مشاعره سنتی

[مجتب]

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو

کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

[shokofe]

تو را که صورت جسم تو را هیولایی است
چو جوهر ملکی در لباس انسانی

[مهدی]

یارب چه شدی اگر به رحمت
باری سوی ما نظر فکندی

[مجتب]

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

[مهدی]

در محیط هستیت عالم بجز یک موج نیست
باد تقدیرت به هر جانب روان انداخته

[shokofe]

هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است

[مهدی]

تاب انوار جمالت بهر اظهار کمال
پرتوی بر ظلمت‌آباد جهان انداخته

[shokofe]

هر دانشی که در دل دفتر نیامده‌ست
دارد چو آب خامهٔ تو بر سر زبان

[مجتب]

نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود

آن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد

[مهدی]

نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن