|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#9801
10-01-2010
|
||||
|
||||
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون در آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#9802
10-03-2010
|
||||
|
||||
|
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
|
|
#9803
10-03-2010
|
||||
|
||||
|
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#9804
10-03-2010
|
||||
|
||||
|
دلا یاران سه نوعند ار بدانی
زبانیند و نانیند و جانی
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
|
|
#9805
10-03-2010
|
||||
|
||||
یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته
یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است
__________________
|
|
#9806
10-03-2010
|
||||
|
||||
|
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#9807
10-03-2010
|
||||
|
||||
|
روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
__________________
|
|
#9808
10-03-2010
|
||||
|
||||
|
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا بلب شیرین داد
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
|
|
#9809
10-03-2010
|
||||
|
||||
|
درآ در عالم معنی نظر کن سوی این صحرا
که گل گل بشکفا دل گل خود روی این صحرا
__________________
|
|
#9810
10-03-2010
|
||||
|
||||
|
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک حتن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 10:45 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.