بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 09-03-2010
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید پاتوق متولدین دهه پنجاه و دهه شصت، اگر متولد دهه پنجاه و دهه شصتی بیا تو

پاتوق متولدین دهه پنجاه، اگر متولد دهه پنجاهی بیا تو


سلام و خوش آمدین


اینجا یاد دهه پنجاه و متولدینش رو گرامی میداریم.





این نوشته ها مربوط به یک گروه در فیس بوکه به اسم "شما یادتون نمیاد".



بیشتر اعضای گروه متولد دهه پنجاه هستند و یک عالمه خاطرات مشترک دارند که اونجا با هم به اشتراک میگذارند، اینها تعداد کمی از هزاران خاطره ای هست که افراد مختلف اونجا نوشتند. ممکنه بعضیهاش رو بزرگترها هم به یاد بیارن. امیدوارم خوشتون بیاد و شما هم یادتون بیاد !!! ؛







مربوط به خانومها

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم



شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم



شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !



شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...



شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو



شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....



شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود



شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد



شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون ))



شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم



شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.



شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده












مربوط به آقایون

شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...


شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه



شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم



شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی



شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشن



شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود



شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن



شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم




شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه



شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم



شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل




شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم



شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!



شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!




شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم



شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!



شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن



شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)





شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران



شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد



شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه



شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم



شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود



شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما )))



شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !



شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!



شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم



شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی



شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد



شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم



شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های قیرو آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم



شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند



شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد



شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم



شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی



شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش






شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه



شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو



شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.


تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!


آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان



شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:


آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم



شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم



شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن



شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)



شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم


همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه



شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...




شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه



شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرك خسته ميشه... بالهاشو زود ميبنده... روي گلها ميشينه... شعر ميخونه، ميخنده



شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد



شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی



شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه



شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است... قییییییییییییییییییییییییییییی ییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!


--------------------------------------------
تاپیک های مرتبط

یادش به خیر ها (عکس و وسائل قدیمی دوران بچگیهامون ) - پی سی سیتی

عکس کارتون های به یاد ماندنی - پی سی سیتی

خاطرات دوران دبستان - عکس درسهای خاطره انگیز اون موقع ها ... بابا آب داد ... کوکب خانم..موسیقی کارتون های دوران کودکیمان - پی سی سیتی

آدم آهنی و شاپرک ویتاتو ژیلینسکای - پی سی سیتی

تصاویری دیدنی کتاب فارسی 47 سال قبل... - پی سی سیتی

باز باران - شعر كامل باز باران از گلچين گيلاني (ياد دوران دبستان ...
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face

ویرایش توسط دانه کولانه : 09-10-2010 در ساعت 12:25 AM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از امیر عباس انصاری به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 09-04-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

واییییییییییی ممنون جناب انصاری
من همه رو یادم میاددددددددد
بعد از خانوم خامنه هم خانوم رضایی مجری برنامه کودک شد
یا اینکه موقع دیکته هر وقت جمله تموم میشد خانوم معلم میگفت نقطه سر خط
باز باران با ترانه با گهر های فراوان میخورد بر بام خانه
صد دانه یاقوت دسته به دسته .........
زمان مفصر شدن هر کی یه هفته بود، خدا میدونه اون یه هفته که مفصر میشدیم هر روز مامانامون باید مانتو شلوار مدرسه رو میشستن چون گچ و تخته پاک کنو تو جیبمون میزاشتیم زنگ آخرم تو کیفمون میزاشتیمو با خودمون میبردیم خونه فردا بر میگردوندیم
هر روز قبل از اینکه معلم بیاد سر کلاس براش یه یادداشت رو تخته می نوشتیم
یا اینکه وسط تخته رو با یه خط عمودی مشخص میکردیم و یه طرف اسامی بچه های ساکت رو با عنوان خوب و طرف دیگه اسامی بچه های شلوغو با عنوان بد مینوشتیم کلی جلوی اسماشون ضربدر میزاشتیم
و ........
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 09-04-2010
Setare آواتار ها
Setare Setare آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926

875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اهم اهم!! با اجازه من دهه شصتی هستم اما تمام این چیزایی که نوشتین اقای انصاری ما هم داشتیماااااا
من همشو یادمه!!! مطمئنین که اینا برای دهه پنجاهه؟!
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 09-04-2010
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Asterah نمایش پست ها
اهم اهم!! با اجازه من دهه شصتی هستم اما تمام این چیزایی که نوشتین اقای انصاری ما هم داشتیماااااا
من همشو یادمه!!! مطمئنین که اینا برای دهه پنجاهه؟!
سلام بر همه دوستان
خانم آستیره مطمئنا شما هم اینها رو داشتین
ولی اینها در حقیقت یکجور نوستالوژی متولدین دهه پنجاه هم هست که با دهه شصت مشترکه
اواخر پنجاه و اوایل شصت
خوب من خودم مال نیمه دوم دهه هستم و اگر بنویسم:
شازم، مرد شش میلیون دلاری، کوجک، کلانتر، یک دلار برای تو، دلار سوراخ شده و خیلی چیزهای دیگه مطمئنا شما نداشتین، .... داشتین؟
منم نداشتم چون زمان انقلاب من تازه هفت ماهه بودم

ولی یک متولد سال 1350 تو سن چهار تا هفت سالگیش همه اینها رو داشته
ما هم از همون نسلیم
البته نوشته های بالا پست اول از یه گروه فیس بوکه اولش نوشتم خدمتتون
و اونهمه تکراری و تکراری و تکراری های صداوسیما و ملت ما باعث اشتراکات زیادی شده

ولی مثال بزنم، من خودم چیزی داشتم شما نداشتین:
من نه منم نه من منم
این سرم و این بدم
این عضلات گردنم
چراغ دارم توی سرم
خوبه که من روشن سرم
آستیره خانوم
دوران کودکی همش زیباییه
همش

این یادمه یه غول چراغ سر بود میخوند (خیلی محو و مبهم یادمه)
یادمه تا سال شصت و یک و دو کسی روسری نمیدونست چیه هرکی هرکی بود
یادمه وقت آزادی خرمشهر ملت خوب از خجالت هم تو رقص در اومدن
یادمه اکثر کوچه های تهرانپارس خاکی و اکثر زمینها ساخته نشده و خرابه بود و محل بازی بچه های محل
یادمه دبه و پیت به دست می رفتیم دم مغازه علی نفتی که ازش نفت کوپونی بگیریم
یادمه شیر دو تومن بود
نوشابه دو تومن خنک بیست و پنج زار
یادمه یه بار بابام بهم یه بیست تومنی نو و صاف آبی داد کلی باهاش چیز خریدم و با دوستام خوردم
یادمه تو کوچه ها کسایی با دوچرخه و پیاده یا با چرخ دستی بستنی و آلاسکا و فالوده می فروختند
لواشک و آلوچه و زغال اخته جلو مدرسه چه حالی میداد
لبو و باقالی گلپر و فانیس مک و از همه خوشمزه تر عدسی هایی که بوفه مدرسه با دو تومن به ما میداد
فقط بیست ریال دنیای بزرگی برای یه بچه مدرسه ای با روپوش آبی گل و گشاد و کله تراشیده و کتونی های یه سایز بزرگتر و شلوار پارچه ای چروک و چرک و کهنه و کیف کوله درب و داغونش که توش توپ فوتبال پلاستیکیش بود رو میساخت
یادش بخیر وقتی که اذان از تلویزیون پخش میشد
بچه ها اذان می خوندن و انصافا چه خوب هم می خوندند
یادش بخیر وقتی صبح جمعه با شما از رادیو همه خانه ها با صدای بلند پخش میشد:
نقل از ویکی پدیا:
صبح جمعه با شما نام برنامه‌ای رادیویی بود که در دهه ۶۰ خورشیدی، از تهران پخش می‌شد. این برنامه به همت جمعی از هنرمندان صدا، مدت‌ها باب تفریح و خنده ایرانیان را در روز جمعه گشود. هم اکنون برنامه جمعه ایرانی جایگزین آن شده‌است.
این برنامه محبوبیت و مشهوریت خویش را مدیون تلاش‌های منوچهر نوذری است. او با اجرای نقش‌هایی چون آقای مُلَوَّن و آقای دست و دلباز مردم را به نشاط و خنده وامی‌داشت. مرحوم فرهنگ مهرپرور مدتها با این برنامه همکاری می‌کرد.


علاوه بر منوچهر نوذری، در این برنامه هنرمندانی مانند حسین عرفانی، شهلا ناظریان، مهین برزویی، شهروز ملک‌آرایی، منوچهر آذری، بیوک میرزایی، امیر حسین مدرس، علیرضا جاویدنیا، مینو غزنوی، پرویز ربیعی، پریچهر بهروان و زنده‌یادان کنعان کیانی، حسین امیرفضلی، پرویز نارنجی‌ها، فرهنگ مهرپرور، مهین دیهیم نقش‌آفرینی می‌کردنند.


خدا بیامرزتشون
فرهنگ مهرپرور (فسقلی) و منوچهر نوذری (استاد جاویدان ایران)

__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 09-04-2010
topic_sun آواتار ها
topic_sun topic_sun آنلاین نیست.
کاربر فعال بخش ادبیات
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 836
سپاسها: : 0

2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بله جناب امیر خان منم دهه شصتی هستم ولی همه رو یادم هست خیلی باحال بود مرسی


اولین روز دبستانی باز گرد
کودکی های شاد و خندان باز گرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند
درس های سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوجه فریادم کنید
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن وتفریقی نبود
ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق هارا خط بزن
__________________
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.

ویرایش توسط topic_sun : 09-04-2010 در ساعت 12:00 PM
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 09-04-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وای خدای من چه دورانی بود
همه ی اینا خوب یادمه
اما فقط ما مشهد صدای آژیر قرمز رو میشنیدیم اونطرف ها جنگی نبود به ظاهر . هفته ای دو بار 2 شنبه و 5 شنبه شهید میاوردن . داداش دوست منم شهید شد و کوچمون رو به اسم اون گذاشتن . یادش بخیر خانم خامنه ای و اون بچه ای که اول برنامه کودک قدم میزد با لیاس سفید ژیمناستیک. یادش بخیر سندباد .
دفتر مشقامون با حالا خیلی فرق داشت
ساده و تمیز و زیبا
با مداد مشکی و قرمز
کناره هاش هم گل و بلبل میکشیدیم
مقنعه هامون جلویش با ابر دوخته میشد تا صاف وایسته . اوه بوی کیف نو اول مدرسه دیوونم میکرد
اون روزی که امام خمینی فوت کرد داشتیم با بابا و ماندانا و مهدی و مامان صبحونه میخوردیم . بابا عشقش بود و اخبار ! حیاتی داشت اخبار میگفت که یهو گفت انالله و ... همه وا رفتیم از بغض توی صداش.....
من سوم راهنمایی بودم دو هفته قبل آبله مرغون بدی گرفته بودم که داشتم میمردم . نرفتم مدرسه دو هفته هم واسه عزاداری امام تعطیل شد کلا یه ماه تعطیل بودم..

یادش بخیر اون روزایی که همه با هم خاله خاله بازی میکردیم و از مامان غذای راستکی میگرفتیم میریختیم توی ظرف های بازیمون و میخوردیم
بچه های حالا اصلا کار و بازی گروهی بلد نیستن
یادش به خیر اون موقع ها کمیته بود یه چیزی مثل گشت ارشاد حالا...
شبکه ی سه که داشت افتتاح میشد کیف کرده بودیم که اوه داریم پیشرفت میکنیم
کامپیوتر یا نبود یا خیلی کم بود حتی توی اداره ها
به بابا گفته بودن مدیران مدرسه باید یه کامپیوتر بخرن و بیان اداره واسه آموزش کار با اون خدا رحمتش کنه......
یادش بخیر میرفتم واسه داداشم شیر پاستوریزه میخریدم دونه ای دو تومان ! از اون شیشه ای ها که عکس گاو داشت
گازکشی هم تازه اومده بود چه ذوقی میکردن مردم وقتی علمک های ( یا المک های ؟) گاز توی کوچه ها نصب میشد
بعدا میگم ادامه اش رو....
__________________

ویرایش توسط SonBol : 09-04-2010 در ساعت 03:03 PM
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 09-04-2010
Younes آواتار ها
Younes Younes آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,106
سپاسها: : 4

