ماه گذشته، نیروی انتظامی در ادامه طرح ارتقای امنیت اجتماعی، برخورد با اراذل و اوباش را آغاز کرد و در همان روزهای نخست، بسیاری از افراد شرور و سابقهدار دستگیر شدند. سردار رادان، فرمانده نیروی انتظامی تهران نیز در مورد این طرح گفته است: «بسیاری از اراذل و اوباش رفتارهای خطرناک و وحشیانهای در محلههای تهران داشتهاند، تا حدی که مردم حتی جرأت شکایت از آنها را به مراجع انتظامی نداشتند. اما با اجرای این طرح و دستگیری آنها نمایش قدرتشان در محلهها شکسته شد.» اما در این میان، معمولاً یک سؤال مهم نادیده گرفته میشود: ظهور این اراذل و اوباش از کجا ریشه میگیرد؟ در این نوشته میخواهیم از منظر سلامت روان، نگاهی به این پدیده بیندازیم.
پیشگیری بهتر از درمان است. این یکی از شعارهای مهم در سلامت جسم و روان هر جامعهای است و در واقع برای رسیدن به جامعهای پویا و سالم، قبل از هر چیزی، باید زمینههای مناسب برای پرورش انسانهای سالم را فراهم آورد. به طور قطع، هیچ انسانی در بدو تولد مخرب و خطرناک نیست؛ مگر آنکه جامعه، خانواده و مدرسه از او شخصیتی بدفکر و بدکردار بسازند. اگرچه انسانها باید عواقب اعمال خود را به گردن بگیرند و عقوبت کارهای زشت خود را بپردازند، اما هیچ از خودمان پرسیدهایم که این اراذل و اوباش، محصول کدام تربیت هستند و دستپروردههای کدام جامعه؟ شاید با پاسخ به این سؤالها، در کنار مجازات آنها که البته لازم و ضروری است، کمی هم خودمان را مسؤول و گناهکار بدانیم. دکتر سیدهادی معتمدی، روانپزشک، در این زمینه میگوید: «در یک طبقهبندی کلی میتوان گفت که در بروز هر نوع آسیب اجتماعی، از جمله اوباشگری، بسیاری از فاکتورهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی مؤثرند و از آن جمله میتوان به درهم ریختن سنتها و سرعت غیر مجاز مدرنیته اشاره کرد. در حال حاضر، ما با سرعتی غیر قابل قبول به سمت مدرنیته پیش میرویم و غافلیم که مدرن شدن فقط پوشیدن کت و شلوار و مجهز شدن به تکنولوژی جدید نیست، بلکه گاهی باید در کنار حرکت به سمت زندگی مدرن، برخی از سنتهای مفید خودمان را هم حفظ کنیم، چراکه این سنتها مانند ترمزی در مقابل اثرات مخرب مدرنیته عمل خواهند کرد و جامعه را محفوظ و مصون نگه میدارند؛ وگرنه جامعه کمکم به جامعهای بیدر و پیکر تبدیل میشود که ارزشهای آن فراموش میشود، احترام به بزرگترها رنگ میبازد و ...»
این استاد دانشگاه با اشاره به بیکاری، فقر، نابسامانیهای خانوادگی و مشکلات هویتی جوانان میگوید: «این مسائل به طور مستقیم، زمینههای اجتماعی را برای وجود انواع آسیبها از جمله اوباشگری در جامعه فراهم میکند. ضمن اینکه زمینههای
غیر مستقیم مانند طلاق والدین، اعتیاد والدین و... نیز در بروز این آسیبها مؤثرند. در واقع، عوامل مختلف به صورت زنجیرهای به هم پیوسته در این روند نقش دارند.» در اینجا بد نیست اشاره کنیم که بیشتر کسانی که ما از آنها با عنوان اراذل و اوباش یاد میکنیم، در واقع بیمارانی هستند که به دلایل مختلف از بیماریهای روانی خاصی رنج میبرند. این گروه از بیماران معمولاً از لحاظ شخصیتی به اختلالاتی از قبیل اختلال شخصیتی ضد اجتماعی یا مرزی مبتلا هستند.
اراذل و اوباش و شخصیتهای ضداجتماعی
این اختلال که با بیاعتنایی شدید و زیر پا گذاشتن قانون همراه است، معمولاً از 15 سالگی شروع میشود و مبتلایان به آن غالباً در سازگاری خود با موازین اجتماعی ناتوان هستند. آنها معمولاً به انجام کارهای غیر اخلاقی و غیر قانونی مانند دزدی دست میزنند. فریبکاری که با دروغگوییهای مکرر همراه است و استفاده از نامهای غیر واقعی مانند علیسیاه یا حمیدخطر و ابراز وجود با روشهای مرضی (دیروز 5 نفر را کتک زدم) و آزار و تجاوز به حقوق دیگران از ویژگیهای بارز این افراد است.
شهروز پرورش، کارشناس دفتر امور آسیبدیدگان بهزیستی، در مورد این افراد میگوید: «اضطرابی در درون این بیماران شعلهور است که ریشه آن را باید در آزردگیهای شدید و تحقیرها و توهینهای دوران کودکی جستجو کرد. وقتی مادری به دلیل چپدستی کودکش، او را داغ میکند؛ خیلی دور از ذهن نیست که خشم فروخورده این کودک، سالها بعد در بزرگسالی دامن فرد دیگری را بگیرد و او انتقام خشم فروخوردهاش را از سایر افراد جامعه مطالبه کند.» وی میافزاید: «این افراد برای تسکین اضطراب درونی خود از داروها، مواد مخدر و روشهای بیمارگونه استفاده میکنند. آنها نه تنها دیگران را دوست ندارند، بلکه خودشان را هم دوست ندارند و به همین دلیل، خودآزاری و خودزنی در بین آنها زیاد دیده میشود. برخی از این افراد حتی از خودشان هم متنفرند.»
مبتلایان به اختلال شخصیت
ضد اجتماعی دارای رفتارهای تکانشی (ناگهانی و انفجاری) هستند. آنها خیلی زودتر از سایرین عصبانی میشوند و واکنشهای شدیدی مانند جار و جنجال و دعوا و مرافعه از خود بروز میدهند. احساس مسؤولیت در این افراد، بسیار کم است و اغلب در حفظ شغل خود و انجام تعهداتشان ناموفق هستند. در بسیاری از آنها اساساً احساس ندامت و پشیمانی کاملاً مختل است و در برابر کارهای غیر اخلاقی خود و آزار دیگران، بیتفاوت هستند یا با دلیلتراشیهای متعدد کار خودشان را توجیه میکنند.
اراذل و اوباش و اختلال شخصیت مرزی
مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی، کسانی هستند که در مرز بیماری روانی شدید قرار دارند. این بیماران در روابط فردی خود ناتوان و خودمحورند. دنیا از دیدگاه آنها سیاه و سفید است؛ یعنی فکر میکنند تمام مردم دنیا یا خوب هستند یا بد. بدها مستوجب مجازات و حتی مرگ هستند و خوبها لایق هرگونه جانفشانی. احساس مزمن پوچی و ابراز خشمهای فروخورده به صورت دعواها و نزاعهای مکرر، کجخلقی، عصبانیت و خشونت از دیگر خصوصیات این افراد است.
چه باید کرد؟
وقتی بحث به چارهجویی میکشد، دکتر معتمدی میگوید: «در بحث اراذل و اوباش، مهمترین اصل، آموزش خانوادهها، جامعه و آموزش مهارتهای زندگی به خود این افراد است. بسیاری از کسانی که تحت عنوان اراذل و اوباش مورد توجه هستند، مهارتهای لازم برای ابراز وجود را اصلاً بلد نیستند و در نتیجه به کارهایی مانند ایجاد رعب و وحشت و خشونت روی میآورند، در حالی که باید با روشی صحیح به آنها آموخت که راههای بهتری مانند کسب علم و هنر و مهارت برای جلب توجه دیگران وجود دارد. باید امکان تحصیل این قبیل چیزها را نیز به آنها آموخت.»
شهروز پرورش، همچنین معتقد است با تشکیل پروندهای از همان دوران کودکی و در داخل مدرسه برای بچهها باید تمام شرایط و بیماریها و سوابق آنها را جمعآوری کرد. او بر این باور است که در هر مدرسهای باید حداقل یک روانپزشک یا مشاور حضور داشته باشد که از نحوه زندگی کودک، مشکلات و اختلالات و بیماریهایش مطلع باشد و در کنار اقدامات لازم برای ریشهیابی و درمان این مشکلات، آنها را به درستی به پرونده او اضافه کند.روان آدمها هم مانند جسم آنها نیاز به توجه و مراقبت ویژه دارد. اغلب اختلالات و بیماریهای خطرناک و سخت روحی و روانی انسانها در دوران کودکی، بسیار راحت و با کمی توجه، قابل درمان هستند. آیا هنوز زمان برنامهریزیهای مدون و کارشناسیشده در این زمینه نرسیده است؟