قصه ی این عشقی که میگم ، عشقه لیلای مجنونه
با یه روایته دیگه ، لیلی جای مجنونه!
مجنون سره عقل اومده، شده آقای این خونه
تعصب و یه دندگیش کرده لیلی رو دیوونه!
اما لیلی بی مجنونش
دق میکنه میمیره
با یه اخمه کوچیکه اون ، دلش ماتم میگیره
میگه باید بسازم، این مثله یک دستوره!
همین یه راه مونده واسش
چون عاشقه مجبوره
زوره ، عشقه تو زوره
احساس ، همیشه کوره
هرجا خودخواهی باشه ، انصاف از اونجا دوره
عاقبته لیلیه ما ، مثله گلهای گلخونه
تو قابه سرده شیشه ای ، پژمرده و دلخونه
حکایت عشقه اونا
مثله برفه زمستونه
اومدنش خیلی قشنگ ، آب کردنش آسونه!
...
..
دانلود