مشاعره سنتی

[مهدی]

شربت تلخ بنوشد خرد صحت جو
شربتی را تو چه گویی که خوش است و دارو

[FereShteH]

وارث ملک سلیمان نتوان خواندن

هر کسیرا که در انگشت بود خاتم

[مهدی]

من اندر آن که دم کیست این مبارک دم
که وقت صبح در این تیره خاکدان گیرد

[FereShteH]

دست و پائی بزن ای غرقه، توانی گر

تا مگر باز رهانند تو را زین یم

[مهدی]

مردن و زنده‌شدن هر دو وثاق خوش ماست
عجبی‌وار نترسیم، خوش و منقادیم

[FereShteH]

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم

با پادشه بگوی که روزی مقدر است

[مهدی]

تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم
تا در میان غمزهٔ بیداد جوی کیست

[FereShteH]

ترا پاک آفرید ایزد، ز خود شرمت نمی‌آید

که روزی پاک بودستی، کنون آلوده دامانی

[مهدی]

یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را

[FereShteH]

از آنرو میپذیری ژاژخائیهای شیطان را

که هرگز دفتر پاک حقیقت را نمیخوانی