مشاعره سنتی

[Mohammad delle]

ره می خانه ومسجد کدام است که هر دو برمن مسکین حرام است

[sheida.jojo]

تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

[mary.f]

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم

[marykhosh]

مرا با خود به هر سويي كشاندند

شنيدم بارها از رهگذاران

كه زير لب مرا ديوانه خواندند

[SonBol]

تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانی های مشتی دلق پوشان

[haj_amir]

نه همی صحبت اغیار شود خار دلم
که طعنه دوستان شفیق بد تر است

بداهه

[mary.f]

توانا و دانا و داننده اوست
خرد را و جان را نگارنده اوست

[haj_amir]

تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم
تبسمي کن و جان بين که چون همي‌سپرم

[mary.f]

مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

[marykhosh]

من تکيه داده ام به دري تاريک

پيشاني فشرده ز دردم را

ميسايم از اميد بر اين در باز

انگشتهاي نازک و سردم را