بازگشت   پی سی سیتی > هنر > فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie > سینمای جهان

سینمای جهان در این بخش به آثار سینمای خارجی و اخبار مربوط به آنها میپردازیم

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 07-11-2009
nae آواتار ها
nae nae آنلاین نیست.
کاربر فعال بخش سینما
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: بهشهر
نوشته ها: 1,694
سپاسها: : 1

31 سپاس در 27 نوشته ایشان در یکماه اخیر
nae به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض نقد فیلم آبی شاهکار کیشلوفسکی

فیلم آبی شاهکار کارگردان بزرگ سینما کریستف کیشلوفسکی

ژولیت بینوش عزیز هم در این فیلم بازی میکنه

کیشلوفسکی یه سه گانه به سفارش سه رنگ پرچم فرانسه ساخت

که دو شاهکار آبی و قرمز و فیلم متوسط سفید رو ساخت

من که آبی رو حتی از قرمز هم بیشتر دوس دارم

فوق العادست پیشنهاد میکنم از دستش ندین

این نقد هم کافی نیست ولی دوستان حتمأ میگن طولانیه

امیدوارم سودمند باشه

آبي فيلم عجيبي است با زباني بسيار سينمايي. کیشلوفسکي تا توانسته موارد زائد را از فيلم حذف واز کمترين ديالوگ استفاده کرده تا هر چه بيشتر به زبان تصوير-سينماي واقعي-نزديک شود.آبي يک فيلم ضد قصه است و پيش بيني اينکه چه اتفاقي قرار است بيافتد محال بنظر مي رسد.تماشاگر فقط مي تواند با شخصيت ها همراه شودو از داستا نک هايي که نمايش داده مي شودودرک ارتباط بين آنها به معنای مورد نظر کارگردان برسد.
هیچ کدام از داستانک ها ,شخصیت هاوحتی نماهای فیلم بی اهمیت نیست,پس برای همه آنها باید دلیلی یافت (البته اگر در طلب آنی ).....
آغاز:
از چرخهای ماشینی که با سرعت در اتوبان حرکت می کند شروع می شودو نوع نورپردازی و ترکیب صداها ونماها از اتفاق بدی خبر می دهد.مثلا در پلان داخل تونل ,حجم زیادی از نور قرمز را روی صورت دختر معصومی می بینیم و یا نمای نقص فنی ماشین ,که در نهایت منجر به تصادف می شود.در این سکانس شاهد نوعی جبر هستیم که قبل از تصادف آنرا برای ما مسجل می کند.
تصادف:
پسری( آنتونی) را می بینیم که با چوب و گوی در کنار خیابان بازی می کند و منتظر ماشینی است .ماشین سکانس قبلی رد می شود ...گوی بر سر چوب می ایستد...پسر از خوش شانسی خود خوشحال می شود...وتصادف(خواستم بگم پوووف,دیدم ضایع اس)خوش شانسی یکی با بد شانسی دیگری همراه می شود و اولین ارتباط شکل می گیرد.پسر به سمت صحنه تصادف می دود .از اینجاست که زندگیه آنتونی با ژولی پیوند می خورد. نوعی ارتباط معنوی که بعد تر علتش را خواهم گفت.
در نمایی که از ماشین بعد از کوبیدن به درخت می بینیم ,چند برگ کاغذ ویک توپ به بیرون می افتد ,می توان حدس زد حداقل دخترک مرده است.به رنگ های توپ توجه کنید :آبی ,قرمز,سفید...
نکته ای که در این سکانس جلب توجه می کندقاب بندی زیبای فیلمبردار است .جاده ای را می بینیم که در انتها به درختی می رسد و تمام می شود گویا مسیر زندگی آهنگساز و دخترش را نشان می دهد.

بیمارستان
هنگامیکه دکتر خبر مرگ دختر و همسر ژولی را به او می دهد ,ما عکس العملش را بطور موجز از چشمان ژولی می بینیم .آبی فیلمی مینی مالیستی است و از کمترین نما بیشترین اطلاعات را به بیننده انتقال می دهد.جزء نشاندهنده کل است پس نیازی به کل نیست.


دوربین 5-6 ثانیه نمایی بسته از ژولی می دهد تا حس و حال او را بعد از شنیدن این خبر نشان دهد ,او شوکه شده و حتی نمی تواند گریه کند,این نمای ساکن و آرام - البته ظاهرا- با صدای بلند شکستن شیشه به پلان دیگری کات می شود.کیشلوفسکی اجازه همدردی با ژولی را به ما نمی دهد و با خشونت ما را از آن فضا جدا می کند.
ژولی توان تحمل این اتفاق را ندارد ...خودکشی می کند که با مسخرگی تمام پشیمان می شود.
پس از خودکشی ما برای اولین بار اولیویه (دوست شوهر ژولی)را می بینیم که به عیادت او آمده است .ورود اولیویه را از pov(نمای نقطه نظر )ژولی می بینیم که تصویری فلو(نا واضح) است و اولیویه قسمت کوچکی از تصویر را گرفته که بی اهمیت بودن او را در نظر ژولی می رساند.



نورآبی و موسیقی ترانه اتحاد اروپا

در این فیلم از نور آبی و موسیقی اتحاد اروپا – که شوهر ژولی روی آن کار می کرد- در جاهای مختلفی استفاده شده است .به نظر من رنگ آبی به گونه ای یادآور گذشته ژولی و از طرفی نماد نیرویی است که ژولی را وادار به برقراری ارتباط با دیگران می کندتا وی را از قفسی که برای خود ساخته رها کند.موسیقی اتحاد اروپا نیز که معمولا با همان نور آبی همراه است تاکیدی است بر همان بار معنایی که گفته شد.در واقع اگر بخواهیم با دید بازتری به مسئله بنگریم تعبیر میل و نیاز کامل نیست .این میل ,کششی متافیزیکی است که همه را به سمت ارتباط با دیگران می کشد ,گویا اراده ای در کار نیست وخود به خود زنجیره اتفاقات وعلت ومعلول ها شخص را به جایی,چیزی,کسی و در کل به این دنیا پیوند می زندوارتباطها شکل میگیرد.(نظر شما چیه؟)
چلچراغ
در هر حال پس ازمرخص شدن از بیمارستان به خانه میرود وسعی میکند به زندگی عادی خود برگردد .از قبل دستور داده تا اتاق آبی را خالی کنند ,در با صدای غیژ(خاطرات کهنه و قدیمی) باز میشود که میرساند اتاق خاطره انگیزی برای اوست .
تنها چیزی که در اتاق وجود دارد چلچراغی آبی رنگ است.ژولی با عصبانیت چند بلور از آن را می کند .



به نظر من چلچراغ نمادی از اجتماعی است که در آن زندگی می کنیم ,هر روز کسانی می آیند وکسانی می میرندوازبلورهای آن کم می شودولی در شکل کلی آن تغیری نمی بینیم. چلچراغ نقش مهمی در زندگی ژولی دارد.نماد گذشته,خاطرات خوب و بد,عشق او و در کل نمادی از زندگی اوست.معانی متفاوتی رامی توان به چلچراغ نسبت داد.
بلورهایی که ژولی از لوستر جدا می کند ,دختر وهمسرش هستند,که اززندگیه ژولی و از اجتماع کم شده اند.در جایی که ژولی به وکیلش دستور فروش خانه,زمین,..... را میدهد. از وی می خواهد تا مقداری از پول را به حسابی بریزد,وکیل علت این کار را می پرسد ولی ژولی جوابش را نمی دهد....سپس دوربین همراه با سر ژولی تیلت به دست ژولی می کند که بلورها را می بینیم.در هر صورت آن شماره حساب باید به همسر و دختر ژولی ربط داشته باشد.احتمالاشماره حساب موسسه ای خیریه بوده است.
ژولی تنها چلچراغ را از خانه قدیمی خود به خانه جدید می آورد.
از بين بردن نشانه ها
ژولي براي فراموش كردن ياد و خاطره دختر و شوهرش ،نشانه هاي آنها را هم از بين مي برد.آخرين اثر شوهرش كه ترانه ايست براي جشن اتحاد اروپا را نابود مي كند ،آبنبات دخترش را بطرز وحشيانه اي مي خورد و.... قاب زيبايي هنگام خوردن آبنبات بسته شده است.در جلوي تصوير ژولي و در بك گراند تصوير شعله هاي آتش شومينه را مي بينيم كه گوياي درونيات ژولي است. ژولي، اوليويه را به بستر خود مي كشاند تا جايگزيني براي شوهرش باشد- البته براي يك شب-هر چند اين كار مطابق اخلاقيات او نيست و خود را –با كشيدن دستش روي ديوار-تنبيه مي كند.
استخر

ژولي سعي مي كند به زندگي عادي خود برگردد و اتفاقات گذشته را فراموش كند،ولي اين كار به راحتي امكان پذير نيست.به نظر من وسوسه خودكشي در طول فيلم همراه ژولي است و در گيرو دار تقابل گذشته و حال ،تنها چيزي كه مايه دلگرمي اوست استخر است.استخري كه با نور پردازي آبي رنگش فضاي لايتناهي را به تصوير در مي آورد كه ناخود آگاه انسان را به ياد مرگ مي اندازد(لااقل منو كه انداخت). دليله ديگر براي اين حرف سكانسي است كه ژولي به ملاقات مادر مي رود.درونيات ژولي را مي توان از تصوير تلويزيون اتاق فهميد.پيرمردي كه با طناب (كش)از بالاي پل به پايين مي پرد و بعد از فرو رفتن در آب رود خانه دوباره بالا مي آيد و بين رودخانه و پل معلق مي شود. خب حالا برگرديم به ژولي ،او تصادف بدي داشته و تا مرگ هم پيش رفته است،اما زنده ماند ،ولي هنوز به زندگي عادي خود بر نگشته و بين ايندو معلق است. ژولي قدرت فراموش كردن گذشته و برقراري ارتباط با ديگران را نداردو يا نمي خواهد كه داشته باشد.اگر مثل قبل رنگ آبي را ميل ژولي براي ارتباط با ديگران بگيريم و يا نماد اجتماعي كه بر اساس ارتباط انسانها بوجود آمده است،فضاي استخر گوياي وضع زندگيه ژولي است.حجم زيادي از نور آبي از همه طرف او را احاطه كرده –نياز اجتماع به ژولي و برعكس- و او براي فرار از اين فضا به آب پناه مي برد.او حاضر به زير بار رفتن نيست ،شايد اگر مي توانست وسوسه خود را عملي مي كردو خود را مي كشت.
كافي شاپ
در اين كه ژولي تعادل روحي و رواني ندارد شكي نيست.زماني سعي در از بين بردن نشانه هاي شوهرش را دارد ودر زماني ديگر-كافي شاپ- بستني و قهوه را با هم سفارش مي دهد(مثل هميشه).قهوه اي كه هميشه شوهرش مي خورد و بستني اي كه خودش سفارش مي داد.كافي شاپ همانند اتاق آبي ياد آور خاطرات خوش او با شوهرش است. كارگردان براي القاء اين حس به بيننده –علاوه بر قهوه و بستني- از صداي فلوت مردي استفاده مي كند كه ترانه هاي شوهر ژولي را مي زند. نكته اي كه در اين سكانس جلب توجه مي كند مرد فلوت زن وموقعيت او واين كه اصلا او كيست؟و چرا ترانه هاي شوهر ژولي را مي زند؟ ژولي با شنيدن صداي فلوت دست از خوردن مي كشد ،نگاهي به مرد فلوت زن مي اندازد و به فكر فرو مي رود.سپس نمايي اينسرت از فنجان قهوه به مدت 20ثانيه –همراه با صداي فلوت- نشان داده مي شود،به اين ترتيب مي توان حدس زد ژولي به چه فكر مي كند. اگر به اينسرت فنجان توجه كرده باشيد سايه اي را مي بينيم كه از بالا به پايين مي آيد و تصوير را مخدوش مي كندو دوباره از نو تكرار مي شود... برداشت هاي مختلفي از اين نما شنيده ام ، گذر زمان ،روح شوهر ژولي و .....اما چيزي كه درست تر به نظر مي رسد اين است كه ژولي با شنيدن صداي فلوت به فنجان نگاه مي كند، فنجان ياد آور شوهر اوست و خاطراتي كه در اين مكان با وي داشته.... ژولي در حال گريه كردن است و سرازير شدن اشكهايش تصوير را مخدوش كرده .در واقع فنجان را از نقطه نظر ژولی می بینیم.(مي تونيد امتحان كنيد) اين نماي طولاني و متداوم به استخر كات مي خوردو باز هم حجم صدا –شيرجه ژولي در آب- ما را از غرق شدن در فضاي قبلي جدا مي كند.

مرد فلوت زن
قبلا در مورد اين مرد و اينكه اصلا كيست و چه كمكي به داستان مي كند پرسيده بودم.مردي كه ترانه هاي شوهر ژولي را مي زند ،در حاليكه مي گويد خودش آنها را ساخته است.در سكانسي ژولي مرد را كه در كنار خيا بان خوابيده ،بيدار مي كند تا جعبه زير سرش را جابجا كند و مرد در جواب كار ژولي مي گويد: ((((تو عادت داري هميشه به يه چيزي گير بدي)))) خب به نظر شما اين ديا لوگ از زبان چه كسي مي تواند خارج شود.مطمئنا كسي است كه ژولي را مي شناسد وبا خصوصيات او نيز آشنا است.به نظر من كيشلوفسكي در اين سكانس گونه اي از تناسخ را ارائه مي كند.البته بهتر است از همزاد استفاده كرد.به عبا رتي نشانه هايي از فيلم "قرمز"را اينجا مي بينيم.
علت ومعلول
در چند سكانس از فيلم بر روي علت و معلول و زنجيره اتفاقات تاكيد مي شود.زني زنگ ميزند وگلدان از دست ژولي مي افتد(اگر زنگ زده نمي شد ،گلداني هم نمي افتاد). اگر كاميون از آنجا رد نمي شد آن پسر نمي توانست فرار كند و به آپارتمان ژولي بيايد. نكته ديگر نظام جزاء و پاداش است كه كيشلوفسكي روي آن تاكيد ميكند.مثلا ژولي به آن پسر فراري كمك نكرد –به نور آبي روي صورتش موقع در زدن پسر توجه كنيد- و خلاف ميل دروني خود عمل كرد پس جزايش اين شد كه با حالتي نيمه عريان پشت در بماند.و اگر اين اتفاق نمي افتاد زمينه آشنايي ژولي با روسپي جوان فراهم نمي شدو.... در 3/1ابتداي فيلم شاهد نمايش تنهايي ژولي هستيم.پس از تصادف او با كمتر كسي برخورد داشته ودائم در فكر و خيال بسر برده است.در هر حال پس از يك سري اتفاقات ،ژولي به آنجا مي رسد كه با روسپي جوان آشنا مي شود و با امضاء نکردن برگه اخراج او باعث تحكيم رابطه دوستيشان مي شود.به سكانسي كه زن صاحب خانه براي امضاءگرفتن مي آيد توجه كنيد. صداي زنگ در و افتادن گلدان - جداي آن علت و معلول- باعث مي شود ريشه گياه در بيايد و در هوا معلق شود.مثل اتفاقي كه در زندگيه ژولي افتاد وبا عث شد از جامعه جدا شود،جامعه اي كه جدا شدن انسان امروزي از آن همانند فنا شدن است. در حين اينكه ژولي با زن همسايه در مورد امضاء برگه صحبت مي كند ريشه گياه رادر خاك گلدان مي کارد –گويي با اين كارش دوباره به جامعه و ارتباط با ديگران بر مي گردد- وبرگه را امضاء نمي كند. بعد از اين سكانس ژولي را در پاركي مي بينيم كه با چشمان بسته به صداي فلوت ذهنش گوش مي دهد و آشكارا شادمان است،همچنين پيرزني را مي بينيم كه به سختي بطري خالي را در زباله داني مي اندازد و حسي از موفقيت و شادي به ما ميدهد همان حسي كه ژولي دارد. او با اين سكانس وارد مرحله تازه اي مي شود ،اما فراموش كردن گذشته وشروع دوباره كار آساني نيست.ژولي همچنان تعادل روحي ندارد البته نه به شدت قبل....

لوسي(روسپي)
لوسي فرشته نجات دهنده ژولي ازموقعيت بحراني اش است.بعد از تصادف اواولين دوست ژولي است.در سكانس استخر – بعد ازاينكه گربه رابه جان موشها انداخت – لوسي دركناراستخرازژولي مي پرسد:
گريه كردي؟
تصوير فيد سياه مي شود همراه با موسيقي اتحاد اروپا .
درهرحال درانتهاي اين سكانس تصويري ازلوسي مي بينيم كه كاملا برژولي مسلط است وسايه روشن هاي حاصل ازانعكاس آب برسقف استخروجهه اي فرشته گونه به اومي دهد.
ژولي بعد اززنگ لوسي به محل كاراوميرودوبه گفته خودش ازدرپشتي مي آيد،زنگ مي زند - طبق معمول اكثردرها كه ازداخل باز مي شود – وبه درنزديك مي شود.ولي برخلاف انتظاراودرازخارج بازمي شود .دقيقا همانند اوضاع محل كارلوسي كه مطابق انتظارژولي نبود.
لوسي: توزندگي منونجات دادي!!!
ژولي: ولي من كه هنوزكاري نكردم!!!
لوسي: من زنگ زدم توهم اومدي اين خودش كمكه!!!
هوو
ژولي ازاولويه آدرسه هوويش رامي گيرد.
اوليويه: مي خواي چي كاركني؟
(فيد سياه وصداي موسيقي اروپا)حالا ديگر تكنيك آشناست،مي توان حدس زد او چه قصدي دارد.
ژولي: ميرم ببينمش.
در نماي قبلي ازاستخرديگرازنورپردازي سورئال خبري نيست(وقتي كه با روسپي ملاقات مي كند)واولين باراست كه ژولي دراستخرتنها نمي باشد(بچه هايي كه به داخل آب مي پرند)واين نويد روال طبيعيه زندگي ژولي است.اما بعد ازملاقات با هوويش دوباره به استخرمي رود با همان روحيات سابق واين بارحضور مرگ ووسوسه خودكشي بيشترنمايان است.ژولي به داخل آب مي پرد وحدود 20ثانيه درزيرآب مي ماند.
ديگراستخربراي اوآرامش بخش نيست،پس به سراغ مادرش مي رود.
مادر ژولي
مادر ژولي شخصيت منفعلي است كه درفضاي مغشوش ذهني خود سيرمي كند(يك كلوم ديوانه اس)
ژولي درطول فيلم دوباربه سراغ مادرش مي رود.باراول پس از جريان ترسيدن از موشهاست.نماي ابتدايي اين سكانس با تصويري از عكسهاي خانوادگي و انعكاس آنها از شيشه هاي مختلف شروع مي شود و همين طور تصوير ژولي را درشيشه هاي مختلفي مي بينيم بطوري كه فضاي آشفته و درهم برهمي را ميسازدكه همانند ذهن مادر ژولي است.مادرش او را با خواهر خود اشتباه مي گيرد .هر كدام حرف خود را ميزنند ،گويا اين مسئله چندان مهم نيست و آنها تنها به يك هم صحبت نياز دارند.
همانطور كه قبلا گفته شد درونيات ژولي را مي توان از تصوير تلويزيون اتاق حدس زد.....
اما سري دومي كه ژولي به سراغ مادر مي آيدبه نظرمن يكي ازمهمترين سكانس هاي فيلم است زيرا ژولي تصميم مهمي براي آينده خود مي گيرد.ژولي حتي وارد اتاق هم نمي شود و تصوير او را در شيشه مي بينيم كه پشت به مادرش مي باشد (اما در واقع به مادرش و به تلويزيون نگاه مي كند) .
در تلويزيون مردي با چوب تعادل از روي بند مي گذرد و اين نويدي است براي گذرژولي ازموقعيت متزلزلي كه درآن است.در اين سكانس ژولي تصميم خود را براي كامل كردن موسيقي نيمه كاره شوهرش مي گيردوهمچنين عشق اوليويه را قبول مي كندهر چند باز هم ريسك مي كند به مانند مرد بندباز.
اوليويه
اگر از ابتداي فيلم حضوراوليويه را برسي كنيم به بي اهميت بودن اودرنظرژولي مي رسيم كه كم كم اين اهميت بيشترمي شودتا اينكه ژولي خواسته اوليويه مبني بر تكميل ترانه اتحاد اروپا- كه بعبارتي همان پيشنهاد عشق اوليويه است- را قبول مي كند.
ژولي بعد از ملاقات با مادر به خانه اوليويه مي رود.اگر توجه كرده باشيد اين سكانس اولين باري است كه صداي سازهاي مختلف را با هم مي شنويم(جداي موسيقي متن).ژولي از حالت منزوي خود خارج شده،ودر حالي كه با اوليويه بر روي موسيقي كار مي كنند تصوير فلومي شود(بتدريج)ورنگهاي آندو در هم ادغام مي شود بطوري كه ديگر از هم تفكيك ناپذيرند.
پس شما هم چشمانتان را ببنديد و از موسيقي لذت ببريد.
كليپ آخرفيلم
ژولي خانه قبلي اش را به هوويش مي دهد وپس از كامل كردن موسيقي وتماس با اوليويه وصحبت در مورد اينكه اين ترانه به اسم چه كسي شود و... براي هميشه به خانه اوليويه مي رود.
در انتهاي فيلم تعدادي نماهاي كليپ مانند پشت سر هم ديده مي شود كه موسيقي اتحاد اروپا آنرا همراهي مي كند.اين كليپ آخر وعاقبت تمامي شخصيت هاي فيلم را نشان مي دهد.
ژولي واوليويه......آنتوني......مادر ژولي......دخترروسپي(لوسي)......ه ووي ژولي......اينسرتي از يك چشم......ژولي
پس از اينكه ژولي به خانه اوليويه مي رود،تصويري از آندورادرتابوتي شيشه اي مي بينيم كه عشقبازي مي كنند وچسبيدن دست وصورت ژولي به شيشه نوزاد داخل رحم رابه خاطر مي آورد،انگار ژولي دوباره متولد شده است وزندگيه جديدي را پس ازمرگي نمادين شروع مي كند.
"آبي"در مورد ارتباط بين انسانهايي است كه هيچ ارتباطي با هم ندارندوبراثرتقديريا اتفاق سر راه هم قرار مي گيرند.آبي به من فهماندكه در نظام طبيعت،انسانها تاثيراتي آگاهانه و يا ناآگاهانه بر سرنوشت يكديگر دارندحتي اگرارتباطي بين آنها نباشدواين يكي از قوانين نظام طبيعت است.براي مثال....
پسرك(آنتوني)نيمه شب با زنگ ساعت بيدارمي شود (زنگي ناخواسته)،احساس بدي دارد گويا اتفاق ناگواري در حال وقوع است و اوپيشاپيش ازآن آگاه شده است.در پلان بعدي علت اين نگراني را مي فهميم،مادر ژولي مرده است وخودبخود ارتباطي از همان نوع كه گفته شد بين آندو شكل مي گيرد (با اينكه يكديگررا نمي شناسند).
پلان بعدي لوسي را نشان مي دهد ،گويا در فكر تغيير شيوه زندگي خود است.
پلان بعدي جنين داخل رحم هووي ژولي را نشان مي دهد كه مادر نوزاد وچشمي كه در پلان بعدي مي بينيم نگران اويند.احتمالا اين چشم شوهر ژولي است.
و در انتها باز هم ژولي را مي بينيم كه در پشت شيشه اي (احتمالا ماشين)كه حركت بسيار مختصري هم دارد به بيرون مي نگردواشك مي ريزد.پس زمينه ژولي در ابتدا سياه است كه كم كم رنگ آبي آسمان پيش مي آيد و در انتها نيمي ازتصويرسياه ونيمي ديگرآبي رنگ است همانند موقعيت ژولي.
ژولي نمي تواند گذشته اش را فراموش كند ،شايد نيازي هم به فراموش كردن نيست.گذشته هميشه گذشته است واميد ژولي به آينده آبي رنگ پيش رويش است.پس زندگي بايد كرد......وژولي لبخند ميزند.
__________________
ما خانه به دوشیم
ما خانه به دوشیم
تیم اس اس به دو عالم نفروشیم
سال 89 تو دربی 69
شیث رضایی دنبال فرهاد بدو
آی بدو آی بدو
آی بدو آی بدو
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 07-12-2009
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

سر فرصت بر میگردم این تاپیک رو میخونم
این 2 تاپیک هم هست میتونین مراحعه کنین

زبیگنف پرایزنر Zbigniew Preisner

مروری بر کیشلوفسکی و سه گانه سفید آبی قرمز Kieslowski
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها