مشاعره واژه ای

[soha_yt]

بنگر ز جهان چه طرف بر بستم ؟ هیچ

وز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچ

شـمع طـربم ولی چـو بنـشستم هیچ

من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ

[amir ahmadi]

اینجامهاکه از پی هم میشود تهی دریای اتش است که ریزم به کام خویش اتش

[soha_yt]

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

[abadani]

نالم بدل چو ناي من اندر حصار ناي
پستي گرفت همت من زين بلند جاي
مسعود سعد سلمان

[soha_yt]

دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[ساقي]

تو به آرام دل خويش رسيدي سعدي
مي خور و غم مخور از شنعت بيگانه و خويش
اي که گفتي به هوا دل منه و مهر مبند
من چنينم تو برو مصلحت خويش انديش



...

[Nur3]

ســاقيا سايه ابــرست و بهـــار و لـب جــوي

من نگويم چه كن ار اهل دلي خود تو بگوي

[سادات]

دیدی ای دل که غم عشق دگر بارچه کرد
چون بشد دلبر وبایار وفادار چه کرد

[soha_yt]

هر که دل پیش دلبری دارد
ریش در دست دیگری دارد

[soha_yt]

ولی فکر کنم نفر قبل باید با ساقی شعر می گفت:

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود