هوای دل من در فصل تیرگیها خسته تر از خزونه
غمایی که دارم اندازه تموم ابرای آسمونه
ببین که مرده در گلوم فریاد اشتیاق من ،مرد اسیرم
به داد دل نمی رسی ملامتم نکن بسی بی تو میمیرم
چه غمگین نشسته تو ذهن پر غبارم روزای رفتن تو
بیا که ستارم شکفته میشه هر شب برای دیدن تو
در موسم گسستن تو روح اتحادی
برای ناباوری همیشه اعتمادی
هوای دل من در فصل تیرگیها خسته تر از خزونه
غمایی که دارم اندازه تموم ابرای آسمونه
صدای نفسهات با اسم من غریبه
دو دستام ز حرم محبت بی نصیبه
ببین که سینه من در خاک غم فتاده
برده غرورم حتی یه شاخه گل نداده
هوای دل من در فصل تیرگیها خسته تر از خزونه
غمایی که دارم اندازه تموم ابرای آسمون
4 کاربر زیر از مستور سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا می شه لحظه دیدن می رسه
هرچی که جاده ست رو زمین به سینه من می رسه
ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم
اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم
وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم
گلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم
دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه
مگه تن من می تونه بدون تو زنده باشه
....
عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو
عمر دوباره ی منه دیدن و بوییدن تو
نه من تورو واسه خودم نه از سر هوس می خوام عمر دوباره ی منی تورو واسه نفس می خوام ....
__________________
3 کاربر زیر از آناهیتا الهه آبها سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
دوباره نم نم بارون، صدای شرشر ناودون
دل بازم بیقراره
دوباره رنگ چشاتو، خیال عاشقی باتو
این دل آروم نداره نداره نداره
شبامو و خواب نوازش، دوباره هق هق و بالش
گریه یعنی ستایش…
ستایش تو و چشمات، دلم هنوز تو رو میخواد
دل باز پر زده واسه عطر نفس هات
اتاقم عطر تو داره، دلم گرفته دوباره
کار من انتظاره
یه عکس و درد دلامو، میریزه اشک چشامو
غم تمومی نداره نداره نداره
صدای باد و کوچه، داره تو خونه میپیچه
قلبم اروم نمیشه
بغل گرفتمت انگار، دوباره خواب و تکرار
باز نبودی من تکیه دادم به دیوار ستایش یعنی دیوونگی هام، شبیه حس خوب تو دل ما
نگاه کن تو چشای بی قرارم
چقدر این لحظه ها رو دوست دارم
تصور میکنم پیشم نشستی
چقدر خوبه چقدر خووبه که هستی
ستایش یعنی این حسی که دارم
نمیتونم تو رو تنها بزارم
6 کاربر زیر از hani77 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
رفتم رفتم رفتمو بار سفر بستم
با تو هستم هر کجا هستم
از عشق تو جاودان ماند ترانه من
با یاد تو زنده ام عشقت بهانه من
پیدا شو چون ماه نو گاهی به خانه من
تا ریزد گل از رخت در اشیانه من
رفتمو بار سفر بستم
با تو هستم هر کجا هستم
آه هم را میشنیدی
به حال زارم میرسیدی
نازت را می خریدم
تو نازمن را می کشیدی
بخدا که تو از نظرم نروی
چون روم ز برت ز برم نروی
رفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هر کجا هستم
اگر مراد ما برایت چه شود
شب فراق ما سرآید چه شود
بخدا کس ز حال من خبر نشد
که بجز غم نصیبم از سفر نشد
نروی ای نفس ز پیش چشم من
که به چشمم به جز کس جلو گر نشد
رفتم رو بار سفر بستم
با تو هستم هر کجا هستم
رفتم
رفتم
رفتم
رفتم
ویرایش توسط مستور : 02-14-2013 در ساعت 05:49 PM
4 کاربر زیر از مستور سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش: