آلبوم دستان از استاد شجریان
گروه عارف
آهنگساز و سرپرست گروه : پرویز مشکاتیان
همنوازان آواز قسمت اول : پرویز مشکاتیان - داریوش پیر نیاکان
همنوازان آواز قسمت دوم: جمشید عندلیبی - اردشیر کامکار
سال اجرا ۱۳۶۶ سال انتشار: ۱۳۶۷
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
سعدی
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد
با پریشانی دل شوریده چشمم خواب داشت
کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل
شحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشت
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت
دیدهام میجست و گفتندم نبینی روی دوست
خود درفشان بود چشمم کاندر او سیماب داشت
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین مینمود
کی گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشت
سعدی این ره مشکل افتادست در دریای عشق
اول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت
سعدی
میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه
ای ساقی صبوحی درده می شبانه
عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش
هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه
گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن
ور تیر طعنه آید جان منش نشانه
گر می به جان دهندت بستان که پیش دانا
ز آب حیات بهتر خاک شرابخانه
آن کوزه بر کفم نه کب حیات دارد
هم طعم نار دارد هم رنگ ناردانه
صوفی چگونه گردد گرد شراب صافی
گنجشک را نگنجد عنقا در آشیانه
دیوانگان نترسند از صولت قیامت
بشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه
صوفی و کنج خلوت سعدی و طرف صحرا
صاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه
سعدی
تصنیف چهارگاه
غزل:حافظ
اهنگساز:پرویز مشکاتیان
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را زجام باده گلگون خراب کن
خورشید می زمشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند
زنهار!کاسه سر ما پر شراب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
استاد محمدرضا شجریان- استاد پرویز مشکاتیان
صبح است ساقيا! قدحي پر شراب كن
دور فلك درنگ ندارد، شتاب كن...
در اين مجال به بررسي اثر دستان با آهنگسازي پرويز مشكاتيان و آواز محمدرضا شجريان مي پردازيم. به طور قطع نگاهي دوباره به آثار مشترك اين دو استاد برجسته موسيقي ايراني، خالي از فايده نمي تواند باشد.
بدون شک اگر قرار باشد یک اثر چهارگاه در تاریخ موسیقی ایران به عنوان برترین، انتخاب و معرفی گردد، این ویژگی در مورد اثر "دستان" مصداق خواهد داشت. اگرچه گروهی، ترجیع بند استادان کیانی و صدیف را نیز هم ردیف دستان می دانند، ولیکن به نظر می رسد آن اثر، جنبه آموزشی اش بیش از هر بعد دیگری به چشم آید و در اصل، شکل اجرا و اهداف متفاوت است. دوستی می گفت: شجریان و مشکاتیان با این اجرای چهارگاه، پرونده چهارگاه را برای همیشه بستند!! دستان را به نوعی اجرای چهارگاهی برای همه دوران ها می توان دانست، مگر این که در آینده اتفاق های خاصی برای موسیقی بیافتد!
اکنون آوازهاي دستان را مورد بررسي قرار مي دهيم.
سال اجرا:۱۳۶۶
اجراي گروه عارف به سرپرستي پرويز مشكاتيان
روي الف)
هم نواز آواز: پرویز مشکاتیان
غزل از سعدی:
از در درآمدی و من از خود، به در شدم گویی کز این جهان، به جهان دگر شدم
این آواز که سال ها پیش از ارایه دستان، در اثری به نام "در باغ سعدی" با گروهی به سرپرستی استاد فرامرز پایور و پیانوی استاد جواد معروفی اجرا گردیده است، این بار با آواز شجریانی اجرا شده است که دیگر، همه او را سرآمد آواز ایران می شناختند و بالطبع او، خود هم با کسب تجربه های بیشتر بر آن بوده است تا آوازی متفاوت و درخور ارایه دهد. درون مایه آواز، تفاوت چندانی با اجرای پیشین ندارد، امّا مسأله مهم آن است كه صبر و تحمّل و تأمّل در اجراي آواز، شكل متفاوت اجراي تحريرها، تلفيق مناسب شعر و موسيقي، توجه بیشتر به خود شعر و بالاخره هر آن چه كه به لطافت كار مي تواند كمك نمايد، در اجراي دوم به مراتب بيش از اجراي اوّل به چشم مي خورد كه بديهي است به دليل همان كسب تجربه اي است كه از آن ياد شد.
شايد در نگاه اوّل، اين غزل مناسب چهارگاه به چشم نيايد، امّا با دقّت بيشتر، پي مي بريم كه اتفاقاً، چهارگاه تناسب بسياري با شعر دارد؛ چرا كه حماسه "آمدن يار و چشم در چشم او دوختن و از اين جهان به جهان دگر شدن"، يك حماسه فراموش نشدني در جنگ ميان خواسته هاي نفساني و خواسته هاي روحاني است كه بالاخره آن جنبه روحاني، از ميدان جنگ پيروز بيرون مي آيد و توفيق ديدار يار را پيدا مي كند، پس آوازخوان، با شور و اشتياق به نمايندگي از شاعر، در لباس يك جنگجوي پيروز فرياد شوق و پيروزي سر مي دهد.
بيت نخست: اجرا در درآمد چهارگاه (درآمد اوّل)
از در درآمدی و من از خود، به در شدم گویی کز این جهان، به جهان دگر شدم
در اين بيت، تأكيد خواننده بر " به در شدن شاعر از خود" بيش از هر تأكيد ديگري به چشم مي خورد. تأكيد بعدي بر روي عبارت "به جهان دگر شدن" است كه در مجموع، حس و حال از خود بي خود شدن و پرواز ملكوتي حاصل از ديدار يار غايب را كه اكنون در جلوي ديدگان منتظر، حاضر شده است، به دست مي دهد.
بيت دوم: اجرا در درآمد چهارگاه (درآمد دوم)
گوشم به راه، تا كه خبر مي دهد ز دوست صاحب خبر بيامد و من بي خبر شدم
اگر چه در اين بيت، به دليل اين كه تأكيد بيشتر هم چنان بر روي بيت اوّل وجود دارد، تأكيد چنداني بر روي اجزا به چشم نمي خورد، امّا به نظر مي رسد تأكيد اصلي بر روي دو بخش است:يكي تركيب وصفي "گوشم به راه" و ديگري " بي خبر ماندن" از صاحب خبر.
تناقض ظاهري اين بيت با بيت قبلي از آنجا نشأت مي گيرد كه شاعر، هم مي خواهد بگويد كه يار را ديدم و هم اين كه فروتني مي كند و مي گويد: در عين حالي كه يار را ديدم، باز هم غافلم و ناآگاه! انتظار در عين غفلت! شايد اين نوع برخورد شاعر، ناخودآگاه بر روي خواننده هم تأثير گذارده بوده است تا همان شيريني ديدار يار را نسبت به تلخي غفلت شاعر، مهم تر جلوه دهد.
نكته: مسلم است كه درون شاعر و خواننده از ديد همگان پنهان است. بنابراين اين مباحث، بيشتر جنبه كلّي دارد و آموزشي و خب، براي اين كه بدانيم در اجراي يك اثر آوازي، يك خواننده خوب، مسايل زيادي را لحاظ مي كند.
بيت سوم: اجرا در گوشه مويه
گفتم ببينمش، مگرم درد اشتياق ساكن شود، بديدم و مشتاق تر شدم
بيت چهارم: اجرا در گوشه زابل
چون شبنم افتاده بودم پيش آفتاب مهرم به جان رسيد و به عيوق بر شدم
انتخاب گوشه مويه براي اين بیت، نشان از اهمیت نه تنها مقام و شعر با هم دارد، بلکه نشان می دهد که گوشه و یک بیت هم باید با هم متناسب باشند. بنابراین به همین دلیل است که می بینیم در ردیف آوازی، شعرهای خاصی برای یک گوشه خوانده می شود. "مویه" همان طور که از نام آن برمی آید، گونه ای از ناله و شکوه و شکایت است که در آن، گوینده بیش از همه چیز، از خودش می نالد و دوری از جریانی که آرزومند و مشتاق است که برای او، اتفاق بیافتد. در این بیت هم به طور دقیق، چنین اتفاقی برای شاعر به وقوع پیوسته است. بنابراین می شنویم که خواننده بر روی دو کلمه "ساکن" و "مشتاق" تأکید مضاعفی نسبت به دیگر بخش های بیت دارد. البته کلمه "ببینمش" نیز چندان بی تأکید نیست -که همان جریانی است که شاعر آرزومند آن است.-، امّا اوج تأکید بر همان دو کلمه یادشده است.
امّا برای بیت چهارم هم گوشه "زابل" انتخاب شده است. گوشه زابل به دلیل کششی که در خود شعر آن در ردیف وجود دارد، به گونه ای نتیجه اش انتظاری است که ایجاد می کند تا رویدادی که انتظار به وقوع پیوستن آن را داریم، شکل بگیرد که چنین انتظاری، صبر و متانت می طلبد. در اینجا هم شبنم، آرام آرام بر اثر تابش نور خورشید بر آن، به بخار تبدیل می شود (فنا شدن) و به اوج می رود. "آفتاب"، "مهر" و "جان" سه عنصری هستند که در این بیت بر آنها تأکید بیشتری می شود. در واقع نمی توان گفت کدام یک، مورد تأکید بیشتری هستند، امّا در ظاهر، ترتیب اهمیت بر این شکل استوار می تواند باشد: آفتاب، مهر، جان. نوری از وجود لایزال متعالی ساطع می شود، شبنم وجود انسان را بخار می کند تا محو و فنای در خود کند - فناء فی اللّه- و او را به نهایت برساند.
آن چه در این اثر، واضح جلوه می نماید دقّت خواننده در انتخاب گوشه مناسب برای هر بیت است. همین زابل را با بیت (( از در درآمدی و من از خود به در شدم )) بخوانید و گوش دهید. چه نتیجه ای می گیرید؟
بیت پنجم و ششم: اجرا در گوشه حصار (و در نهایت فرود)
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر، همه سمع و بصر شدم
در بیت پنجم، عبارت "دست ندادن" مورد تأكيد بسيار است. حتّي پيش يار رفتن و به پاي و سر شدن هم چندان مورد تأكيد نيست تا بار ديگر، خواننده هم مسير فكري شاعر را دنبال نمايد؛ چرا كه همين عمل "دست ندادن"براي انجام يك كار است كه انسان را بي خبر مي گذارد و از آن طرف هم مي بينيم كه همين شاعر، براي آن كه رفتن و گفتن يار را متوجه گردد، از پاي تا به سر، همه گوش و چشم مي شود و اين باز هم، يعني يك تناقض ديگر در شعر؛ هم سرگرداني و هم سراپا گوش دادن. اين مسأله، نشان از تلاش شاعر براي رسيدن به آگاهي به دنبال مي تواند داشته باشد. امّا خواننده هم دست ندادن را كه مورد تأكيد قرار مي دهد، گر چه "رفتن" و "گفتن"را هم با همان نگاه، دنبال مي نمايد، وليكن چنان مي گويد از "پاي تا به سر"، كه ناخوداگاه در ذهن مخاطبش، اين پرسش را به وجود مي آورد كه: "از پاي تا به سر! خب، چه؟" و وقتي "همه سمع و بصر شدن" را مي شنود، با تمام وجود درك مي كند كه آن گونه كه يار مي رود، او هم بايد همان مسير را دنبال كند و آن گونه كه حرف مي زند، وي بايد گوش نمايد.
بيت هفتم: اجرا در گوشه پهلوي
من، چشم از او چگونه توانم نگاه داشت كاوّل نظر، به ديدن او، ديده ور شدم
در اين بيت، كشش "من" و تأكيد بر "چگونه توانستن"، آن قدر از سوي خواننده مورد توجه بوده است كه بي اختيار، با خواندنش مو بر تن شنونده سيخ مي شود! چرا؟ چون از يك طرف، اين "من" شاعر، هزاران معني براي او يا هركس ديگر مي تواند در بر داشته باشد و از سوي ديگر، "چگونه"، انتظاري را در شنونده مي تواند به وجود بياورد - هم چون بيت قبل- كه مگر چه اتفاقي قرار است بيافتد. آیا مهم تر از "ديده ور" شدن دلداده نسبت به دلدار هم وجود دارد؟ روحيه روايت گري خواننده در اين بيت، به طور كامل مشهود است. گويي خود، به نقّالي قول شاعر مي پردازد و از زبان او، صحبت مي كند.
بيت هشتم: اجرا در گوشه مخالف چهارگاه
او را خود التفات نبودش به صيد من من، خويشتن اسير كمند نظر شدم
باز هم "من" كه در اينجا در برابر "او" مورد توجه قرار گرفته است. داستان او و من هم كه در شعر پارسي، نيازمند توضيح نيست! "التفات" را هم بايد از نظر دور نداريم؛ چرا که این "من"، نيازمند توجه "او" است!
بيت نهم: اجرا در منصوري (و در نهايت فرود)
گويند: روي سرخ تو، سعدي! كه زرد كرد؟ اكسير عشق بر مسم افتاد، زر شدم
در تمام این داستان عاشقی، همين اكسير عشق بوده است كه آن را به وجود آورده است! تركيب اضافي "اكسير عشق" در تضاد با "سرخي"، نتيجه اش زردي است! همه بحث، سر همین اكسير عشق است. مگر خواننده، نسبت به اين قضيه مي تواند بي توجه باشد؟ ميزان تأكيد خواننده بر تركيب " اكسير عشق" تا چه ميزان است؟ شايد گوش دادن دوباره اثر، خيلي بهتر از اين صحبت ها باشد. لذّت دركش، در شنيدن در گوش دادن دوباره به آن است و بس.
از وبلاگ
نواهای ایرانی