دوران حکومت سخت گیرانه امیر مبارزالدین محمد با تعصب و خشونت همراه بود و زندگی حافظ را تلخ می ساخت شاعر آزرده حال بیشترین غزلهای آب دار خود را در مبارزه با ریاکاری و عوام فریبی با لحنی نیش دار و گزنده، تلویحاً خطاب به همین امیر ریاکار مظفری سروده و با کنایه و تمسخر او را «محتسب» خوانده است.
رند به فتوای فرد به مدد عقل ورزی، ام الفساد حرص را به زندان می افکند و این از لوازم آزادی و آزادگی اوست بخشنده و بخشاینده هم هست. این رند بسی آزمون و خطا می کند تا به مدد «تحصیل عشق و رندی» از بیراهه مجاز و غفلت و عادت و چاه سار طبیعت به شاه راه حقیقت و راستای راستی و از تنگنای نخوت و خودخواهی به فراخنای عزت نفس و دل آگاهی راه برود. رند و رندی و رندان در دیوان حافظ بیش از هشتاد بار به کار رفته است و خود همین بسامد بالا اهمیت این کلمه و مفهوم کلیدی را در شعر و نگرش حافظ نشان می دهد. اینک خصوصیات رندو رندی را آن چنان که از شعر حافظ بر می آید با نمونه هایی از شعر او، ملاحظه می کنیم:
۱) رندی قسمت و سرنوشت ازلی است.
آن نیست که حافظ را، رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین، تا روز پسین باشد
. □□□
بد رندان مگو ای شیخ و هشدار
که با حکم خدایی کینه داری
۲) رند اهل خوش دلی و خوش باشی است:
چون پیر شدی حافظ، از میکده بیرون شو
رندی و هوس تاکی، در عهد شباب اولی
□□□
می خواره و سرگشته و رندیم و نظر باز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
۳) رندی خواره و اهل خرابات است:
گر می فروش حاجت دندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند
□□□
عاشق و رندم و می خواره به آواز بلند
و این همه منصب از آن حور پریوش دارم
۴) رند نظرباز¤ و شاهد باز است:
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
□□□
خدا را کم نشین با خرقه پوشان
رخ از رندان بی سامان مپوشان
۵) نقطه ای مقابل زاهد و زهد است:
ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
□□□
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
□□□
ترسم که روز محشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه ی رند شرابخوار
۶) ضدصلاح و تقوی و توبه است:
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوی را
سماع وعظ کجا، نغمه ی رباب کجا؟!
□□□
من رند و عاشق، آن گاه توبه
استغفرالله- استغفرالله
۷) دشمن تزویر و ریاست:
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
□□□
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ریا بی نیاز کرد
۸) مصلحت بین و ملاحظه کار نیست:
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
□□□
تا چه بازی رخ نماید بیدقی¤ خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
۹) قلندر¤ هم هست:
سوی رندان قلندر به ره آورد سفر
دلق بسطامی و سجاده طامات بریم
□□□
بر در می کده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
۱۰) ملامتی است و منکر نام و ننگ است:
ما عاشق رند و مست و عالم سوزیم
با ما منشین و اگر نه بدنام شوی
□□□
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
□□□
از نام چه گویی که مرا نام ز ننگ است
و از نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
۱۱) عاشق است:
من ار چه عاشق و رند و مست و نامه سیاه
هزار شکر که یاران شهر بی گنهند
عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
12) رند هنری دیریاب است:
سالها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوای خرد، حرص به زندان کردم
□□□
فرصت شمار طریقه ی رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
13) رند در ظاهر گدا و راه نشین است و اهل جاه نیست:
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا، دیرمغان ما را بس
□□□
چون من گدای بی نشان، مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیش نهان، با رند بازاری کند
14) در باطن، مقام والا و افتخارآمیزی دارد:
در سفالین کاسه ی رندان به خواری منگرید
کاین حریفان خدمت جام جهان بین کرده اند
□□□
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلس رندان خبری نیست، که نیست
15) سرانجام اهل نیاز و رستگار است:
به صفای دل رندان صبوحی زدگان
بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز، به دارالسلام رفت
مهمترین و منسجم ترین تزی که حافظ دارد رندی است.