شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کشکول نکته ها
سلام دوستان با رخصت گرفتن از بزرگان سایت میخوام تاپیک جدیدی را بنام ( کشکول نکته ها.... )باز کنم که شامل هرآنچه خوانده ایم ( تقریباً کوتاه ) درآن جای دهیم.
امیدوارم دوستان وهواخواهان این سایت همکاری لازم را بعمل آورند.
با اجازه شروع کننده اش خودم خواهم بود. بسم ا...
آزاده کیست؟
تزه کونگ پرسید: چه کسی براستی آزاده نامیده می شود؟
کنفوسیوس گفت: انسانِ آزاده آنچه را می خواهد انجام می دهد و پیش از بجا آوردن، آن را به دیگران موعظه نمی کند، یعنی آنچه را وعظ می کند قبلاً آن را در نفس خود بجا می آورد.
ذی مانیو پرسید: معنی انسانِ آزاده چیست؟
کنفوسیوس گفت: انسانِ آزاده کسی است که غمناک و هراس زده نمی شود.
ذی مانیو پرسید: از اینرو انسانِ آزاده غم نمی خورد و نمی ترسد؟
کنفوسیوس گفت: وقتی او بحالِ خود نگاه می کند هیچ لکه ای در خود نمی بیند، پس چرا غمناک بشود و بترسد.
کنفوسیوس گفت: انسانِ آزاده آرام و استوار است امّا انسانِ عامی همیشه جوشان و خروشان است.
کنفوسیوس گفت : انسانِ آزاده قانون و عدالت و انسانِ عامی عفو و بخشایش را دوست می دارد.
تزه کونگ پرسید: بی شک چیزی هست که انسان آزاده از آن نفرت دارد.
کنفوسیوس گفت: آری، او از کسانی که همیشه می کوشد در دیگران چیزی شایان نفرت بیابند، نفرت دارد. او از کسانی که در درجۀ پایین زندگی میکنند و کسانی را که بالاتر از ایشان هستند خوار می شمارند و توهین می کنند، بیزار است . او از کسانی که کارهای صاحبان جسارت و شجاعت را ستایش می کنند ولی آداب و رسوم آنان را از نظر خود دور می سازند، نفرت دارد. وی از کسانی که کارگزار و کاردوست هستند امّا طبیعتی خشن دارند، نفرت دارد.
کنفوسیوس گفت: انسانِ آزاده در بارۀ نه چیز پیوسته می اندیشد:
دیدن چیزی به اینکه بخوبی و درستی بشناسد؛
در شنیدن چیزی به اینکه آن را بفهمد؛
در رخسار خود، به ملایمت و محبت؛
در رفتار خود، به شرافت؛
در سخنان خود، به حقیقت؛
در کارهای زندگی، به درستکاری؛
در شبهه های خود، به پرسیدن رای دیگران؛
در موقع خشم، به سختی نتایج آن؛
در پذیرایی دیگران، به مهربانی و ادب.
افاضات:
نکته نقل شده برگزیده ای از، گفتار نخستین کتاب «مکالمات» است. کتاب « مکالمات » يکی از معروفترين اثرهايی است که چند سال پس از مرگ استاد کنفوسيوس از طرف پيروان وی تاليف شده و شامل جوابهايی است که استاد کنفوسيوس به پرسشهای پيروان خود داده است .
منبع :
چاپ اول سال 1334 . مترجم آن دکتر حسين کاظم زاده ايرانشهر می باشد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 11-24-2010 در ساعت 09:48 PM
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مردی به نزدیک ایاس ِقاضی آمد و گفت: « ای امام مسلمانان، اگر خرما خورم، دین مرا هیچ زیان دارد؟ »
گفت:« نی. »
گفت:« اگر قدری سیاهدانه با آن بخورم، چه باشد؟ »
گفت:« باکی نباشد. »
گفت:« اگر آب خورم چه شود؟ »
گفت:« روا باشد. »
آن مرد گفت:« پس شراب ِ خرما همین سه اخلاط بیش نباشد، او را چرا حرام می گویی؟ »
قاضی گفت:« ای شیخ، اگر قدری خاک بر تو اندازم، تو را هیچ اذیت کند؟ »
گفت:« نی. »
گفت:« اگر مشتی آب بر تو ریزم، هیچ ترا درد کند؟ »
گفت:« نی. »
گفت:« اگر آب و خاک با هم بیامیزم و از آن خشتی کنم و بر سرت زنم چون باشد؟ »
گفت:« سرم بشکند! »
گفت:« همچنان که اینجا سرت بشکند، آنجا هم عهدِ دینت بشکند. »
مرد هیچ جواب نیافت، خجل شد و بازگشت.
«جوامع الحکایات - سدیدالدین محمد عوفی»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پیشگویی یا پیش بینی
پنج تمایز عمده بین پیشگویی و پیش بینی وجود دارد :
1. پیشگویی نوعی پیش داوری و قضاوتِ پیش از وقوع حادثه است در حالیکه پیش بینی، نظری نقّادانه نسبت به وقوع حادثه و عواقب احتمالی آن دارد.
2. پیشگویی سنتی، ریشه در ایده ها، ارزشها و اعتقادات دارد و پیشگویی مدرن از تفکری فلسفی یا اخلاقی منشاء می گیرد ولی پیش بینی، بر تحلیل اهمیت و نقش متغیرهای مختلف و نتایجی که از آنها ناشی می شود، استوار است.
3. پیشگویی القاء کننده مسیر و راهی محتوم و ناگزیر است و سعی دارد جهت خاصی را القاء نماید در حالیکه پیش بینی، راهی را به جای راه دیگر پیشنهاد نمی کند بلکه با توجه به متغیرهای مختلفی که در کارند موارد ممکن و یا محتمل را مطرح می کند.
4. پیشگویی با نوعی اطمینان همراه است در حالیکه پیش بینی اساساَ نسبی گرا و احتمال گراست و به گونه ایست که با توجه به هدف، بر محاسبه احتمالاتی استوار می گردد.
5. پیشگویی معمولاً بنابه فردایی که از آن خبر می دهد، خوشبینانه یا بدبینانه است ولی پیش بینی، بنوعی آینده را تنها بر اساس موازنۀ عوامل موجود توصیف می کند و می تواند امیدوارکننده یا مایوس کننده باشد.
افاضات:
هر وقت کسی برای من سخن گفته و شروع به تحلیل ِ زمین و زمان می کند، با معیار پیشگویی یا پیش بینی به سخنانش نگاه می کنم.
بسیاری از چیزهایی که در روز می خوانم یا می شنوم بنوعی پیشگویی پیامبرانه ایست که بدون هیچگونه حساب احتمالاتی و فقط متکی بر اعتقاداتِ پا در هوا یا قیاسات مع الفارق بیان می شود. آنچه بسیار بندرت می شنویم پیش بینی هایست که از تحقیق نشات گرفته باشد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گوركن ها
در مملكت ما شغل شريف كندنِ قبر براي رفيق، همكار، همسايه، دوست و فاميل و خلاصه همه ابناء بشر بسيار رواج دارد. عموماً افراد علاوه بر شغلي كه دارند بعنوان تفريح هم كه شده به گوركني مي پردازند.
براي شروع گوركني ابتدا عبارتِ معروف « شنيده ايد مي گويند كه ...» بر زبان آورده شده و بقيه هم با تكان دادن سر و گفتن عباراتي مثل ِ « واقعاً كه!» « عجب! راستي كه اينطوره» « بنظر من هم همينطوره»، به همياري براي كندن قبري بزرگ و جادار مي پردازند.
گوركن ها فقط براي مردگان قبر حفر مي كنند از اينرو فقط كساني كه در جلسۀ گوركني حاضر هستند زنده بحساب مي آيند و كسي كه قبرش كنده مي شود جزو اموات محسوب شده و بنابر اين فاقد حقوق انساني و بشري است.
بعضي از گوركن ها حرفه اي هستند و سالهاست كه در اين حرفه تجربه هاي لازم براي كندن قبرهاي مختلف در سطوح طبقاتي گوناگون را فرا گرفته اند. اين افراد بصورت تخصصي و با طرح استراتژيهاي دقيق به گوركني مي پردازند.
بعضي ديگر گوركن هاي آماتور هستند و بنابه ذوق و استعداد به كندن چاله اي براي ديگران مشغول مي شوند .
البته در ميان آماتورها گاه استعدادي شگرف ظهور پيدا مي كند كه حتّي دست حرفه ها را نيز از پشت مي بندد.
گوركن ها همه جا هستند در ادارات، كارخانه ها، شهرها، روستاها، تاكسيها،خيابانها، منازل، پاركها و خلاصه هر جايي كه دو يا چند نفر بتوانند با هم چند كلمه اي اختلاط كنند!
وسيلۀ دم دستي براي كندن گور توسط گوركن هايي كه از آنان سخن گفته ایم پديده اي بنام« زبان »است، زبان براي آنان همان كاري را مي كند كه بيل براي گوركن هاي قبرستان انجام مي دهد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جملات قصار ِجبراني
« هرگز ناتوان نبوده ام جز در برابر كسي كه از من پرسيد : تو كيستي؟.»
« خداوند انديشه كرد و نخستين انديشه اش فرشتگان بودند. خداوند سخن گفت و نخستين واژه اش انسان بود.»
«چه شگفت است آنگاه كه از دردي مي نالم كه شادكامي ام در اوست!.»
« من حقيقتِ محضي نمي شناسم امّا در برابر ناداني ِ خويش فروتنانه زانو مي زنم و به اين مغرورم و مآجور.»
«ارزش انسان از آن نيست كه به آن مي رسد بلكه به آن است كه مشتاق ِ اوست.»
«برخي چون دواتيم و برخي چون كاغذ؛ اگر سياهي برخي از ما نباشد، سپيدي ناشنواست، اگر سپيدي برخي از ما نباشد، سياهي نابيناست.»
«هميشه بايد حقيقت را بشناسي و گاهي بگويي.»
«چون مردي دست در دست زني بگذارد، هر دو دلِ جاودانگي را احساس مي كنند.»
«عشق و دودلي حمع ناپذيرند.»
«دو كس در جهان آئين شكنند: ديوانه و نابغه. آنان به خدا نزديكتر از ديگرانند.»
«ريشه، گلي است كه شهرت را خوار مي دارد.»
«متعصّبِ در دين، سخنوري ناشنواست.»
«عشقي كه هر روز نمي جوشد هر روز مي ميرد.»
«چه خوارم آنگاه كه دنيا به من زر مي دهد و من به تو سيم، آنگاه مرا سخي مي شماري.»
«دنيا، زني عشقباره و بدكاره است امّا زيبا؛ كسي كه ناپاكي او را ببيند زيبائيش را نمي پسندد.»
«اگر مي خواهي مالكِ چيزي باشي، آن را براي خود مخواه.»
افاضات:
جملاتِ قصاري كه مشاهده فرمودید همگي از «جبران خليل جبران» نويسنده و نقاش آمريکائی لبنانی الاصل است.
هر كدام از اين جملات در ميان گفتارهايي كه از او بجا مانده، بنوعي نظرمان را جلب كرده. اين جملات نمي تواند در فضايي عاري از پيش زمينه هاي لازم ِعلمي و تجربي، روحي و رواني ادا شده باشد.
از خلال اين جملات مي توان فضاي «زيست جهاني» كه جبران خليل جبران در آن مي زيسته، افكار و انديشه هايش، آمال و آرزوهايش، الگوهاي رفتاري و اخلاقيش و خلاصه تصويري از جهانِ زندگيش را ترسيم نمود.
بله، ما هم معتقدیم دانايان به سكوتشان شناخته نمي شوند بلكه سخنگويي آنان است كه گوهر دانائيشان را آشكار مي كند؛ چنانكه گفته اند : تا آدمي سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد...
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ارتباطاتِ انساني
ارتباطات زيست جهانِ انساني را مي توانيم در چهار قسم كلّي تقسيم و تبيين كنيم :
1. ارتباط انسان با خودش : ما دائماً با خودمان در ارتباط هستيم. اين ارتباط در حالت بيداري با گفتگوي دروني يا بيروني با خودمان و در خواب توسط خواب ديدن تحقق پيدا مي كند. انسان با اين ارتباط به شناخت خودش دست پيدا مي كند. اختلال و تحريف در اين نوع از ارتباط، باعث بروز بيماريهاي گوناگون رواني _ شخصيتي در انسان مي شود. شناخت استعدادها و توانهاي نهفته در ما توسط ارتباط مؤثر و هدايت شدۀ انسان با خودش فراهم مي شود.
2. ارتباط انسان با ديگران : انسان موجودي اجتماعيست. جدا بودن انسان از ديگران او را به سطح يك حيوان باهوش فرو خواهد كاست. ارتباط با ديگران باعث مي شود انسان به تعريفي از خود دست پيدا كند، در اين معنا ما با ديگري خودمان را مي شناسيم. هر گونه تحريف و شكستگي در اين نوع از ارتباط باعث آشفتگيهاي مختلف رواني و اجتماعي خواهد شد. اولين مشخصۀ جامعۀ سالم دارا بودن ارتباطات چند سويه و متعادل بين افراد جامعه است.
3. ارتباط انسان با طبيعت : انسان در طبيعت زندگي مي كند. در گذشتۀ نه چندان دور، انسانها با تمام وجود خود طبيعت را لمس و درك مي كردند. زندگي شكار، دامداري و كشاورزي كاملاً وابسته به طبيعت است. جامعۀ صنعتي با اقتضائاتِ مخصوصش، زندگي صنعتي را پديد آورده كه دور شدن انسان از مادر طبيعت را فراهم نموده بطوريكه انسان تمامي مايحتاجش را بجايي اينكه از طبيعت بگيرد از بازار مي خرد! اين مطلب باعث دگرگوني در ارتباط انسان با طبيعت شده كه خود تبعاتي را بدنبال دارد. برخي از بيماريهاي انسان ناشي از قطع ارتباط او با طبيعت يا اختلالاتي است كه در اين نوع از ارتباط حاصل شده است.
4. ارتباط انسان با خدا : تاريخ ِ زيست جهانِ انسانها همواره دغدغه ارتباط با ماوراء و موجودي برتر را نشان داده است. در ميان تمامي جامعه شناسان ِ دين بسيار اندكند كساني كه نابودي اين نوع ارتباط را در تئوري و عمل در سير تكاملي جوامع مطرح كرده باشند. فرقه ها، مسلكها و اديان در پاسخ به توصيف ِنحوۀ اين ارتباط بوجود آمده و هر كدام عقايد، آئينها و روشهايي را پيشنهاد كرده اند. اين ارتباط حتي در ميان كساني كه منكر آن هستند بنحوي استعلايي وجود دارد اگر چه آن را به ساحت هاي ديگري (بغير از خدا) تقليل داده اند.
افاضات:
چگونگي برقرار شدن ارتباطات ياد شده، شكل گيري محصولات ارتباطي، جهت گيري ، انسجام و ميزان هارموني حاكم بر آنها، شالوده هاي اساسي زيست جهان انساني را تشكيل مي دهد.
تمامي انواع ارتباطات با توجه به پديدار شدن جوامع جديد از بطن جوامع سنتي، دچار بحرانهاي اساسي شده اند. اين ارتباطات عموماً در جوامع سنتي بصورت مكانيكي، تعبّدي، الزامي و متكي بر سلطه هاي كاريزمائي و سنتي است امّا در جوامع جديد بصوت ارگانيك، استدلالي و اختياري و متكي بر سلطۀ عقلاني و قانوني در آمده است.
نكته مهم اينست كه تمامي اشكال ارتباطي مذكور در عصر جديد با چالشهاي جدي روبرو شده و اين چالشها با خود فرصت ها و تهديدات جدّي بهمراه داشته كه جزو خصوصيات طبيعي دوران گذار و بحران بوده و بهيچوجه غير طبيعي نيست و از اين حرفها...
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مست و هشيار
محتسب، مستي به ره ديد و گريباش گرفت
مست گفت: اي دوست، اين پيراهن است افسار نيست!
گفت: مستي، زان سبب افتان و خيزان مي روي
گفت: جُرم راه رفتن نيست، ره هموار نيست
گفت: مي بايد تو را تا خانۀ قاضي برم
گفت: رو صبح آي، قاضي نيمه شب بيدار نيست
گفت: نزديك است والي را سراي، آنجا شويم
گفت: والي از كجا در خانۀ خمّار نيست!
گفت: تا داروغه را گوئيم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم ِ بدكار نيست
گفت: ديناري بده پنهان و خود را وارهان
گفت: كار ِ شرع، كار ِ درهم و دينار نيست
گفت: از بهر غرامت، جامه ات بيرون كنم
گفت: پوسيده است، جز نقشي ز تار و پود نيست
گفت: آگه نيستي كز سر در افتادت كلاه
گفت: در سر عقل مي بايد، بي كلاهي عار نيست
گفت: مي بسيار خوردي، زان چنين بيخود شدي
گفت: اي بيهوده گو، حرفِ كم و بسيار نيست
گفت: بايد حد زند هشيار مردم، مست را
گفت: هشياري بيار اينجا كسي هشيار نيست!
«پروين اعتصامي»
افاضات:
اين شعر شايد يه جوري وصف الحال اوضاع پيچ در پيچ جهان ِ اطرافمان هست.
همه از چيزي مستند و ديگري رو به مستي و عدم هشياري متهم مي كنند! هيچكس انگشت اتهام رو به سمت خودش و افكار و انديشه ها و اعمالش نمي گيره.
براي پيدا كردن آدمهاي هشيار بايد خيلي زيرك بود، خيلي گشت، خيلي خون دل خورد.
انسانهاي هشيارنما كه مدعي ِبيداريند و آسمان و ريسمان مي بافند، فراوانند. خيلي ها آفتابه لگن هفت دست مي چينند ولي شام و ناهار هيچي.
خيلي ها مدينۀ فاضله را نشان مي دهند و بعد آدم رو به ناكجاآّباد حواله مي دهند.
و در اين ميانه «زيست جهان» ما هي داره پيچيده تر و پيچيده تر مي شه. بقول جناب «داريوش شايگان» ما داريم تبديل به يه لحافِ چهل تيكه مي شيم.
امّا با همه اين احوال زندگي رو دوست داریم. مي خوایم همه چيز و حس كنیم، زيستن رو بفهمیم، نفس بكشیم، عشق بورزیم و با همه دوستي و كمك كنیم، اگه اين هشيارنماها بزارن و از اين حرفها..
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
منزل ما دور نيست
ناقۀ سيّار من، آهوي تاتار من، درهم و دينار من، اندك و بسيار من، دولت بيدار من؛
تيز تَرَك گام زن، منزل ما دور نيست.
دلكش و زيباستي، شاهد و رعناستي، روكش حوراستي، غيرتِ ليلاستي، دختر صحراستي؛
تيز تَرَك گام زن، منزل ما دور نيست.
در تپش ِ آفتاب، غوطه زني در سراب، هم به شبِ ماهتاب، تند روي چون شهاب،
چشم تو ناديده خواب؛
تيز تَرَك گام زن، منزل ما دور نيست.
لكۀ آب روان، كشتي بي بادبان، مثل خضر راه دان، بر تو سبك هر گران، لَختِ دل ساربان؛
تيز تَرَك گام زن، منزل ما دور نيست.
سوز تو اندر زمام، ساز تو اندر خرام، بي خورش و تشنه كام، پا به سفر صبح و شام،
خسته شوي از مقام؛
تيز تَرَك گام زن، منزل ما دور نيست.
شام تو اندر يمن، صبح ِتو اندر قِرَن، ريگِ درشت وطن، پاي تو را ياسمن، اي چو غزال خُتَن؛
تيز تَرَك گام زن، منزل ما دور نيست.
مه ز سفر پا كشيد، در پس تل آرميد، صبح ز مشرق دميد، جامۀ شب بر دريد، باد ِبيابان وزيد؛
تيز تَرَك گام زن، منزل ما دور نيست.
نغمۀ من دلگشاي، زير و بمش جان فزاي، قافله ها را دراي، فتنه ربا فتنه زاي،
اي به حرم چهره ساي؛
تيز تَرَك گام زن، منزل ما دور نيست.
«اقبال لاهوري»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خواب من و رهِ افسانه
دیروز چشمانم را شستم و بیکباره یاد خواب دیشب افتادم و همه را جور ديگری می دیدم. خیلی عجیب بود.
خری را دیدم فخر می فرخت و مدعی بود در طویله از همه باسابقه تر است. ضمناً او بقدری زرنگ بود که بجای سواری دادن به ديگران، از آنها سواری می گرفت.
قوی سیاهی را دیدم که بچه هایش را در پرایدی سفید رنگ جای داده بود. ( یک لحظه بیاد پوپر و مثال معروفش در باره تئوری ابطالگرایی افتادم. حکم کلی ِ « همه قوها سفید هستند» با دیدن این قوی سیاه باطل شده بود)
ماهیی را دیدم در بانک مسکن و شهر سازی و توی راهروهای شهرداری، بالا و پائین می پرید و فریاد می کرد: آب کو؟ آب کو؟
اسبی را در بنگاه مسکن دیدم دندانهایش را مسواک زده و با دقّت می شمرد. او در طی اين همه سالی که می شناسمش هميشه معتقد بوده، بازار راکد و خوابیده است.
خفاشی را دیدم که پول می مکید. چشمانش از حرص پر خون و عینکی زیبا بر چهره داشت.
ماری را دیدم آرام میان ساختمانها می خزید و فلسفه می بافت. با ساختن هر ساختمان او پوست قدیمیش را در آن می گذاشت و پوستی نو را برای گذاشتن در ساختمانی دیگر، بر تن می کرد.
آهویی را دیدم بیمه نامه شخص ثالث را پر کرده و خیالش راحت بود. بوی معطر نافش فضای کوچه و خیابان را معطر می کرد.
عقابی را دیدم چشمانش را به پس مانده مردار دولت دوخته بود. تا بشکه های نفت هست او نیازی به شکار کردن نداشت.
طوطیی را دیدم برای جفتش ، جامعه شناسی علم بلغور می کرد. بنظر او کماکان علم بهتر از ثروت بود.
گوسفندی را دیدم خسته در صف نانوایی، بر سر نانوا فریاد می کشید تا نوبت را رعایت کند.
روباهی را دیدم برای صید و شکار، آموزشگاه دایر کرده بود. او ارتباط خوبی با طایفه شیران داشت تا در مواقع لزوم مالیات واقعی را نپردازد.
مورچه ای را دیدم فقط بفکر خودش بود. هر کس براحتی او را لگد می کرد. او معنای شکایت را نمی دانست.
شیری را دیدم با شکوه تمام در بالای تریبون، از میان غرش کر کننده اش، بوی متعفن قدرتِ فاسد به مشام می رسید. او معتقد بود که باید او را «عادل شاه» بخوانند.
خروس جنگیی را دیدم بدنبال سایتهای پورنو می گشت . خیلی ناراحت بود از اینکه نرینه اش را برای خوب جنگیدن، بریده بودند.
خوکی را دیدم میان نوشته های چرکین وبلاگش غلت می زد. جالب اینکه او همه را به خوک بودن متهم می کرد.
افاضات:
دیروز وقتی بخانه آمدم بسیار عصبی بودم. در برابر آینه آبی بصورتم زدم و بدقت بخودم نگریستم. قیافه ام طبیعی و معمولی بود. موهای مشکی، ابروانی پر پشت، چشمانی قهوه ای و خسته و...
پس چرا دیگران همه جور دیگری می نمودند. اندکی تأمل کردم و بعد جوابی بذهنم رسید.
من دیگران را از چشم خودم می دیدم و برای همین آنان را به اشکال مختلفی مشاهده کردم. اکنون برای دیدن خودم لازم بود از چشم دیگری به خودم نگاه کنم. راستی اگر آنان نیز چشمان خود را می شستند مرا چگونه می دیدند؟
جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت، رهِ افسانه زدند
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قانون مورفی
نگرش و تحلیل برخی از انسانها نسبت به پدیده ها و چیزها، همواره با نوعی یاس و بدبینی آمیخته است. آنان در توجه و پرداختن به هر موضوعی همیشه منفی ترین و تاریکترین وجه آن را در نظر می گیرند.
مثال معروف در این باره همان مثال ِ دیدن نیمه خالی لیوان است. در نگاه به یک لیوان که پر نیست هیچگاه نمی گویند: « این لیوان تا این مقدار پر است » بلکه همواره نیمه خالی لیوان را می بینند.
این افراد در قضاوتهای خود در باره فرآیندها و حوادث ِ مختلف اقتصادی، اجتماعی و... بدترین وضعیت و شرایط ممکن را در نظر می گیرند. مثلاً در مورد زمان لازم برای شروع و پایان فرآیندها، طولانی ترین زمان را در نظر می گیرند یا همواره احتمال می دهند که تمامی محاسبات و انتظارات جهت روی دادن فرآیندها از هر نظر غلط از کار در آید.
در یک صورت زیبا اولین چیزی که به نظر این افراد می آید عیب ها و نازیبائیهاست. در اولین نظر چشمان زیبا، ابروان متین و لبان را نمی بینند بلکه جوشها و کژیها برایشان جلوه می کند. اینها مانند مگس فقط بدنبال معایب و مشکلات هستند.
حکایت اینگونه افراد مانند شخص کوتوله و چاقالوی داستانهای گالیور است که بعد از وقوع هر حادثه ناگواری تکیه کلامش اینست : من می دونستم.... من می دونستم!
افاضات:
در زندگی روزمره با افراد مختلفی روبرو می شویم که بر اساس «قانون مورفی» زندگی می کنند. اینکه چه عواملی باعث می شود که انسانها مستعد و واجد چنین نگرشی در باره جهان پیرامون خود بشوند نیاز به تحلیل جدّی و عمیقی دارد.
عوامل اجتماعی و آموزشی از عمده ترین دلایل در این زمینه است. جامعه ای که در آن دروغ، دو رویی ، ماست مالی و پاچه خواری رواج دارد به رواج اینگونه نگرشهای منفی و بدبینانه دامن می زند. از نظر آموزشی نیز، دو نهاد خانواده و آموزش و پرورش تاثیر ویژه ای را بر روی فرد اعمال می کند.
تنها فایده این افراد اینست که ما را از خوشبینی مفرط باز می دارند و اینکه همه چیزها را کامل و تمام فرض کنیم یا اینکه احتمالاتِ خطا را در نظر نگرفته و محاسبات خود را تام و تمام، فرض کنیم. اینها به ما یاد آوری می کنند که همواره وجوه تاریکی و نقص چیزها، حوادث و پدیده ها را در نظر بگیریم.
در زیست جهانِ همیشه خوشبینی بر بدبینی ارجحیت داشته است و هیچوقت سعی نکرده ایم راجع به چیزها و حوادث بدبین باشیم. گر چه پنهان نمی کنیم که از این نگرش بارها ضربه خورده و فهمیده ایم که چقدر بعضی اوقات ساده لوح و خوش خیال هستیم و از این حرفها...
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 11:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|