بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > اخبار گوناگون > اخبار متفرقه

اخبار متفرقه در این قسمت اخبار متفرقه اخباری از زمینه های مختلف که گنجاندن آن در تالار های دیگر ممکن نبوده است قرار خواهند گرفت

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 05-21-2012
mohammad.90 آواتار ها
mohammad.90 mohammad.90 آنلاین نیست.
مدیر بخش ورزش
 
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,335
سپاسها: : 7,242

6,424 سپاس در 3,063 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض راز طول عمر پیرترین مرد ایران + عکس






تا به امروز، از خداوند 126 سال عمر گرفته است. به گفته اهالی روستای مهرآباد پیرمرد هنوز هم مثل زمان جوانی اش گوسفندان را برای چرا به دشت و بیابان می برد و هیچ وقت کسی او را ندیده که نشسته نماز بخواند.




مجله سرنخ:خاطرات زیادی را از گذشته های دور به خاطر دارد. زندگی اش آرام است و دوست ندارد لحظه ای از زندگی در روستا را با زندگی در شهر و درگیرشدن با دغدغه های شهری عوض کند. زندگی پرفراز و نشیبی داشته و تا به امروز، از خداوند 126 سال عمر گرفته است.

به گفته اهالی روستای مهرآباد پیرمرد هنوز هم مثل زمان جوانی اش گوسفندان را برای چرا به دشت و بیابان می برد و هیچ وقت کسی او را ندیده که نشسته نماز بخواند.

با وجود کهولت سن هنوز چهارشانه و سرحال است و همه اهالی روستا این مرد را به رفتارهای شایسته و سنجیده اش می شناسند. این خصوصیات عباس فلاح زاده پیرمردی از اهالی روستای مهرآباد یزد است که راز طول عمرش را تغذیه سالم و پیاده روی می داند.

سال 1279 بود که عباس فلاح زاده شناسنامه گرفت؛ البته در آن زمان عباس آقا یک نوزاد یک یا دو ماهه نبود و در 15 سالگی تازه صاحب شناسنامه شده بود. حالا با یک جمع و تفریق ساده می توان فهمید که پیرمرد 126 سال سن دارد و پیرترین مرد روستا و به احتمال زیاد کشورمان است. پیرمردی که لب به خوراکی های صنعتی نمیزند و ترجیح می دهد موادی که برای خورد و خوراکش استفاده می کند طبیعی باشند. از روغن حیوانی گرفته تا میوه و سبزیجات تازه.



گرفتن شناسنامه در سال 1279

برای رفتن به خانه پیرترین مرد ایران با 126 سال سن باید به روستای مهرآباد در شهرستان مهردشت استان یزد بروید. کافی است آدرس خانه پیرمرد را از اهالی روستا بپرسید تا انگشت ها به سمت خانه خشتی و ساده او نشانه برود.

پیرمرد 6 دختر دارد و یک پسر. این روزها یکی از بستگان پیرمرد به رحمت خدا رفته و او دل و دماغ صحبت کردن ندارد اما با این حال برایمان تعریف می کند: «در سال 1279 باری گرفتن شناسنامه اقدام کردم در حالی که آن زمان 15 سالم بود.»

در آن زمان خانواده عباس آقا در تلاش برای گرفتن شناسنامه نبودند و گرفتن شناسنامه به اندازه امروز اهمیت نداشت. او خیلی چیزها را در ذهنش به خاطر دارد. کشف حجاب در زمان رضاشاه، ملی شدن نفت در سال 1329، رفتن احمدشاه و حکومت پهلوی و شکل گرفتن انقلاب اسلامی بخشی از اتفاق های مهمی است که پیرمرد به خاطرش سپرده است.

عباس فلاح زاده می گوید: «زمان احمدشاه قاجار را به خاطر دارم. او با ماشین هایی آمده بود که دود زیادی می کردند.» عباس آقا زیاد در جریان کارهای حکومتی و مملکتی نبود. او در روستا زندگی می کرد و فاصله زیادی با شهر داشت و موضوعاتی که به خاطر دارد مربوط به شنیده هایش از مردم و دیگران است: «هیچ وقت یادم نمی رود یک سرداری در روستایمان بود به نام علی اکبرخان مفخم. او به خاطر کارهایی که در روستایمان انجام داد عنوان سرداری را از احمدشاه گرفت. احمدشاه به او یک لوح تقدیر داد که به دستخط خودش بود و یک تفنگ که قنداق آن طلاکوب بود و مدت ها مردم درباره آن تفنگ و دست نوشته احمدشاه حرف می زدند.»




غذای سالم و بدن سالم

عباس فلاح زاده زندگی ساده ای دارد و زیاد اهل دغدغه های شهری نیست. او سال هاست که در روستای مهرآباد زندگی می کند و اگر یک روز همراه پیرمرد شوید متوجه راز طول عمر او خواهید شد. او صبح زود برای خواندن نماز صبح بیدار می شود و بعد از آن با خوردن صبحانه ای ساده راهی دشت می شود. همراه با گوسفندانش.

او عادت دارد در هوای پاک روستا و دشت پیاده روی کرده و نفسی تازه کند. سعید عباس پناه نوه عمومی پیرمرد که بارها پای درددل های پیرمرد نشسته و با زندگی ساده او آشنایی دارد در این باره می گوید: «شاید باورتان نشود اما غذای پیرمرد نان و ماست و روغن حیوانی است. شاید ما امروز به روغن حیوانی لب نزنیم اما روزگاری روغن حیوانی خوراک اصلی مردم روستا بوده و آنها از خوردن آن لذت می بردند. به خصوص زمانی که برای چرای گوسفندان به دشت و بیابان می رفتند.»

سعید می گوید: «وقتی گوسفندی ذبح می شود پیرمرد روغن دمبه را به راحتی استفاده می کند. جالب است بدانید او اصلا لب به روغن نباتی و روغن های صنعتی نمی زند و به همه توصیه می کند که از اینگونه روغن ها برای پخت غذایشان استفاده نکنند. پیرمرد حتی تا به امروز قرص هم نخورده و اگر مشکلی پیدا کند ترجیح می دهد با داروهای گیاهی خودش را درمان کند. مثلا با دم کردن پونه و گیاهان دیگری که خاصیت درمانی دارند.»

پیرترین مرد ایران در ادامه حرف های آقای سعید می گوید: «من از گوشت مرغ هم استفاده نمی کنم مگر اینکه مرغش رسمی باشد نه مرغ هایی که در بیرون می فروشند.»

مرد سالخورده معتقد است مرغ های هورمونی برای بدن زیان دارد و او ترجیح می دهد به جای استفاده از گوشت مرغ که به نظرش مزه کاه می دهد، از گوشت قرمزی که از قربانی کردن گوسفندان خودش به دست می آید استفاده کند. شاید به خاطر همین خوراک سالم است که پیرمرد هنوز کمرش خم نشده و با 170 سانتی متر قد به گفته اطرافیانش نمازش را ایستاده می خواند. ریزش مو ندارد و موهایش نسبت به پیرمردان دیگر روستا زیاد سفید نشده و به اصطلاح جوگندمی است.




علی کریمی، تفنگچی قابل روستا

پیرترین مرد ایران خاطرات زیادی از گذشته روستا و اهالی سابق آن دارد. او یکی از خاطراتش را این طور برایمان تعریف می کند: «یک زمانی در روستا دزد و راهزن زیاد بود. یادم هست یک تفنگچی در روستایمان بود به نام علی کریمی. او تفنگچی قابلی بود و در همین حد برایتان بگویم که اگر یک سکه به آسمان پرتاب می کردید او سکه را میان زمین و آسمان نشانه می گرفت و تیرش خطا نمی رفت. یک روز که من مثل همیشه گوسفندان را برای چرا به دشت برده بودم راهزن ها به من حمله کردند و مرا به درختی بستند.»

در این میان چند نفر از اهالی روستا که شاهد این صحنه بودند خبر را به گوش تفنگچی روستا رساندند. علی کریمی هم خودش را به سرعت به محلی که عباس فلاح زاده را به درخت بسته بودند رساند. راهزن ها سه نفر بودند و علی به آنها گفت عباس را رها کنند: «خیلی ترسیده بودم. تفنگچی روستایمان به راهزن ها گفت اگر عباس را رها نکنید گوش اسبتان را نشانه می گیرم. راهزن ها این موضوع را جدی نگرفتند و علی کریمی با تفنگ گوش اسب های راهزن ها را نشانه گرفت.»

اما باز راهزن ها کوتاه نیامدند و این بار تفنگچی به آنها گفت می خواهید کلاهتان را هم هدف بگیرم: «در این میان راهزن ها که موضوع را جدی نگرفته بودند زدند زیر خنده و به تفنگچی گفتند اگر راست می گویی بزن. آنها کلاه های نمدی که به کلاه های ناصرخانی معروف بود روی سرشان گذاشته بودند.»

فلاح زاده نفسی عمیق می کشد و انگار که اتفاقات آن روز یک بار دیگر برایش زنده شده باشد ادامه می دهد: «این بار تفنگچی قابل روستایمان، کلاه های راهزنان را زد. شاید اگر آنها می دانستند کریمی چگونه مردی است هیچ گاه او را مسخره نمی کردند چراکه تفنگچی بعد از زدن کلاه ها سه تیر خلاص را در قلب راهزنان خالی کرد و من از آن مهلکه نجات پیدا کردم.»




وقتی امیر مفخم سردار می شود

البته این تنها باری نبود که راهزن ها به روستای مهرآباد حمله کردند. یک بار هم یکی از بستگان عباس فلاح زاده به دام آنها افتاد و این بار عباس بود که خبر را به گوش علی کریمی، تفنگچی روستا رساند.

کریمی بار دیگر راهزن را از فاصله ای دور نشانه گرفت و او را از پا درآورد. عباس آقا می گوید: «آن زمان راهزن خیلی زیاد بود و یک بار علی اکبر مفخم که فرماندهی و حمایت از روستا در دسترش بود راهزنان را از پا درآورد.

پیرمرد ماجرای عجیب و شگفت آوری را تعریف می کند و می گوید: «در حقیقت تعداد زیادی راهزن در حدود 70 نفر به روستاها حمله می بردند و اموال مردم را از آنها می گرفتند و پس از آزار و اذیتشان روستا را ترک می کردند. اما وقتی این راهزنان به روستای ما رسیدند امیر مفخم که آن زمان هنوز عنوان سرداری نداشت به راهزنان حمله برد و آنها را از پا درآورد و آرامش بار دیگر به روستاها بازگشت. اما موضوع جالب اینجا بود که این راهزنان یک بار شتر به همراه داشتند که «وقتی افراد مفخم در حال تجسس آن بودند کودک 3 ساله ای را پیدا می کنند که خشکش کرده بودند و داخل شکم آن پر از جواهرات بود، «بعد از این ماجرا، احمدشاه قاجار زمانی که متوجه شد امیرمفخم دست به چنین کاری زده از او تقدیر کرد و در لوح تقدیری از این مرد به عنوان سردار یاد کرد و به رسم تشکر به او تفنگی هدیه اد که قنداقش طلاکوب شده بود.»

دیگر از آن زمان بود که همه به امیرمفخم می گفتند سردار امیرمفخم. فلاح زاده زمان شیوع طاعون را هم به خاطر دارد. او حتی پدر و مادرش را در طاعون از دست داد و زیر دست یکی از برادرها و یکی دیگر از بستگانش بزرگ شد.

در سن 45 سالگی ازدواج کرد. زنش 30 سال از خودش کوچکتر است و او حالا در حدود 70 نوه و نتیجه دارد. او از زندگی آرامی که دارد راضی است و خدا را به خاطر طول عمر و زندگی سالمی که به او داده است شکر می کند.
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ،
از لطف به سوی ما نیایی

هرگه که ترا دهیم دردی ،
نالان شوی و به سویم ایی

هر دم که ترا دهم شفایی ،
یاغی شوی و دگر نیایی . . .
ای بنده تو سخت بیوفایی ...
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از mohammad.90 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها