عکس ها و تصاویر گوناگون Pictures عکس های جالب در زمینه های مختلف در اینجا |
08-15-2011
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اول که چنگال و دیدم منم مثل کیانا یاد رحل قرآن افتادم
اما بعدش فهمیدم چنگاله همون یاد چنگال افتادم
.............
اما غذاخدا روشکر که این شبا هر شب افطار دعوتیم و هی از این جور چیزا میخوریم
اما الان ساعت 3:15بعد از ظهر ،هی چی بگم فقط میتونم بگم
میخواممممممممممممممممممممممممم مممممممممممممممممممممممممممم
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
2 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
08-15-2011
|
|
مدیر تالار مطالب آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306
3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
با دیدن کباب.....یاد اینکه امیر عباس گردنشو کج گرفته داره نگاهش میکنه و زجر میکشه میفتم
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|
2 کاربر زیر از فرانک سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
08-15-2011
|
|
تازه کار
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2011
نوشته ها: 15
سپاسها: : 18
28 سپاس در 13 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط امیر عباس انصاری
گنجشكها منو ياد دعواي زن و شوهرهاي فيلم فارسيهاي قديمي مي اندازه
چنگالها هم منو ياد رحل قرآن انداخت
روزه داران محترم و محترمه
نظر يادتون نره
|
من هم وقتی چنگالها رو دیدم خیلی اتفاقی یاد رحل افتادم ولی این عکس واقعا کشنده است منو یاد ایران و درکه و دربند و فرحزاد انداخت .... یادش بخیررررر .خدا بگم چکارتون کنه که اینطوری آدم رو عذاب روحی روانی میدهید . من میخوااااام اااای خدااااا
|
2 کاربر زیر از roshanak1 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-20-2013
|
|
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720
6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
لطفا نظر و برداشت خودتون رو از این عکس به صورت خلاصه بیان کنید
تعداد سپاس دریافتی پست ابراز نظر و عقیده کاربر در مورد این تصویر تعیین میکنه نفر بعدی که عکس تو این مسابقه میذاره چه کسی خواهد بود
و الی آخر
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|
8 کاربر زیر از امیر عباس انصاری سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-20-2013
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من اول نظرمو بگم
اول که اومدم ندیدم عکس چیه بی خیال شدم
بعد دیدمشو دیدم از بیکاری بهتره
(البته عرض کنم که بنده اصلاً بیکار نیستم و هر کی بیکاره بیاد کمک من)
اما اولین چیزی که با خودم گفتم بعد از دیدن عکس و میگم
گفتم " اخ خدا گیان چقد دلم میخواد یکی این کارو با من بکنه"
واقعاً دلم خواست
با خودم گفتم کاش جای این کبوتر بودم
__________________
. . . . .
|
8 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-20-2013
|
|
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427
6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
احتمال قوی که تو ذهنم هست ، تمایل همیشگی انسان به پرواز و باز شدن دستها به معنای اوج خواهش آدمی برای پرواز هست ، حالا فرقی نمیکنه تعبیری مادی داشته باشه یا معنوی ، آدم در هر صورت دوست داره پرواز کنه ، این دست ها به سمت پرنده دراز شده نه برای گرفتنش ، چون نمیتونه بگیره ، شاید داره از پرنده خواهش میکنه بیا و منم بگیر و ببر " یه همچین چیزی " من گرفتار زمینم و تو در آسمان ها اوج میگیری
من هنوز آدمی رو ندیدم که پرواز رو دوست نداشته باشه ، میگن هر چیزی که انسان عمیقاً بهش میل داره و میخواد ، در واقع همون هم هست ! مثلاً اگر من میل به جاودانگی دارم ، به خاطر این هست که جاودانه هستم ، اگر میل به پرواز دارم به خاطر این هست که پرنده هستم ! منتها بالهام ازم گرفته شده
"دستهای دعاگونه ، خواهش " من اینا به نظرم میاد
|
8 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-20-2013
|
|
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720
6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تاپیک تغییر نام یافت به :
موضوع مهم : مسابقه تصویر و تفسیر - برداشت خود از این تصویر را به صورت خلاصه بنویسید؟
برای گرمتر شدن تالارها از کاربران قدیمی و فعال میخوام تو اینجور مسابقات و... شرکت کنند
سپاس
امیر
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|
7 کاربر زیر از امیر عباس انصاری سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-20-2013
|
|
کاربر بسيار فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2012
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,251
سپاسها: : 8,172
4,786 سپاس در 1,493 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دست نیاز انسان برای پرواز همیشه به پیشگاه خداوند بلند بوده چون انسان اول از عرش اومده به همین دلیل آدم برای زندگی نیاز به پرواز داره و دستش هم به همین خاطر همیشه رو به آسمونه
__________________
معنی فلفل نبین چه ریزه است را روزی فهمیدم.....که اشک هایم به این کوچکی پر از حرف ها و غم های بزرگ شد
|
7 کاربر زیر از پریشان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-21-2013
|
|
مدیر تالار کرمانشاه
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 1,458
سپاسها: : 6,194
3,940 سپاس در 933 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چه مسابقه پر شوری!!
راستش من اول عکسو دیدم یاد امضای خودم افتادم:
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست....
حالا اگه این پرنده یه کمکی کنه ممنونش میشم!!
اما تعبیری که از این عکس دارم:
به نظر من این عکس خواسته آزادی انسان رو با آزادی یه پرنده مقایسه کنه
چون تو ادبیات ما پرنده نماد آزادیه
پس بیشتر بحث آزادی مطرحه
یعنی انسان و پرنده دوتاشون آزادن ولی آزادی انسان باید طوری باشه که در نهایت به خدا برسه و توجهش همیشه به خدا باشه
به همین دلیل دستای انسان رو به آسمانه....
( قدرت تعبیرم بیشتر از این کار نمیکنه....)
|
7 کاربر زیر از آناهیتا الهه آبها سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
06-21-2013
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
منم مفهوم آزادی رو تو این تصویر می بینم
و مثل ترنم یه لحظه دوست داشتم جای اون پرنده باشم
اما بعدش پشیمون شدم، من قفسمو دوست دارم
منم با آناهیتا هم عقیده ام، قیاس آزادی کبوتر و انسان
به نظر من انسان برای رسیدن به خدا کاملا آزاده
اما در این تصویر یه جورایی دلم برای انسان می سوزه
انگار تو این دنیای مادی یه پرنده کوچولو از انسان خیلی آزادتره
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
6 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 11:50 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|