بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #81  
قدیمی 12-11-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


مولانا محمد بن سليمان فضولي (متوفي 962 ه) ، شاعري كه به زبان هاي تركي ، عربي و فارسي مسلط بود ، روضةالشهدا را با همان سبك و سياق و افزودن تعليقاتي بر آن به زبان تركي درآورد ، كه به حديقة السعداء معروف است .
ملا آقاي دربندي مطالب روضةالشهدا را به انضمام مطالبي ديگر تدوين كرد و كتابي به زبان عربي با نام اسرارالشهادة نگاشت.شهيد مطهري مطالب اين اثر را جعلي مي داند و مي گويد:« واقعا مطالب اين کتاب انسان را وادار مي كند كه به [حال] اسلام بگريد ...». [50] به اعتقاد شهيد مطهري پديدآورنده اين اثر انسان خوبي بوده و نسبت به امام حسين (ع) اخلاص داشته و هر وقت نام آن امام را مي شنيده اشكش جاري مي گرديد ، اما به كتابش تحريف راه يافته است. حتي مرحوم محدث نوري در كتاب لؤلؤ و مرجان ضمن انتقاد از مضامين اسرارالشهادة مؤلفش را مورد تأييد قرار داده است. استاد شهيد مرتضي مطهري يادآور مي شود:« با اينكه [مرحوم دربندي] مرد عالمي است ولي اسرارالشهادة را نوشته كه به كلي حادثه كربلا را تحريف كرده است. كتابش مملو از دروغ است...». [51]
در ادامه به چهار مورد از معروف ترين تحريفات وارده به فرهنگ عاشورايي و تعزيه اشاره خواهد شد .
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #82  
قدیمی 12-11-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


نتيجه گيري

كم كم به آخر اين نبشته نزديك مي شويم ليكن هنوز ناگفته هاي زيادي وجود دارد كه مجال بيان آن در اين نبشته ي اندك نيست .
همانطور كه در مطالب قبل مشاهده نموديد ، جرقه هاي تعزيه در عصر صفويه زده شد ، ولي اولين تعزيه بصورت نسبتاً مدون در دوران افشاريه و زنديه تجربه شد . در دوران قاجاريه تعزيه به اوج خود رسيد و پس از آن بخصوص در دوران رضاخان ، فراز و نشيب هاي فراواني را تجربه نمود ، تا پس از پيروزي انقلاب دوباره حيات مجددي يافت و بصورت امروزي در اختيار ما قرار گرفت .
تعزيه داراي انواع مختلفي از جمله : تعزيه دوره ، تعزيه زنانه ، تعزيه مضحك است .
تعزيه نامه ها هم كه در تعزيه از اهميت بسزايي برخوردارند ، چند نمونه اند كه از مجموعه نسخ معروف مي توان به مجموعه خوچكو ، مجموعه پلي ، مجموعه چرولي و مجموعه ليتين اشاره نمود .
تعزيه و شبيه خواني تنها به وقايع كربلا و عاشورا اشاره نمي كند ، ولي عاشورا و فرهنگ حسيني هسته ي اصلي اين نمايش را تشكيل مي دهد و حتي در تعزيه با موضوعات ديگر از جمله تعزيه هاي
مضحك گريزي به اين واقعه ي مهم زده مي شود .
شبيه خواني به عنوان يك نوع عزاداري نمايشي داراي مزايا و محاسني است . براي مثال مردم به خوبي با اين گونه ي نمايشي ارتباط برقرار مي نمايند ؛ آن را مقدس مي دانند ؛ در اين گونه دمراسم به راحتي ابراز احساسات نموده و از بعد نمايشي تعزيه خارج مي شوند ؛ صحنه ي موجود در تعزيه را صحنه ي واقعي كربلا و عاشورا دانسته و خود را عاشورايي جلوه مي دهند . در اين مراسم اين پيام کاملا نمود پيدا مي کند که:« كل يوم عاشورا ، كل ارض كربلا و كل شهر محرم ». ولي همين عزاداري مؤثر و مثبت گاه مخرب مي شود ؛ آن هنگام كه موجب ارتكاب به اعمال خلاف شرع شود . يكي از آفت هاي مهم تعزيه مسئله ي تحريفات وارده به اين گونه عزاداري است كه گاهي بصورت خواسته و گاه ناخواسته بوده است . ولي ما بايد آگاهانه با اين مراسم برخورد نماييم و در اجراي اين مراسم از متون معتبر و تأئيد شده توسط علما و پژوهشگران بزرگ و ارجمند شيعه استفاده ببريم و براي گرياندن مردم از هر كذب و دروغي استفاده نكنيم ،كه اين عمل كاملاًحرام تلقي مي شود .
البته نبايد از جنبه ي معنوي تعزيه و شبيه خواني گذشت ، كه اگر اين عمل با اخلاص كامل و بدون ريا انجام شود ، مي تواند منشأ بسياري از بركات باشد ؛ آنگونه كه اينجانب در يك مراسم تعزيه كه به نيت شفاي يك مريض و جهت بزرگداشت حضرت قمربني هاشم (ع) برگزار گرديد ، شاهد شفاي آن مريض بودم و اين مبين همان اخلاص است .
قاطبه ي مراجع معزز تقليد نيز اين گونه عزاداري را تأئيد مي كنند ، ولي به شرط آن كه در آن اعمال خلاف شرع و حرام انجام نشود .
به طور كل از مجموع اين نوشتار مي توان نتيجه گرفت كه تعزيه اگر حاوي امور حرام و خلاف شرع مقدس اسلام و تشيع نباشد ، نه تنها بدعت نيست بلكه يك سنت حسنه و پسنديده است ؛ ولي اگر با مبطلات و خرافات آميخته گرديد ، ديگر سنت نيست بلكه بدعت به حساب مي آيد .
خدايا ما را از گريه كنندگان بر سيدالشهدا (ع) و برپا دارندگان عزاداري سيد و سالار شهيدان حضرت حسين بن علي (ع) قرار ده .
انّك سميع مجيب
كليدواژه
- پيتر چلکوفسکي : شرق شناس، پژوهشگر تاريخ اسلام و ايران و تعزيه شناس معاصر لهستاني كه هم اكنون در نيويورك زندگي مي كند .
- سيد محسن امين : علامه سيد محسن امين ( 1371 - 1284 ه. ق) يكي از مصلحان بزرگ جهان اسلام به شمار مي رود كه روزگاري با رهبري خود، اصلاحات زيادي در انديشه و عمل مسلمانان به عمل آورد. نظريه اصلاحي او در عزاداري اباعبدالله عليه السلام يكي از اقدامات او به شمار مي رود .
- شهاب : از تعزيه نويسان مشهور عصر قاجاريه است كه به تاج الشعرا موسوم گشت. شرح حال وي در اغلب تذكره هاي اين عصر ديده مي شود. ديوان اشعاري دارد كه در سال 1319 هجري به اهتمام فرزند شاعرش ميرزا اسماعيل ثابت انتشار يافت .
- شهربانو : دختر يزدگرد و همسر امام حسين عليه السلام بود. شهربانو، مادر مكرمه ي حضرت زين العابدين عليه السلام است .
- صاحب بن عباد : ابوالقاسم كافي الكفاة اسماعيل بن ابي الحسن ديلمي اصفهاني قزويني طالقاني، وزير مويد الدوله و فخرالدوله ديلمي بود. وي به سال 326 ه. ق در اصطخر فارس متولد شده و به سال 385 ه. ق در ري درگذشت. جسدش را در اصفهان دفن كردند. او ده هزار بيت در مدح آل رسول صلي الله عليه و آله و سلم سروده است .
- عباس قمي : مرحوم شيخ عباس قمي، معروف به« محدث قمي» شاگرد مرحوم ميرزا حسين نوري و صاحب کتاب « منتهي الآمال » است.- علي کاشف الغطاء : شيخ علي بن شيخ جعفر صاحب كشف الغطاء بن شيخ خضر مالكي نجفي، از قبيله ي بني مالك در عراق است. او در نجف متولد شده و عالمي فقيه و اصولي بوده. پايان عمرش را در كربلا گذرانيده و به سال 1253 ه.ق. در كربلا وفات يافته است. او را در نجف دفن كردند .
- فتحعلي شاه : پسر حسينقلي خان و دومين پادشاه سلسله ي قاجار است كه به سال 1212 ه.ق. به سلطنت رسيده است .
- فضولي بغدادي : شاعر معروف قرن دهم است كه به سه زبان فارسي، تركي و عربي شعر سروده. كتاب حديقة السعدا كتاب مقتلي است (به زبان تركي) كه به تقليد از كتاب روضة الشهدا حسين واعظ كاشفي نوشته است. فضولي به سال 970 ه.ق. درگذشته است .
- فضه : فضه كنيز حضرت زينب عليهاالسلام بود. در« انوار الشهاده» آمده است که چون اهل و عيال امام حسين عليه السلام در آن حال نابسامان بماندند در شب يازدهم هيچكس بر ايشان رحم نكرد. حضرت زينب سلام الله عليها فضه را نزد عمر سعد فرستاد كه اي عمر، ما امشب لباس و خيمه و فرش نداريم، بر ما رحم كن و لباسي براي اطفال بفرست. آن ملعون نخست اعتنايي نكرد اما بعد خيمه ي نيم سوخته اي براي ايشان فرستاد .
- ليلي : مادر بزرگوار حضرت علي اكبر عليه السلام . ليلي دختر « ابومرة بن عروة بن مسعود ثقفي » بوده است .
- محتشم کاشاني : حسان العجم، مولانا سيد كمال الدين علي، فرزند خواجه مير احمد كاشاني،متخلص به محتشم، در حدود سال 905 ه.ق در كاشان متولد شد، نزديك به 91 سال زيست و به سال 966 ه در زادگاه خود، رخت به سراي باقي برد. محتشم، پس از تحصيل مقدمات علوم زمان خود، به « شعربافي » پرداخت، كه در اشعار عديده اي به اين حرفه ي خود اشاره كرده است .
- محدث نوري : او همان« ميرزا حسين نوري » مؤلف کتاب « لؤلؤ و مرجان » است.
- مرتضي مطهري : مرحوم شهيد استاد مطهري در سال 1298 ه.ش در شهر فريمان متولد شد .
- ملاحسين واعظ کاشفي : حسين بن علي بيهقي، مشهور به واعظ و متخلص به كاشفي، از علماي معروف ايران كه در فن خطابه تسلط داشته و شعر هم مي سروده است. كتاب« روضة الشهداء »، نخستين كتاب مقتل فارسي بود كه در سال 910 ميلادي توسط ملاحسين واعظ كاشفي به رشته ي تحرير در آمد .
- واعظ قزويني : ملا محمد رفيع يا رفيع الدين، به سال 1207 ه.ق. در صفي آباد قزوين متولد شد. او از علماي اماميه و در وعظ و خطابه سر آمد اقران روزگار خود بود. واعظ در خدمت عباسقلي خان پسر حسن خان شاملومي زيسته است. او منظومه اي به نام «يوسف و زليخا » دارد و ديوان شعرش مشتمل بر هفت هزار بيت به چاپ رسيده است. وفات واعظ را به سال 1089 يا 1099 ه.ق. نوشته اند.
پاسخ با نقل قول
  #83  
قدیمی 12-11-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سرانجام شهربانو همسر امام حسین(ع) در روز عاشورا چه شد؟سرانجام شهربانو همسر امام حسین(ع) در روز عاشورا چه شد؟
شیخ صدوق در «عیون اخبار الرضا» درباره مادر حضرت امام زین العابدین(ع) این حدیث را آورده است:
«سهل بن قاسم نوشجانی می گوید:امام رضا(ع) در خراسان به من فرمود:بین ما و شما خویشاوندی هست. گفتم:این خویشاوندی چیست؟فرمود:هنگامی که عبدالله بن عامر بن کریز خراسان را فتح کرد دو دختر از دختران یزدگرد پادشاه ایران را پیدا کرد و آنان را نزد عثمان بن عفان فرستاد. عثمان بن عفان یکی از آن دو را به امام حسن و یکی را به امام حسین(ع) بخشید. این دو دختر پس از زایمان، وفات کردند. همسر امام حسین(ع) امام سجاد را زایید. پس از درگذشت همسر امام حسین، یکی از کنیزان امام حسین(ع)، امام سجاد را سرپرستی کرد» (عیون اخبار الرضا، یک جلدی، جزء دوم، ص 128، ح 6 با تصحیح و تعلیق سید مهدی حسینی لاجوردی، چاپ 1377 هجری قمری، ناشر میرزا محمد رضا مهتدی، چاپ اول).
براساس این روایت، مادر امام زین العابدین(ع) بعد از تولد آن حضرت وفات کرده و در کربلا حضور نداشته است.
آقای دکتر سید جعفر شهیدی در «زندگانی علی بن الحسین(ع)» از طبقات نقل می کند که پس از شهادت امام حسین(ع)، خدمتگزار آن حضرت شهربانو را به همسری گرفت. نام این خدمتگزار زیید بود و از او پسری به دنبا آمد به نام عبدالله بن زیید(زندگانی علی بن الحسین(ع)، چاپ پنجم، ص 26، 1373).
ایشان در این کتاب می گوید:آمدن شهربانو به کربلا، فرار او از کربلا به ایران، غایب شدن او در کوه و نیز آمدن او به ایران به دستور امام حسین(ع) برای جمع آوری نیرو، همه اینها افسانه و ساخته داستان نویسان است(همان).
البته در کربلا بانویی به نام شهربانو بود و این شهربانو مادر آن طفلی است که از خیمه ها بیرون آمد و هانی بن ثبیت آن طفل را به شهادت رسانید. این شهربانو، مادر امام سجاد(ع) نبود و جزو اسیران کربلا بود (قصه کربلا، ص 406).
شیخ عباس قمی روایت عیون اخبار الرضا را نقد می کند و می گوید:این حدیث مخالف آن حدیث هایی است که آوردن دختر یزدگرد را به زمان عمر بن خطاب نسبت می دهند و این حدیث ها اشهر و اقوی است(منتهی الامال، ج 2، ص 30، چاپ هجرت).
ولکن به نظر می رسد که روایت «عیون اخبار الرضا» از روایات دیگر قوی تر است و علامه مجلسی روایت «عیون اخبار الرضا» را می پسندد (بحارالانوار، ج 46، ص 10).
و بر این اساس، در زمان عثمان، دختر یزدگرد به مدینه برده شده نه در زمان عمر بن خطاب.
در اصول کافی آمده است که وقتی که دختر یزدگرد را به مدینه آوردند و نزد عمر بردند، وقتی که عمر خواست به چهره او نگاه کند، او چهره اش را گرفت و به زبان فارسی گفت:«اف بیروج بادا هرمز» عمر گفت:این دختر مرا فحش می دهد و خواست که آن دختر را بزند، علی(ع) گفت:تو حق نداری او را بزنی، او را آزاد بگذار تا هر کسی را می خواهد به همسری انتخاب کند. عمر هم او را آزاد گذاشت و او هم حسین(ع) را انتخاب کرد. علی(ع) به او فرمود:اسم شما چیست؟گفت:جهان شاه. امام به او فرمود:نه اسم تو شهربانو است...(اصول کاف، عربی، چاپ آخوندی، ج 1، ص 466).
ولی این روایت قابل اعتماد نیست چون در سند آن شخصی به نام عمر و بن شمر آمده و او هم مورد اعتماد نیست.
علامه حلی در خلاصه الاقوال فی مفرقه الرجال، در بخش دوم، در کلمه عمرو درباره او می گوید:عمرو بن شمر بسیار ضعیف است. او روایاتی را به کتاب جابر جعفی اضافه کرده است. من به روایات او اعتماد نمی کنم(ص 241، باب 7).
بر این اساس می توان گفت که مادر امام زین العابدین(ع) پس از تولد آن حضرت، وفات کرد و در کربلا هم حضور نداشت.
پاسخ با نقل قول
  #84  
قدیمی 12-12-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

امروز مائیم وحسینی دیگر
‍.::امروز مائیم و حسینی دیگر::.








به خدا دوست دارم که کشته شوم سپس زنده شوم و تا هزاربار دیگر کشته و برانگیخته شوم تا بدین سبب از جان شما و جوانان اهل بیت دفاع کنم

این سخنان زهیر در شب عاشورا به امام زمانش بود

بیایید ما هم چون زهیر بگوییم یا صاحب الزمان به خدا دوست داریم .......







و امروز مائیم و حسینی دیگر و هل من ناصری به وسعت زمین و کربلایی به وسعت جهان آیا ما یکدیگر را به یاری امام عصر فرا میخوانیم؟

آیا کسی هست که صدای هل من ناصر امام زمان (عج)را نشنیده باشد؟





یا صاحب الزمان چطور محمدبن بشیر خزرمی به امام حسین (ع) فرمود :

درندگان بیابان زنده مرا بدرند اگر تو را تنها بگذارم...

و تو در میان هزار و صد و هفتادو اندی سال است که تنهایی





آیا آزاد مرد موحدی هست که همچون حربن یزید ریاحی دلش از خوف خدا و ترس قیامت بلرزد و امام مظلوم خویش را یاری کند

کیست که مهدی را یاری کند

شیعیان بس نیست غفلت هایمان







بیایید همچون حر شهامت عذر خواهی از امام زمانمان (عج) را داشته باشیم

آقا امام زمان کریم است

فرزند همان سیدالشهدا است


گذشته ی ما را میبخشد.






یا صاحب الزمان شرمنده ایم اگر سعیدبن عبدالله حنفی ظهر عاشورا خود را سپر حضرت اباعبدالله قرار داد تا آن حضرت نماز بخواند و زخم های نیزه را به جان خرید تا مولایش در امان باشد

و اما امروز ..... ما تیر به سمت شما پرتاب میکنیم.







نکند ما نیز همچون مردمان زمان سیدالشهدا به ظواهر دل خوش کنیم

و از باطن و اصل دین یعنی وجود مقدس امام زمان غافل شویم....

کیست که مهدی را یاری کند‍؟!!!...








نکند هل من معین امام زمان در صحرای کربلای غیبت بی لبیک بماند

مبادا هلهله اهل کوفه صدای غربت مهدی زهرا را به گوش ما نرساند

نکند مهدی زهرا تنها بماند

بیاییم امام رمانمان را معصیت نکنیم.









التماس دعا
پاسخ با نقل قول
  #85  
قدیمی 12-12-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

غروب عاشورا

و ماه امشب نظاره می کند یک قوم را در خون

وماه امشب تماشا میکند خورشید مجنون

وماه امشب تماما آیه ی اعجاب می خواند

و گویی راز عشق و مرگ می داند

بیابان بی قرار و باد و شن ها بی قرارند

تو گویی جز پریشان خاطری چیزی ندارند

صدای ناله می آید کم وبیش

وقلب ماه گردون میشود ریش ریش


پاسخ با نقل قول
  #86  
قدیمی 12-12-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

معرفى شهداى نهضت حسينى





نام كتاب : شهداى كربلا
مؤ لف :حجت الاسلام محمد باقر روشندل

با فرارسيدن ماه محرم ، جا دارد از فداكارى هاى سيدالشهدا عليه السلام و قربانى هايى كه در راه نهضت او بويژه در عاشوراى محرم 61 هجرى پيش ‍ آمد بهره بردارى بشود تا چراغى فرا راه بشريت بالعموم و ملت مسلمان ايران بالخصوص باشد، و به ما بياموزد تا از دين خود محافظت نموده و در برابر جريانها و افكار انحرافى ايستادگى كرده و ثابت قدم باشيم آنچنان كه حسين بن على عليه السلام و اصحاب برگزيده اش بخاطر دين و مقدساتشان در مقابل ارتش سهمگين يزيد بن معاويه ثابت قدم ايستادند.
مجموعه اى كه در معرض ديد شماست ، ويژه نامه اى است كه توسط معاونت فرهنگى سازمان عقيدتى سياسى و به منظور معرفى شهداى نهضت خونينن حسينى به چاپ رسيده است



قبل از مطالعه اشاره به نكات زير ضرورى است :

1 گرچه بعضى عدد شهداى كربلا را منحصر در 72 تن مى دانند (البته اين عدد، افراد شاخص و نام آور را تشكيل مى دهند) اما محققان بيش از اين عدد را ذكر نكرده اند.
2 عدد 115 تن از تحقيق مرحوم سماوى (ره ) در كتاب معروف ابصار العين فى انصار الحسين (ترجمه عقيقى بخشايشى ) استفاده گرديده است .
3 بعضى ديگر از منابع و ماخذ استفاده شده :
الف وقعه الطف لابى مخنف
(تحقيق : از محمد هادى يوسفى )
ب - قصه كربلا (تحقيق از: على نظرى منفرد)
ج فرهنگنامه عاشورا (تحقيق از جواد محدثى )
د چهره حقيقى قيام حسينى ...
( تحقيق از عبدالكريم قزوينى )
معاونت فرهنگى سازمانى عقيدتى سياسى






1- حسين بن على (ع )

پدرش : اميرالمومنين على عليه السلام و مادرش : فاطمه زهرا (س ) و كنيه او: ابو عبدالله .
رسول خدا (ص ) درباره وى مى فرمايد:
حسين منى و انا من حسين (حسين از من است و من از حسين )
از صفات برجسته آن حضرت : علم ، بخشش ، بزرگوارى ، فصاحت ، شجاعت ،تواضع ، حلم و...
با مرگ معاويه در سال 60، سيدالشهدا كه فساد و بى لياقتى يزيد را مى دانست از بيعت با او امتناع كرد.
حسين عليه السلام براى نجات اسلام از سلطه يزيد كه به محو دين مى انجاميد،راه جهاد و شهادت را پيش گرفت .
آن حضرت از مدينه به مكه هجرت كرده و پس از رسيدن نامه هاى كوفيان به دعوت از امام ، به سوى عراق حركت مى كند.
پيمان شكنى كوفيان و شهادت نماينده حضرت (مسلم بن عقيل ) باعث مى گردد كه سپاه حضرت در كربلا به محاصره سپاه كوفه در آيد.
حسين عليه السلام در روز عاشورا پس از به شهادت رسيدن يارانش و جوانان بنى هاشم ، يكه و تنها به دشمن حمله ور گرديد تا به شهادت رسيد.
سن 57 سال


2 -عباس بن على (ع )

پدرش : اميرالمومنين (ع ) و مادرش : فاطمه ام البنين ، كنيه او ابوالفضل
قامتى رشيد و شجاعتى كم نظير و بينش اعتقادى و علمى و فقهى روشنى داشت .
به خاطر سيماى جذابش او را ((قمر بنى هاشم )) مى خواندند.
امان نامه اى را كه شمر براى او از عمر بن سعد گرفته بود، رد كرد.
علمدار (پرچمدار) كربلا و مظهر ايثار و فداكارى بود.
به خاطر آوردن آب به خيمه ها سقا لقب يافت .
امام سجاد فرمود : تا اينكه دو دست عباس قطع شد، خداوند به او همانند جعفر طيار دو بال عطا فرمود كه در بهشت با فرشتگان پرواز كند.
سن :34 سال
محل دفن : كنار نهر علقمه

3 -على بن الحسين عليه السلام

پدرش امام حسين عليه السلام ، و مادرش ليلى دختر ابى مره مى باشد
كنيه او ابوالحسن و به على اكبر معروف است .
در گفتار، اخلاق و اندام ظاهرى ، شبيه ترين مردم به رسول خدا (ص ) بود.
نخستين شهيد از بنى هاشم در روز عاشورا بود كه جسد مباركش مورد كينه دشمن قرار گرفته و قطعه قطعه گرديد.
نزديك ترين شهيدى است كه در كنار امام حسين عليه السلام دفن شده است
سن او را از 18 تا 27 سال ، مختلف نقل كرده اند.

4- مسلم بن عقيل

پدرش عقيل (برادر على ع و مادرش عليه مى باشد.پسر عموى امام حسين (ع ) و نماينده او به كوفه براى بررسى اوضاع و بيعت گرفتن از مردم بود.
در ابتداى ورود به شهر كوفه ، حدود 18000 تن با او بيعت كردند.
با ورود عبيدالله بن زياد به كوفه و تهديد نمودن بزرگان و اشراف ، مردم از گرداگرد مسلم متفرق شدند.
مسلم چنان يكه و تنها گشت كه يك نفر را هم در كنار خويش نيافت .
شب ميهمان طوعه بود. ولى فردايش كه منزل را در محاصره ماموران يافت ، خارج گرديد و پس از ساعتى جنگ دلاورانه ، دستگير و او را به دارالاماره آوردند.
مسلم بن عقيل را در روز 9 ذى الحجه به شهادت رسانده و بدن مطهر او را از بالاى دارالاماره به زير افكندند.
محل دفن مسلم در كنار مسجد كوفه است .
سن او 34 سال .

5 - عبدالله بن الحسين (ع )

پدرش امام حسين (ع )، مادرش رباب دختر امرءالقيس مى باشد.
او كه به (على اصغر) مشهور است ، كودكى شير خوار بيش نبود.
وى در حاليكه در بغل پدر بود، تيرى به گلويش اصابت كرد و به شهادت رسيد.
امام حسين (ع )دستش را از خون او پر كرده و بطرف آسمان پاشيد و قطره اى از خون به زمين بازنگشت .
حضرت با غلاف شمشير نزديك خيمه گودال كوچكى حفر كرد و او را به خاك سپرد.

6- عبدالله بن على (ع )

پدرش ، على عليه السلام و مادرش ، فاطمه ام البنين مى باشد .
به توصيه و تشويق برادرش حضرت عباس به ميدان كارزار شتافت .
اولين فرزند ام البنين است كه در روز عاشورا به شهادت رسيد .
سن او 25 سال بود .

7 - عثمان بن على (ع )

پدرش ، اميرالمومنين (ع ) و مادرش ، فاطمه ام البنين مى باشد.
بخاطر علاقه شديدى كه على (ع ) به عثمان ابن مظعون (يكى از اصحاب رسول خدا) داشت نام فرزندش را عثمان گذاشت .
او به سفارش حضرت عباس ، پس از شهادت برادرش عبدالله به ميدان كارزار شتافت .
دومين فرزند ام البنين است كه در روز عاشورا به شهادت رسيد.
سن او 23 سال بود.


8- جعفر بن على

پدرش ، على (عليه السلام )
و مادرش ، فاطمه ام البنين مى باشد.
على (ع ) به واسطه علاقه و محبتى كه به برادرش (جعفر طيار) داشت ، نام فرزندش را (جعفر) نهاد.
امام حسين (ع ) به وى فرمود: به كارزار بشتاب تا تو را مانند دو برادرم (عبدالله و عثمان ) شهيد ببينم .
سومين فرزند ام البنين است كه در روز عاشورا به شهادت رسيد.
سن او 21 سال بود.

9- ابوبكر بن على (ع )

پدرش ، على (ع ) و مادرش ، ليلى دختر مسعود بن خالد مى باشد.
او را محمد اصغر و يا عبدالله مى خواندند.
او در روز عاشورا پس از كارزار با دشمن ، به محاصره آنها در آمده و به شهادت رسيد.
نوشته اند: جسد بى جان او را در آبراه خشكى در كربلا يافتند


10- قاسم بن الحسن (ع )

پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش (رمله ) مى باشد.
صورتش چون پاره ماه مى درخشيد.
بدليل كمى سن قاسم ، امام حسين (ع ) ابتدا اجازه ميدان رفتن را به او نداد، ولى قاسم پيوسته تقاضاى خود را تكرار كرد تا اجازه گرفت .
پس از كارزار با دشمن ، بر اثر ضربت شمشير نقش بر زمين گشت و عمويش ‍ حسين (ع )را صدا زد.
حضرت خود را بر بالين قاسم رساند و فرمود: چقدر بر عموى سخت است كه او را بخوانى و از دست او كارى بر نيايد.
سن او 13 سال بود.

11 - ابوبكر بن الحسن (ع )

پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش ، كنيز آن حضرت بود.
او از مدينه همراه امام حسين (ع ) به كربلا آمد.
او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش قاسم ، به ميدان كارزار رفته و جنگيد تا به شهادت رسيد.


12 - عبدالله بن الحسن (ع )

پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش ، دختر شليل بن عبدالله مى باشد.
در كربلا نوجوانى بود كه به سن بلوغ نرسيده بود.
چون عمويش حسين (ع ) را زخمى و بى ياور ديد، خود را به آن حضرت رسانيد و گفت : به خدا سوگند از عمويم جدا نمى شوم .
ناگهان شمشيرى به طرف حسين (ع ) روانه شد، عبدالله دستش را سپر كرد.
شمشير دست او را قطع كرده و به پوست آويزان نمود.
گفته شده در حاليكه حضرت او را در آغوش گرفته بود، حرمله با تيرى او را به شهادت رساند.
سن او 11 سال بود.

13 - عون بن عبدالله

پدرش ، عبدالله (فرزند جعفر طيار) و مادرش حضرت زينب (س ) دختر على (ع ) مى باشد.
عون در اوائل راه مكه به كربلا، در وادى عقيق به امام حسين (ع ) پيوست .
او در روز عاشورا به ميدان نبرد تاخت و شمشير زد تا به درجه شهادت رسيد.
مى نويسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت : به خدا قسم ، شهادت پسرم در ركاب حسين (ع ) مصيبت مرا آسان مى كند...


14 - محمد بن عبدالله

پدرش ، عبدالله (فرزند جعفر طيار) و مادرش خوصاء مى باشد.
او همراه با برادرش عون در راه مكه به كربلا در وادى عقيق به امام حسين (ع ) پيوست .
او در روز عاشورا قبل از برادرش عون به ميدان رفت و به شهادت رسيد.
نوشته اند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد گفت : اگرچه من توفيق يارى حسين را نيافتم ، ولى با تقديم پسرانم او را يارى كردم .


15 - عبدالله بن مسلم

پدرش ، مسلم بن عقيل و مادرش ، رقيه دختر حضرت على (ع ) مى باشد.
وى (در ميدان جنگ ) در سه مرحله با دشمن كارزار نمود
دشمن به سوى او تيرى رها كرد و عبدالله دستش را روى صورت گذاشت تا از اصابت تير جلوگيرى كند. تير دستش را به پيشانى دوخت . تيرى ديگر، قلب او را نشانه رفت و اينگونه در روز عاشورا به شهادت رسيد.
سن : 14 سال .

16 - محمد بن مسلم

پدرش ، مسلم بن عقيل و مادرش از كنيزان بود.
امام حسين (ع ) فرياد زد: اى عموزاده ها براى نيل به شهادت شكيبا و صبور باشيد.
او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش عبدالله در حمله دسته جمعى فرزندان ابيطالب به دشمن شركت كرده ، سپس به شهادت رسيد.
سن : 13 سال .


17 - محمد بن ابى سعيد

پدرش ، ابوسعيد (فرزند عقيل ) و مادرش از كنيزان بود.
وى در روز عاشورا وقتى امام حسين (ع ) در قتلگاه افتاده بود، وحشت زده و هراسان از خيمه بيرون آمد.
در حالى كه دستش عمود خيمه اى گرفته بود و به راست و چپ نگاه مى كرد، ناگه دشمن به سرعت خود را به محمد رسانيد و با شمشير او را قطعه قطعه كرد.
او هنگام شهادت كودكى 7 ساله بود.


18 - عبدالرحمن بن عقيل

پدرش ، عقيل برادر على (ع ) و مادرش از كنيزان ميباشد.
وى عموزاده امام حسين (ع ) است .
امام حسين (ع ) فرياد زد: اى عموزادگان من ! صبر ومقاومت پيشه سازيد...
كه بعد از اين هرگز سختى و مصيبتى نخواهيد ديد.
وى در روز عاشورا در حمله دسته جمعى فرزندان ابيطالب به ، دشمن شركت كرده و در آن حمله به شهادت رسيد.


19 - جعفر بن عقيل

پدرش ، عقيل برادر على (ع ) و مادرش ، خوصاء دختر عمرو مى باشد.
وى عموزاده امام حسين (ع ) است .
برخى گفته اند: مادرش در واقعه كربلا حضور داشته است .
جعفر در روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت و در حالى كه مادرش ‍ جلوى خيمه ايستاده بود و او را نظاره مى كرد، به شهادت رسيد.


20 - عبدالله بن بقطر (يقطر)

چون مادرش از امام حسين (ع ) در كودكى نگه دارى كرده ، او را برادر رضاعى امام حسين (ع ) مى خوانند.
او صحابى مى باشد (يعنى رسول خدا (ص ) را درك كرده است )
او فرستاده امام حسين (ع ) است به سوى مسلم بن عقيل كه در كوفه بود.
پس از دستگيرى عبدالله ، او را بالاى قصر دارالاماره مى برند تا در برابر مردم ، حسين (ع ) و پدرش را لعنت كند! ولى او بعكس ، مردم را به يارى حسين (ع ) فرا مى خواند.
او را از بالاى قصر به پايين انداختند، هنوز رمقى داشت كه سرش را از بدن جدا كردند.
عبدالله از شهداى نهضت حسينى در كوفه است .


21 - انس بن الحارث الاسدى

از اصحاب رسول خدا (ص ) است ، ودر جنگهاى بدر و حنين در خدمت پيامبر بوده است .
پير مردى سالخورده و از شيعيان كوفه است .
از پيامبر نقل مى كند كه فرمود: اين فرزندم ( حسين ) در سرزمينى از عراق ( كربلا ) شهيد خواهد شد، هركس در آنجا باشد بايد او را يارى كند.
وى شبانه به لشكر حسين (ع )پيوست و در روز عاشورا به شهادت رسيد.


22 - حبيب بن مظاهر

از اصحاب رسول خدا (ص ) است . فقيهى بزرگوار و از خواص ياران امام على (ع ) بود و در تمام جنگها در خدمت آن حضرت شمشير زده است .
حبيب در شهر كوفه از مردم براى امام حسين (ع ) بيعت مى گرفت .
پس از شهادت مسلم بن عقيل در كوفه ، مخفيانه خود را به لشكر ابى عبدالله (ع ) رساند.
فرمانده جناح چپ سپاه امام حسين (ع )در كربلا بود.
وى در روز عاشورا عده اى از دشمن را كشت و سپس او را به شهادت رسانده سر مباركش به گردن اسبى آويختند و در ميان لشكر گرداندند.
سن او بيش از 70 سال بود.


23 - مسلم بن عوسجه

از اصحاب رسول خدا (ص ) مى باشد.
پير مردى عابد و زاهد و شجاعت او در فتوحات اسلامى زبانزد بوده است .
او در كوفه مسئوليت جمع آورى اموال و خريد سلاح و گرفتن بيعت براى امام حسين (ع ) را بر عهده داشت .
او پس از شهادت مسلم بن عقيل متوارى شد و سپس با خانواده اش به كاروان حسين (ع ) پيوست .
مسلم در روز عاشورا به دشمن حمله ور شد و سپس با ضربتى نقش بر زمين گشت ، هنوز رمقى داشت كه امام حسين (ع ) بر بالين او آمد و فرمود: اى مسلم بن عوسجه ! خدا تو را رحمت كند.
سن او بيش از 60 سال بود.


24 - قيس بن مسهر

مردى شريف و شجاع و از مخلصين در محبت اهل بيت (ع ) است .
او نامه مسلم را كه حاوى خبر بيعت كوفيان بود به مكه برد و تسليم امام حسين (ع ) كرد. حضرت نامه اى كه در آن خبر حركت خويش به سوى كوفه بود را توسط او براى كوفيان فرستاد.
او را در ميانه راه دستگير و به نزد ابن زياد بردند و از او خواستند كه بالاى منبر رفته و حسين را دشنام دهد. او در بالاى منبر گفت : اى مردم ! حسين بن على بهترين خلق خداست پس دعوت او را اجابت كنيد، و بر عبيدالله و پدرش لعنت فرستاد.
قيس را از بالاى دارالاماره كوفه به زمين پرتاپ كرده به شهادت رساندند.


25 - عمرو بن خالد الاسدى

26 - سعد

عمرو از بزرگان كوفه و شيعيان با اخلاص بود.
و پس از خيانت مردم كوفه و تنها گذاشتن مسلم بن عقيل ، مخفى گشت .
وى پس از به شهادت رسيدن قيس بن مسهر به همراه غلامش ‍ سعد از كوفه خارج شده و به سپاه امام حسين (ع ) پيوستند.
عمرو و سعد به همراه عده اى در روز عاشورا در اول جنگ به دشمن حمله كرده و به شهادت رسيدند.
وقتى خبر شهادت آنها به امام حسين (ع ) رسيد، آن حضرت به طور مكرر براى آنان رحمت مى فرستاد.


27 - ابو ثمامه عمرو الصائدى

او از چهره هاى سرشناس شيعه در كوفه بود.
از اصحاب على (ع ) و در جنگها در ركاب آن حضرت بود. از طرف مسلم بن عقيل مسئوليت جمع آورى كمكهاى مالى و خريد اسلحه را داشت .
پس از خيانت مردم كوفه ، به لشكر حسين (ع ) پيوست .
وى در روز عاشورا نزد حضرت آمده و گفت : ... دوست دارم در حالى با خدا ملاقات كنم كه نماز ظهر امروز را كه وقتش نزديك شده خوانده باشم .
حسين (ع ) در جوابش فرمود: نماز را به ياد آوردى ، خدا تو را از نماز گزاران قرار دهد.
ابو ثمامه پس از خواندن نماز ظهر به امامت حضرت ، به ميدان كارزار رفته و به شهادت رسيد.


28 - برير بن حضير(خضير)

شخصى عابد و زاهد و از اساتيد قرآن بود.
از اصحاب على (ع ) بود و از اشراف كوفه به شمار مى رفت .
وى از كوفه به مكه رفته و به امام حسين (ع ) پيوست و همراه حضرت به كربلا آمد.
در روز عاشورا با دشمن چنين سخن گفت : ... اين آب فرات است و حيوانات صحرا از آن استفاده مى كنند ولى پسر رسول خدا از آن محروم باشد، آيا پاداش خدمات محمد (ص ) اين است ؟
روز عاشورا با دشمن به كارزار پرداخت تا به شهادت رسيد.


29 - عابس بن ابى شبيب

از رجال برجسته شيعه ، عابد و شب زنده دار و سخنورى توانا بود.
او از قبيله بنى شاكر است . (اين قبيله از مخلصين در محبت على (ع ) بودند و آن حضرت در جنگ صفين درباره آنها فرمود: اگر تعدادشان به هزار نفر مى رسيد، خداوند به شايستگى عبادت مى شد.
او در روز عاشورا به حسين (ع ) گفت : اى حسين ! مطمئن باش ، به خدا در روى زمين كسى نزد من محبوب تر و عزيزتر از تو وجود ندارد.
از دلير مردان عرب بود و كسى ياراى جنگ تن به تن با او را نداشت ، لذا روز عاشورا از هر طرف به سوى او سنگ پرتاب كردند و او نيز سپر و نيزه را كنار گذاشت و با شمشير به جنگ دشمن رفت . او را محاصره كرده و به شهادت رساندند.


30 - شوذب بن عبدالله

او از بزرگان شيعه و از جنگجويان انگشت شمار بود.
حافظ و حامل حديث از على (ع ) بود و مردم شيعه براى اخذ حديث به وى مى رسيدند.
وى همراه مولايش عابس از مكه تا كربلا با سپاه حسين (ع ) بود.
(از او سئوال كردند كه چه خواهى كرد؟) گفت : در كنار پسر دختر رسول خدا مى جنگم تا كشته شوم .
وى در روز عاشورا به ميدان جنگ رفته و به شهادت رسيد.


31 - حنظله بن اسعد

او از شخصيتهاى شيعه ، شجاع ، فصيح و قارى قرآن بود.
حنظله موقع ورود امام حسين (ع ) به كربلا خدمت آن حضرت رسيد.
به لشكر ابن سعد گفت : اى مردم !... دست به قتل حسين (ع ) نزنيد كه مستحق عذاب الهى خواهيد شد.
حنظله روى به حضرت كرد و گفت : درود بر تو اى حسين ...
خداوند شناسايى برقرار كند ميان ما و شما در بهشتش . وى در روز عاشورا با شمشير آخته به دشمن حمله كرد و پس از مبارزه اى شجاعانه به درجه شهادت رسيد.


32 - عبدالرحمن الارحبى

او مردى بزرگوار، شجاع و دلاور بود.
وى به همراه قيس ، نامه هاى مردم كوفه را در مكه به خدمت حسين (ع ) رسانيد.
حسين (ع ) او را با مسلم بن عقيل به سوى كوفه فرستاد، ولى دوباره به خدمت آن حضرت بازگشت و تا كربلا همراه سپاه ايشان بود.
وى در روز عاشورا وقتى وضع را سخت ديد اجازه ميدان گرفت و جنگيد تا به شهادت رسيد.


33 - سيف بن الحارث الهمدانى

34 - مالك بن عبدالله الهمدانى

35 - شبيب

سيف و مالك پسر عموى يكديگر بوده و به همراه غلامشان شبيب به سپاه حسين (ع ) پيوستند.
روز عاشورا آن دو در حالى كه مى گريستند به خدمت حضرت رسيدند. امام (ع ) فرمود: چرا گريه مى كنيد؟ آن دو گفتند: فدايت شويم ، براى خودمان گريه نمى كنيم ولى براى شما گريه مى كنيم كه در محاصره دشمن قرار گرفته ايد و ما بيش از جانمان چيزى نداريم تا با آن از تو حمايت كنيم . حضرت به آنها فرمود: خداوند از بابت علاقه و همدرديتان با من به شما پاداش دهد.
آن دو در حاليكه يكديگر را حمايت مى كردند به جنگ دشمن رفته و به شهادت رسيدند.


36 - هانى بن عروه

او از اصحاب رسول خدا (ص ) و رئيس قبيله مذحج بود.
وى و پدرش از خواص ياران على (ع ) بشمار مى رفتند و در جنگ جمل ، صفين و نهروان ملازم ركاب آن حضرت بودند. منزل هانى در كوفه مخفى گاه مسلم بن عقيل گشته بود.
ماموران دستگيرش كردند و به دارالاماره بردند. ابن زياد با عصايى كه داشت چنان به صورت هانى زد كه بينى او شكسته و خون از محاسنش فرو ريخت و لباسهايش خون آلود گشت .
به دستور عبيدالله او را به بازار برده و در مقابل چشم مردم گردن زدند.
وى از شهداى نهضت حسينى در كوفه است .
سن او بيش از 80 سال بود.


37 - جناده بن الحارث المذحجى

38 - واضح

جناده از بزرگان مشهور شيعه و از ياران على (ع ) بود.
او با مسلم بن عقيل در شهر كوفه بيعت كرد، ولى چون عهد شكنى مردم را ديد، همراه با غلام پدرش واضح تركى و جماعتى ديگر به سوى حسين (ع ) حركت كردند.
در روز عاشورا جناده و همراهانش به محاصره دشمن در آمدند، گرچه حضرت عباس آنها را نجات داد ولى حاضر نشدند كه سالم برگردند، لذا جنگيدند و يكجا به شهادت رسيدند.
هنگامى كه واضح هنگام جنگ با دشمن به زمين افتاد، حسين (ع ) بسوى او شتافت و صورت به صورت او گذاشت . واضح در حالى كه به اين رفتار امام مباهات مى كرد به شهادت رسيد.


39 - مجمع بن عبدالله

40 - عائذ بن مجمع

پدر مجمع از اصحاب رسول خدا (ص ) بوده و خودش از ياران على (ع ) است .
مجمع و پسرش عائذ همراه با تعدادى از كوفه خارج و به امام حسين (ع ) پيوستند.
امام حسين (ع ) از آنها درباره مردم كوفه پرسيد: آنها گفتند: بزرگان كوفه رشوه هاى كلانى گرفته و دوستدار حكومت شده اند، اما بقيه مردم دلهايشان به شما گرايش دارد، ولى فردا شمشيرهايشان بر عليه شما خواهد بود.
اين پدر و پسر در روز عاشورا با هم به شهادت رسيدند.


41 - نافع بن هلال

او مردى بزرگوار و شجاع و قارى قرآن و نويسنده حديث بود.
وى از ياران على (ع ) بوده و در جنگهاى جمل ، صفين و نهروان حضور داشت .
نافع در خطاب به حسين (ع ) گفت : ... به خدا سوگند از حكم خدا باكى ندارم و ملاقات با خدا براى ما ناپسند نيست ، زيرا ما با نيت و بصيرت خودمان دوستدار تو را دوست ، و دشمنت را دشمن مى داريم . او در روز عاشورا نامش را بر روى تيرهاى مسمومش نوشته و به سوى دشمن پرتاب نمود. وقتى تيرهايش تمام شد، با شمشير به دشمن حمله كرد.
دشمن اطراف نافع را گرفته با پرتاب سنگ بازوان او را شكسته و اسيرش كردند و به نزد ابن سعد آوردند، سپس شمر با ضربتى او را به شهادت رساند.


42 - الحجاج بن مسروق

او از ياران على (ع ) و از شيعيان كوفه است .
وى از كوفه خود را به امام حسين (ع ) در مكه رساند و همراه امام به كربلا آمد. موذن سيدالشهدا بود و در پنج وقت ، اذان مى گفت .
در روز عاشورا به ميدان رفت و در حالى كه غرقه در خون بود، برگشت . حضرت فرمود: من هم پشت سر تو به ملاقات جد و پدرم نايل خواهم شد.سپس حجاج دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد.


43 - عمرو بن قرظه

پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا (ص ) و از ياران على (ع ) بود.
عمرو قبل از شروع جنگ در كربلا، به امام حسين (ع ) پيوست .
در روز عاشورا به ميدان رفت و جنگيد، ولى به سوى حسين (ع ) برگشت تا آن حضرت را از دشمن محافظت كند.
او خود را سپر حضرت كرده و تيرها به صورت و سينه اش بر خورد مى كرد تا آسيبى به امام حسين (ع ) نرسد.
در حالى كه بدنش پر از جراحت شده بود، رو به حضرت كرد و گفت : يا بن رسول الله ! آيا به عهد خود وفا كردم ؟ حضرت فرمود: در بهشت جلوى من خواهى بود و سلام مرا به رسول خدا برسان . در همين لحظه عمرو به زمين افتاد و به شهادت رسيد.


44 - عبدالرحمن بن عبد ربه

او از اصحاب رسول خدا (ص ) و از ياران با اخلاص على (ع ) بود.
وى از كسانى است كه به حادثه غدير خم گواهى داد و گفت : از رسول خدا (ص ) كه فرمود: آگاه باشيد همانا خداى عز و جل ولى من است و من ولى مومنين ، پس هركس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست .
على (ع ) قرآن را به او تعليم داد و او را تربيت كرد. او همراه امام حسين از مكه به كربلا آمد.
در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيد.


45 - جناده بن كعب

46 - عمرو بن جناده

عمرو همراه پدرش جناده و مادرش ، از مكه با سپاه امام حسين (ع ) بودند.
جناده و در روز عاشورا، در حمله اول به شهادت رسيد.
عمرو كه نوجوانى بيش نبود، در روز عاشورا پس از شهادت پدر نزد حسين (ع ) آمد و گفت : به دستور مادرم آمده ام ، لذا امام (ع ) اجازه رفتن به ميدان جنگ را به او داد.
دشمن پس از شهادتش ، سر او را از تن جدا كرده و به سوى حسين (ع )پرتاب كرد.
مادر سر فرزند را برداشت و به سر يكى از سپاهيان ابن سعد زد و او را به هلاكت رساند.


47 - سعد بن الحارث الانصارى

48 - ابوالحتوف بن الحارث

اين دو برادر (قبل از واقعه كربلا) در گروه محكمه (خوارج ) بودند.
آنها همراه با عمر بن سعد براى جنگ با حسين (ع ) از كوفه خارج شدند.
در روز عاشورا چون صداى استغاثه امام بلند شد كه مى فرمود: آيا كسى نيست كه به ما كمك كند؟ اين دو برادر، از سپاه ابن سعد خارج شده و به كمك حسين (ع ) شتافتند و با سپاهيان كوفه جنگيدند تا به شهادت رسيدند.


49 - زهير بن القين

او از شخصيتهاى برجسته كوفه بود.
وى نخست از طرفداران عثمان بود. اما در بازگشت از زيارت خانه خدا، در ميانه راه به كاروان حسين (ع ) برخورد نمود و با عنايت الهى از ياران آن حضرت گشت .
وى با همسرش با كاروان حسين (ع ) به كربلا آمد.
در شب عاشورا از جا برخواست و گفت : به خدا سوگند اگر هزار بار كشته شوم و زنده گردم هرگز از يارى حسين (ع ) و جوانانش دست بر نخواهم داشت .
او فرمانده جناح راست سپاه حسين (ع ) بود.
وى در روز عاشورا پس از اقامه نماز با امام حسين (ع )، به ميدان نبرد رفته و به شهادت رسيد.


50 - سلمان بن مضارب

او پسر عموى زهير بن القين بود.
سلمان همراه با زهير در سال 60 هجرى به حج مشرف شده بود. در بازگشت ، در ميانه راه با هدايت يافتن زهير او نيز جزو ياران حسين (ع ) گشت .
در روز عاشورا سلمان همراه چند نفر ديگر بعد از اداى نماز ظهر با امام حسين (ع )، به ميدان نبرد رفته و سپس به شهادت رسيدند.


51 - سويد بن عمرو الخثعمى

مردى شريف و كثيرالصلوه و دلير و صاحب تجربه در جنگها بود.
او يكى از دو نفرى است كه تا لحظات آخر در كنار امام حسين (ع ) بود.
سويد در روز عاشورا قدم پيش گذاشت و جنگيد تا بدنش پر از جراحت شد و از اسب نقش زمين گشت و به رو افتاد، لذا دشمن گمان كرد كه او كشته شده است .
او كه زخمى بود، چون شنيد كوفيان شادى كنان مى گويند: حسين كشته شد با همان تن مجروحش از جا بر خاست و با خنجرى كه داشت ، به جنگ پرداخت تا به شهادت رسيد.
چون شهادتش پس از شهادت امام (ع ) بود، او را آخرين كشته ميدان كربلا گفته اند.


52 - ابوالشعثا الكندى

نام او يزيد بن زياد مى باشد و مردى شريف ، دلير و جسور و تير اندازى ماهر بود.
وى پيش از ملاقات حسين (ع ) با حر، از كوفه به سوى آن حضرت رفت .
ابوالشعثا در روز عاشورا سواره مى جنگيد، چون اسبش پى شد، روى زانو در محضر امام (ع ) نشست و تيرهاى فراوانى به طرف دشمن پرتاب كرد و جمعى از آنان را به هلاكت رساند.
امام حسين (ع ) براى وى چنين دعا مى كرد: خدايا! خدايا تيرش را به هدف برسان و بهشت را پاداش او قرار ده .
چون تيرهايش تمام شد، از جا برخاست و با شمشير جنگيد تا به شهادت رسيد.


53 - بشير بن عمروالحضرمى

او از تابعين بود (از كسانى كه اصحاب رسول خدا را درك كرده اند)
دلاورى فرزندان او در جنگها معروف است .
قبل از شروع جنگ به امام حسين (ع ) پيوست .
در روز عاشورا در حالى كه مشغول جنگيدن بود به او گفته شد كه : فرزندت در مرز رى اسير گشته است .
امام حسين (ع ) به او فرمود: خدا رحمتت كند، من بيعتم را از تو برداشتم ، برو و در آزادى پسرت كوشش كن . بشير گفت : درندگان مرا پاره پاره كنند اگر از تو جدا شوم .
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيد.


54 - عبدالله بن عروه (عزره )

55 - عبدالرحمن بن عروه (عزره
)
اين دو برادر از اشراف و دليران كوفه بودند.
جدشان از ياران على (ع ) بوده و در جنگهاى آن حضرت شركت داشت .
عبدالله و عبدالرحمن در كربلا به خدمت امام حسين (ع ) رسيدند.
آنها در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام كردند و گفتند: دوست داريم كه در برابرت مبارزه كرده و از حريم تو دفاع كنيم . حضرت به آنها فرمود: آفرين باد بر شما!
اين دو برادر در حاليكه نزديك امام بودند با دشمن جنگيده تا به شهادت رسيدند.


56 - عبدالله بن عمير الكلبى

57 - ام وهب النمريه

او مردى دلاور و از مسيحيان كوفه بود كه با ديدن كثرت لشكريان كوفه براى قتل امام حسين (ع ) مسلمان شد.
وى شب هنگام همراه با همسرش ام وهب به سوى كربلا حركت كرده و به خدمت امام حسين (ع ) رسيدند.
عبدالله در روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت در حالى كه جراحاتى بر بدنش وارد شده بود، همسرش ام وهب به ميدان آمده و به او گفت : پدر و مادرم به فدايت ، در برابر فرزند رسول خدا با دشمن مبارزه كن .
پس از شهادتش ، ام وهب بر بالين او نشست و گفت : بهشت تو را گوارا باد! از خدا مى خواهم كه مرا همراه تو در بهشت قرار دهد.
در اين هنگام ، دشمن عمودى آهنين را بر سر ام وهب فرود آورد و در كنار شوهر شهيدش جان سپرد.


58 - مسلم بن كثير

59 - رافع بن عبدالله

مسلم از تابعين (كسانى كه ياران پيامبر را درك كرده اند مى باشد.
او از ياران على (ع ) بوده و در يكى از جنگهاى آن حضرت پايش آسيب ديده و معلول گرديد.
او به همراه غلامش رافع از كوفه خارج شدند و نزديك فرود آمدن امام حسين (ع ) به كربلا، به آن حضرت پيوستند.
مسلم در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيد، اما غلامش ‍ رافع بعد از نماز ظهر و در برابر حضرت (ع ) به شهادت رسيد.


60 - النعمان بن عمرو الازدى

61 - الجلاس (الحلاس ) بن عمرو

اين دو برادر از مردم كوفه و از اصحاب على (ع ) بودند و جلاس در كوفه جز نظاميان آن حضرت بود.
آنها با سپاه عمر بن سعد از كوفه خارج شدند. چون ابن سعد شروط و پيشنهادات امام حسين (ع ) را نپذيرفت ، آن دو به لشكر حضرت پيوستند.
نعمان و جلاس در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيدند.


62 - يزيد بن ثبيط

63 - عبدالله بن يزيد

64 - عبيدالله بن يزيد

يزيد از شيعيان بصره و در ميان قومش شريف و بزرگوار بود.
او با دو تن از فرزندانش عبدالله و عبيدالله و عده اى ديگر از بصره بيرون آمده و در محلى به نام (ابطح ) در نزديكى مكه به امام حسين (ع ) پيوستند. يزيد روز عاشورا در جنگ تن به تن به شهادت رسيد ولى دو فرزندش در حمله اول كه دسته جمعى بود به شهادت رسيدند.


65 - عامر بن مسلم العبدى

66- سالم

عامر از شيعيان بصره بود.
او به همراه غلامش سالم و عده اى از شيعيان بصره به سوى امام حسين (ع ) حركت كرده و خدمت آن حضرت رسيدند.
عامر و سالم در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيدند.


67 - مسعود بن الحجاج

68 - عبدالرحمن بن مسعود

مسعود و پسرش از شيعيان نامى و از شجاعان مشهور بودند.
هر دو با لشكر عمر بن سعد از كوفه خارج شدند ولى پيش از درگيرى ، به سپاه امام حسين (ع ) پيوستند.
مسعود و عبدالرحمن در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيدند.


69 - عمار بن حسان

او از شيعيان مخلص و دليران صاحب نام بود.
پدرش حسان از ياران على (ع ) بود، كه در جنگ جمل و صفين شركت جست و در جنگ به شهادت رسيد.
عمار از كسانى است كه از مكه همراه با حسين (ع ) بود.
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيد.


70 - قاسط بن زهير

71 - كردوس بن زهير

72 - مقسط بن زهير

اين سه برادر از ياران على (ع ) بوده و جز پيشتازان در جنگهاى آن حضرت بودند.
پس از شهادت على (ع ) در كنار امام حسن مجتبى (ع ) قرار گرفته و در كوفه اقامت گزيدند.
آنها شبانه خود را در كربلا به امام حسين (ع ) رساندند.
سه برادر در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيدند.


73 - مجمع بن زياد الجهنى

74 - عباد بن مهاجر

75 - عقبه بن الصلت

اين سه در منزلگاه جهينه در اطراف مدينه زندگى مى كردند.
زمانى كه حسين (ع ) از كنار اين منزلگاه عبور مى كرد، آنان به حضرت پيوستند.
گرچه بعضى از اطراف حضرت پراكنده شدند، اما آنها در سپاه حضرت باقى ماندند.
آنها در ورز عاشورا به فيض شهادت رسيدند.


76 - حر بن يزيد الرياحى

حر در دوران جاهليت و اسلام ، در ميان قومش مورد احترام بود.
هنگامى كه از قصر ابن زياد خارج مى شد تا براى مقابله با امام حسين (ع ) برود، صدايى شنيد كه مى گويد: اى حر، بهشت بر تو مژده باد!برگشت ولى كسى را نديد. به خود گفت : جنگ با حسين و بهشت ؟!
در ابتدا با هزار جنگجو، در ميانه راه جلو كاروان حسين (ع ) را گرفت .
وقتى متوجه شد كه عمر بن سعد پيشنهاد امام حسين (ع ) را نپذيرفته و قصد كشتن آن حضرت را دارد، در حالى كه سپرش را وارونه بود خود را به سپاه امام رسانيد.
حر بر حسين (ع ) سلام كرد و گفت : فدايت شوم ! من !همانم كه جلوى تو را گرفتم ولى پشيمانم ، آيا توبه ام پذيرفته مى شود؟
امام (ع ) فرمود: بلى ، خدا توبه ات را مى پذيرد.
او در روز عاشورا با شجاعتى تمام ، جنگ سختى كرد تا به شهادت رسيد و آن وعده بهشتى را كه شنيده بود، تعبير گشت .


77 - الحجاج بن بذر التميمى

78 - قعنب بن عمر النمرى

آن دو از مردم بصره بودند.
حجاج حامل نامه مسعود بن عمرو (يكى از اشراف و بزرگان ) را كه در پاسخ به نامه امام حسين (ع ) نوشته بود، تقديم آن حضرت كرد.
حجاج و قعنب همراه حضرت بودند تا در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيدند. عده اى شهادت حجاج را در جنگ تن به تن در بعد از ظهر عاشورا گفته اند.


79 - سعيد بن عبدالله الحنفى

او از بزرگان ، دليران و زاهدان شيعه در كوفه بود.
سعيد نامه هاى مردم كوفه را به امام حسين (ع ) رساند، حضرت جواب آن نامه ها را نيز توسط او به كوفه ارسال نمود.
او از كسانى است كه در مقابل مسلم بن عقيل در كوفه از جا برخاست و گفت : به خدا سوگند آماده يارى حسين و قربانى شدن در راهش شده ام .
در روز عاشورا چون حسين (ع ) نماز ظهر را خواند جنگ سختى در گرفت ، سعيد جلوى امام ايستاد و با صورت و سينه و پهلوهايش به استقبال تيرها مى رفت تا امام اصابت نكند.
هنگاميكه به زمين افتاد، گفت : يا بن رسول الله ! آيا به عهد خود وفا كردم ؟ حضرت فرمود: بلى ، تو در بهشت جلوى من خواهى بود و سپس به شهادت رسيد.


80 - سوار بن منعم

او قبل از شروع جنگ ، از كوفه به كاروان امام حسين (ع ) پيوست .
در روز عاشورا و در حمله اول شركت كرد، اما مجروح گرديد و توسط سپاه كوفه اسير گشت . او را نزد عمر بن سعد بردند، ابن سعد خواست او را به قتل برساند ولى خويشان او وساطت نموده او را آزاد كردند.
چون جراحات او شديد بود، شش ماه پس از واقعه كربلا به شهادت رسيد.


81 - عمرو بن عبدالله الجندعى

او از كسانى است كه قبل از شروع جنگ ، خود را به كربلا رسانده و به امام حسين (ع ) پيوست .
او در روز عاشورا در ركاب آن حضرت جنگيد تا نقش زمين گشت ، دشمن يك ضربت كارى بر سرش وارد آورد. قوم و قبيله اش تن مجروح او را از ميدان نبرد خارج كردند.
عمرو كه جراحات سختى برداشته بود تا يك سال پس از واقعه كربلا در بستر بيمارى بود، اما بر اثر همان جراحات به شهادت رسيد.


82 - الموقع بن ثمامه

او شبانه همراه با عده اى خود را به كربلا رسانده و به امام حسين (ع ) پيوست .
او در روز عاشورا در ركاب آن حضرت جنگيد تا نقش زمين گشت ، قوم و قبيله اش او را نجات داده ، به كوفه آوردند و پنهانش نمودند.
ابن زياد از مخفيگاه او مطلع شد تا خواست او را به قتل برساند، عده اى وساطت كردند. لذا دستور داد او را به غل و زنجير بسته به منطقه اى به نام الزاره (عمان فعلى ) تبعيدش كنند.
موقع در اثر جراحات وارده و بعد از يكسال جان به جان آفرين تسليم كرد.


83 - سعد بن الحارث

84 - نصر بن ابى نيزر

85 - الحارث بن نبهان

سعد، نصر و حارث ابتدا از غلامان حضرت على (ع )و سپس امام حسن مجتبى (ع ) بودند. پس از شهادت آن دو معصوم (ع )، به خدمت امام حسين (ع ) در آمدند.
آنها همراه حضرت از مدينه به مكه و از آنجا به كربلا آمدند.
اين سه غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.


86 - منجح بن سهم

87 - قارب بن عبدالله

منجح غلام امام حسن مجتبى (ع ) بود كه به همراه فرزندان آن حضرت در كربلا حضور داشت .
قارب غلام امام حسين (ع ) و مادرش كنيز آن حضرت بود.
اين دو غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.


88 - اسلم بن عمرو

او از خدمتگزاران امام حسين (ع ) بود.
وى در روز عاشورا جنگيد تا نقش بر زمين گشت .
حضرت به بالين اسلم آمد، و او را در آغوش گرفت ، و صورت به صورتش گذاشت .
اسلم لبخندى زد و گفت : كيست مثل من ، كه حسين (ع ) صورت به صورتش ‍ گذاشته باشد؟ آن گاه روح از بدنش پرواز كرد.


89 - سليمان بن رزين

او از خدمتگزاران امام حسين (ع ) بود.
امام حسين (ع ) هنگاميكه در مكه بود نامه هايى را كه به روساى قبائل بصره نوشته بود، به وسيله سليمان فرستاد. اما يكى از آن ها خيانت نموده سليمان را به نزد عبيدالله بن زياد (زمانى كه هنوز به سوى كوفه حركت نكرده بود) برد.
عبيدالله تا نامه حضرت به روساى قبايل را خواند، دستور داد سليمان را گردن بزنند.
او يكى از شهداى نهضت حسينى در بصره است .


90 - جون

او غلام ابوذر يار با وفاى پيامبر(ص ) است .
جون هميشه ملازم اهل بيت (ع ) بود، او از مدينه به مكه و تا كربلا همراه حضرت بود.
او در مقابل حسين (ع ) ايستاد و گفت : اى پسر رسول خدا!من در صلح كنار شما باشم و در سختى شما را تنها بگذارم ؟ بوى بدنم بد، جسمم پست و رنگم سياه است . عنايتى بفرما تا بدنم خوشبو، جسمم شريف و رنگم سفيد شود.
جون در روز عاشورا به ميدان جنگ رفته و سپس به شهادت رسيد.
پس از شهادتش امام حسين (ع )فرمودند: خدايا!رويش را سفيد، بويش را عطرآگين و او را با نيكان محشور فرما.


91 - سالم بن عمرو

92 - جابر بن الحجاج

سالم غلام بنى المدينه و از شيعيان كوفه بود كه به سپاه امام حسين (ع ) پيوست .
جابر غلام عامر بن نهشل و مردى دلير و جنگجو بود كه در كربلا به محضر حضرت (ع ) رسيد.
اين دو غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.


93 - عمار بن سلامه الهمدانى

94 - نعيم بن العجلان الانصارى

آن دو از ياران على (ع ) بودند و در بعضى از جنگها در ركاب آن حضرت جنگيدند.
عمار از اصحاب رسول خدا (ص ) است و نعيم از شجاعان و شعراى عرب به شمار مى رود.
آن دو كه از حركت امام حسين (ع ) به عراق با خبر شدند، به آن حضرت پيوستند و در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.


95 - جبله بن على الشيبانى

96 - الحباب بن عامر التيمى

آن دو از شجاعان و شيعيان كوفه هستند.
هردو جزو بيعت كنندگان با مسلم بن عقيل بودند. پس از شهادت مسلم آنها از كوفه بيرون آمده و به سپاه حسين (ع ) پيوستند.
جبله و حباب در روز عاشورا مردانه جنگيدند تا به فيض شهادت رسيدند.


97 - اميه بن سعد الطائى

98 - جندب بن حجير الكندى

آن دو از بزرگان شيعه و از ياران على (ع ) بودند.
اميه و جندب قبل از شروع جنگ خود را به سپاه حسين (ع ) رساندند.
آن دو روز عاشورا و در آغاز جنگ به شهادت رسيدند.


99 - يزيد بن مغفل المذحجى

100 - عبدالله بن بشر الخثعمى

آن دو از مردان دلير و حاميان حق بودند.
يزيد بن مغفل كه از ياران على (ع ) بود، در مكه به حسين (ع ) پيوست و همراه ايشان به كربلا آمد.
عبدالله كه با سپاه عمر بن سعد از كوفه بيرون آمده بود در فرصت مناسب به ياران حسين (ع ) پيوست .
آن دو روز عاشورا به فيض شهادت رسيدند.

101 - زاهر بن عمرو

102 - الحارث بن امر القيس

آن دو از قبيله بنى كند هستند.
زاهر كه در شجاعت و محبت اهل بيت (ع ) مشهور بود، در سال 60 هجرى به حج رفت و سپس به سپاه امام حسين (ع ) پيوست .
حارث كه با سپاه عمر بن سعد از كوفه خارج شده بود، در فرصت مناصب به ياران حضرت ملحق گرديد.
هر دو در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.


103 - عمر بن ضبيعه

104 - بكر بن حى

آن دو از قبيله بنى تيم هستند.
عمر بن ضبيعه مردى شجاع بود. او افتخار درك رسول خدا (ص ) را داشته است .
آنها به همراه سپاه عمر بن سعد از كوفه خارج شدند و در موقعيت مناسب به ياران حسين (ع ) پيوستند.
عمرو و بكر در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيدند.


105 - عبد الا على بن يزيد الكلبى

106 - عماره بن صلخب الازدى

آن دو از جنگجويان دلير و از شيعيان كوفه هستند.
آنها با مسلم بن عقيل بيعت كردند و پس از شهادت مسلم و هانى در كوفه دستگير شدند.
ابن زياد دستور داد عبد الا على و عماره را به ميان قبيله شان برده و گردن بزنند.
آن دو از شهداى نهضت حسينى در كوفه هستند.


107 - زهير بن سليم

108 - قاسم بن حبيب

آن دو از قبيله بنى ازد و از شيعيان كوفه بودند.
زهير و قاسم با سپاه عمر بن سعد از كوفه بيرون آمده و در موقعيت مناسب به ياران حسين (ع ) پيوستند.
آن دو در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيدند.


109 - ضرغامه بن مالك

110 - كنانه بن عتيق

آن دو از قبيله بنى تغلب و از شيعيان كوفه بودند.
ضرغامه با مسلم بن عقيل بيعت كرد. او پس از شهادت مسلم ، با سپاه عمر بن سعد از شهر خارج شده و در فرصت مناسب خود را به ياران حسين (ع ) رسانيد. وى پس از نماز ظهر روز عاشورا در جنگ تن به تن به شهادت رسيد.
كنانه از اصحاب رسول خدا (ص ) و از زاهدان و قاريان قرآن بود.
او در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسيد.


111 - سيف بن مالك

112 - ادهم بن اميه

آن دو از قبيله بنى عبد قيس و از شيعيان بصره بودند.
سيف و ادهم همراه با عده اى ديگر از بصره خارج شده و در محلى به نام ابطح در نزديكى مكه به امام حسين (ع ) پيوستند.
ادهم در حمله اول روز عاشورا و سيف بعد از نماز ظهر در جنگ تن به تن به شهادت رسيدند.


113 - جو ين بن مالك التيمى

او شيعه علوى بود.
چون به قبيله بنى تيم وارد شده بود لذا همراه آنها به سوى امام حسين (ع ) رفت تا با او بجنگد.
وقتى پيشنهادات حسين (ع ) از جانب عمر بن سعد در شد، جوين به همراه عده اى شبانه به ياران حضرت پيوستند.
او در روز عاشورا و در حمله اول به شهادت رسيد.


114 - زياد ابو عمره

115 - حبشى بن قيس

آن دو از قبيله بنى همدان هستند.
زياد محضر پيامبر (ص ) را درك كرده است . او مردى شب زنده دار و پرهيز كار بود.
سلمه جد حبشى از اصحاب رسول خدا بوده است .

















----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منتظران مهدی(عج) به هوش
حسین(ع) را منتظرانش کشتند





پاسخ با نقل قول
  #87  
قدیمی 12-12-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

((حضرت قاسم علیه السلام ))

و اينك مجاهد نوجوانى در آستانه نبرد،
با اين عقيده و روحيه كه : ((تا من سلاح بر دوشم ، عمويم كشته نخواهد شد)).
صاحب اين سخن حماسى و روح بزرگ ، كيست ؟
((قاسم ))!
فرزند امام حسن مجتبى ( عليه السلام )
پيش عمويش مى آيد و اجازه نبرد مى خواهد. امام در اجازه دادن به يادگار برادرش ، درنگ مى كند. قاسم آن قدر التماس مى كند و بر دست و پاى امام بوسه مى زند تا رضامندى او را جلب نمايد.
اشك شوق در ديده ، بى تاب شهادت ، با اندامى كوچك كه زره هاى بزرگسالان بر تنش گشاد است ، از امام جدا مى شود و سوار بر اسبى ، پايش ‍ به ركاب نمى رسد. فقط سيزده سال دارد، به ميدان مى رود و خويشتن را معرفى مى كند و پدر و دودمان خود را و دليرى و بى باكى و ايمان پاك خود را بر آنان مى شناساند و به پيكار مى آغازد و با هماوردان ، پنجه نرم مى كند. پس از پيكارى سخت كه تعدادى از نفرات دشمن را مى كشد، بر او حمله مى كنند و در اين گير و دار هجوم و دفاع و زد و خورد، يكى از جنگجويان سپاه كوفه شمشيرى بر سرش فرود مى آورد. ((قاسم )) به رو در مى افتد و با فريادى جانسوز، عمويش را به يارى مى طلبد. حسين ، چونان عقابى تيز پر، خود را به ميدان مى رساند و پس از نبردى كوتاه ، به بالين فرزند برادر مى نشيند، در حالى كه قاسم لحظه هاى واپسين را مى گذراند و پاشنه پا بر زمين مى سايد. امام ، قاتلين او را نفرين مى كند، آنگاه مى فرمايد: قاسم ! بر عمويت بسى ناگوار و دشوار است كه او را به كمك بخواهى ولى او نتواند به موقع ، ياريت كند...
و قاسم را بر سينه مى گيرد و پيكر مجروح اين شهيد را به اردوى خود مى برد. در حالى كه هنگام بردن ، پاهاى قاسم بر زمين كشيده مى شود. و او را كنار جسد فرزندش ((على اكبر)) بر زمين مى نهد.
و عموزاده ها و خانواده خويش را به صبر و مقاومت و تحمل شدايد دعوت مى كند، كه زمينه ساز عزت آينده است
پاسخ با نقل قول
  #88  
قدیمی 12-12-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مسلم بن عوسجه اسدى
وى، ابوحجل، مسلم بن عوسجة بن سعد بن ثعلبة بن دودان بن اسد بن خزيمه و شخصيتى بزرگوار، برجسته، نيايش گر و زاهد بوده است.
ابن سعد در طبقات خود آورده است:
مسلم بن عوسجه از جمله اصحابى بوده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را مشاهده نموده و شعبى از او روايت نقل كرده است.
وى دلاورمردى شجاع به شمار مى آمده كه در نبردها و فتوحات اسلامى از او ياد شده است و سخن شبث در اين زمينه خواهد آمد.
به گفته سيره نگاران: مسلم بن عوسجه از جمله افرادى بود كه به حسين (عليه السلام) نامه نوشت و بدان وفا كرد و آن گاه كه مسلم بن عقيل وارد كوفه شد، براى اباعبدالله (عليه السلام) از مردم بيعت گرفت.
مورخان گفته اند: هنگامى كه عبيدالله بن زياد وارد كوفه شد و مسلم بن عقيل از جريان اطلاع حاصل كرد، مهياى جنگ با عبيدالله شد، از اين رو، پرچمى را براى ((مسلم بن عوسجه)) بست و او را بر تيره هاى مذحج و اسد و ((ابوثمامه )) را بر تيره هاى تميم و همدان و ((عبدالله بن عمرو عزيز كندى)) را بر تيره هاى كنده و ربيعه و ((عباس بن جعده جدلى)) را بر تيره مدينه گماشت و به سوى عبيدالله زياد به حركت در آمده و او را در دارالاماره به محاصره در آوردند. عبيدالله دست به پراكنده كردن مردم زد تا از يارى مسلم دست بردارند، مسلم از خانه مختار كه در آن اقامت داشت خارج شد و همانگونه كه قبلا ياد آور شديم به خانه هانى بن عروه كه شريك بن اعور در آن حضور داشت، رفت.
عبيدالله سعى داشت از محل اقامت مسلم اطلاع حاصل كند، از اين رو، معقل غلام خويش را با سه هزار درهم ماءموريت داد تا به وسيله آن ها محل اقامت مسلم را بيابد، معقل وارد مسجد شد و نزد مسلم بن عوسجه رفت، ديد در گوشه اى از مسجد مشغول نماز است، منتظر ماند تا وى از نمازش ‍ فراغت يافت. بر او سلام كرد و سپس گفت: اى بنده خدا! من مردى شامى و از غلامان ذى كلاع هستم و خداوند با محبت و دوستى اين خانواده [اهل بيت (عليهم السلام)] و علاقه مندى به دوستان آن ها بر من منت نهاده است، اكنون اين سه هزار درهم را در اختيار درام و مى خواهم با مردى از اين خانواده كه شنيده ام وارد كوفه شده تا براى پسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بيعت بگيرد، ديدار كرده و اين پول ها را به وى تقديم كنم، ولى هيچ كس مرا به محل اقامت وى راهنمايى نكرده، لحظاتى قبل در مسجد نشسته بودم كه از چند تن شنيدم مى گويند: اين مرد از وضعيت اين خانواده اطلاع دارد، از اين رو، خدمت شما رسيدم تا اين پول ها را از من بستانى و مرا به آقاى خود راهنمايى كنى تا با او بيعت كنم و اگر دوست داشته باشى مى توانى قبل از ديدار با او از من برايش بيعت بگيرى.
مسلم بن عوسجه گفت: خدا را بر ديدار شما با خود سپاس مى گويم و اين ديدار مرا شادمان ساخت كه تو به آن چه دوست دارى، دست يابى و خداوند به واسطه تو اهل بيت پيامبرش را يارى فرمايد. ولى از اين كه قبل از انتشار اين خبر به ارتباط من با اين قضيه پى بردى، به جهت بيم از اين ستمكار و قدرتش، برايم نگران كننده است و آن گاه قبل از جدا شدن وى، از او بيعت گرفت و بدو سوگندهاى بزرگى داد كه خيرخواهانه عمل كند و ماجرا را پوشيده نگاه دارد تا آن چه را دوست دارد به وى ارائه كند و سپس ‍ به آن مرد گفت: چند روزى نزد من آمد و شد نما، تا برايت اجازه ورود بگيرم، مرد نيز چنين كرد و مسلم بن عوسجه برايش وقت ملاقات گرفت و داخل شد و بدين گونه، عبيدالله را به محل اقامت مسلم بن عقيل راهنمايى كرد و اين حادثه پس از رحلت ((شريك بن اعور)) رخ داد.
نقل كرده اند: پس از آن كه مسلم بن عقيل و هانى دستگير شده و به شهادت رسيدند، مسلم بن عوسجه مدتى در پنهان به سر مى برد و سپس با خانواده اش از كوفه فرار كرد و در كربلا خود را به امام حسين (عليه السلام) رساند و جان خويش را نثار مقدمش كرد.
ابومخنف از ضحاك بن عبدالله همدانى مشرقى روايت كرده: حسين (عليه السلام) براى ياران خويش به ايراد سخن پرداخت و در خطابه خود فرمود:
إنّ القوم يطلبوننى و لو اصابونى لذهلوا عن طلب غيرى و هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا ثم لياءخذ كل رجل منكم بيد رجل من اهل بيتى.
((دشمن در پى من است و اگر به من دست يابد، به ديگران كارى ندارد و اكنون تاريكى شب شما را فرا گرفته، از سياهى شب استفاده كنيد و هر يك از مردان شما دست مردى از خاندان مرا بگيرد و به ديار خويش ‍ بازگردد)).
اهل بيت او و قبل از همه قمر بنى هاشم (عليه السلام) سخن گفت و عرضه داشت: چرا چنين كارى كنيم؟ براى اين كه بعد از شما زنده بمانيم؟! هرگز، خداوند چنين روزى را نصيب ما نگرداند.
سپس مسلم بن عوسجه به پا خاست و عرضه كرد: آيا دست از يارى تو برداريم و در اداى حقى كه بر ما دارى در پيشگاه خدا عذرى نداشته باشيم؟! نه به خدا سوگند! از تو دور نخواهم شد تا نيزه ام را در سينه دشمن بشكنم و تا قبضه شمشير در دستم باقى است بر سر آن ها بكوبم و از تو جدا نگردم و اگر سلاحى در دست نداشته باشم در راه دفاع از تو آن ها را آماج سنگ قرار خواهم داد، تا در راهت جان دهم. ساير ياران آن حضرت نيز به همين شيوه سخن گفتند.
شيخ مفيد مى گويد: زمانى كه امام حسين (عليه السلام) نى هاى خشك داخل خندقى را كه پشت خيمه ها حفر نموده بود، به آتش كشيد، شمر بر آن جا عبور كرد و صدا زد: حسين از قبل از قيامت، براى ورود به آتش شتاب كردى؟!
امام (عليه السلام) در پاسخ او فرمود: يابن راعية المعزى! انت اولى بها صليا.
((اى فرزند زن بزچران! تو براى سوختن آتش سزاوارترى)).


مسلم بن عوسجه خواست او را هدف تير قرار دهد، ولى امام حسين (عليه السلام) او را از اين كار باز داشت. مسلم به حضرت عرض كرد: اين فاسق، از دشمنان خدا و ستم پيشگان به نام است و خدا او را در تيررس ما قرار داده است [اجازه دهيد او را با تير بزنم].
امام (عليه السلام) فرمود: لا تَرمِه فاؤ نى اءكره اءبداءهم فى القتال.
((به او تيراندازى مكن؛ زيرا من دوست ندارم در جنگ با آنان پيشدستى كنم.))


به گفته ابومخنف: آن گاه كه جنگ در گرفت، جناح راست سپاه ابن سعد به فرماندهى عمرو بن حجاج زبيدى، بر جناح چپ لشكريان امام به فرماندهى زهير بن قين يورش برد، حمله آنان از ناحيه فرات صورت گرفت و ساعتى درگير بودند.
مسلم بن عوسجه كه در سمت چپ سپاه امام حضور داشت به گونه اى جانانه جنگيد كه كسى مانندش را سراغ نداشت، وى در حالى كه شمشير خود را به دست داشت بر دشمن يورش مى برد و اين رجز را مى خواند:

إنْ تساءلوا عنى فانى ذو لبد

و إنّ بيتى فى ذُرى بنى اسد

فمن بغانى حائد عن الرشد

و كافر بدين جبار صمد

يعنى: اگر از من بپرسيد چه كاره ام، داراى شجاعت شيرم و در نسب از قبيله بنى اسدم. كسى كه بر من ستم روا دارد، از حق، منصرف و به خداى بى نياز، كفر ورزيده است.


وى همچنان شمشير ميان آن ها گذاشته بود تا اين كه مسلم بن عبدالله ضبابى و عبدالرحمان بن ابوخشكاره بجلى، وى را در ميان گرفتند و در كشتن او با يكديگر همدست شدند، در اثر درگيرى شديد، گرد و غبار غليظى ايجاد شد، پس از فرو نشستن غبار ميدان، مسلم بن عوسجه نقش بر زمين شده است. امام حسين (عليه السلام) به سمت او رفت، هنوز رمقى در بدن داشت، حضرت بدو فرمود:
رحمك الله يا مسلم: ((فَمِنهُم مَن قَضَى نَحبَهُ وَ مِنهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبدِيلا)).


((مسلم! خداوند تو را مشمول رحمت خويش گردند: برخى از آنان به فيض ‍ شهادت نايل آمدند و بعضى در انتظار آنند و در عهد و پيمان خود تغيير و تبديلى ندادند)).
سپس نزديك مسلم آمد و آن گاه حبيب با او سخن گفت كه قبلا در حالات وى بدان اشاره كرديم.
راوى مى گويد: ديرى نپاييد كه روح مسلم به آسمان ها پر كشيد، صداى كنيزكى از او به: وا سيداه! يابن عوسجتاه! واى سرورم! واى ابن عوسجه ام! بلند شد و هواداران عمر سعد، از اين ماجرا شادمانى مى كردند.
شبث بن ربعى خطاب به آنان گفت: مادرانتان به عزايتان بنشيند، كسان خود را با دست خويش مى كشيد و خود را در برابر ديگران خوار و ذليل مى سازيد، آيا شادمانيد كه مسلم بن عوسجه را به شهادت رسانده ايد؟ به خدايى كه تسليم دستورات او گشته ام، من چه فداكارى هاى ارزنده اى از اين مرد ميان مسلمانان مشاهده كرده ام، وى در پهن دشت آذربايجان قبل از سازمان يافتن نيروى سواره نظام مسلمانان، شش تن از مشركان را به هلاكت رساند، آيا چنين شخصيتى از شما كشته مى شود و شما شادى مى كنيد؟!


كميت بن زيد اسدى درباره مسلم بن عوسجه مى گويد: ابوحجل (مسلم) شهيدى است كه به خاك و خون افتاده است.
مردى كه فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پياده به محل شهادتش مى رود فردى بى نظير است.
به حبيب سفارش كرد به جهت شدت عشق و علاقه، در راه حسين (عليه السلام) جانفشانى كند.
حبيب گفت: اى فرزند عوسجه! چقدر بر ما دشوار است كه تو در صحنه كارزار نباشى.
با شمشير و نيزه هايشان دست به گريبان شدى و سپس نقش بر زمين گشتى.
بر تو مى گريم ولى از آن جا كه قلبم را غم و اندوه فرا گرفته، گريه ام سودى ندارد.


سلحشوران طفّ ((ترجمه ابصار العين فى انصار الحسين (عليه السلام)))

:الشيخ محمد بن طاهر السماوى

پاسخ با نقل قول
  #89  
قدیمی 12-12-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

زهير بن قين بن قيس انصارى بجلى


زهير، ميان قبيله خويش شخصيتى مورد احترام بود و در كوفه ميان آنان مى زيست. رشادت هاى او در جنگ ها و نبردها مشهور و زبانزد و در ابتدا از هواداران عثمان به شمار مى آمد. در سال 60 هجرى با خانواده اش حج به جا آورد و سپس در مسير بازگشت خود، با حسين (عليه السلام) همراه شد و با هدايت الهى، به علويان پيوست.


ابومخنف از برخى فزاريان روايت كرده و گفته است: در بازگشت از سفر مكه با زهير همراه بوديم و به موازات مسير كاروان امام حسين (عليه السلام) حركت مى كرديم، فوق العاده ناخرسند بوديم كه با آن حضرت در يك منزل فرود آمديم. هرگاه حسين (عليه السلام) حركت مى كرد، زهير كاروان خود را عقب مى كشيد و هرگاه آن حضرت در منزلى فرود مى آمد، زهير پيشى مى گرفت. تا اين كه ناگزير در منزلى با هم فرود آمديم؛ حسين در يك سو و ما در سويى ديگر منزل نموديم. هنگامى كه مشغول غذا خوردن بوديم، ناگهان پيك حسين (عليه السلام) از راه رسيد و سلام كرد و وارد شد و گفت: اى زهير بن قين! اباعبدالله حسين بن على عليهماالسلام مرا نزدت فرستاده كه خدمت او برسى. راوى مى گويد: ما هر يك از ناراحتى، لقمه اى را كه در دست داشتيم به سويى افكنديم و سكوت مرگبارى بر ما حاكم شد.

ابومخنف آورده است: دَلهَم دخت عمرو، همسر زهير برايم نقل كرد و گفت: من به زهير گفتم: چگونه رواست كه فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تو را بخواند ولى تو از رفتن نزد او سر باز زنى؟ سبحان الله! چه مى شود، نزدش بروى و سخنش را بشنوى و برگردى.

دَلهَم مى گويد: زهير خدمت امام شرفياب شد و ديرى نپاييد كه با چهره اى شاداب و پرنشاط بازگشت و دستور داد سراپرده و اثاثيه و كالايش را به نزديكى خيمه هاى امام حسين (عليه السلام) انتقال دهند و سپس به من گفت: تو را طلاق دادم، مى توانى نزد خانواده ات برگردى؛ زيرا من دوست ندارم جز خير و نيكى از ناحيه من به تو آسيبى برسد و آن گاه به همراهان خود اظهار داشت: هر كدام علاقه منديد مى توانيد با من بمانيد، در غير اين صورت اين آخرين ديدار ماست و فرصتى است كه سرگذشتى را با شما در ميان بگذارم، ما براى جنگ رهسپار منطقه ((لنجر)) شديم، خداوند در آن جنگ پيروزى را نصيب ما كرد و به غنايمى دست يافتيم.
سلمان باهلى به ما گفت آيا از پيروزى كه خداوند نصيبتان ساخته و غنايمى كه به دست آورده ايد، بسيار شادمانيد؟

گفتيم: آرى!
سلمان گفت: اگر [حضور در ركاب] جوانان خاندان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را درك كنيد، بيش از پيروزى و غنايم به دست آمده خود، شادمان و مسرور خواهيد شد و اكنون من شما را به خدا مى سپارم.
راوى گفت: به خدا سوگند! زهير، همواره بر سپاه دشمن مى تاخت تا اين كه در ركاب امام (عليه السلام) به شهادت رسيد.
به نقل ابومخنف: زمانى كه حر بن يزيد، راه را بر امام بست و مانع حركت آن حضرت شد و خواست او را در منطقه دلخواه خود فرود آورد، حضرت، خواسته او را نپذيرفت و سپاه حر به موازات سپاه امام به حركت در آمده تا به منطقه ذى حُسَم رسيدند، حضرت در آن جا براى يارانش خطابه اى ايراد كرد كه در آن آمده است: اما بعد: فانه نَزَل بنابراين من الاءمر ما قد تَرَون....
زهير به پا خاست و به ياران خود گفت: شما سخن مى گوييد با من سخن بگويم؟ گفتند: شما سخن بگو.
وى حمد و ثناى خدا را به جا آورد و سپس خطاب به امام (عليه السلام) عرضه داشت:
اى هدايت يافته الهى! اى فرزند رسول خدا! پيامت را شنيدم، به خدا سوگند! اگر دنيا ماندنى و نيز قرار بود ما در آن، جاودان به سر بريم و با يارى و همنوايى با شما از آن موهبت ها جدا و محروم شويم، مبارزه در ركاب شما را بر ماندن در اين دنيا ترجيح ميداديم و امام (عليه السلام) در حق وى دعاى خير فرمود.
به روايت ابومخنف: هنگامى كه حر، امام حسين (عليه السلام) را براى فرود آمدن در آن منطقه در تنگنا قرار داد و از ناحيه ابن زياد فرمانى به او رسيد كه امام حسين (عليه السلام) را در منطقه اى خشك و بى آب و علف و دور از آبادى فرود آورد، امام (عليه السلام) بدو فرمود:
دَعنا نَنزِل فى هذه القرية؛ ((بگذار ما در اين آبادى يعنى نينوا، يا غاضريه و يا شُفَيّه [آبادى هاى نزديك كربلا] فرود آييم )).

حر گفت: به خدا سوگند! نمى توانم چنين اجازه اى بدهم؛ زيرا اين مرد را به عنوان جاسوس بر من گمارده اند.
زهير به امام حسين (عليه السلام) عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! نبرد با اينان آسان تر از جنگ با نيروهاى بعدى آن هاست، به جانم سوگند! در پى اين گروه، نيروهاى ديگرى وارد عمل مى كنند كه توان مقاومت در برابر آن ها را نخواهيم داشت.
امام (عليه السلام) به او فرمود: ما كنتُ لاءبداءهم بقتال؛ ((من آغازگر جنگى با آنان نخواهم بود)).
زهير عرضه داشت: ما را بدين آبادى كه از برج و بارويى محكم برخوردار است و در ساحل فرات قرار دارد ببر، اگر متعرض ما شدند با آنان خواهيم جنگيد، نبرد اينان آسان تر از جنگ با نيروهاى بعدى آن ها خواهد بود.

امام (عليه السلام) پرسيد: و ايّه قرية هى؟ ((نام اين آبادى چيست؟)).
عرض كرد: اين آبادى ((عقر)) نام دارد.
فرمود: اللهم انى اعوذ بك من العقر؛ ((خدايا! از عقر، به تو پناه مى برم))، سپس در آن مكان، كه ((كربلا)) ناميده مى شد، فرود آمد.

ابومخنف مى گويد: زمانى كه عمر سعد تصميم به جنگ گرفت، شمر بن ذى الجوشن بر لشكريان بانگ زد و گفت: اى سپاهيان سوار شويد، و مژده بهشت را دريابيد. امام حسين (عليه السلام) در مقابل خيمه اش با تكيه بر شمشير، سر بر زانو گذاشته و خواب خفيفى او را در ربوده بود. خواهرش ‍ زينب به وى نزديك شد و عرضه داشت: برادر! دشمن به ما نزديك شده است، اين حادثه بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم اتفاق افتاد.
عباس (عليه السلام) نيز خدمت امام شرفياب شد و عرض كرد: برادر! سپاه دشمن به سوى شما در حركتند، حضرت به پا خاست و سپس فرمود: يا عباس! اركب اليهم حتى تساءلهم عما جاء بهم.
((عباس! سوار شو و به سوى آنان برو و از آن ها بپرس براى چه بدين جا آمده اند)).
عباس (عليه السلام) سوار بر مركب شد و به اتفاق بيست جنگجو از جمله حبيب بن مظهر و زهير بن قين نزديك سپاه دشمن آمد و علت آمدن آنان را بدان سامان جويا شد.
در پاسخ عباس (عليه السلام) گفتند: از امير دستور آمده كه يا به اطاعت وى در آييد و يا مهياى نبرد شويد.
عباس (عليه السلام) بدان ها فرمود: شتابزده عمل نكنيد تا نزد اباعبدالله (عليه السلام) بازگردم و تصميم شما را به او اطلاع دهم. سپاه توقف كرد و به حضرت گفتند: نزد حسين برود و او را در جريان قرار ده و پاسخ وى را برايمان بياور. عباس (عليه السلام) نزد برادر برگشت و يارانش در همان جا توقف كردند. حبيب بن زهير گفت: اگر دوست دارى با اين مردم سخن بگو وگرنه من با آنان سخن بگويم.
زهير گفت: شما نخست پيشنهادى كردى، بنابراين، خود با آنان سخن بگو و بدين ترتيب، حبيب با آنان سخن گفت كه در بيان شرح حال وى گذشت و عزرة بن قيس با اين جمله كه تو خودستايى مى كنى، به حبيب اعتراض ‍ كرد.
زهير گفت: خداوند ما را تزكيه و هدايت فرموده، اى عزرة! تو را نصيحت مى كنم از خدا بترسى. اى عزره! تو را به خدا سوگند مى دهم در شمار افرادى كه در قتل و كشتار انسان هاى پاك، گمراهان را يارى مى كنند، قرار مگير.
عزرة گفت: اى زهير! چه شد؟ تو كه از نظر ما شيعه و پيرو اهل بيت نبودى و از عثمان هوادارى مى كردى. زهير پاسخ داد: آيا اكنون از سخنانم در نمى يابى كه من از دوستداران آنانم؟! به خدا سوگند! من نه هيچ گاه نامه اى به او نوشتم و نه پيكى نزدش فرستادم و نه به او وعده همكارى دادم، ولى در مسير راه با او همنوا گشتم، زمانى كه او را ديدم به ياد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و جايگاه آن حضرت افتادم و پى بردم كه دشمنان وى و حزب شما درباره آن حضرت چه تصميمى دارند، مصمم شدم به يارى او بشتابم و در جمع هوادارانش قرار گيرم و براى حفظ حق خدا و رسولش ‍ جانم را در راهش نثار كنم.
راوى مى گويد: در اين لحظات، عباس (عليه السلام) از راه رسيد و آن شب را از دشمن مهلت خواست، آنان به تبادل نظر پرداخته و پذيرفتند و به جايگاه خود بازگشتند.

