مشاعره سنتی

[FereShteH]

زمین را بلندی نبد جایگاه

یکی مرکزی تیره بود و سیاه

[مهدی]

هست امید قوتی بخت ضعیف حال را
مژدهٔ یک خرام ده منتظر وصال را

[FereShteH]

این چنین موسمی عجب باشد

که ببندند میکده به شتاب

[shokofe]

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

[مهدی]

بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
سرمست بدم که کردم این عیاشی

[shokofe]

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

[FereShteH]

دیده ببندی و درافتی بچاه

این گنه تست، نه حکم قضاست

[shokofe]

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست

[FereShteH]

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی

که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

[مهدی]

تو آن کسی که همه مجرمان عالم را
به بحر رحمت غوطی دهی کنی مغفور