مشاعره سنتی

[مهدی]

یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بی‌وفا یاران که بربستند بار خویش را

[FereShteH]

از آن روز برنان گرمی رسیدی

که گر ناشتائیست نانش رسانی

[مهدی]

یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می طریق بیرون شو به
در دست به از تخت فریدون صد بار
خشت سر خم ز ملک کیخسرو به

[FereShteH]

هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان

موی است آن میان و ندانم که آن چه موست




شبت خوش

[مهدی]

تویی که رخش ترا از برای پای انداز
زمانه اطلس نه توی آسمان دارد


شب خوش

[SHeRvin]

دلی بستم به آن عهدی که بستی
تو آخر هر دو را با هم شکستی

[مهدی]

یا ربا این لطف‌ها را از لبش پاینده دار
او همه لطفست جمله یا ربش پاینده دار

[shokofe]

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید

[topic_sun]

در نیمه شب ها،عشقبازان با دلی سر شار از امید
از باغ شعر تو غزلبرگی به بال آه میبندند

[shokofe]

در جنب بحر جود تو از ذره کمتر است
صد گنج شایگان که ببخشی به رایگان