شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
01-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دست چینی ازگلستان سعدی
دست چینی ازگلستان سعدی
کتاب گلستان سعدی بدون تردید یکی از شاهکارهای ادبی جهان است که تا کنون بارها به زبانهای مطرح جهان ترجمه شده و به چاپ رسیده است.
یکی از مسائلی که باعث می شود مردم،در ایران به این کتاب اقبال چندانی نشان ندهند این است که درک مطالب آن برای همگان آسان نیست و نیاز به تعبیر و تفسیر دارد و در اصل این کتاب در سطوح عالی دانشگاه در رشته ادبیات فارسی تدریس می شود.
امید است که از این حکایتها لذّت ببرید.
گروهی از دانشمندان در پیشگاه انوشیروان در باب مصلحتی مشورت می کردند. و بزرگمهر که از همه بزرگتر و با تجربه تر بود سکوت اختیار کرده بود.
از او پرسیدند، چرا در این گفتگو با ما هم فکری نمی کنی؟ پاسخ داد، حکما مانند پزشک هستند و تا کسی بیمار نباشد به او دارو نمی دهند.
وقتی می بینم شما درست می گوئید دیگر نیازی به دخالت من نیست.
چو کاری بی فضول من بر آید
مرا در وی سخن گفتن نشاید
وگر بینم که نا بینا و چاه است
اگر خاموش بنشینم گناه است
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
01-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مرگ...
کسی به انوشیروان عادل مژده داد که فلان دشمنت را خدا از روی زمین برداشت.
انواشیروان پرسید، هیچ شنیده ای که مرا تا ابد در دنیا خواهد گذاشت؟
( اگر دشمن بمیرد جای خوشحالی نیست زیرا زندگی برای ما هم تا ابد نخواهد بود.)
اگر بمُرد عدو جای شادمانی نیست
که زندگانی ما نیز جاودانی نیست
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دست بر سینه...
دو برادر بودند که یکی در خدمت شاه بود و دیگری به زور بازو نان می خورد.
روزی برادر توانگر به درویش گفت:
چرا به خدمت سلطان نمی آیی تا ازرنج کارکردن نجات یابی؟
درویش پاسخ داد: تو چرا کار نمی کنی تا از خواری و ذ ّلت خدمت به سلطان رهائی یابی؟
که خردمندان گفته اند، نان بازویت را بخوری و آسوده بنشینی بهتر از آن است که کمربند طلا ببندی و دست به سینه در خدمت شاه بایستی.
( اگر آهک گداخته را با دست خمیر کنی، بهتر از آن است که دست به سینه در خدمت امیر باشی. تمام عمر گرانمایه در این راه صرف شد که تابستان چه بخورم و زمستان چه بپوشم؟
ای شکم گستاخ با نانی به سر ببر تا مجبور نباشی در مقابل دیگران تعظیم کنی.)
به دست آهک تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
---------------------------
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتاء
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
روزی با گروهی از بزرگان در کشتی نشسته بودیم.
قایقی که به دنبال ما در حرکت بود غرق شد.
دو برادر در آن بودند و اسیر گرداب شدند..
یکی از بزرگان که در کشتی بود به یکی از کشتیبانان گفت:
اگر این دو را از آب بگیری برای نجات هرکدام پنجاه دینار به تو می دهم.
مرد در آب پرید و یکی را نجات داد و دیگری غرق شد.
گفتم ، چون او عمرش به پایان رسیده بود در نجات او تأخیر کردی و در گرفتن دیگری شتاب.
مرد گفت:
در گفتۀ شما شکی نیست اما من برای نجات این فرد بیشتر تمایل داشتم زیرا روزی در بیابان مانده بودم و او مرا بر شتر سوار کرد و از بیابان نجات داد در صورتی که از آن یکی، در کودکی تازیانه ای خورده بودم.
به حقیقت که خداوند راست می گوید که فرمود:
( هرکس عمل نیکی انجام دهد نتیجه اش به خودش باز می گردد و اگر بدی کند از عواقب آن در امان نخواهد ماند.)
تا توانی درون کس مخراش
کاندر این راه خارها باشد
کار درویش و مستمند بر آر
که تو را نیز کارها باشد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یکی از پسران هارون الرشید با خشم نزد پدر آمد و گفت، که فرزند فلان سردار به مادرم دشنام داد.
هارون از سران کشور پرسید که باید با او چه کنیم؟
یکی گفت:
باید او را بکشیم.
دیگری گفت:
باید زبانش را برید.
سومی گفت: باید اموالش را مصادره نمود و از شهر بیرون کرد.
هارون گفت:ای پسر، شرط جوانمردی آن است که او را ببخشی.
ولی اگر نمی توانی این کار را بکنی تو هم به او دشنام بده ولی نه آنقدر که انتقام گرفتن تو از حد بیشتر باشد.
زیرا در چنین حالتی تو به او ظلم کرده ای و حق با او خواهد بود.
خردمندان گفته اند، مرد کسی است که هنگام خشم هم بتواند زبانش را کنترل کند.
نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که چون خشم آمدش باطل نگوید
--------------
یکی را زشتخوئی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای نیک فرجام
بتر زآنم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
-------------------------------------------------------------------
1- هارون الرشید= پنجمین خلیفۀ عباسی است و از سال 170 تا 192 هجری خلافت کرد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نیکی....
یکی از وزرا، با زیر دستانش به نیکی رفتار می کرد و برای رفع اختلافات میان همکارانش، میانجیگری می نمود.
از قضا روزی مورد خشم سلطان واقع شد و به زندان افتاد.
دوستان و همکارانش برای رهائی او از بند، تلاش فراوان می کردند و زندانبانان با او به مهربانی رفتار می نمودند.
بزرگان مملکت هم آنقدر از خوبیهای او تعریف کردند که نام نیک او ورد زبان مردم شد تا شاه او را بخشید.
صاحبدلی این ماجرا را شنید و گفت:
( برای این که دل دوستان را به دست بیاوری بهتر است که املاک پدرت را هم بفروشی و خرج آنها کنی. برای پختن غذا برای انسانهای نیک، اگر تمام زندگیت را هم زیر دیگ بسوزانی کار نیکی انجام داده ای.)
تا دل دوستان به دست آری
بوستان پدر فروخته به
پختن دیگ نیکبختان را
هرچه رخت سراست سوخته به
با بد اندیش هم نکوئی کن
دهن سگ به لقمه دوخته به
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دروغ..
شیادی گیسوانش را بافته بود، یعنی سید است.
با کاروان مکه وارد شهر شد، یعنی از حج برگشته.
قصیده ای پیش شاه برد و گفت، این را من سروده ام.
شاه هم پس از دادن هدیه، اورا مورد لطف و عنایت قرار داد.
تا اینکه یکی از نزدیکان شاه که از سفر دریا بازگشته بود گفت:
من این مرد را هنگام عید قربان در بصره دیدم.
معلوم شد حاجی نیست.
دیگری گفت:
پدرش مسیحی است و در فلان شهر اقامت دارد.
چگونه ممکن است او مسلمان باشد؟
شعری را هم که نزد شاه برده بود در دیوان انوری1 پیدا کردند.
شاه دستور داد تا اورا بزنند و از شهر بیرون کنند.
شیاد گفت:
ای پادشاه روی زمین، اگر اجازه دهید نکته ای را خدمتتان بگویم.
اگر درست نبود هر کیفری را که بگوئید، سزاوار آن هستم.
شاه گفت: حرفت را بگو.
مرد گفت: اگر غریبه ای پیش شما یک ظرف ماست بیاورد، این ماست شامل دو ملاقه آب و یک ملاقه دوغ است.
اگر حرف راست می خواهی بشنوی از من بشنو که افراد جهاندیده بسیار دروغگو هستند.
غریبی گرت ماست پیش آورد
دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ
اگر راست می خواهی از من شنو جهاندیده بسیار گوید دروغ
شاه با شنیدن این مطلب خندید و گفت:
تا کنون حرفی به این راستی نزده ای.
سپس دستور داد تا مایحتاجش را برایش فراهم کنند تا با خوشی شهر را ترک کند.
1- انوری ابیوردی – از شعرای قرن ششم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جانب داری..
وزرای انوشیروان در یکی از کارهای مهم مملکت با یکدیگر مشورت می کردند و هر یک نظری مخالف دیگری ابراز می کرد.
انو شیروان هم پس از تأمل زیاد، نظر خود را اعلام کرد.
بزرگمهر نظر شاه را تأیید کرد و پذیرفت.
وزراء، در خفا از او پرسیدند که رأی شاه چه برتری بر رأی حکما داشت که تو آن را پسندیدی؟
بزرگمهر پاسخ داد:
چون عاقبت این کار برای کسی آشکار نیست و معلوم نیست نظری را هم که شما داده اید درست باشد، به همین دلیل بهتر دیدم که با نظر شاه موافقت کنم که اگر موفق نشدیم مورد سرزنش او قرار نگیریم.
( وقتی خلاف رأی شاه قدم برمی داری مانند این است که دستت را با خون خود شسته ای.
اگر شاه در هنگام روز گفت الآن شب است با ید گفت درست است .
این ماه وآن هم ستارۀ پروین.)
خلاف رأی سلطان رای جستن
به خون خویش باشد دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این
بباید گفت، آنک ماه و پروین
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عذاب اخرت..
پادشاهی فرمان کشتن بی گناهی را صادر کرد.
مرد گفت:
ای سلطان، به خاطر خشمی که بر من گرفته ای، خود را دچار عذاب آخرت نکن زیرا تحمل سختی مرگ برای من یک لحظه است ولی گناه آن تا ابد به گردن تو خواهد بود
( در تمام عمر، خوشی، سختی، زشتی و زیبائیها مانند باد گذشت. ستمگر پنداشت که بر ما ستم کرده است ولی از ما گذشت و گناهش تا ابد به گردن او ماند.)
پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد
در گردن او بماند و از ما بگذشت
نصیحت او در شاه مؤثر واقع شد و او را بخشید.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-26-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ترس...
یکی از وزراء برای مشورت پیش ذوالنون مصری1 رفت و گفت:
روز و شب در پیشگاه سلطان به خدمت مشغولم.
به خیرش امید وارم و از کیفر و خشمش می ترسم.
ذوالنون گریست و گفت:
اگرآنقدر که تو از سلطان می ترسی من از خدا می ترسیدم، تا کنون جزو بندگان خاص خدا بودم.
( اگر درویشان فکر آسایش و سختی را از سر بیرون می کردند می توانستند پا به اوج بگذارند. همچنین، اگر وزیران آنقدر که از پادشاه می ترسند از خدا می ترسیدند، مقامشان از فرشتگان هم بالاتر می رفت. )
گر نه امید و بیم و راحت و رنج
پای درویش بر فلک بودی
ور وزیر از خدا بترسیدی
همچنان کز مَلِک، مَلَک بودی
1- ذوالنون مصری = از عرفای قرن سوم .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 04:37 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|