دانه، چقدر دیر خبر دادید. . .
و چه خبر بدی رو . . . من زودتر اومدم؛ دیدم هیچکس چیزی نگفته، خودم دوست نداشتم خبر مرگ بدم
امروز صبح خاکسپاری بود
غمین منیشه . . .
چو غمین ننیشم؟ چو غمین ننیشم؟
چه بکم؟
آشفته حالم له غمت. . . چه بکم؟ اگر ننالم له غمت
این انصاف نیست. خداوندا دیگه چی بگم؟ یکی یکی عزیزان دارن از زمین میرن، خوشا به حالشون. خدایا چرا اینطوری باید باشه؟
ما چه کنیم با غم سنگین هجرانشون؟
تحمل عدم حضور یک نفر، جای بسیار خالی و محسوس یک عزیز، خداوندا خیلی سخته.
خدا بیامرزدت عمو جان
خدا به خانواده عزیزت صبر عطا کنه.
خیلی صداتو دوست داریم
ان شاالله خانواده عزیزت، از این امتحان روزگار سربلند بیرون بیان.
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد