پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
04-26-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اشک تمساح
تمساحی که از خطرناکترین و خونخوارترین حیوانات است، البته به خونخواری انسانهانمی رسد. تمساح برای شکار از آب بیرون میاید و مثل جسد روی زمین دراز میکشد و ساعتها در این حالت باقی می ماند. مایعی لزج و مسموم کننده ازچشمهایش بیرون می آید. حشرات و حیوانات به طمع تغذیه روی این مایع مینشینند و در دام میافتند چونکه یا مسموم می شوند ویا پایشان گیر می کند. خلاصه هر وقت حیوانی گیر افتاد، تمساح با پوزۀ پرقدرتش آن را می بلعد و بعددوباره برای شکار بعدی اشک می ریزد. خلاصه این ضرب المثل برای شیادانی استفاده می شود که الکی برای کسی اشک میریزند ولی در واقع قصد دارند کلاه سر او بگذارند. ویا اینکه بعد از کشتن کسی گریه می کنند تا مردم به اومشکوک نشوند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
04-26-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اگر برای من آب ندارد، برای تو كه نان دارد
روزی حاج میرزا آقاسی به حفر قنات امر داده بود. وقتی كه برای بازدید چاههارفت، مقنی اظهار داشت كه كندن قنات در این جا بیحاصل است، چون این زمین آب ندارد. حاجی جواب داد:
بله! اگر برای من آب ندارد، برای تو كه نان دارد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
04-26-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
با آب حمام دوست مي گيرد
منظور این ضرب المثل با کسانی است که ارزون و بدون خرج دوست پیدا می کنند، چونکه آب حمام خرجی نداره.
در حمامهای قدیمی که خزینه داشت، موقعی که کسی وارد حمام می شد، وظیفۀ خود می دانست که برای عرض ادب با یک سطل آب گرم روی بزرگتر ها بریزد. رسم دیگر این بود که تازه وارد، همان اول با دو دستش کمی آب از خزینه بر می داشت و به دیگران تعارف می کرد. البته این تعارف الکی است چونکه آب نسبتاً کثیف خزینه حتی یک ریال هم نمی ارزد ولی این نهایت خرد را می رساند که براحتی دوست پیدا کرد بجای دشمن.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
04-26-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
به روباه گفتن شاهدت کیه؟ گفت دمبم
به کنایه به مجرمی گفته می شود که برای تبرئۀ خود شاهدی را معرفی می کند که او خودش هم شریک جرم بوده است
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
04-26-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
با چشم باز از دنیا رفتن
این ضرب المثل به این معنی است که کسی در آخرین لحظۀ زندگی و یا اولین لحظۀ مرگ هنوز فکر چیزهای مادیست. این از کتاب گلستان سعدی گرفته شده است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
04-26-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تا تنور گرمه، باید نون را چسبوند
یعنی کاری یا معامله ای را اگر مناسب است، باید سریع انجام داد و گرنه امکان دارد که موقعیت از دست برود.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
04-26-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
درخت هرچه بارش بیشتره، سرش پائین تره
وقتی که آدم، دانش و در نتیجه فهم و شعورش بالاتر می رود، افتاده تر می شود. اگه نشد، دنیا توی سرش ویران خواهد شد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
04-26-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دسته گل به آب دادن
درزمانهای قدیم شخصی بود که خیلی منفی و یا به قول معروف فُگر بود و هر جاکه می رفت به بلایی سر صاحب خانه می آمد. به همین دلیل همه از او فراری بودند. یک روز که عروسی دختر خان بود، خان آن ده از ترس اینکه این شخص باقدم نحسش عروسی را بهم بریزد و یک بلایی سر عروس ویا داماد بیاید، او رااز آبادی بیرون کرد و به او گفت که تا پایان عروسی اجازه برگشت به ده راندارد. این شخص از آنجایی که مایل بود به عروس و داماد هدیه ای بدهد، یکدسته گل بزرگ از توی دشت و بیابان جمع می کند و چونکه می دانست که آب رودخانه از توی حیاط خان رد می شود، دسته گل را توی رودخانه انداخت تا آب آن را به عروسی ببرد. وقتی که جریان آب دست گل را به محوطۀ عروسی می رساند،عروس خانم آن را می بیند. از آن دسته گل خیلی خوشش می آید و می پرسد این دسته گل را کی به آب داده؟ بلافاصله بعد از گفتن این جمله تو آب میافتد ودست و پاهاش می شکند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
04-26-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
روی یخ گرد و خاك بلند نكن
وقتی كسی بیخود و بیجهت بهانه بگیرد این مثل را میگویند.
روزهای آخر زمستان بود و هنوز كوهها برف داشت و یخبندان بود، چوپانی بز لاغر و لنگی را كه نمیتوانست از كوره راههای یخ بسته كوه بگذرد در سر "چفت"(آغل) گذاشت تا حیوان در همان اطراف چفت و خانه بچرد. عصر كه میشد و چوپان گله را از صحرا و كوه میآورد این بز هم میرفت توی رمه و قاطی آنها میشد و شب را در "چفت" میخوابید. یك روز كه بز داشت دور و بر چفت میچرید و سگها هم آن طرف خوابیده بودند یك گرگ داشت از آنجا رد میشد و بز را دید اما جرأت نكرد به او حمله كند چون میدانست كه سگهای ده امانش نمیدهند. ناچار فكری كرد و آرامآرام پیش بز آمد و خیلی یواش و آهسته بز را صدا كرد. بز گفت: "چیه؟ چه میخواهی؟" گرگ گفت: "اینجا نچر" بز گفت: "برای چه؟" گرگ گفت: "میدانی چون دیدم تو خیلی لاغری دلم به رحم آمد خواستم راهی به تو نشان بدهم كه زود چاق بشوی" بز با خودش گفت: "شاید هم گرگ راست بگوید بهتر است حرف گرگ را گوش بدهم بلكه از این لاغری و بیحالی بیرون بیایم" بعد از گرگ پرسید: "خب بگو ببینم چطور من میتونم چاق بشم؟" گرگ گفت: "این زمین، زمین وقف است و علفش ترا فربه و چاق نمیكند، راهش هم اینست كه بروی بالای آن كوه كه من الان از آنجا میآیم و از علفهای سبز و تر و تازه آنجا بخوری من هم دارم میروم به سفر!" بز با خودش فكر كرد كه خب گرگ كه به سفر میرود و آن طرف كوه هم رمه گوسفندها و چوپان هست بهتر است كه كمی صبر كنم وقتی گرگ دور شد من هم بروم آنجا بچرم عصر هم با گوسفندها برگردم.
گرگ كه بز را در فكر دید فهمید كه حیلهاش گرفته، از بز خداحافظی كرد و به راه افتاد و رفت سر راه بز كمین كرد. بز هم كه دید گرگ راهش را گرفت و رفت خیالش راحت شد و شروع كرد از كوه بالا رفتن، اما توی راه یك مرتبه دید كه ای دل غافل گرگه دارد دنبالش میآید. بز فكری كرد و ایستاد تا گرگ به او رسید. بز گفت: "میدانم كه میخواهی مرا بخوری، من هم از دل و جان حاضرم چون كه از زندگیم سیر شدهام، فقط از تو میخواهم كه كمی صبر كنی تا بالای كوه برسیم و آنجا مرا بخوری، چون كه اگر بخواهی اینجا مرا بخوری نزدیك ده است و از سر و صدا و جیغ من سگها میآیند و نمیگذارند مرا بخوری آن وقت، هم تو چیزی گیرت نمیآید و هم من این وسط نفله میشوم اگر جیغ هم نكشم نمیشود آخر جان است بادمجان كه نیست!" گرگ دید نه بابا بز هم حرف ناحسابی نمیزند. خلاصه شرطش را قبول كرد و بز از جلو و گرگ از عقب بنا كردند از كوه بالا رفتن، گرگ كه دید نزدیك است بالای كوه برسند شروع كرد به بهانه گرفتن و سر بز داد زد كه "یخ سرگرد نده" بز كه فهمید گرگ دنبال بهانه است با مهربانی گفت: "ای گرگ من كه میدانم خوراك تو هستم، تو خودت هم كه میدانی هرچه به قله كوه برسیم امنتر است پس چرا عجله میكنی من كه گفتم از زنده بودن سیر شدم وگرنه همان پایین كوه جیغ میكشیدم و سگها به سرعت میریختند". گرگ گفت: "آخه كمی یواش برو، گرد و خاك نكن نزدیكه چشمای من كور بشه". بز گفت: "آی گرگ! روی یخ راه رفتن كه گردوخاک نداره، بیجا بهانه نگیر" خلاصه راهشان را ادامه دادند تا به سر كوه برسند.
اما گرگ از پشت سرش ترس داشت كه مبادا سگهای ده از كار او خبردار شده باشند و دنبالش بیایند و هرچند قدمی كه میرفت نگاهی به پشت سرش میكرد بز هم كه میدانست چوپان و گوسفندها سر كوه هستند دنبال فرصتی بود تا فرار كند. تا اینكه وقتی باز هم گرگ برگشت تا به پشت سرش نگاه كند بزه تمام زورش را داد به پاهایش و فرار كرد و خودش را به گله رساند. سگهای گله هم افتادند دنبال گرگ و فراریش دادند. بز با خودش عهد كرد كه دیگر به حرف دیگران گوش نكند . فردای آن روز همان گرگ بز را دید كه باز در جای دیروزی میچرد. با خودش گفت: "اینجا گرگ زیاد است او كه مرا نمیشناسد میروم پیشش شاید امروز او را گول بزنم ولی دیگر به او مجال نمیدهم كه فرار كند".
با این فكر رفت پیش بز، بز هم كه از همان اول او را شناخت خودش را به نفهمی زد كه مثلاً گرگ را نمیشناسد. گرگ گفت: "آهای بز! اینجا ملك وقفه، بهتره اینجا نچری بری جای دیگه". بز گفت: "من حرف تو را باور نمیكنم مگر به یك شرط، اگر شرط مرا قبول كنی آن وقت هر جا كه بگی میرم" گرگ گفت: "شرط تو چیه؟" بز گفت: "اگر حاضر بشی و بری روی آن تنور گرم و دو دستت را یك بار در لب آن به زمین بزنی و قسم بخوری كه این ملك وقفی است آن وقت من حرفت را باور میكنم". گرگ گفت: "خب اینكه كاری نداره" و به سر تنور رفت تا قسم بخورد، زیر چشمی هم اطراف را میپایید كه نكند سگها یك مرتبه به او حمله كنند غافل از اینكه یك سگ قوی بزرگ داخل تنور خوابیده است همین كه رفت سر تنور و دستهایش را لبه تنور زد و مشغول قسم خوردن شد سگی كه توی تنور خوابیده بود از خواب بیدار شد و به گرگ حمله كرد. سگهای ده هم رسیدند و او را پارهپاره كردند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
04-26-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سوزن همه را لباس دار میکنه ولی خودش همیشه لخته
انگلیسی ها می گویند : شمع با سوختن خودش همه را روشن می کند. یونانی ها می گویند : همه زنبورعسل را دوست دارند، چونکه او برای خودش تنها کار نمی کند بلکه برای همه
در این ضرب المثل های ایرانی و اروپائی بین شمعی که می سوزد، سوزنی که لخت است و زنبورعسل یک چیز مشترک هست : هر سه به دیگران خدمت می کنند بدون اینکه توقعی در ازای آن داشته باشند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 01:05 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|