مشاعره سنتی

[deltang]

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او

زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند

[SHeRvin]

در غم دوری رویش همه در تاب وتبـند
همــه ذرّاتِ جهــان در پـی او در طلبند

[مهدی]

در هیچ بوستان چو تو سروی نیامدست
بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن

[SHeRvin]

نيکي و بدي که در نهاد بشر است
شادي و غمي که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است

خیام

[deltang]

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی

صبا را گو که بردار و ز ما نی برقع از رویت

[shokofe]

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست

[مهدی]

تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم
با وجودش ز من آواز نیاید که منم

[SHeRvin]

ميــخام عـاشق بشم امـا تب دنـيـا نميزاره

سره راهه بهشت من درخت سيب ميكاره

[مهدی]

هر که را جام می به دست افتاد
رند و قلاش و می‌پرست افتاد

[shokofe]

دست تو را به ابر که یارد شبیه کرد
چون بدره بدره این دهد و قطره قطره آن