ابومخنف از ضحاك بن عبدالله مشرقى روايت كرده كه گفت: شب دهم محرم كه فرا رسيد، حسين (عليه السلام) براى ياران و خاندان خود، خطابه اى ايراد كرد و در سخنان خود فرمود: هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا ثم لياءخذ كل رجل منكم بيد رجل من اهل بيتى، فان القوم انما يطلبونى.
((اكنون تاريكى شب شما را فرا گرفته، از اين فرصت مناسب، استفاده كنيد و هر يك از مردانتان، دست مردى از خاندان مرا بگيرد و اين جا را ترك بگويد؛ زيرا اين مردم تنها در پى من هستند)).
عباس (عليه السلام) و ساير خاندانش آن گونه كه در شرح حالشان گذشت به حضرت پاسخ دادند و آن گاه ((مسلم بن عوسجه و سعيد)) سخن گفتند و سپس زهير به پا خاست و عرضه داشت: ((به خدا سوگند! دوست دارم كشته شوم، دوباره زنده گردم، مجددا كشته شوم تا به همين ترتيب هزار بار كشته شوم و خداوند بدين وسيله خطر كشته شدن را از وجود مقدس شما و جوانان اهل بيت، دور نمايد))
سيره نويسان گفته اند: آن گاه امام حسين (عليه السلام) سپاه خويش را كه نزديك به هفتاد تن بودند براى جنگ، صف آرايى و سازماندهى نمود. زهير را بر جناح راست و حبيب را بر جناح چپ سپاه گمارد و خود در قلب سپاه قرار گرفت و پرچم را به دست برادرش عباس سپرد.

ابومخنف از على بن حنظلة بن اسعد شبامى، از كثير بن عبدالله شعبى بجلى روايت كرده كه گفت: زمانى كه ما به سمت حسين عليه السلام پيش رفتيم، زهير بن قين سوار بر اسبى كه دمى پر از مو داشت غرق در سلاح نزد ما آمد و دوباره گفت:
((اى كوفيان! از عذاب الهى بيم داشته باشيد! هر مسلمانى وظيفه دارد برادر مسلمان خويش را نصيحت و موعظه كند، ما اكنون تا زمانى كه شمشير به روى يكديگر نكشيده ايم با هم برادر و داراى يك كيش بوده و يك امت هستيم و هرگاه شمشير ميان ما گذاشته شد، اين مصونيت برداشته مى شود و هركدام امتى جداگانه خواهيم بود. خداوند ما و شما را به وسيله فرزندان پيامبرش حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مورد آزمون قرار داده تا بنگرد ما و شما با آنان چگونه رفتار مى كنيم، ما شما را به يارى آنان و دست برداشتن از يارى عبيدالله بن زياد سركش، فرا مى خوانيم، چرا كه شما در طول حكومت عبيدالله و پدرش جز بيچارگى و نكبت و بدبختى چيزى نصيبتان نشده است؛ چشمانتان را با ميله هاى تفتيده از حدقه بيرون آوردند، دست و پاى شما را بريدند، بدنهايتان را مثله كردند و بر شاخه هاى نخل، به دارتان آويختند و برجستگان و قاريانتان چون حجر بن عدى و يارانش و هانى بن عروه، و نظير وى را به شهادت رساندند)).
راوى مى گويد: سپاهيان دشمن، زهير را به ناسزا گرفتند و به ستايش ‍ عبيدالله و پدرش پرداختند و گفتند: به خدا سوگند! از اين جا فاصله نمى گيريم تا يار تو و همراهانش را از دم تيغ بگذرانيم و يا آنان را نزد امير ببريم.

زهير خطاب به آنان گفت: ((بندگان خدا! فرزندان فاطمه به محبت و دوستى و يارى سزاوارتر از فرزند سميه هستند، اگر به يارى آنان نمى شتابيد، شما را به خدا مبادا دستتان به خون آن ها آلوده شود، در امور بين او و يزيد دخالت نكنيد، به جانم سوگند! يزيد بى آن كه حسين را بكشد، از فرمانبردارى شما راضى خواهد شد)).
راوى مى گويد: شمر، تيرى به سوى زهير پرتاب كرد و گفت: ساكت شو، خدا صدايت را خفه كند.از پُر سخن گفتن، ما را خسته كردى!
زهير خطاب به شمر گفت: اى پسر كسى كه بر پاشنه هايش ادرار مى كند! من كه تو را خطاب نمى كنم، تو چهارپايى بيش نيستى، به خدا سوگند! تصور نمى كنم تو حكم دو آيه از كتاب الهى را بدانى، تو را مژده باد به خوارى و عذاب دردناك روز رستاخيز.
شمر به زهير گفت: خدا تو و يارت را به زودى خواهد كشت.
زهير در پاسخ وى گفت: مرا از مرگ مى ترسانى؟! به خدا سوگند! مرگ در راه حسين برايم از زندگى جاودان در كنار شما، دوست داشتنى تر است.

راوى مى گويد: سپس زهير رو به مردم كرد و با صداى بلند اظهار داشت: بندگان خدا! اين فرد [شمر] بى ادب و خشن و نظير او شما را از دينتان منحرف نسازند، به خدا سوگند! كسانى كه خون فرزندان و اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را بر زمين بريزند و به روى كسانى كه به يارى آن ها شتافته و از حريم آنان دفاع كنند، تيغ بكشند، از شفاعت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بى بهره خواهند ماند.
راوى مى گويد: مردى از پشت سر صدا زد: اى زهير! اباعبدالله (عليه السلام) مى فرمايد:
((به سوى ما بازگرد، به جانم سوگند! همانگونه كه مؤمن آل فرعون به بهترين وجه ممكن قوم خود را پند داد و به سوى خدا فراخواند، تو نيز چنين كردى تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد، و بدين سان زهير به سوى ياران امام حسين (عليه السلام) بازگشت.

ابومخنف از حميد بن مسلم روايت كرده كه گفت: شمر حمله كرد و با نيزه خيمه هاى امام (عليه السلام) را پاره كرد و فرياد زد: آتش بياوريد تا اين خيمه ها را بر سر ساكنانش آتش بزنم.
زنان به شيون و زارى پرداخته و از خيمه بيرون دويدند. حسين (عليه السلام) با صداى بلند فرمود: ((پسر ذى الجوشن! درخواست آتش مى كنى كه خيمه مرا بر سر خانواده ام بسوزانى؟ خدا تو را در آتش بسوزاند)).
زهير بن قين با ده تن از يارانش به شمر و هوادارانش حمله سختى را آغاز كرد و آن را از خيمه ها دور ساخت و ابوعزه ضبابى يكى از هواداران و نزديكان شمر را به هلاكت رساند و ياران زهير بقيه را تعقيب كردند ولى سپاه دشمن آنان را به محاصره در آورد و تعداد زيادى از آن ها را به شهادت رساند و زهير) جان سالم به در برد.
ابو مخنف مى گويد: پس از شهادت حبيب، آتش جنگ شعله ور شد، زهير و حرّ، جنگ سختى را آغاز كردند، هرگاه يكى از آن دو يورش مى برد و به محاصره در مى آمد، ديگرى حمله مى كرد و او را نجات مى داد، در اين گير و دار، حر به شهادت رسيد و سپس امام (عليه السلام) نماز خوف به جا آورد و پس از نماز، زهير به ميدان تاخت و چنان جانانه مى جنگيد كه نظير آن ديده و شنيده نشده بود. وى در حالى كه اين رجز را مى خواند بر سپاه دشمن هجوم برد:


انا زهير و انا ابن القين

اءذودكم بالسيف عن حسين

يعنى: من زهيرم و فرزند قين و با شمشير خود شما را از حسين دور مى سازم.
سپس از ميدان بازگشت و در برابر امام حسين (عليه السلام) ايستاد و عرضه داشت:


فَدَتكَ نفسى هاديا مهديا

اليوم القى جدّك النبيا

و حسنا و المرتضى عليا

و ذا الجناحين الشهيد الحيا
يعنى: جانم به فدايت كه هدايت كننده و هدايت شده اى! امروز به ديدار جدت پيامبر، و حسن و على مرتضى و جعفر طيار؛ آن شهيد هميشه جاويد، نايل خواهم آمد.
گويى زهير با حسين (عليه السلام) خداحافظى كرد و به ميدان بازگشت و به مبارزه پرداخت. سرانجام كثير بن عبدالله شعبى و مهاجر بن اوس تميمى بر او حمله ور شده و وى را به شهادت رساندند.

سروى در مناقب مى گويد: آن گاه كه زهير از اسب به زمين افتاد، امام (عليه السلام) بالين او حاضر شد و فرمود: لا يبعدنك يا زهير! و لعن الله قاتليك، لعن الَّذِينَ مُسِخوا قردة و خنازير.
((خداوند تو را از رحمت خويش دور نگرداند و قاتلان تو را مانند كسانى كه با لعنت خدا به صورت ميمون و خوك در آمدند، لعنت نمايد))





سلحشوران طفّ ((ترجمه ابصار العين فى انصار الحسين (عليه السلام)))

:الشيخ محمد بن طاهر السماوى
پاسخ با نقل قول
  #90  
قدیمی 12-12-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حضرت علی اصغر علیه السلام

يكى از فرزندان امام حسين‏ (ع) كه شير خوار بود و از تشنگى، روز عاشورا بى تاب‏ شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: از ياران و فرزندانم، كسى جز اين كودك نمانده ‏است. نمی ببينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟
در"نفس المهموم" آمده است كه‏ فرمود: " ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل‏"در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرمله ‏آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر (ع) را دريد. امام حسين‏(ع‏) خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشيد.(1)

در كتابهاى مقتل، هم از"على اصغر"(ع) ياد شده،هم از طفل رضيع (كودك‏ شيرخوار)و در اينكه دو كودك بوده يا هر دو يكى است، اختلاف است.

در زيارت ناحيه مقدسه، درباره اين كودك شهيد، آمده است: "السلام على عبد الله بن ‏الحسين، الطفل الرضيع، المرمى الصريع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح‏ بالسهم فى حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى‏".(2)
و در يكى از زيارتنامه‏ هاى ‏عاشورا آمده است:" و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به" ز اين كودك،با عنوانهاى‏ شيرخواره، شش ماهه، باب الحوايج، طفل رضيع و...ياد می ‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهيمى است كه در ارتباط با او آورده می ‏شود.


طفل شش ماهه تبسم نكند پس چه كند

آنكه بر مرگ زند خنده، على اصغر توست

"على اصغر، يعنى درخشانترين چهره كربلا، بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترين ‏زاويه شهادت... . چشم تاريخ، هيچ وزنه ‏اى را در تاريخ شهادت، به چنين سنگينى نديده‏ است."(3) على اصغر را باب الحوائج می ‏دانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است، امّا مقامش نزد خدا والاست. (4)

در گلخانه شهادت را می گشايد كليد كوچك ما



1-معالى السبطين،ج 1،ص 423.
2-بحار الانوار،ج 45،ص 66.
3-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،شهيد پاك نژاد،ج 2،ص 42.
4ـفرهنگ عاشورا،جواد محدّثی.



در بيان شهادت حضرت علی اصغر (ع)

پس حضرت بر در خيمه آمد و به جناب زينب سلام الله عليه فرمود كودك صغيرم را به من سپاريد تا او را وداع كنم، پس آن كودك معصوم را گرفت و صورت به نزد او برد تا او را ببوسد كه حرمله بن كامل اسدی لعين تيری انداخت و بر گلوی آن طفل رسيد و او را شهيد كرد. و باين مصيبت اشاره كرده شاعر در اين شعر:





وَ مُنْعَطِفِ اَهْوي لِتَقْبيلِ طِفْلِهِ

فَقَبَّلَ مِنْهُ قَبْلهُ السَّهْمُ مَنْحَراً

پس آن كودك را به خواهر داد، زينب سلام الله عليه او را گرفت و حضرت امام حسين عليه السلام كفهاي خود را زير خون گرفت همينكه پر شد به جانب آسمان افكند و فرمود سهل است بر من هر مصيبتي كه بر من نازل شود زيرا كه خدا نگران است.

سبط ابن جوزي در تذكره از هشام بن محمد كلبي نقل كرده كه چون حضرت امام حسين عليه السلام ديد كه لشكر در كشتن او اصرار دارند قرآن مجيد را برداشت و آنرا از هم گشود و بر سر گذاشت و در ميان لشكر ندا كرد:

بَيْني وَ بَيْنَكُمْ كِتابُ الله وَجَدّدي مُحَمّّدٌ رَسُولُ اللهِ صَلّي الله عَلَيْه و الِهِ.


اي قوم براي چه خون مرا حلال مي‌دانيد آيا من پسر دختر پيغمبر شما نيستم؟ آيا به شما نرسيد قول جدم در حق من و برادرم حسن عليه السلام.

هذانِ سَيّدِا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ.

در اين هنگام كه با آن قوم احتجاج مي‌نمود ناگاه نظرش افتاد به طفلي از اولاد خود كه از شدت تشنگي مي‌گريست حضرت آن كودك را بر دست گرفت و فرمود:

يا قَوْمُ اِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذا الطّفْلَ.

اي لشكر اگر بر من رحم نمي‌كنيد پس بر اين طفل رحم كنيد، پس مردي از ايشان تيري به جانب آن طفل افكند و او را مذبوح نمود. امام حسين عليه السلام شروع كرد به گريستن و گفت اي خدا حكم كن بين ما و بين قومي كه خواندند ما را كه ياري كنند بر ما پس كشتند ما را، پس ندائي از هوا آمد كه بگذار او را يا حسين كه از براي او مرضع يعني دايه‌ايست در بهشت.

در كتاب احتجاج مسطور است كه حضرت از اسب فرود آمد و با نيام شمشير گودي در زمين كند و آن كودك را به خون خويش آلوده كرد پس او را دفن نمود.

طبري از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام روايت كرده كه تيري آمد رسيد بر گلوي پسري از آن حضرت كه در كنار او بود پس آن حضرت مسح مي‌كرد خون را بر او و مي‌گفت:


اَلَلّهَمَّ احْكُمْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْم دَعَوْنا لِيَنْصُرُونا فَقَتَلُونا.

به ابی انت و امّی كه تویی مظهر عشق

عشق را مظهر آثار علی اكبر توست

طفل شش ماه به هنگام شهادت خنديد

آری آنكه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها