بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #961  
قدیمی 04-28-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من يه پارچه آسمونم واسه پَر گرفتن تو
تا ابد به جون مي گيرم سختي پريدن تو
من ميشم هواي پرواز تو بشو ترانه ي من
بي تو که معني نداره شعر عاشقونه ي من
فکر نکن زندگي خوابه حيف بي صدا بشيني
مي خوام تا آخر دنيا از شقايق جون بگيري
جاي تو،تو آسموناس توي واژه هاي شعره
جايي که قلب جنونم بنده ي صداي عشقه
به خداي آسمونم واسه پر کشيدن تو
تا ابد به جون مي گيرم سختي پريدن تو
اي تو اي مومن ترانه پر بگير توي وجودم
بشکن اين سدِ سکوتُ خو بگير به آشيونم
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #962  
قدیمی 04-28-2010
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ناتوان گذشته ام ز کوچه ها

نیمه جان رسیده ام به نیمه راه

چون کلاغ خسته ای در این غروب

می برم به آشیان خود پناه

در گریز ازین زمان بی گذشت

در فغان از این ملال بی زوال

رانده از بهشت عشق و آرزو

مانده ام همه غم و همه خیال

سر نهاده چون اسیر خسته جان

در کمند روزگار بدسرشت

رو نهفته چون ستارگان کور

در غبار کهکشان سرنوشت

می روم ز دیده ها نهان شوم

می روم که گریه در نهان کنم

یا مرا جدایی تو می کشد

یا ترا دوباره مهربان کنم

این زمان نشسته بی تو با خدا

آنکه با تو بود و با خدا نبود

می کند هوای گریه های تلخ

آن که خنده از لبش جدا نبود

بی تو من کجا روم کجا روم

هستی من از تو مانده یادگار

من به پای خود به دامت آمدم

من مگر ز دست خود کنم فرار

تا لبم دگر نفس نمی رسد

ناله ام به گوش کس نمی رسد

می رسی به کام دل که بشنوی

ناله ای از ین قفس نمی رسد
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )

ویرایش توسط Omid7 : 04-28-2010 در ساعت 09:24 AM
پاسخ با نقل قول
  #963  
قدیمی 04-28-2010
raha_10 آواتار ها
raha_10 raha_10 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: خوابگاه
نوشته ها: 736
سپاسها: : 53

36 سپاس در 22 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یه تک بیتی از خودم:
بغض من با گریه ی تو با شکستن وا نمی شه
تا تو دستامو نگیری گم شدن پیدا نمی شه!
__________________
همراه بسیار است اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها این هم غمی نیست
دلبسته ی اندوه دامن گیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

پاسخ با نقل قول
  #964  
قدیمی 04-28-2010
saniz آواتار ها
saniz saniz آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 103
سپاسها: : 0
در ماه گذشته یکبار از ایشان سپاسگزاری شده
پیش فرض

زشت بيني را رها كن روي زيبا را ببين
در چمن از خار بگذر لطف گل ها را ببين
شادمان در بيشه ها بگذر به همراه نسيم
بر بلند شاخه مرغان خوش آوا را ببين
گر سر جنگل نداري ره بگردان سوي دشت
بال در بال كبوتر لطف صحرا را ببين
در شب اردبيهشتي خيره شو بر آسمان
گر نديدي شكل مينا رنگ مينا را ببين
مشتري را بر پرند آسمان ديدار كن
رقص صدها اختر و بزم ثريا را ببين
تكيه بر ساحل بزن وقت طلوع آفتاب
قايق زرين مهر و نقش دريا را ببين
در شفق خورشيد را بنگر چو شمعي در حباب
ابر رنگين را نگه كن آسمان ها را ببين
در شب مهتاب بگذر از دل مردابها
وندر آينه عكس ماه تنها را ببين
از جگن ها بستري كن در سكوت نيمشب
تا سحر در بزم غئكان شور وغوغا را ببين
صد هزاران نقش زيبا مي درخشد پيش چشم
در ميان نقش ها نقاش زيبا را ببين
آفرينش سر بسر زيباست زشتي ها ز ماست
چشم دل بگشا و صنع آن دلا را ببين

مهدي سهيلي
پاسخ با نقل قول
  #965  
قدیمی 04-29-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض به دنبال خدا نگرد خدا در بيابان هاي خالي از انسان نيست







به دنبال خدا نگرد خدا در بيابان هاي خالي از انسان نيست


خدا در جاده هاي تنهاي بي انتها نيست


به دنبالش نگرد



خدا در نگاه منتظر کسي است که به دنبال خبري از توست


خدا در قلبي است که براي تو مي تپد


خدا در لبخندي است که با نگاه مهربان تو جاني دوباره مي گيرد



خدا آن جاست


در جمع عزيزترين هايت


خدا در دستي است که به ياري مي گيري


در قلبي است که شاد مي کني


در لبخندي است که به لب مي نشاني


خدا در بتکده و مسجد نيست


گشتنت زمان را هدر مي دهد


خدا در عطر خوش نان است



خدا در جشن و سروري است که به پا مي کني


خدا را در کوچه پس کوچه هاي درويشي و دور از انسان ها جست و جو مکن


خدا آن جا نيست








__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #966  
قدیمی 04-29-2010
natanaeil آواتار ها
natanaeil natanaeil آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Apr 2010
محل سکونت: شهرکرد
نوشته ها: 466
سپاسها: : 28

49 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دیدی غزلی سبز سروده بود

عاشق شده بود،

انگار خودش نبود عاشق شده بود!

افتاد

شکست

زیر باران پوسید....


آدم که نکشته بود،عاشق شده بود!
__________________
پاسخ با نقل قول
  #967  
قدیمی 04-29-2010
topic_sun آواتار ها
topic_sun topic_sun آنلاین نیست.
کاربر فعال بخش ادبیات
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 836
سپاسها: : 0

2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

هنگامه
ای دل لبریز از شوق و امید!
کاش میدیدی که فردا نیستیم.

کاش میدیدی که چون پنهان شدیم؛
در همه آفاق پیدا نیستیم.

گر چه هر مرگی تسلی بخش ماست
کاندر این هنگامه تنها نیستیم

بدتر از مرگ است آن دردی،که:باز،
زندگی میخندد و،ما نیستیم!
فریدون مشیری
__________________
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
پاسخ با نقل قول
  #968  
قدیمی 04-29-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


یک استکان یادِ خدا باید بنوشم


اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او
خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من
***
طعم دهانم تلخ ِتلخ است
انگار سمی قطره قطره
رفته میان تاروپودم
این لکه ها چیست؟
بر روح ِ سرتاپا کبودم!
ای وای پیش از آنکه از این سم بمیرم
باید که از دست خودت دارو بگیرم
ای آنکه داروخانه ات
هر موقع باز است
من ناخوشم
داروی من راز و نیاز است
چشمان من ابر است و هی باران می آید
اما بگو
کِی می رود این درد و کِی درمان می آید؟

***
شب بود اما
صبح آمده این دوروبرها
این ردپای روشن اوست
این بال و پرها

***
لطفت برایم نسخه پیچید:
یک شیشه شربت، آسمان
یک قرص ِخورشید
یک استکان یاد خدا باید بنوشم
معجونی از نور و دعا باید بنوشم



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #969  
قدیمی 04-29-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


به گنجشک گفتند، بنویس:
عقابی پرید.
عقابی فقط دانه از دست خورشید چید.
عقابی دلش آسمان، بالش از باد،
به خاک و زمین تن نداد.

*
و گنجشک هر روز
همین جمله‌ها را نوشت
وهی صفحه، صفحه
وهی سطر، سطر
چه خوش خط و خوانا نوشت

*
وهر روز دفتر مشق او را
معلم ورق زد
وهر روز هم گفت: آفرین
چه شاگرد خوبی، همین

*
ولی بچه گنجشک یک روز
با خودش فکر کرد:
برای من این آفرین‌ها که بس نیست!
سوال من این است
چرا آسمان خالی افتاده آنجا
برای عقابی شدن
چرا هیچ کس نیست؟

*
چقدر از "عقابی پرید"
فقط رونویسی کنیم
چقدر آسمان، خط خطی
بال کاهی
چرا پرکشیدن فقط روی کاغذ
چرا نقطه هر روز با از سر خط
چرا...؟
برای پریدن از این صفحه ها
نیست راهی؟

*
و گنجشک کوچک پرید
به آن دورها
به آنجا که انگشت هر شاخه ای رو به اوست
به آن نورها
وهی دور و هی دور و هی دورتر
و از هر عقابی که گفتند مغرورتر
و گنجشک شد نقطه ای
نه در آخر جمله در دفتر این و آن
که بر صورت آسمان
میان دو ابروی رنگین کمان


منبع :عرفان نظرآهاری
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #970  
قدیمی 04-30-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض 4 رباعی تازه از جعفر شعبانی در رثای صدیقه طاهره (س)

اوج دلبستگی‌ام زهرا(س) بود



4 رباعی تازه از جعفر شعبانی در رثای صدیقه طاهره (س)


خبرگزاری فارس: جعفر شعبانی متخلص به «نسیم» از شاعران آیینی ، چهار رباعی به مناسبت فرارسیدن ایام سوگواری فاطمیه سروده و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.





به خدا دلخوشی‌ام زهرا بود
اوج دلبستگی‌ام زهرا بود
زیر لب زمزمه می‌كرد علی
«نمك زندگی‌ام زهرا بود»

* * *
روزی كه علی یاس كبودش را دید
در كوچه همه بود و نبودش را دید
زهرا كه نماز عشق خود را می‌خواند
در آتش و دود و خون سجودش را دید

* * *
ای ماه من آخر تو سفر كردی
و رفتی جان بهر امامت تو سپر كردی
و رفتی خاكسترم از هجر تو ای شمع دل افروز
از من تو چرا قطع نظر كردی و رفتی؟

* * *
بر فاطمه آن عصمت داور صلوات
بر فخر زنان، بانوی محشر صلوات
خواهی كه همه امور گردد
آسان بفرست بر آن آیت كوثر صلوات


سوگواری حضرت زهرا (س) در تازه‌ترین سروده‌های غلامحسینی

چه گویمت كه خدا خود به كوثرت خوانده


خبرگزاری فارس: محسن غلامحسینی، شاعر آیینی و از برگزیدگان دهمین كنگره شعر عاشورایی ، به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س) یك رباعی و غزل سروده و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.





سراسر از غزل و از قصیده‌ای زهرا
سپیدتر ز سرود سپیده‌ای زهرا
چه گویمت كه خدا خود به كوثرت خوانده
كز آیه‌های طهارت، پدیده‌ای زهرا
یتیم و سائل و دربند، جمله مدیونت
به خواهش دل آن‌ها رسیده‌ای زهرا
كجاست شاخه طوبی به قامت سروت
چو قد و قامت احمد رشیده‌ای زهرا
گرفت از تو طراوت بهار هجده‌بار
به یك خزان چو نهال خمیده‌ای زهرا
از آن كه می‌شنوی ناله محبانت
خوشم كه شعر مرا هم شنیده‌ای زهرا

رباعی :

صبری كه علی داشت دگر سر آمد
فریاد به داد دل حیدر آمد
كز بهر گرفتن گل یاس كبود
از دست خدا، دست پیمبر آمد


__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری

ویرایش توسط رزیتا : 04-30-2010 در ساعت 12:29 PM
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:53 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها