بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > زبان ادب و فرهنگ کردی

زبان ادب و فرهنگ کردی مسائل مربوط به زبان و ادبیات و فرهنگ کردی از قبیل شعر داستان نوشته نقد بیوگرافی و .... kurdish culture

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 06-10-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض هه وجی ره ش " Hewcî-reş "


هه وجی ره ش " Hewcî-reş "

داستان تاريخي اي را كه مي خواهم برايتان تعريف كنم، ماجرايي واقعي است كه چند قرن پيش اتفاق افتاده است . اين داستان به صورت سينه به سينه تا به امروز نقل شده است.
من اين داستان را از افراد زيادي شنيده ام كه همگي از افراد بزرگسال يا ريش سفيدان طايفه بوده اند، از خانواده ي خودم گرفته تا ديگر بزرگسالان و ريش سفيدان طايفه كه همگي به يك صورت واحد آنرا نقل كرده اند.
در اينجا چون تنها اصل موضوع مهم است، سعي ميكنم تا جاييكه امكان دارد آنرا به صورت خلاصه بيان كنم .
در دامنه هاي ديناركوه و نيز خود اين كوهستان، طايفه ي كُرد زبان Nasiralî – ناسرالي(ناصرعالي) مي زيسته و به دامپروري مشغول بودند. اسم اين طايفه از "ناصر " Nasir ، پسر "عالي Alî " گرفته شده است كه نسب آنان، پس از چند اسم ديگر از جمله: "سه ڵمۊ Sellmo "(سلمان) ، "فرێدۆ Firédo "(فريدون) و... به "ساتێار " Satêyar (ساتيار) مي رسد. اين اسم، يعني ساتيار، آخرين حلقه ي اين زنجيره است كه مردم اين طايفه به ياد دارند و در حافظه ي اين مردم مانده است و اين آخرين حلقه، مربوط به بيشتر از 400 يا شايد هم 500 سال پيش ميشود. دقيقا مشخص نيست كه آيا آنها از كُردهاي اين منطقه بوده اند يا از كُردهاي عراق. آنطور كه گفته مي شود در برهه اي، از قبيله ي عرب "جازنيه" در عراق نيز زن گرفته و نسبت فاميلي با آنها هنوز فراموش نشده است. ظاهرا در اين منطقه، طوايف زيادي در بين ايران و عراق در زمانهاي دور، در حال رفت و آمد بوده اند و پيوندهايي با ديگر جاها داشته اند. و بخاطر موقعيت جغرافيايي، بيشتر داد و ستدشان در زمانها ي قديم با عراق بوده است.
مردم NasirAlî به زبان كُردي صحبت مي كنند كه زبان آنان لهجه ايست از كُردي جنوبی* و كُردي جنوبی خود بخشي ست از زبان بزرگ و وسيع كُردي.
در منطقه ي پشت قلعه ي كنوني(پشت قڵا Piştqilla)** و دور و بر آن، از جمله "چم كبود" ( چه مه كێه و - Çem i Kyew )، طايفه هاي ديگري مي زيستند كه عبارت بودند از: " تاژدين Tajdîn" ، "خليل ابراهيم Xelîlamî[Xelîl Ébrahîm] " و"به وه Bewi" كه به طايفه ي "به وه" ، "جابري" نيز مي گويند.
دو طايفه ي Tajdîn و Xelîl ébrahîm ازنواده گان ساتيار Satêyar هستند كه آنها نيز به ناصرعالي مشهوراند. اين دو طايفه، به هر دو زبان كُردي و لُري صحبت مي كنند. دليل بيشتر لُري صحبت كردن اين دو طايفه، بخاطر اين است كه از سالهاي بسيار دور، با طايفه هاي لر زبان وصلت كرده اند و به تبع آن فرزندانشان به زبان مادري شان عادت كرده و بيشتر لُري صحبت كرده اند. آن هنگام جمعيت آنها بيشتر از اين يكي شاخه ي بوده است.
در منطقه ي پشت قلعه، تيره ي لُر زباني زنده گي مي كردند كه به قڵاي Qillay يعني قلعه اي مشهور شده بودند. ظاهرا اين اسم بدين خاطر به آنها نسبت داده شده بود كه ساكن قعله ي اين منطقه شده بودند. بزرگ و رييس اين تيره، كه اصالتا از طايفه ي "سلاحورزي"( سلێڤرزي Sillévirzî) بودند، "رييس كه رخه ي Kerxéy (كرخه اي)" نام داشت. آنطور كه گفته شده است اين شخص فردي متكبر و زورگو بوده است كه با افراد و نزديكان خود در قلعه و منطقه ي پشت قلعه زندگي ميكردند. مردم ديگر طايفه ها از اين فرد و طايفه ي ايشان و نيز برادر ديگر او به اسم"رييس كيه و Kyew" ناراضي بودند. و ماجراي انتقام از اينجا آغاز مي شود و برمي گردد به حدود سه قرن پيش يعني نزديك به 300 سال پيش.
در آن هنگام، طايفه ي ناصرعالي ]كه البته در آن زمان جمعيت آن چندان زياد نبوده است[در دامنه هاي ديناركوه بصورت چادرنشين بسر مي بردند. در ميان آن خانواده ها، دو برادر بودند به اسم "هه وجي Hewcî" و "سێوزي Séwzî كه Hewcî به Hewcî-reş" هه وجي ڕه ش" مشهور بود ] پسوند ره ش reş در اينجا به معني تنومند و دلير و شجاع است[.
Séwzî كه گويا برادر بزرگتر بوده است، روزي با Hewcî-reş [Hacî-reş] حرفش مي شود وHewcî دلگير شده و قهر مي كند و به عراق ميرود. او مدتي در آنجا پيش يك بزرگ عرب مشغول بكار مي شود و مدتها آنجا مي ماند. و آن عرب به او ميگويد كه اگر مي خواهي در اينجا بماني و ياد وطن نكني و دلتنگ نشوي، هرگز روي آن بلندي كه مي بيني نرو!
اما اين سوي ماجرا: يك روز Séwzî به چند نفر از افراد خانواده اش مي گويد كه براي آوردن آب برويد به نزديك قلعه و از چشمه ي كنار قلعه و رودخانه ]دويرج[ آب آشاميدني بياوريد. ]اين در حالي ست كه با توجه به مسافت زياد وفاصله، نيازي به آوردن آب از آنجا نبوده است و از طرفي ديگر، در نزديكي خودشان چشمه هاي آب شيرين مانند چشمه ي مشهور Xweşew" خوه شه و"*** (خوشاب) وجود داشت. همانطور كه بزرگان تعريف كننده ي داستان مي گفتند، ماجراي آب، ظاهرا به اين خاطر بوده است كه مي خواستند عكس العمل قلعه ايها و رييس كرخه اي را بفهمند كه چگونه است. يعني احتمالا Séwzî مي خواست كه اگر مشكل خاصي وجود نداشته باشد، بسوي منطقه ي پشت قلعه و فرهان آباد كوچ كنند.[
افرادي كه براي آوردن آب به نزديكي قلعه مي رسند با ممانعت افراد رييس كرخه اي Kerxéy مواجه مي شوند و نيز با رفتاري تمسخرآميز، نصف مشكهاي آنان را آب شيرين مي ريزند و يك علف يا چوب نازك خشك را داخل مشك انداخته و بقيه ي مشك را آب شور مي ريزند تا مثلا آب شور و شيرين با هم مخلوط نشوند! و البته چون افراد رييس كرخه اي سلاح به همراه دارند، اينان نمي توانند عكس العملي از خود نشان بدهند و از سويي ديگر كرخه اي، بزرگ و رييس قلعه بوده و افراد زيادي داشتند.
افراد خانواده ي sewzî مشكها را خالي كرده و دست خالي به ناچار باز ميگردند. ماجرا را براي Séwzî تعريف ميكنند و او در مي يابد كه آنها حُسن همجواري ندارند و به ساده گي اجازه ي همجواري نخواهند داد.
از آنسوي يك روز Hewcî-reş به روي بلندي نزديك منطقه ي سكونتش در عراق مي رود و نگاهش را از دوردستها به سوي وطنش مي افكند و بسيار دلتنگ مي شود. او تصميم ميگيرد كه به وطن و سرزمين خودش برگردد. در نتيجه سوار بر يك اسب(ماديان) نژاد عربي شده و به سوي وطن خود ميتازد. هنگاميكه به نزديكي هاي سياه چادرهاي خانواده ي خودشان ميرسد، شب است و هوا سرد و باراني. سگها را كه پارس مي كنند، آرام مي كند، ماديان را نزديك منزل مي بندد و بي سروصدا به زير سياه چادر ميرود. او پالتوي پشمي و مخصوص محلي برادرشSéwzî را به خاطر سرما مي پوشد و مي خوابد. ديگر افراد خانواده اجازه نداشتند كه آن پالتوي مخصوص را بپوشند.
صبح كه بقيه از خواب بيدار مي شوند، مي بينند كه يك فرد ناشناس پالتو را پوشيده و خوابيده است .Séwzî مي گويد كه بدون شك اينHewcî-reş است كه برگشته و تنها او جرات مي كند پالتوي مرا بپوشد.
بالاخره همه از ديدن "Hewcî-reş" و برگشتنش خوشحال مي شوند. Hewcî از حال و احوال آنها كه جويا مي شود، مي بيند كه يك جورايي غمگين هستند. علت را كه مي پرسد Séwzî به او ميگويد كه "كه رخه يKerxéy" اينگونه با آنها رفتار كرده است. و نيز مي گويد تو كه برادر من هستي در اين شرايط ما را تنها گذاشته و مدتهاي زيادي بود كه از شما خبري نبود و...
Hewcî از شنيدن اين موضوع به شدت برآشفته مي شود. به برادرش مي گويد كه حالا ديگر ناراحت نباشيد من انتقام خواهم گرفت و "كه رخه ي Kerxéy " را خواهم كُشت. Séwzî مي گويد به اين سادگي كه نيست! او نه به آساني به چنگت مي افتد و نه اطرافيانش كم هستند.
"هه وجي " Hewcîمي گويد: اشكال ندارد فكري برايش مي كنم. بعدا كه مي انديشد و چيزهايي را هم از خانواده اش مي پرسد، متوجه ي موضوعي مي شود و آن اينكه Kerxéy در روزي بخصوص براي آبتني از راه مخفي تونل قلعه كه به رودخانه منتهي مي شود، براي آبتني به كنار رودخانه مي آيد. در آن زمان اطراف رودخانه پوشيده بوده است از نيزار و بوته هاي گوناگون و آن مسير زياد در ديد نبوده است.
Hewcî ميگويد كه در اينگونه روزي من او را خواهم كُشت.
يك روز، كه روز مورد نظر است، Hewcî شمشير خود را برداشته و سوار بر اسبش مي شود و بسوي قلعه حركت ميكند. در مسير رودخانه به آرامي پيش مي رود و به مكان مورد نظر مي رسد و مي بيند كه Kerxéy در حال آبتني ست و نگهباني هم در نزديكي او ست. Hewcî به او ميگويد كه زود لباسهايت را بپوش و براي جنگ آماده شو! چون نمي خواهم كه نغافلگيرانه تو را بكُشم بلكه مي خواهم مردانه و با رسم كُردواري با تو مبارزه كنم.
Hewcî شخصي شجاع و نترس و تنومند است و Kerxéy كه او نيز مانندHewcî تنومند است اما بسيار متكبر، از روي كبر وغرور با خنده ميگويد كه يعني تو خيال كرده اي ميتواني مرا بكُشي؟!
در نتيجه از آب بيرون آمده و لباس مي پوشد . Hewcî به او ميگويد كه اول تو حمله كن! و دست اول و حمله ي اول هم از آن تو! در نتيجه Kerxéy با شمشير خود حمله مي برد كه Hewcî با مهارت با شمشير خود دفاع كرده و به شمشير او ضربه زده و شمشير از دست Kerxéy رها مي شود.] يا با ضربه ي شمشير دست او را قطع مي كند [در اين هنگام Hewcî با ضريه اي محكم Kerxéy را از پاي درميآورد و او را مي كُشد. نگهبان از ترس جانش فرار كرده و به قلعه مي رود.
Hewcî-reş سوار بر اسبش شده و به سوي منزل مي تازد. هنگاميكه به منزل ميرسد جريان را به برادرش و ديگر اعضاي خانواده و فاميل ميگويد. Séwzî با تعجب به او نگاه كرده و ميگويد پس بزودي برادرش با افراد بسياري به ما حمله ميكند و تعداد ما بسيار كمتر از آنهاست! در اين هنگام Hewcî ميگويد كه اشكال ندارد! پيش از هر چيز و پيش از اينكه حمله كنند و به اينجا برسند، برادرش را نيز مي كُشم!



يك روز يا چند روز پس از آن Hewcî با هدف كُشتن "رئيس كيه و Riîs Kyew" به اطراف قلعه مي رود و مي بيند كه او همراه نگهبانان خود و اطرافيانش از سمت چم كبود به قصد انتقام سوي قلعه مي آيد. Hewcî ابتدا در جهت مخالف از كنار آنان مي گذرد ]آنطور كه گفته شده گويا آنها، او را نمي شناسند[ و سپس برگشته، شمشيرش را برمي كشد و با فرياد Kyew را صدا مي زند. با سرعت بسوي آنها تاخته و Kyew نيز به قصد حمله با اسبش مي تازد به محض اينكه Hewcî به Kyew مي رسد، با شمشير ضربه اي كاري به او ميزند و با همان سرعت با اسبش مي تازد. Kyew از اسب فرو مي افتد و در همان دم جان مي سپارد. همراهان Kyew با حالتي ناباورانه او را تعقيب ميكنند. تا مسافت بسيار زيادي به دنبال Hewcî مي روند اما سرعت اسب او آنقدر است كه به او نمي رسند. گفته مي شود كه هنگاميكه آن افراد خسته مي شوند از دور او را صدا ميزنند و با او صحبت ميكنند كه چون دقيقا مشخص نيست كه موضوع چگونه بوده است و تا چه حد صحت دارد از ذكر آن خودداري ميكنيم.
پس از اين ماجرا مردم سه طايفه ي ديگر، مخصوصا Tajdîn و Xelîl Ébrahîm كه همانطور گفته شد با Nasiralî از يك طايفه و از Satêyar محسوب مي شوند، بسيار خوشحال شده و از ناصرعالي ها و خانواده هاي Séwzî و Hewcî اعلام حمايت مي كنند. زيرا آنان نيز از رفتار قلعه ايها و برادرش ناراضي بودند.
بدين ترتيب بود كه قلعه ايها بكلي از هم پاشيدند و از آن مكان كوچ كردند و بعدها ساكن هفت چشمه ]و شايد هم جاهايي ديگر مانند مورموري[ شدند.
ناصرعالي ها ساكن زمينهاي اطراف قلعه و همجوار ديگر طايفه ها و مردم آنجا شدند. آن دو-سه طايفه از ناصرعالي ها خواستند كه از اين پس بزرگ آن منطقه باشند اما ناصرعالي ها آن خواسته را رد كرده و گفتند كه ما همگي با هم برادر هستيم و به چيزي ديگر نيازي نيست. از آن پس با صلح و برادري در كنار هم زيستند.
ناصرعالي ها در منطقه ي آبدانان و مناطق بسيار وسيعي از ديناركوه Dînarköو سياه كوه öSêyak و نيز در مناطقي از دهلران، مشهور به گرمسير Germesêr تا بحال به دامپروري و كشاورزي پرداخته اند. در دهلران نيز داراي زمينهاي كشاورزي بوده اند و اكنون نيز چنين است. كشاورزي شان عبارت بوده است از برنج كاري و كاشت گندم و جو. اكنون نيز در كنار قلعه، زمينهاي متعلق به خود را، به كاشت برنج اختصاص داده اند.
هم اكنون تعداد بسيار كمي از اين مردم به دامپروري يا كشاورزي مشغولند و بيشتر شهرنشين هستند.
از آن هنگام تا كنون، زمينهاي كشاورزي اطراف قلعه كه مقداري از آن اكنون جزو روستا شده، متعلق به ناصرعالي ست . در كنار قلعه، زمينهاي متعلق به خود را، به كاشت برنج اختصاص داده اند. بيشتر روستا نشينان پشت قلعه نيز از اين طايفه اند. كمي آنسوتر نيز زمينهاي متعلق به طايفه ي "به وه "Bewiقرار دارد و روستاي فرهان آباد متعلق به آنهاست. در روستاي چم كبود نيز خليل ابراهيم و تاژدين ساكن هستند و اراضي خودشان را دارند.
تعدادي از خانواده هاي تاژدين (ناصرعالي) در شهرستان شوشزنده گي ميكنند.
و امروزه قلعه ايها، ساكن روستاي هفت چشمه هستند و همانطور كه گفته شد، اينان از طايفه ي سلاحورزي و لُر زبان هستند.
امروزه "ناصرعالي ها" نسبت به ديگر طايفه ها، در مركز شهر، جمعيتشان بسيار بيشتر است و بيشتر در مركز شهرستان آبدانان سكونت دارند.
شهرستان آبدانان، با بيش از 80 يا 90درصد كُرد زبان، شهرستاني كُردنشين است.
------------------------------------------------------------------------------------------
امروزه تيره هايي كه در واقع فرزندان سێوزي Séwzî هستند عبارتند از:
1- فره جڵا Firecilla (فرج الله)
2- فره ج Firec (فرج)
3- قه مه ر Qemer (قمر)
4- زڵفقار Zillfiqar (ذوالفقار).
فرزندان به جاي مانده از Hewcî-reş هم اكنون به همان نام Hewcî خوانده مي شوند و به آنها تيره ي "هه وجي Hewcî" گفته مي شود. تيره ي كوچك ياركه Yarikî در واقع برادر ناتني Hewcî محسوب مي شود كه از طرف مادري برادر هستند و در اصلاح محلي به اينگونه پيوند نسبي "برانگ ده ويي îBirań-dew"( برادر دايي!=برادرناتني) يا "گورده gurdi" گفته مي شود.
گويش يا لهجه اي از زبان كُردي اي كه مردم ناصرعالي با آن صحبت مي كنند به نام همين طايفه مشهور است كه" ناسراليونه Nasiralîyoni" گفته مي شود و همانطور كه در ابتدا گفته شد شاخه اسيت از كُردي گوراني. به افراد طايفه كه به اين گويش تكلم مي كنند، ميگويند: "ناسر زۊ= )" Nasir-zoناصر زبان يا ناصرعالي زبان )يعني شخصي كه، به زبان ناصرعالي صحبت مي كند.
----------------------------------------------------------------------------------------
*كُردي جنوبی:شاخه اي يست از زبان وسيع و بزرگ كوردي(كُردي) كه اين شاخه شامل كلهُري، گويش طوايف گوران، ايلامي(استان ايلام)، گويش خانقين، بدره، مندلي و كُردهاي ساكن بغداد مي شود. به کُردهای آبدانان-زرین آباد و دهلران- ایل کُرد گفته می شود.
اسم گويش فيلي براي اين گويش مناسب نيست. زيرا كُردهاي عراق به اشتباه اين اسم را بكار برده و موجب گسترش آن شده اند. بدين صورت كه كردهايي از استان ايلام كه در عراق مخصوصا بغداد ساكن بودند، خود را كُرد فيلي معرفي مي كردند يعني كردهايي كه زير فرمان واليان موسوم به فيلي اداره مي شوند. اين نام به دليل نقش و نفوذي كه كردهاي شيعه مذهب عراق در معادلات سياسي و فرهنگي عراق داشتند رايج شد وگسترش عامي در عراق و جهان خاصه، اروپا يافت. به گونه اي كه در خارج از ايران كردهاي جنوبي را بيشتر به نام كردهاي فيلي مي شناسند. آنان هر وقت مي خواستند از كُردهاي ايلام نام ببرند، به آنها مي گفتند كُردهاي فيلي. آنهم تنها بدين جهت كه در آنزمان، حاكمان و واليان فيلي در ايلام حاكم بودند. در صورتيكه اسم خانواده ي يك يا چند حاكم را نمي شود روي زبان يك مردم گذاشت. و در ضمن خود آن واليان نژاد لُر بوده اند نه كُرد!گذشته از آن، از لحاظ تقسيم بندي زبان و گويشو شباهت آنها با هم در يك منطقه ي وسيع " از بخشهاي عمده اي در استان كرمانشاه گرفته تا استان ايلام و بخشهايي از كُردستان عراق همچون خانقين، مندلي، بدره و نيز محلاتي از بغداد "چنين نامگذاري اي نادرست مي باشد و اصطلاح كردي جنوبي تا حدود زيادي پذيرش يافته است.**پشت قلعه:اين قلعه، همانطور كه در پُست پيشين توضيح داده شد، قلعه اي تاريخي مربوط به دوران ساساني مي باشد.***Xweşew خوه شه و: نام اين چشمه، نامي كُردي ست، كه به معني خوش آب و آب خوش مي باشد.Xweş+ew = خوه ش+ئه و .
به فارسي:خوش+آب

منبع : http://villatimi.blogfa.com
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:23 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها