شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
06-11-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رازهایی برای رسیدن به حقیقت زندگی
راز اول:
تمامی آنچه به منظور خوشحالی و خوشبختی واقعی بدان نیاز داریم، در
درون ماست.
راز دوم:
تصویر ذهنی درست از خود، ما را به حقیقت زندگی هدایت میکند. هر
انسانی، یک تصویر ذهنی از خود دارد که من کیستم و چه میتوانم انجام
دهم. تصویر ذهنی هر انسانی، پایهی اصلی شخصیت و رفتارهای اوست.
بهعبارت دیگر، تصویر ذهنی ما از خود، نشانهای از احساس فضیلت و
بزرگی ماست و نشانمیدهد که چه کارهایی از ما ساخته است و چه
کارهایی از ما ساخته نیست. انسانها حقیقت زندگی را با تصویرهای ذهنی
خود میسازند. آری تصویر ذهنی زیبا از خود، موفقیتها را میسازد و
موفقیتها، باعث بهتر شدن تصویر ذهنی انسان از خود میگردد. تصویر
ذهنی ما از خودمان، نمادی از مجموعهی باورهای ما در فضای زندگی
است.
راز سوم:
هدف زندگانی، آن است که تمام تواناییهای بالقوهی خود را بهعنوان یک
انسان خودشکوفا بشناسیم و آنها را شکوفا کنیم و بهترین خویشتن
خویش را از خود ظاهر کنیم و به بیشترین رشد و شکوفایی برسیم.
راز چهارم:
تغییر در وجود، نهتنها ممکن و میسر است بلکه اجتنابناپذیر است زیرا تا ما
تغییر نکنیم، زندگیمان تغییر نمیکند. انسانهای سعادتمند، مرتب
میشوند و میروند زیرا تا نشوی، نمیشود و تا نروی، نمیرسی.
راز پنجم:
تمام مشکلات، موانع و مصائب زندگی، درواقع درسهایی هستند که به
انسان میآموزند و انسان را میسازند. آنها فرصتهایی در لباس مبدلاند.
حتی گاهی مشکلات، الطاف خفیهی خداوند هستند که باعث رشد و
شکوفایی انسان میشوند. پس آنها را گرامی بداریم و از آنها بیاموزیم.
راز ششم:
تلقی ما از واقعیت، ساخته و پرداختهی فکر و ذهن ماست. پس واقعیتهای
زندگی ما میتوانند با اندیشههای ما تغییر کنند. بنابراین مراقب اندیشههای
خود باشیم تا واقعیت زندگیمان را زیباتر کنیم.
راز هفتم:
ترس و تردید، سرزندگی و نشاط را از انسان میرباید. با باورهای عالی و
توکل بر خداوند، هرگونه ترس و تردید را از فضای فکر خود دور کنیم و در
وادی یقین و عشق، محکم و استوار به جلو برویم و زندگی پرحاصلی را در
محضر خدا و کائنات خلق کنیم.
راز هشتم:
مادامی که خودمان را دوست نداشته باشیم و به خودمان عشق نورزیم،
نمیتوانیم به کسی عشق بورزیم و از عشق دیگران نسبت به خود بهرهای
ببریم. پس گوهر عشق را ابتدا به خود تقدیم کنیم تا بتوانیم
مظهرعشقورزی برای دیگران باشیم.
راز نهم:
تمامی ارتباطات ما با کائنات و دیگران، آیینههایی هستند که خود ما را نشان
میدهند و تمامی مردم، آموزگاران ما بهحساب میآیند. پس با خودباوری و
اعتمادبهنفس، زیباترین رابطهها را برقرارکنیم و از کلید طلایی ارتباطات، برای
باز کردن هر درِ بستهای در زندگی استفاده کنیم و موفق شویم.
راز دهم:
سعادت واقعی در زندگی، در نحوهی عکسالعمل ما در مقابل رخدادها و
حوادث زندگی است نه در بخت و اقبال. بنابراین خود را مسؤول زندگی خود
بدانیم و تقصیر را به عهدهی دیگران نیندازیم تا بتوانیم با عکسالعملهای
مناسب، حقیقت زیبای زندگی را به واقعیت قابل قبول تبدیل کنیم و به
خوشبختی و سعادت برسیم.
راز یازدهم:
حقیقت زندگی، بر مبنای عشق الهی استوار است. انسانهای موفق و
کامیاب، وجود خود را با عشق الهی، جذاب و منور میکنند و با تقدیم عشق
به انسانهای دیگر و به کل کائنات، به زندگی سعادتمندانهای میرسند.
راز دوازدهم:
از آنجایی که انسانها در مسیر زندگی گاهی از اجرای درست
قانونمندیهای زندگی غافل میشوند و با اندیشههای غلط و القائات منفی
دیگران، از مسیر درست زندگی به بیراهه میروند، بنابراین ارزیابی مستمر
کیفیت زندگی و اصلاح لحظهبهلحظهی خود، میتواند انسان را در مسیر
درست و رسیدن به حقیقت زندگی هدایت کند. زیباترین معیار ارزیابی کیفیت
زندگی، این است که در پایان هر روز، از خود سؤال کنیم که آیا من روز
پرحاصلی داشتم و از لحظههای زندگی خود لذت بردم؟
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
06-11-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گفت و گوی گل و غنچه : زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است !
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-11-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عشق يعني...
عشق يعني يك سلام و يك درود
عشق يعني درد و محنت در درون
عشق يعني يك تبلور يك سرود
عشق يعني قطره و دريا شدن
عشق يعني يك شقايق غرق خون
عشق يعني زاهد اما بت پرست
عشق يعني همچو من شيدا شدن
عشق يعني همچو يوسف قعر چاه
عشق يعني بيستون كندن بدست
عشق يعني آب بر آذر زدن
عشق يعني چون محمد پا به راه
عشق يعني عالمي راز و نياز
عشق يعني با پرستو پرزدن
عشق يعني رسم دل بر هم زدن
عشق يعني يك تيمم يك نماز
عشق يعني سر به دار آويختن
عشق يعني اشك حسرت ريختن
عشق يعني شب نخفتن تا سحر
عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني مستي و ديوانگى
عشق يعني خون لاله بر چمن
عشق يعني شعله بر خرمن زدن
عشق يعني آتشي افروخته
عشق يعني با گلي گفتن سخن
عشق يعني معني رنگين كمان
عشق يعني شاعري دلسوخته
عشق يعني قطره و دريا شدن
عشق يعني سوز ني آه شبان
عشق يعني لحظه هاي التهاب
عشق يعني لحطه هاي ناب ناب
عشق يعني ديده بر در دوختن
عشق يعني در فراقش سوختن
عشق يعني سوختن يا ساختن
عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني در جهان رسوا شدن
عشق يعني مست و بي پروا شدن
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-11-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بوی عیدی
بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی، وسط سفرهی نو
بوی خوب نعنا ترخون سر پیچ کوچهها
بوی یاس جانماز ترمۀ مادر بزرگ
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در میکنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخوردهی لای کتاب
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در میکنم
فکر قاشق زدن یک دختر چادر سیاه
فکر قاشق زدن دختر ناز چشم سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بُتههای نور
برق کفش جفت شده تو گنجهها
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
بازی الک دولک تو کوچهها
عشق یک ستاره ساختن با دولک
نرس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه
بوی یک لاله عباسی که خشک شده لای کتاب
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری
شبِ جمعه، پی فانوس، توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی، هوس یه آبتنی
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-11-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سازنده ترین کلمه" گذشت" است... آن را تمرین کن
پر معنی ترین کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.
عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه.
بی رحم ترین کلمه" تنفر" است...از بین ببرش.
سرکش ترین کلمه" هوس" است...بآ آن بازی نکن.
خود خواهانه ترین کلمه" من" است...از ان حذر کن.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-11-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زندگی یعنی این !!!!!!!!
دنیا را بد ساخته اند .....
کسی را که دوست داری ، دوستت ندارد
کسی که تو را دوست دارد ، تو دوستش نداری
اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد !
به رسم و آئین زندگانی بهم نمیرسید .
و این رنج است
زندگی یعنی این
"دکترعلی شریعتی"
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-11-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
راز ثروت کوروش...
روزی کزروس(یکی از یاران کوروش)به کوروش بزرگ گفت:چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری؟و همه را به مردمانت می بخشی؟کوروش بزرگ در پاسخش گفت:اگر غنایم جنگی را نمی بخشدم،الآن دارایی من چه قدر بود؟کزرس عددی را با معیار آن زمان گفت.کوروش یکی از سربازانش را صدا کرد و گفت:برو و به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سربازخبر را بین مردم پخش کرد و پیام کوروش را به گوششان رسانید.
مردم هر چه در توان داشتندبرای کوروش فرستادند.زمانی که مالهای گرداوری شده را حساب کردند از حد انتظار کزروس بسیار بیشتر شد.
سپس کوروش رو به کزروس کرد و گفت:ثروت من اینجاستاگر آنها را پیش خود نگاه داشته بودم،همیشه باید نگران آنها بودم.
زمانی که ثروت در اختیار توستو مردم از آن بی بهره اند،مانند این می ماند کهتو نگهبان پول هایی هستی که مبادا کسی آن را ببرد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-11-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شکلک های یاهو (طنز)
تصور كنيد كه در خيالپردازي و ملغمهاي از سنت و تجدد، براي هر يك از شكلكهاي ياهو يا همان Emoticons شعري متصور شد! براي هر شكلك يك بيت آورده شده است. ببينيم چه مطايبهاي از كار درميآيد:
ز جان شيرينتري اي چشمهي نوش
سزد گر گيرمت چون جان در آغوش
? نظامي
------------ ----
لبخند معاوضه كن با جان شهريار
تا من به شوق اين دهم و آن ستانمت
? شهريار
------------ ----
چگونه شاد شود اندرون غمگينم؟
به اختيار كه از اختيار بيرون است
? حافظ
------------ ----
به چشمك اين همه مژگان به هم مزن يارا!
كه اين دو فتنه به هم ميزنند دنيا را
? شهريار
------------ ----
گاهي به نوشخند لبت را اشاره كن
ما را به هيچ صاحب عمر دوباره كن
? فروغي بسطامي
------------ ----
خيال حوصله بحر ميپزد هيهات
چههاست در سر اين قطره محالانديش
? حافظ
------------ ----
عجب عجب كه برون آمدي به پرسش من
ببين ببين كه چه بيطاقتم ز شيدايي
? مولانا
------------ ----
آرامِ دل غمگين، جز دوست كسي مگزين
فيالجمله همه او بين، زيرا همه او ديدم
? فخرالدين عراقي
------------ ----
منم شرمنده زين ياري كه كردي
همين باشد وفاداري كه كردي
? وحشي بافقي
------------ ----
بده يك بوسه تا ده واستاني
از اين به چون بود بازارگاني!؟
? نظامي
------------ ----
ما را همين بس است كه داريم درد عشق
مقصود ما ز وصل تو بوس و كنار نيست
? عبيد زاكاني
------------ ----
چندين شكستِ كارِ منِ دلشكسته چيست؟
اي هرزهگرد مگر نيست كار دگرت؟
? وحشي بافقي
------------ ----
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
مرا شمشير زد گيتي، تو را مشت
? پروين اعتصامي
------------ ----
گفتي تو نه گوشي (!) كه سخن گويمت از عشق
اي نادره گفتار كجا گوشتر از من؟
? شهريار
------------ ----
آخرالامر گل كوزهگران خواهي شد
حاليا فكر سبو كن كه پر از باده كني
? حافظ
------------ ----
جمالش كرد حيرانم، چه ماه است آن نميدانم
كه چشم از كشف ماهيت، نميبندد تأمل را
? اوحدي مراغهاي
------------ ----
كي توان حق گفت جز زير لحاف
با تو اي خشمآور آتشسجاف!
? مولانا
------------ ----
دريا و كوه در ره و من خسته و ضعيف
اي خضر پيخجسته مدد كن به همتم
? حافظ
------------ ----
در راه عشق وسوسهي اهرمن بسي است
پيش آي گوش دل به پيام سروش كن
? حافظ
------------ ----
خواهم از گريه دهم خانه به سيلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پرآبم مكنيد
? محتشم كاشاني
------------ ----
مي ميكشيم و خندهي مستانه ميزنيم
با اين دو روزهي عمر چهها ميكنيم ما
? صائب تبريزي
------------ ----
به حال سعدي بيچاره قهقهه چه زني
كه چاره در غم تو، هاي هاي ميداند
? سعدي
------------ ----
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود
زنهار از اين بيابان وين راه بينهايت
? حافظ
------------ ----
تو را زين پس جز فرشته نخوانم
ازيرا كه تو آدمي را نماني!
? فرخي سيستاني
------------ ----
آن دگر گفت اي گروه زرپرست
جمله خاصيت مرا چشم اندرست
? مولانا
------------ ----
مكن از خواب بيدارم خدا را
كه دارم خلوتي خوش با خيالش
? حافظ
------------ ----
خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست
خون خورم بيچشم مستت گر شرابم آرزوست
? اهلي شيرازي
------------ ----
چون نمايد به تو اين دولت روي
رو در آن آر و به كس هيچ مگوي
? جامي
------------ ----
نميدانم كه دردم را سبب چيست؟
همي دانم كه درمانم تويي بس
? اوحدي مراغهاي
------------ ----
گر بدي گفت حسودي و رفيقي رنجيد
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نكنيم
? حافظ
------------ ----
ما شبي دست برآريم و دعايي بكنيم
غم هجران تو را چاره ز جايي بكنيم
? حافظ
------------ ----
آه از راه محبت كه چه بيپايان است
با دو منزل كه يكي وصل و يكي هجران است
? صيدي
------------ ----
مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بيکاري
عجب كاري براي مردم بيكار پيدا شد!
? صائب تبريزي
------------ ----
رو مسخرگي پيشه كن و مطربي آموز
تا داد خود از كهتر و مهتر بستاني
? انوري
------------ ----
گر به خشم است و گر به عين رضا
نگهي باز كن كه منتظريم
? سعدي
------------ ----
من مريض درد عصيانم كه درمانم تويي
دردمند اينچنين محتاج درمان شماست!
? محتشم كاشاني
------------ ----
من چون نزنم دست كه پابند مني
چون پاي نكوبم كه توئي دستزنان
? مولانا
------------ ----
حبابوار براندازم از روي نشاط كلاه
اگر ز روي تو عكسي به جام ما افتد
? حافظ
------------ ----
مرا كه سِحر سخن در جهان همه رفته است
ز سِحر چشم تو بيچاره ماندهام مسحور
? سعدي
------------ ----
اين بدان گفتم كه تا هر بيفروغ
كم زند در عشق ما لاف دروغ
? عطار
------------ ----
مجلس تمام گشت و به پايان رسيد عمر
ما همچنان در اول وصف تو ماندهايم
? سعدي
------------ ----
اي غايب از نظر به خدا ميسپارمت
جانم بسوختي و به دل دوست دارمت
? حافظ
------------ ----
اين هم آخري:
اتل متل توتوله
گاو حسن چه جوره!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-11-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تاریخچه شب يلدا
ايرانيان قديم شادي و نشاط را از موهبت هاي خدايي و غم و اندوه و تيره دلي را از پديده هاي اهريمني مي پنداشتند. مراسم نوروز، جشن مهرگان، جشن سده، چهارشنبه سوري و شب يلدا و سنت هاي ديگر در واقع بيانگر اين حقيقت است كه ايرانيان پس از رهايي از بيدادگري و ستم به شكرانه بازيافتن آزادي، جشن برپا مي ساختند و پيروزي نيكي بر بدي و روشنايي بر تاريكي و داد بر ستم را گرامي مي داشتند.
شب يلدا نيز يكي از اين موارد است. در دوران كهن، شب مظهر تاريكي و تباهي و وحشت بوده و اغلب سعي مي كردند كه شب هنگام با افروختن آتش و افزودن نور، خانه روشن باشد. تا پليدي و تباهي در آن راه نيابد. شب يلدا طولاني ترين شب ها است. يعني تسلط تاريكي بر زمين از تسلط نور خورشيد و روشنايي مي كاهد. و چون فرداي اين شب روشنايي بر ظلمت غالب و روز طولاني مي شود، ايرانيان تولد دوباره خورشيد را كه مظهر روشنايي است جشن مي گيرند.
در ايران كهن هر يك از سي روز ماه، نامي ويژه دارد، كه نام فرشتگان است. نام دوازده ماه سال نيز در ميان آنهاست. در هر ماه روزي را كه نام روز با نام ماه يكي باشد، جشن مي گرفتند .
دي ماه، در ايران كهن، چهار جشن، وجود داشت. نخستين روز دي ماه و روزهاي هشتم، پانزدهم و بيست و سوم، سه روزي كه نام ماه و نام روز يكي بود. و در اين سي روز ماه، سه روز آن «دي» نام دارد و هر سه روز را در گذشته جشن مي گرفتند. امروز از اين چهار جشن تنها شب نخستين روز دي ماه، يا شب يلدا را جشن مي گيرند، يعني آخرين شب پاييز، نخستين شب زمستان، پايان قوس، آغاز جدي و درازترين شب سال.
يلدا از نظر معني معادل با كلمه نوئل از ريشه ناتاليس رومي به معني تولد است و نوئل از ريشه يلدا است .
واژه يلدا سرياني و به معني ولادت است . ولادت خورشيد ( مهر و ميترا ) و روميان آن را ( ناتاليس انويكتوس ) يعني روز ( تولد مهر شكست ناپذير ) نامند .
شرق شناسان و مورخان متفق القولند كه ایرانیان نزدیك به ? هزار سال است كه شب یلدا آخرین شب پاییز و آذر ماه را كه درازترین و تاریك ترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می مانند، در كنار یكدیگر خود را سرگرم می کنند تا اندوه غیبت خورشید و تاریكی و سردی روحیه آنان را تضعیف نكند و با به روشنی گراییدن آسمان (حصول اطمینان از بازگشت خورشید در پی یك شب طولانی و سیاه كه تولد تازه آن عنوان شده است) به رختخواب روند و لختی بیاسایند.
پیشتر، ایرانیان (مردم سراسر ایران زمین) روز پس از شب یلدا (یكم دی ماه) را خور روز و دی گان؛ می خواندند و به استراحت می پرداختند و تعطیل عمومی بود. در این روز عمدتاً به این لحاظ از كار دست می كشیدند كه نمی خواستند احیاناً مرتكب بدی كردن شوند كه میترائیسم ارتكاب هر كار بد كوچك را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می شمرد. هرمان هیرت، زبان شناس بزرگ آلمان كه گرامر تطبیقی زبان های آریایی را نوشته است كه پارسی از جمله این زبان ها است نظر داده كه دی- به معنای روز- به این دلیل بر این ماه ایرانی گذارده شده كه ماه تولد دوباره خورشید است. باید دانست كه انگلیسی یك زبان گرمانیك (خانواده زبانهای آلمانی) و از خانواده بزرگ تر زبان های آریایی (آرین) است. هرمان هیرت در آستانه دی گان به دنیا آمده بود و به زادروز خود كه مصادف با تولد دوباره خورشید بود، مباهات بسیار می كرد.
فردوسی به استناد منابع خود، یلدا و خور روز، را به هوشنگ از شاهان پیشدادی ایران (كیانیان كه از سیستان پارس برخاسته بودند) نسبت داده و در این زمینه از جمله گفته است:
كه ما را ز دین بهی ننگ نیست
به گیتی، به از دین هوشنگ نیست
همه راه داد است و آیین مهر
نظر كردن اندر شمار سپهر
آداب شب یلدا در طول زمان تغییر نكرده و ایرانیان در این شب، باقیمانده میوه هایی را كه انبار كرده اند و خشكبار و تنقلات می خورند و دور هم گرد هیزم افروخته و بخاری روشن می نشینند تا سپیده دم بشارت شكست تاریكی و ظلمت و آمدن روشنایی و گرمی (در ایران باستان، از میان نرفتن و زنده بودن خورشید كه بدون آن حیات نخواهد بود) را بدهد، زیرا كه به زعم آنان در این شب، تاریكی و سیاهی در اوج خود است.
خور روز (دی گان)- یكم دی ماه- در ایران باستان در عین حال روز برابری انسان ها بود. در این روز همگان از جمله شاه لباس ساده می پوشیدند تا یكسان به نظر آیند و كسی حق دستور دادن به دیگری را نداشت و كارها داوطلبانه انجام می گرفت، نه تحت امر. در این روز جنگ كردن و خونریزی، حتی كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. این موضوع را نیروهای متخاصم ایرانیان می دانستند و در جبهه ها رعایت می كردند و خونریزی موقتاً قطع می شد و بسیار دیده شده كه همین قطع موقت جنگ، به صلح طولانی و صفا انجامیده بود.
آيا مي دانيد حكايت درخت كريسمس و ستاره بالاي آن چيست ؟
از منابع رومي مي دانيم که پيران و پاکان در اين شب به تپه اي رفته ، با لباس نو و مراسمي از آسمان مي خواستند که آن «رهبربزرگ» را براي رستگاري آدميان گسيل دارد و باور داشتند که نشانه زايش آن ناجي ، ستاره ايست که بالاي کوهي – به نام کوه فيروزي- که داراي درخت بسيار زيبايي بوده است، پديدار خواهد شد.
ظاهرا پس از مسيحي شدن روميان، سيصد سال بعد از تولد عيسي مسيح، کليسا جشن تولد مهر را به عنوان زادروز عيسي پذيرفت، زيرا، موقع تولد او دقيقا معلوم نبود. ازين روست که تا امروز بابانوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر مي شود و درخت سرو و ستاره بالاي آن هم يادگار مهري هاست،
همچنين گفته ميشود وقتي ميتراييسم از تمدن ايران باستان در جهان گسترش يافت،در روم وبسياري از کشورهاي اروپايي ،روز 21 دسامبر ( 30 آذر ) به عنوان تولد ميترا جشن گرفته ميشد.ولي پس از قرن چهارم ميلادي در پي اشتباهي كه در محاسبه روز كبيسه رخ داد . اين روز به 25 دسامبر انتقال يافت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-11-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نیما یوشیج پدر شعر نو
کودکی
نیما در سال ۱۲۷۴ هجری شمسی درروستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور به دنیا آمد. پدرش ابراهیمخان اعظامالسلطنه متعلق به خانوادهای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گلهداری مشغول بود. پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسبسواری را به وی آموخت. نیما تا سن دوازده سالگی درزادگاهش روستای یوش و در دل طبیعت زندگی کرد.
نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را شکنجه میداد و در کوچه باغها دنبال نیما میکرد.
اقامت در تهران
دوازده ساله بود که به همراه خانواده تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچهها کنارهگیری میکرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار میکرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.
پس از پایان تحصیلات در مدرسه سنلویی نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد. اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.
دوران نوجوانى و جوانى نیما مصادف است با توفانهاى سهمگین سیاسى - اجتماعى در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تاسیس جمهوری سرخ گیلان، روح حساس نيما نميتوانست از اين توفان هاى اجتماعى بى تاثير بماند. نیما از نظر سیاسى تفكر چپگرایانه داشت، و با نشریه ایران سرخ یكى از نشریات حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) كه برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر میشد همكارى قلمى داشت. از جمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود. [۸] دیرتر در دهه بیست خورشیدى در نخستین کنگره نویسندگان ایران عضو هیات مدیره كنگره بود و اشعار وى در نشريات چپگراى اين دوران منتشر مى گرديد.
تشكيل خانواده
در سال ۱۳۰۵ با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خود از افکار پریشان رهایی یابد. درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت. در همین زمان چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد. وی که در این زمان به دلیل بیکاری خانهنشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی میاندیشید اما چیزی منتشر نمیکرد.
به سال ۱۳۰۷ خورشیدی محل کار عالیه جهانگیر همسر نیما به آمل انتقال پیدا کرد. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه در اینجا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش میکرد که چرا درآمدی ندارد. او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا واقع در مرز شوروی سابق به امر تدریس مشغول بود.
آغاز شاعری
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت.
آثار نیما
منظومه قصه رنگ پریده در حقیقت نخستین اثر منظوم نیمایی است که در قالب مثنوی (بحر هزج مسدس) سروده شده است. شاعر در این اثر زندگی خود را روایت کرده است و از خلال آن به مفاسد اجتماعی پرداخته است. بخش نخست این کار در قرن بیستم چاپ شده بود. سپس افسانه را سرود که در آن روحی رمانتیک حاکم است و به عشق نیز نیما نگاهی دیگرگونه دارد و عشق عارفانه را رد میکند. چنان که خطاب به حافظ میگوید:
حافظا این چه کید و دروغ است کز زبان می و جام ساقی است
نالی ار تا ابد باورم نیست که بر آن عشق بازی که باقی است
من بر آن عاشقم کو رونده است
(افسانه)
نیما در این آثار و اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز ملاحسن مسألهگو افکاری اجتماعی را بیان میکند اما قالب اشعار قدیمی است. مشخص است که وی مشق شاعری میکند و هنوز راه خود را پیدا نکرده است. با این حال انتشار افسانه دنیای ادبیات آن زمان را برآشفت. ای شب نیز در هفتهنامه نوبهار محمدتقی بهار چاپ شد و جنجالی برانگیخت.
مرگ
خانه نیما در دهکده یوش مازندران اردیبهشت ۱۳۸۶ ، آرامگاه او و سیروس طاهباز در وسط حیاط خانه قرار دارد.
نیما در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش ، بهجتالزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته است.
روحش شاد و یادش گرامی باد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 09:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|