ورزش و شاهنامه
ورزش در شاهنامه (10)
بخش دوم: ورزشهای شاهنامه ای فصل دوم: چوگان
اشاره
فصل اول بخش ورزشهای شاهنامه ای، به ورزش شکار اختصاص داشت که طی سه شماره به کم و کیف انجام آن به روایت شاهنامه پرداختیم. اینک در فصل دوم، به سراغ چوگان می رویم، تا ببینیم از زبان شاهنامه، این رشته ورزشی در آن روزگاران چگونه برگزار می شده و چه کارکردهایی داشته و ... الخ.
چوگان
ورزش چوگان یکی از قدیمی ترین ورزشهای جهان است و امروزه حتی صحبت از بازگشت آن به بازیهای المپیک در محافل ورزشی مطرح است.
چوگان از بازیهای خاص ایرانی است و دارای این خاصیت بوده که به عنوان نخستین ورزش دسته جمعی (تیم به تیم) شناخته شده است. ورزشی که در آن برعکس ورزشهای زمان پیدایش آنها در عهد کهن نبرد انسانها علیه یکدیگر نبوده بلکه نبرد بر سر "توپ" یا "گوی" صورت گرفته است.
بسیاری از قوانینی که در شاهنامه فردوسی در مسابقه چوگان آمده هنوز به قوت خود باقی است. در ضمن در یاد تاریخ هیچ مسابقه ای پیش از مسابقه سیاوش با تیم ایرانی در برابر تیم توران میان تیم های هیچ دو کشوری انجام نشده است.
چوگان که از راه ایران با مرکز حکومت عباسی راه یافت و از آنجا راهی کشورهای دیگر شد. در هزار و چهارصد سال اخیر در اینجا و آنجا جریان داشته است. که این به دو جهت بوده است. یکی اینکه اسب یار دیرین انسان جزو زندگانی بشر بوده است و دیگر آنکه بازی یا جنگ بر سر جسمی بی جان به نام توپ یا گوی به طبع مردم مساله بیش از مسابقه یا جنگ بر سر جان آدمی دلپذیر بوده است.
چوگان که از سال 1900 در بازیهای المپیک اجرا شده، در طول سالهای زندگانی المپیکی تا پیش از ظهور فوتبال بیشترین تعداد تماشاگر را به خود جلب کرده است. کما اینکه در المپیک 1936 برلین در دیدار پایانی آن پنجاه هزار تماشاگر حضور یافت، آن مسابقه میان دو تیم چوگان بریتانیا و آرژانتین انجام شد. پس از آن المپیک و جنگ دوم جهانی ورزش از صحنه المپیک ناپدید شد که این زیان به دلیل شرایط اجتماعی بعد از جنگ بود.
بعد از جنگ جهانی دوم ماشین قدم به پهنه فعال زندگی نهاد و اندک اندک جای اسب را گرفت، تا جائیکه امروزه تنها در کوهپایه ها می توان اثر وجودی اسب را در زندگانی مردم پیدا کرد. از سوی ورزشهای مدرن چون فوتبال که همه جا در میان شهرها قابل اجرا و جالب تماشاگر بود، مکان از دست چوگان گرفت. از دیگر سو شرایط اقتصادی پا در میانی نمود و برگزاری مسابقات چوگان را به صورت منظم بین المللی دشوار ساخت، چنانکه حمل و نقل اسبان و نگاهداری و تیمار هزینه هایی دارد که نسبت به درآمد مسابقات آن قابل جبران و تحمل نمی نماید، ولی چوگان حیات خود را در میان بسیاری از ورزشها در نزد بسیاری از کشورها حفظ کرد و در این اواخر بر رونق خود افزود تا جایی که باز سخن از بازگشت آن به صحنه المپیک می رود.
این بازگشت علاوه بر اینکه چوگان رونق دوباره یافته است، معلول این سیاست است که رهبران المپیک مایلند هر چه می توانند به جمعیت المپیک بیافزایند و چون چوگان نیز طرفداران خود را داشته در برنامه های تلویزیونی انگلستان، ایالات متحده، آمریکای جنوبی و استرالیا جا باز کرده است، می تواند مورد نظر این رهبران واقع شود.
(1) دور، نزدیک کیهان ورزشی – 12/2/69- ص 26و 27
طرز برگزاری این بازی بر حسن روایت گزنفون اینطور بوده است:
در دو انتهای میدان وسیعی، دو دروازه از میله های سنگی درست می کرده و دو دسته 15 تا 20 نفری مشغول بازی می شدند و هر دسته ای که گو با چوگان از دروازه دسته دیگر خارج می ساخت برنده شناخته می شد. این بازی از لحاظ نشانه گیری و نشانه زنی و فائق آمدن بر حریف و پایداری و تلاش و دفاع از حدود دروازه خود از لحاظ چابک سواری و خم و راست شدن در حین تاخت و هنگام بازی اداری نتایج روحی و تربیتی و فوائد جسمی و ورزشی فراوان بوده است.
(2) دکتر محمد اهنچی – ناصر نژند – ایران و بازیهای المپیک ص 134
چوگان نیز از روشهای رایج در شاهنامه است و از ورزشهای معمول و مرسوم آن روزگار است ورزشی که امروز هم به حیات خود ادامه می دهد چوگان ورزشی عمومی است که با مطالعه شاهنامه نمی توان دریافت که متعلق به کدام ملیت و تبار است و خاستگاه آن کدام سرزمین است. در شاهنامه ملاحظه می شود که ایرانیان، تورانیان و رمیان، چوگان بازی کنند و به قوانین آن آشنایند و حتی قوانین آن در نزد همه یکی است به طوری که ملاحظه می شود سیاوش و یارانش به راحتی با تورانیان به بازی مشغول می شوند بدون اینکه از لحاظ مقررات بازی به اشکال برخورد کنند.
همچنین چوگان بازی است که در تمام دوران شاهنامه یعنی از زمان کیانیان تا پایان دوران ساسانیان رواج دارد و در هنگام فراغت و جشن ها و ... به ویژه در نزد طبقات شهریاران بازی؟ و حتی به آن سفارش می شده است و در پندها و اندرزها، توصیه می شود که کودکان را باید چوگان آموخت.
(3) فردوسی، شاهنامه، ص 365
به علاوه در چوگان برخلاف شکار، کودکان می توانستند شرکت کنند. (اورمزد)
(4) فردوسی، شاهنامه، ص 357
- چوگان به صورت تیم به تیم و گروهی انجام می شده است یک گروه در مقابل یک گروه دیگر.
- چوگان به عنوان یک هنر مطرح بوده است و در نامه گرسیوز و سوگ افراسیاب ملاحظه می شود که از خوب چوگان بازی کردن او به عنوان یک افتخار نام برده می شود. در کنار سواری و کمین و کمان و کمند و...
چوگان به صورت سواره انجام می شده است. در باب فایده چوگان هم در شاهنامه سخن بسیار است و این ورزش را نقطه مقابل خصلتهای مذمومی همچون زن بارگی ... و قرار می دادند.
(5) فردوسی، شاهنامه، ص 388
اولین بار که نامی از گوی و چوگان برده می شود در شاهنامه صفحه 77 است که در تشبیه سرهای از تن جدا در جنگ بین رستم با سه شاه است که آنها را به "گوی" تشبیه می کند و می گوید:
بسی سر فتاده، به میدان چوگوی
و بعد در چند بیت بعدی می سراید:
ز زین بر گرفتش به کردار گوی
که چوگان به زخم اندر آید به روی
6- شاهنامه، ص 77
و باز در صفحه 87 شعری با همین معنا و مفهوم:
ز زین بر گرفتش به کردار گوی
که چوگان زیاد اندر آید به روی
7- شاهنامه، ص 87
شکل برگزاری چوگان
جمعی و تیم به تیم: که یاران گزینیم در زخم گوی
سپهبد گزین کرد گلباد را
چو گرسیوز و جهن و پولاد را
8- شاهنامه، ص 111
چو پیران و نستیهن جنگجوی چو هومان که برداشتی ز آب گوی
بازی ظاهراً 8 به 8 انجام می شده است. طبق ابیات بالا، هفت نفر را افراسیاب بر می گزیند با خودش 8 نفر. در مورد تیم سیاوش هم می گوید:
سیاوش از ایرانیان هفت مرد
گزین کرد شایسته اندر نبرد
هفت نفر+ سیاوش = 8 نفر
تیم به تیم: ... زترکان به تندی ببردند گوی
سیاوش از ایرانیان شاد شد
9- شاهنامه، ص 117
یک به تیم: گشتاسب و سواران رمی:
از ایشان یکی گوی و چوگان خواست
میان سواران در انداخت راست
10- شاهنامه، ص 169
سواران کجا گوی او یافتی
زمان
پگاه: که فردا بسازیم هر دو پگاه
11- شاهنامه، ص 111
صبح زود:
چو خورشید تابنده بگشاد راز
به هر جا بنمود چهراز فراز
12- شاهنامه، ص 117
صبح زود:
چو زرین شد آن چادر شبگوی
فروزنده بر چرخ بنمود روی
13- شاهنامه، ص 398
از ابیات مورد در شاهنامه که می توان از آنها زمان چوگان را دریافت چنین نتیجه می شود که چوگان نیز مثل شکار، صبح زود و بعد از طلوع آفتاب انجام می شده است.
مکان
توران- میدان:
همه روی میدان بیاراستند....
14- شاهنامه، ص 111
همان روز گردان به میدان شدند
توران- میدان:
سیاوش از ایوان به میدان گذشت
به بازی همی گرد میدان بگشت
15- شاهنامه، ص 117
روم- میدان:
بیامد به میدان قیصر رسید
همی بود تا زخم چوگان بدید
16- شاهنامه، ص269
ایران- میدان:
ابا کودکی چند و چوگان و گوی
به میدان شاه آمد آن نامجوی
17- شاهنامه، ص 357
هند- میدان:
شه هندوان باره را بر نشست
به میدان خرامید چوگان به دست
18- شاهنامه، ص 398
ایران- میدان:
جهاندار با گوی و چوگان و تیر
به میدان خرامید خود با وزیر
19- شاهنامه، ص 460
روم- میدان:
گراید ونکه قیصر به میدان شود
20- شاهنامه، ص 483
ابزار و امکانات
- میدان: فکندند گویی به میدان شاه
- گوی: سپهدارگویی زمیدان بزد
- اسب: سیاوش برانگیخت اسب نبرد
- چوگان: زچوگان او گوی شد ناپدید
21- شاهنامه، ص 111 و 112
میدان، گوی، چوگان، اسب
22- شاهنامه، ص 117
23- شاهنامه، ص 361
همه بزم و نخجیر بود کار اوی
دگر اسب و میدان و چوگان و گوی
24- شاهنامه، ص 381
شواهد موجود در شاهنامه موجود است، میدان، گوی، چوگان، اسب و عناصر انسانی از ابزار و امکانات لازم برای بازی چوگان بوده است.
طبقه
شهریاران:
محل انجام میدان سلطنتی بوده است و بازی به درخواست شهریار تورانی (افراسباب) از شاهزاده- پهلوان ایران ( سیاوش) انجام شده است و بر پائی بازی به پهلوانان ربط نداشته و از آنان دعوت شده در بازی شرکت کنند.
25- شاهنامه، ص 111
پهلوانان:
محل انجام کاخ سیاوش است و بازی به درخواست گرسیوز برادر افراسیاب و پهلوان تورانی انجام می شود با موافقت سیاوش پهلوان ایرانی در تبعید و با شرکت پهلوانان ایرانی و خود سیاوش.
26- شاهنامه، ص 117
پهلوانان:
بازی بین پهلوانان قیصر و گشتاب غریبه ایرانی در روم.
27- شاهنامه، ص 269
کودکان:
بفرمان شیر بنده شهریار
بزد گوی و افکند پیش سوار
28- شاهنامه، ص 356
دوان کودکان از پس او چو شیر
زپیش پدر گوی بر بود و برد
چو شد دورتر کودکان را سپرد
کودکان:
بزد کودکی تیز چوگان ز راه
بشد گوی گردان به نزدیک شاه
29- شاهنامه، ص 357
اورمزد در اینجا 7 ساله بود است که چوگان بازی می کرد:
چنین تا بر آمد این 7 سال
ببود اورمزد از جهان بی همسال
شهریاران:
شه هندوان باره را بر نشست
به میدان خرامیدن چوگان به دست
30- شاهنامه، ص 398
شهریاران:
جهاندار با گوی و چوگان و تیر
به میدان خرامید خود با وزیر
31- شاهنامه، ص 460
پهلوانان:
سپهبد بیامد به میدان شاه
ابا جوشن و گرز و رومی و کلاه
نبودش هنرهای نیکو گمان
به گرز و به چوگان و تیرو کمان
32- شاهنامه، ص 483
شهریاران: گراید ونکه قیصر به میدان شود
33- شاهنامه، ص 111
کارکرد
ورزش و تفریح:
ابا گوی و چوگان به میدان شویم
زمانی بتازیم و خندان شویم
34- شاهنامه، ص 111
البته هدف اصلی بازی و ورزش است و کارکرد این بازی در اینجا تنوع و سرگرمی است ولی مثل هر پدیده دیگری این بازی کارکردهای پنهانی هم دارد. در همین بازی بین تیم افراسیاب و تیم سیاوش، ایرانیان و تورانیان سعی می کنند هر کدام برتری و اقتدار ملیت و نژاد خود را به وسیله پیروزی در بازی به رخ یکدیگر بکشانند و در نتیجه ملاحظه می شود که در همین بازی کار به خشونت کشیده می شود:
سیاوش غمی گشت از ایرانیان
سخن گفت با پهلوانی زبان
که میدان بازی است یا کارزار
35- شاهنامه، ص 111
و بعد چون ایرانیان حساب تورانیان را مغلوب خود می کنند سیاوش دستور می دهد که بگذرند ترکان هم صاحب گوی شوند و ایرانیان کمی "شل" بیابند:
چو میدان سرآمد بتابید روی
به ترکان سپارید یکبار گوی
سواران عنانها کشیدند نرم
نکردند از آن پس یکی اسب گرم
36- شاهنامه، ص 117
ملا حظه می شود که چوگان فراتر از بازی کارکردهای دیگری هم دارد که به جای خودش بسیار حساس و مهم هم هست:
ورزش و تفریح با کارکردهای پنهان: ( تفوق ملیت در بازی مابین یاران گرسیوز و یاران ایرانی سیاوش در سیاوش کرد.
کارکرد: مسابقه برای ابراز لیاقت (گشتاسب بر در خواست کتایون در مقابل قیصر به هنرنمایی می پردازد تا لیاقت خود را به قیصر بشناساند. او در این راه از جمله میدان چوگان قدم می گذارد.
تفریح زمان آسودگی و صلح
همه بزم و نخجیر بود کار اوی
دگر اسب و میدان و چوگان و گوی
37- شاهنامه، ص 381
ورزش مشغله اصلی پهلوانانی جوان (بهرام گور در زمان تعلیم دیدن):
جز از گوی و میدان نبودیش کار
گهی زخم چوگان و گاهی شکار
38- شاهنامه، ص 375
کارکرد
سلامت و تندرست
چو چوگان کن گوژ بالای راست
ز کار زمان چند گونه بلاست
39- شاهنامه، ص 389
تفریح:
شه هندوان باره را بر نشست
به میدان خرامید چوگان به دست
40- شاهنامه، ص 389
هنرنمایی و ابراز لیاقت (بهرام چوبینه در نزد شاه هند):
نمودش هنرهای نیکو گمان
به گرز و چوگان و تیر و کمان
41- شاهنامه، ص 460
مقاصد سیاسی:
ترور بهرام چوبینه در بازی چوگان که عقیم ماند.
42- شاهنامه، ص 481
تفریح و آسودگی خاطر
به چوگان و مجلس به دشت شکار
نرفتی مگر کو بدی غمگسار
43- شاهنامه، ص 493
تعلیم و تربیت:
همه کودکان را به چوگان فرست
بیارای گوی و به میدان فرست
44- شاهنامه، ص 356