مشاعره سنتی

[FereShteH]

روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی

بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را

[مهدی]

ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا

[FereShteH]

ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن

تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را

[مهدی]

آن یار، که در میان جان است
بر گوشهٔ دل نهاد ما را

[FereShteH]

از مایه بیچارگی قطمیر مردم می‌شود

ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را

[مهدی]

از بس که بریخت اشک بر خاک
شد خاک ز اشک او مطیب

[FereShteH]

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را

بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

[مهدی]

از ساغر او گیج است سرم
از دیدن او جان است تنم

[FereShteH]

می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند

تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را

[مهدی]

این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف
می‌سازد و باز بر زمین میزندش