزرعه، تخمي که فشانيم
آه است، درين باغ، نهالي که رسانيم

[tanha]

مرا هرگز به سلطانی چه حاصل
اسیرنفس شیطانی چه حاصل

[haj_amir]

لب تو خضر و دهان تو آب حيوان است
قد تو سرو و ميان موي و بر به هيت عاج