26 سپاس در 21 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Asterah نمایش پست ها
اهم اهم!! با اجازه من دهه شصتی هستم اما تمام این چیزایی که نوشتین اقای انصاری ما هم داشتیماااااا
من همشو یادمه!!! مطمئنین که اینا برای دهه پنجاهه؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط topic_sun نمایش پست ها
بله جناب امیر خان منم دهه شصتی هستم ولی همه رو یادم هست خیلی باحال بود مرسی


اولین روز دبستانی باز گرد
کودکی های شاد و خندان باز گرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند
درس های سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوجه فریادم کنید
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن وتفریقی نبود
ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق هارا خط بزن
به قول دختر خاله 4 سالم بچه ها محلشون ندین. بیاین برین تاپیک خودمون رو بزنیم.
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 09-04-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

میدونین چیه بچه ها
اینکه دهه ی پنجاه نوشته شده درسته
اما مثلا من متولد 54 هستم تا 4 سالگی هم که زیاد خاطره ای توی ذهن آدم نمیمونه
میشه 58 تا 60 - 2 سال فاصله هست پس مشترکات زیادی داریم
به نظرتون بهتر نیست تاپیک مخصوص دهه ی پنجاهی ها و شصتی ها باشه؟
مثلا من انقلاب یادم نمیاد ! سه ساله بودم
__________________

ویرایش توسط SonBol : 09-04-2010 در ساعت 01:19 PM
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 09-04-2010
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سلام
خوبین؟
اگر میخواستم شصت باشه که دهه نمی زدم
برن برا خودشون پاتوق بزنن با عنوان پاتوق دهه شصت
هدف این نیست تفکیک بشیم
هدف اینه کمی نوستالوژی هم داشته باشیم

الان همین یونس که اومده اغتشاش کرده کجا یه شیشه شیر موز دولتی خورده؟
بله شیر موز هم میدادن
شیر شیشه ای بزرگ دو تومن
شیر کاکائو کوچیک
گهگاه شیر موز تو همون شیشه شیر کاکائو
ماست سطلی از ماست بندی یا بقالی محل با سطل امانی!!
نوشابه زمزمو پپسی کولا و کانادادرای


یادش بخیر کانادا بعد حموم نمره جمعه ها



پپسی کولا بنوشید



کوکاکولا بنوشید (رو شیشه هاش برجسته زده بود کوکا کولا)



اینو کی یادشه؟ سون آپ؟





کی کیت کت اصل تو بسته بندی مقوائی و روکش آلومینیومی یادشه؟؟


میشناسینوشون؟؟

ا


چندتا کتابشو خوندین؟
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face

ویرایش توسط امیر عباس انصاری : 09-04-2010 در ساعت 01:50 PM دلیل: http://www.urbantitan.com:8080/wp-content/uploads/2010/04/tintin.jpg
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 09-04-2010
مهدی آواتار ها
مهدی مهدی آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال

 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552

4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Talking

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Asterah نمایش پست ها
اهم اهم!! با اجازه من دهه شصتی هستم اما تمام این چیزایی که نوشتین اقای انصاری ما هم داشتیماااااا
من همشو یادمه!!! مطمئنین که اینا برای دهه پنجاهه؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط SonBol 2561 نمایش پست ها
میدونین چیه بچه ها
اینکه دهه ی پنجاه نوشته شده درسته
اما مثلا من متولد 54 هستم تا 4 سالگی هم که زیاد خاطره ای توی ذهن آدم نمیمونه
میشه 58 تا 60 - 2 سال فاصله هست پس مشترکات زیادی داریم
به نظرتون بهتر نیست تاپیک مخصوص دهه ی پنجاهی ها و شصتی ها باشه؟
مثلا من انقلاب یادم نمیاد ! سه ساله بودم
منم موافقم
آقا امیر عباس خان عزیز
اسقف اعظم
ناظر کل

اسم تاپیک رو بذار 50 و 60 (البته از اواسط 50 تا اواسط 60 سوختند براقبلی و بعدی ها بکام شد که نوش جان قبول دارید؟)

ولی این پپسی کولا ما همیشه جعبه ای میگرفتیم هر تابستون
بعد پارسی کولا اومد ( دهه 60)
یادش بخیر
سر صف ناخن ها رو نگاه میکردند هر شنبه ( دهه 60)
تک تک یادمه ( دهه 60)
میگ میگ خیلی خاطره بود ( دهه 60)


__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها