تعريف
زوجهاي کارآفرين (CO-PRENEURS) به زوجهايي گفته مي شود که همزمان و با هم مديريت امور زندگي و کسب و کار را برعهده مي گيرند. آمار و گزارشها نشان مي دهد که تعداد زوجهاي کارآفرين در ايالات متحده آمريکا رو به افزايش است. تخمين زده مي شود که صاحبان نزديک به يک ميليون کسب و کار زن و شوهري هستند که با هم شريکند. (TOMPSON, AND TOMPSON, 2000,p2)
زوجهاي کارآفرين با يک نوع چالش مواجه هستند، به طوري که همزمان اهداف زندگي کاري و خانوادگي را با تناقض و مشکل مواجه مي سازد. صاحبان کسب و کارهاي خانوادگي اينگونه توصيف مي شونـــد: تصميم گيرنده يک نفر است، در حالي که هر دو سختکوش و پرکار بوده و آينده نگر هستند. داشتن ازدواج موفقيت آميز مستلزم گذراندن اوقات بيشتر باهم، حمايت دوجانبه از يکديگر در تمام لحظات زندگي و تمرکز لحظات بيشتر زندگي جهت پيوند و ارتباط بيشتر است.
کارآفريني مشترک به صورت يک مسئله کلي و عمومي در حال افزايش است؛ باوجود اين، پرداختن به آن در حوزه عمل بسيار مشکل مي باشد. تفکر و شناختي که امروزه درباره کارآفريني مشترک وجود دارد، بيشتر از روي حکايتها و داستانهايي که در اين زمينه بوده، باقي مانده است. فقط مقدار ناچيزي از مطالعات دانشگــاهي به بغرنجي ها و پيچيدگي هايي که در اداره کسب و کار و روابط شخصي و خانوادگي وجود داشته و زن و شوهر با موفقيت هر دو مورد را اداره کرده اند، پرداخته اند. مارشاک (2000) اشاره مي کند که درباره اين جمعيت (زوجهاي کارآفرين) تحقيق جامع و مناسبي انجام نشده است. وي دلايل عدم پرداختن تحقيقات دانشگاهي به اين موضوع را ناشي از وجود افسانه در فرهنگ که «حوزه و قلمرو کار و زندگي خانوادگي بايد جدا باشد»؛ مي داند.
در نشريات بازرگاني نسبت به اين موضوع تا حدي توجه بيشتري شده است و معمولاً از ديدگاه تجويزي (PREIVE) بررسي شده است. برحسب مصاحبه هاي انجام شده و نمونه هاي در دسترس، ده ها مقاله، قدمها و مهارتهاي مورد نياز براي ادغام زندگي زناشويي با کسب و کار را گزارش کرده اند. در بسياري از مقالاتي که در نشريات معتبر به اين موضوع پرداخته شده است؛ معمولاً نويسندگان اين نوع مقالات به متغير وابسته (عملکرد سازماني در اين نمونه) اشاره کرده اند و به ندرت رفتار زوجهاي کارآفرين موفق را با زوجهاي کارآفرين ناموفق مقايسه کرده اند. بيشتر مقالاتي که در اين زمينه تدوين شده است؛ کسب و کارهاي موفق را که توسط زوجيـن اداره مي شود، شناسايـي کــرده اند که چگونه آنها با مهارت و تردستي وظايف کسب و کار و زندگي زناشويي را انجام داده اند.
البته در اين زمينه استثناهايي هم وجود دارد که در زير اشاره خواهد شد. در اينجـــا خلاصه اي از تحقيقاتي ارائه مي شود که در زمينه زوجهاي کارآفرين وجود دارد. در اين تحقيقات نشان داده مي شود که کارآفريني مشترک چگونه کيفيت زندگي زناشويي را بالا برده و رضايت از آن را به دنبال دارد. در اين مقاله به نقاط مشترک و سازگار زوجهاي کارآفرين و عدم توافقها و ناسازگاريهاي بين آنها اشاره شده است. و همچنين در اين قسمت عوامل تعيين کننده موفقيت زوجهاي کارآفرين نيز بررسي مي شود. منظور نويسندگان در غالب فرضياتي مطرح شده است که دو پيامد مهم متغيرهاي مورد مطالعه پژوهش هستند: کيفيت زندگي زناشويي و عملکرد کسب و کار. همان طوري که مي دانيم اين دو موضوع کاملاً و متقابلاً بر همديگر تاثير مي گذارند.
کارکردن با همديگر به زوجها اين امکان را مي دهد که ويژگيهاي شخصيتي متفاوت همديگر را بپوشانند و مکمل يکديگر باشند. ممکن است يکي از طرفين گشــاده رو و ريسک پذير باشد و در حالي که ديگري در کسب و کار محافظه کارانه عمل کند. در اين صورت بين اين دو نفر رابطه اي شکل مي گيرد که برايشان مهم نيست حتي اگر 24 ساعت با همديگر باشند. در حالي که بيشتر زوجها 70 درصد از اين ساعت را از همديگر جدا هستند (TOMPSON, AND TOMPSON, 2000,p2) .
موفقيت بسياري از زوجهاي کارآفرين ناشي از تحمل بيشتر و تکميل نقاط ضعف يکديگر باتوجه به شناختي که از هم دارند ميسر مي شود. ممکن است يکي از زوجها بسيار خوشبينانه بوده و روابط عمومي بسيار قوي داشته باشد و ديگري ممکن است نسبتاً بدبين بوده اما از مهارتهاي فني بالايي برخوردار باشد. به همين دليل مي توان گفت که عامل و کليد اصلي موفقيت آنان از تفاوتهايي است که در ويژگيهاي شخصيتي و توانائيهايشان است و مهمتر از آن، قبول و تحمل اين تفاوتها است.
براي هيچ کدام از زوجها هيچ شريکي غيراز آنها نمي تواند امور و مسائل شان را آنگونه که هست درک کند، چون کار و زندگي شان مشترک است. به عنوان مثال، اگر بچه شان مريض شود، آن چيزي که در ابتدا برايشان مهم است فرزندشان است و آنچه که در درجه دوم اهميت قرار دارد مسائل مربوط به کسب و کارشان است.
تدوين و رعايت مقررات اساسي براي سلامت رواني کارکنان (SANITY) در جايي که شرکت متعلق به زوجهاست بسيار ضروري و مهم است. چرا که کارکردن براي شرکتهايي که صاحبان آنها زن و شوهر باشند ممکن است براي کارکنان گيج کننده باشد بخصوص اين امر در مواردي مهم و صادق است که کارکنان ندانند که رئيس اصلي شرکت کدام يک است.
يکي از سخت ترين و دشوارترين بخش در راه اندازي و اداره کسب و کار با همسر خود جايي است که روابط شخصي و خانوادگي را در محيط کار کاملاً کنار بگذارند.
در گذشته، فرض براين بود که هر شخصي بايد شخصيت چندگانه اي داشته باشد و در محل کارش خيلي حرفه اي عمل کرده و هنگامي که به خانه بر مي گردد صميمي برخورد کند. اما امروزه اين نوع نقش بازي کردن کنار گذاشته شده است و زوجها ممکن است در محل کارشان از شام که در خانه خواهند خورد صحبت کنند و يا در تعطيلات و آخر هفته کارهاي مربوط به کسب و کارشان را ادامه دهند.
بنابراين، مي توان گفت که اين مسئله ضرورتاً کار اشتباهي نيست که زوجها تمام وقت (در محل کار و خانه) درباره کسب و کارشان صحبت کنند. چرا که بعضي زوجها از اين طريق هم روابط زناشويي و هم امور مربوط به کسب و کارشان را ارتقاء مي بخشند، يعني راه اندازي کسب و کار باعث تقويت ارتبـاط في مابين مي شود و اين مسئله به مانند مشارکت در يک سرگرمي و تفريح است.
البته در بعضي موارد اين خطر هم وجود دارد که اگر زوجها تمام وقت شان را به صحبت و امور مربوط به کسب و کار مشترکشان اختصاص دهند عشق و علاقه به ازدواج و زندگي در آنان به سردي (DAMPEN) گرايد.
و بالاخره مي توان گفت که زوجهايي که با همديگر کار مي کنند هيچ راز وسري ندارند که از همديگر بپوشانند. در حالي که هنگامي که کار و زندگي خانوادگي خيلي از هم فاصله داشته باشد ، هريک از زوجها نمي دانند که ديگري اکثر وقت خود را چه کار مي کند. در حالي که وقتي باهم باشند از همديگر شناخت و اطلاع بيشتري پيدا مي کنند.