بازگشت   پی سی سیتی > مقالات و مباحث علمی > مقالات و موضوعات علمی

مقالات و موضوعات علمی در این تالار مقالات و مطالب علمی قرار داده خواهد شد توجه شود که مقالات علمی و دانشگاهی با اخبار علمی تفاوت دارد و بخش مربوطه ی اخبار علمی به صورت جداگانه ایجاد شده است

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض وحدت علم

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از www.ephilosophy.ws


ما، در كنار هم، در يك جهان طبيعي، هرچند پيچيده، زندگي مي كنيم و دانش علمي ما از آن هم بايد به همين نحو، يكي شده باشد. اما، در حال حاضر، علوم مجموعاً ساختاري بسيار پيچيده را تشكيل مي دهند، كه قسمت هايي از آن با هم ارتباطات دارند، قسمت هايي ارتباطي ندارند و قسمت هايي هم ناسازگارند. اين شرايط را چگونه بايد توضيح داد و از وحدت در علم چه انتظاري مي توان داشت؟
در دوران گذشته فرض رايجي وجود داشت كه بايد روش علمي عام و منحصر بفردي وجود داشته باشد كه دانش علمي عام و منحصربفردي ايجاد مي كند. هم وحدت روشي و هم وحدت توصيفي، تلويحاً، پذيرفته مي شد. اما چگونه ممكن است علوم اجتماعي را با محتواي هنجاري و فرهنگي شان با علمي توصيفي، غير فرهنگي و طبيعي يكي شود؟ حتي ادعا شده است كه علوم شناختي، هم در روش و هم در محتوا، از علوم طبيعي مستقل هستند، زيرا علوم شناختي به كار با نمادهاي منطقي هستند، در حالي كه علوم طبيعي به علل طبيعي مي پردازند. و گفته شده است كه در ميان علوم طبيعي، علوم زيستي كه به سيستم هاي انطباقي و فرآيندهاي برگشت ناپذير و مسرفانه توجه دارند، از فيزيك مستقل و حتي با آن متناقض هستند. حتي در درون فيزيك، تفاوت هاي زيادي در ميان روش و نظريه ذره اي و ميداني وجود دارد (زير را ببينيد). اين تفاوت ها را چگونه بايد درك/حل كرد؟

شرايط فعلي علم ممكن است يك يا چند تا از توضيحات متمايز زير را داشته باشد. ممكن است (1) ناكامل بودن و خطاي جزئي علم معاصر، (2) فقدان وحدت در جهان ما، (3) ماهيت توصيفي را كه موجودات متناهي مي توانند از جهاني متحد اما پيچيده بسازند، منعكس نمايد. ماهيت اين توضيحات چيست؟ تا چه حدي مصداق دارند، يا بايد داشته باشند؟

نمي توان انتظار داشت كه در اين فرصت كوتاه اين مسائل پيچيده را به قدر كفايت مورد بررسي قرار داد. هدف بحث زير، فقط طرح مسائل و بيان چند نكته مهم است كه بتوان از آن، به كار ادامه داد.
__________________

ویرایش توسط SonBol : 04-15-2008 در ساعت 10:48 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وحدت علم در سنت تاريخي فلسفي
هرچند دانشمندان، اغلب، طالب وحدت بوده اند و آموزنده است كه نظام هاي علمي ايشان به تفصيل مورد بررسي قرار گيرد (در اين جا، اين امر به نيوتن محدود شده است، زير را ببينيد)، اما فيلسوفان نيز اغلب در صدد ارائه تضميني عام و پيشيني براي وحدت در دانش عمومي و يكي شده بوده اند. افلاطون، در ميان آن علوم رياضي كه نه فقط كاربردي داشتند بلكه دريافتي راستين از هستي نيز در آن ها وجود داشت، علمي برتر يعني ديالكتيك را ممتاز ساخت كه اصول اساسي علوم ديگر را نه قطعي گه مفروض مي داند و از آن ها به يك اصل قطعي عمومي يعني مثال خير مي رسد كه تمام علوم و هر معرفت راستيني، منطقاً، از آن حاصل مي گردد. در مقابل، از نظر ارسطو، هرچند علمِي براي تمام هستي، متافيزيك، وجود دارد، اين علم فقط اصول عمومي و آن قيود عام هستي را ارائه مي نمايد كه منطق را به طرزي بي ابهام به كار بردني مي سازد (مثلاً، اين كه هيچ دو شيئي در يك زمان در يك نقطه نيستند). هرچند، هر علم خاص، مصداقي از اين اصول است اما مصداقي منحصر به فرد است كه به طرزي بارز از علوم ديگر متفاوت است و بر خلاف متافيزيك، اصول اساسي اين علوم، برهان پذير نيستند.
از نظر كانت، عقل به طرزي روشمندانه در جستجوي وحدت است و زمينه هاي پيشنهادي آن از ساده انگاري عملگرايانه تا ضرورت واقعيت يكي شده را در بر مي گيرد. براساس خوانش اخير، اين يك شرط روشي است كه علم يكي شده باشد، زيرا پيش فرض اصول اساسي آن، كاربرد تجربي مقولات كانتي است كه بدين ترتيب به آن ها هم ضرورت و هم وحدت مي بخشد، زيرا فقط در اين صورت است كه مي توان جهان منسجمي از اشياء را بيان كرد. براساس خوانش اول، به تعميم هاي تجربي فقط هنگامي كه به در علمي يكي شده سازمان پذير شوند، وضعيت قانون پيدا مي كنند. اين دو رويكرد معاصر هستند: در هر يك از اين دو راه، ساختن علم، ساختن نظامي يكي شده است (Kitcher 1994).
ويول اساساً در اين سنت بود كه پيوند امور واقع و سپس استقرائاتي را كه به يگانگي بيشتر از طريق حذف پارامترها و يا قوانين و هستي شناسي هاي متمايز منتهي مي شد، دنبال كرد. مثلاً، نيوتن نشان مي دهد كه مدارهاي آسماني گوناگون با قانون گرانش به هم پيوند مي يابند كه پديده هاي ديناميكي زميني و كاملاً متمايز نيز از آن استنتاج مي شوند؛ پس استنتاج قانون عمومي گرانش، نمايانگر استقرايي قدرتمند است كه ثابتي جهاني را آشكار مي سازد. او نيز كه مانند كانت ملهم از نيوتن بود، معتقد بود كه هدف علم بايد يگانگي ژرفي باشد كه نشانه آن آشكارسازي ثابت هاي بنياديني است كه اشكال قوانين عمومي را ويژه مي سازند.
از نظر اثبات گرايان منطقي/ تجربه گرايان، كه مسئول پروژه دائره المعارف علوم يكي شده بودند، مي بايست به وحدت علم از طريق انتخاب چارچوب فلسفي، تضميني شبه كانتي داده شود. شرط معقوليت آن بود كه تمام علوم به زبان صوري منحصربفردي (معمولاً، نظان صوري- استنتاجي محمولي) بيان شود كه مي بايست در درون آن علم را چونان نظريه هايي اصل موضوعي به طرزي استنتاجي نظام مند ساخت. هر نظريه را مي بايست به طرزي استقرايي از پايه گزاره هاي مشاهدتي خالص و بي نقص، نخست فيزيك، سپس شيمي، زيست شناسي و آن گاه علوم اجتماعي كه تصور مي شود، منطقاً و متقابلاً سازگارند (به معني سازگاري هيومي امور واقع)، استنتاج كرد. برعكس، هر نظريه منطقاً به نظريه مقدم بر آن تقليل مي يايد و بدين ترتيب، وحدت صوري علم تضمين مي گردد (تذكر: اين تقليل اشياء است كه شامل هر دو تقليل جوهري و عرضي مي شود (كاوسي، 1997)؛ تقليل نظام هاي پيچيده، متضمن تقليل كاركردي نيز هست (هوكر، 1981)). بدين ترتيب در اين جا و در سنت تحليلي بعدي، تقليل در كانون مفهوم وحدت علم قرار داشت.
در اني اواخر سنت نظام سازي كانتي- ويولي كه در آن تقليل منطقي تجربه گرايي جاي خود را به استنباط نظام توضيحي يكي شده داد. مدل تجربه گرايانه توضيح به مثابه استنتاج ساده از قانون، جاي خود را به استنتاج از نظام يكي شده داد. تقليل مي تواند نقش مهمي ايفا نمايد اما معمولاً چنين نقشي ندارد. خوانشي تاريخي از ديالكتيك نيز وجود دارد كه به دريافت هاي كاملاً متفاوتي از وحدت منتهي مي شود. ايده اليسم هگلي و در پي آن ماتريالسم تاريخي (ماركس، انگلس، لنين) در عين حال به بنيادين بودن وحدت و اعراض متضاد (مثل يكساني، اختلاف) حكم مي كنند، كه وحدت مورد اخير به رشد تاريخي، پويايي ذاتي مي دهد. اين دريافت را مي توان تا سنت ديني و متافيزيكي باستاني رساند كه وحدت اضداد را سرشت بنيادين جهان و درك آن وحدت را معيار اساسي معرفتي مي داند كه به طرزي آرماني كامل شده باشد. علم در ديالكتيك تاريخي، روش و متافيزيكي يكي شده دارد، اما محتويات خاص آن، به وحدت هاي ناقص و پيچيده اضداد در كل هاي متناهي “انداموار” مربوط مي شود.
سنن تجربه گرايي منطقي، كانتي- ويويلي و ديالكتيك تاريخي، نماينده طيفي هستند كه از دريافت صوري محض از وحدت علم تا دريافتي جوهري را كه با وحدتي پويا در طبيعت متناظر است، در برمي گيرد. بدين ترتيب، بحث تاريخي وحدت، همين موضوعات را به مثابه بحث نظام مند آغازين مطرح مي سازد: حقيقت و وحدت وجود، و رابطه آن ها با وحدت محتوي و روش لازم براي معرفت ما به وجود. پس بازگرديم به بحث نظام مند.
__________________
__________________

ویرایش توسط SonBol : 04-15-2008 در ساعت 10:58 AM
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حقيقت و وحدت
حقيقت واحد است اما خطا بسيار. بحث پارمنيدي به كنار، اين يكي بودن از منحصر به فرد بودن است نه لزوماً از وحدت. حقيقت براي وحدت كافي نيست، مگر آن كه جهان يكي شده باشد و بتوان دانست كه چنين است، اما خطا مي تواند براي عدم وحدت، حتي در جهاني يكي شده يا (با احتمال كمتر) براي باورهاي يكي شده اما خطا، كفايت كند. به همين نحو، ناكامل بودن مي تواند عدم وحدت ارتباطات مفقوده را مشخص سازد؛ مانند فيلي كه هفت مرد كور آن را توصيف مي كردند، براي هر واقعيت پيچيده اي مي توان توصيف هاي ناقص بسيار متفاوتي ارائه كرد- ويژگي توضيح (1) براي عدم وحدت در علم از همين جا ناشي مي شود.
__________________
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وحدت هستي شناختي
بازگرديم به توضيح (2)؛ آن چه بايد از وحدت علم انتظار داشته باشيم به وحدت هستي شناختي اين جهان بستگي دارد، هرچند به وسيله آن تعيين نمي شود، زيرا اين جهان است كه موضوع توصيف علمي قرار گرفته است.

پارمنيدس مي گفت تمام هستي بايد واحد باشد، زيرا هستي نمي تواند به طرزي منسجم در مرزي با نيستي سهيم گردد. اين وحدتي است سازگار با تنوع اعراض و اگر جا-گاه در هستي منظور شود، حتي با اتميسم. پارمنيدس موضوع اخير را نمي پذيرفت؛ از نظر وي تغيير، و زمان، توهم بودند (و نه “درجات وجود”) و فضاي اشغال نشده خلأ ناممكن خود وجود بود. آيا اين موضعي يكي شده تر بود؟ از اين برهان ها هر نتيجه اي گرفته شود، باز هم نشان مي دهند كه وحدت پيچيده است. وحدت جهان، همان طور كه هست، چهار بعد متفاوت دارد: وحدت فضا-زماني، وحدت جوهري، ساختار يكي شده اعراض آن، و وحدت پوياي آن
__________________
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وحدت فضا-زماني:
هرچند از لحاظ فلسفي محل نزاع نيست، اما جهان آشكارا قطع فضاي منحصر به فردي است؛ هرچند مانند “كفي” كوانتمي از لحاظ ساختاري پيچيده است، ارتباطي سينماتيكي را نشان مي دهد. به طريق اولي، ملاحظات مشابهي در مورد زمان مصداق دارد، حتي اگر ثابت شود كه زمان دو بعدي است. اما، گذار از مكانيك نيوتني به مكانيك نسبيتي نشان دهنده افزايش وحدت است زيرا جا- گاه هرچند از لحاظ ساختاري پيچيده تر است، اكنون به قطعه اي واحد تبديل مي شود كه از لحاظ صوري با تقارن هاي بيشتري نمايش داده مي شود؛ گروه هاي كلاسيك، حالت هاي خاص و تبهگن گروه هاي متقارن نسبيتي هستند (هرچند فقط در مرز غير نسبيتي).
__________________
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وحدت جوهري:
در علم، حداقل دو هستي شناسي جوهري متفاوت وجود دارد. ميداني تمام فضا و زمان را پر مي كند (شايد به استثناي وضعيت هاي ميدان صفر براي ميدان هاي غيرپارمنيدي). فقط يك تفاوت وجود دارد. حركت بازتوليد متوالي الگوي فضاي متفاوتي است و تغيير معمولاً گونه اي پيچيده تر از همين امر است. اتم ها (ذرات) اشيائي منفصل و موضعي هستند كه هويت آن ها را عدم تقاطع مسيرهاي فضا- زماني شان تضمين مي كند و بنابراين مستقل از ويژگي هاي آن هاست. در جايي كه ويژگي هاي اتمي پايدار هستند، هر تغييري به بازآرايي فضايي تقليل مي يابد. اين ها دو نوع بسيار متفاوت از وحدت هستند. نظريه هاي كوانتمي، به ويژه نظريه ميدان كوانتمي، در قياس با نظريه هاي غيركوانتمي، تقارن هاي قوي تري را نشان مي دهند و مي توان بر اين اساس گفت كه، مانند فضا- زمان نسبيتي در قياس با فضا- زمان كلاسيك- يكي شده تر هستند. اما بدين سؤال هنوز پاسخ داده نشده كه آيا نظريه كوانتمي نوع سومي از وحدت هستي شناختي را تشكيل مي دهد و به ويژه نوعي كه (همان طور كه ادعا شده است) تمايز ميدان/ذره را از ميان بر مي دارد و اگر پاسخ مثبت است، چگونه.
__________________
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وحدت ويژگي:
هر دو هستي شناسي ميداني و اتمي، مي توانند تنوع ويژگي ها را نشان دهند. ممكن است هم زمان ميدان هاي متعددي وجود داشته باشند كه از يكديگر مستقل يا در حال اندركنش با يكديگر باشند. استقلال آن ها از يكديگر، نشان دهنده عدم وحدتي بنيادي در ويژگي هاست. اندركنش، كه معادل است با پيوند يك ميدان با ويژگي هاي ميداني متعدد، به دليل آن كه هر اندركنشي به قانوني وادارنده نياز دارد، وحدت وابستگي متقابل را نشان مي دهد. به همين نحو، اتم هاي جهان اتمي ممكن است، هم در ميان اتم ها و هم در طي زمان براي يك اتم واحد، ويژگي هاي متفاوتي را به نمايش بگذارند. تقسيم اتم ها به انواع طبيعي كه هر يك با خوشه ويژگي هاي متمايز و پايدار خود مشخص گرديده، فقط يك بديل است، هرچند بديلي است كه معمولاً مفروض گرفته مي شود. اتم ها ممكن است (متقابلاً يا به وضعي ديگر) مستقل باشند كه عدم وحدت در ويژگي هاست، يا ممكن است با يكديگر اندركنش داشته باشند كه باز هم نمايانگر وحدت وابستگي متقابل تحت قوانين وادارنده است.
در هردو مورد، بايد كاهش تعداد ويژگي هاي اساسي را با افزايش تقاضا براي تقليل به منظور توضيح تنوع ويژگي ماكروسكوپي، جبران كرد. بازآرايي فضايي تعداد كم تري از انواع طبيعي اتم ها، قيود سختي بر تقليل تحميل مي كند، اما مثلاً در شيمي ساختماني كه در آن فقط سه نوع طبيعي (پروتون، نوترون و الكترون) داده شده، موفق بوده است. اما برنامه اي مشابه با برنامه اينشتاين كه ويژگي هاي جرم و انرژي را يكي كرد و هر دو را با ويژگي هندسي انحناي فضا-زمان يكسان دانست و در نتيجه آن را به يكي سازي تمام ويژگي هاي اساسي و معلوم به مثابه ساختاري منحصر به فرد، هندسي و يازده بعدي گسترش داد، براي هندسي سازي تمام ويژگي هاي ميداني وجود ندارد. در اين جا، وحدت ويژگي ها و فضا-زمان به طريقي چنان عميق با هم مربوط مي شوند كه در هستي شناسي اتمي ممكن نيست. در روايت كوانتمي، اين وحدت هندسي، از بعد ديگر و پوياتري برخوردار است: تمام قوانين نيرو، تحت شرايط مناسب (شرايط مهبانگ) به يك قانون تقليل مي يابند و فقط با باز شده فضا-زمان و كاهش دما و چگالي به صورت نيروهايي متمايز مي شوند كه ما مي شناسيم (هسته اي قوي و ضعيف، الكترومغناطيسي، گرانشي).
طبيعت گرايان استراليايي-انگليسي، (به ترتيب زماني) الكساندر، اندرسن و آرمسترانگ، فلسفه هايي را پديد آورده اند كه در آن ها اين ابعاد وحدت به طرزي آموزنده با هم پيوند مي يابند. طبيعت گرايي هر سه از تأكيد آن ها بر اين نكته ناشي مي شود كه خارج از فضا-زمان، واقعيت نهايي و چارچوب يكي كننده، هستي نيست. تنوع از ويژگي ها حاصل مي گردد. جهان الكساندر سرشار از الگوهاي به سامان ويژگي هاي بنيادي فيزيكي است و اين ويژگي ها مي توانند به نوبه خود از ظهور راستين ويژگي هاي جديد در كل هاي پيچيده حمايت نمايند. شعور، ذهن و حتي خداي طبيعي، بخشي از تنوعي غني هستند كه با افزايش پيچيدگي پديد مي آيد. اندرسن، با تأكيد بر اين كه هرچيز (به طور دقيقتر، هر “گزاره”) كمپلكسي از فعاليت ها در منطقه اي فضا-زماني است، نظريه كمپلكس ها را باز هم بيشتر بسط داد. اما، وي، ضمن حمايت از برهان پيشيني به نفع آتئيسم، ظهور (و قسمت اعظم تقليل) را رد كرد. آرمسترانگ معتقد است كه ويژگي ها خود واقعي و پيچيده هستند و با هم ارتباط پيدا مي كنند و كمپلكس هايي را تشكيل مي دهند كه به وسيله اشياء مادي مجسم مي شوند. در عين حال، او برنامه ماترياليستي قوي براي تقليل ويژگي و جوهر فيزيك را مي پذيرد. هر سه فلسفه در وحدت فضا-زماني طبيعت گرايانه سهيم هستند، اما در چارچوب آن، دريافت هاي كاملاً متفاوتي را از وحدت ويژگي جهان پيچيده به نمايش مي گذارند.
__________________
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وحدت ديناميكي:
اگر جهان چنان باشد كه نظريه ميدان كوانتمي مي گويد، آن گاه وحدتي قوي در بنيان تنوع ماكروسكوپي قوانين ديناميكي وجود دارد. در نزد دياللكتيسين ها نيز معنايي به همين اندازه قوي، اما آشكارا متفاوت، از وحدت ديناميكي وجود دارد (كه در روايت هاي افلاطوني، هگلي و ماركسيستي هم متفاوت است)، كه در بنيان تنوع ماكروسكوپي قرار دارد. شايد، دريافت معاصر از سيستم هاي خودزايا، خودسامان، انطباقي پيچيده كه در سيستم هاي غيرخطي و برگشت ناپذيرِ دور از تعادل بنا شده اند، سازه اي كه در حال حاضر در علوم انقلابي پديد آورده است، در ميان آن ها قرار گيرد (اين كه آيا اين شكاف پر شده است، بي جواب خواهد ماند). در اين جا، تنوع ويژگي ها و فرآيندها به وحدت ديناميكي خاصي منتهي مي گردد كه آن قدر قوي هست كه بازساماندهي داخلي براي سازگاري خودبهبودگر و بيشتر (يادگيري) حمايت نمايد. تنوع ويژگي براي تنوع ديناميكي ضروري است.
افراد، معمولاً، سيستم هايي هستند كه ديناميك آن ها مجموعه اي مناسب از ناورداها را نشان مي دهد كه براي شناسايي و ويژه سازي آن ها به طرزي منحصر بفرد كفايت مي كند. ديناميك جسم صلب، جرم و هندسه را ناوردا مي گيرد، و مسيرهاي غير متقاطع فضا-زماني اجزاء، مبنايي بسنده براي تشخص و شمارش اين اشياء فراهم مي آورد. ساختاري كه از ناورداهاي ديناميكي مربوطه حمايت مي كند براي تشخص لازم است اما كافي نيست؛ امواج روي بركه هر چند ساختارمند هستند اما منفرد نيستند، زيرا توانايي آن ها به برهم نهش، بسياري از ناورداها را از بين مي برد. فوتون ها هم چنين نيستند. هرچند افراد زنده نيز مسيرهاي فضا-زماني منحصر بفردي را نشان مي دهند، ديناميك بسيار پيچيده تر آن ها، تمام ناورداهاي جسم صلب را نمايش نمي دهد، در عوض كاركردهاي متنوع تري را - مثلاً هضم و واكنش سيستم ايمني- همراه با هر ساختاري كه ممكن است بدان نياز داشته باشند، ناوردا مي گذارد. در اين يادگيري، سيستم هاي سازگاري، كامل بودن يا عموميت عملياتي، استقلال، و عينيت تحت هنجارهاي معرفتي، همه در كنار هم به مثابه نشانه سيستمي تنظيم گر و در حال شكوفايي توسعه مي يابند. چيزي كه كم تر از اين پيچيده باشد، براي بيان تونع ديناميكي و متمايز آن ها كافي نيست. اين بحث نمي تواند حق مطلب را در بارة ظرافت مفهوم تشخص ادا كند، اما تنوع وحدت هايي را كه در آن وجود دارد، ثابت مي كند.
__________________
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وحدت توصيفي
هدف علوم، نمايش دقيق وحدت/عدم وحدت هستي شناختي بالفعل است. تماميت چارچوب فضا-زماني و وجود فيزيك (يعني قوانيني كه در تمام حالات ماده ناوردا هستند)، وحدت هايي هستي شناختي را نشان مي دهند كه بايد در وحدت محتوي منعكس گردد. اما ميان وحدت/عدم وحدت هستي شناختي و توصيفي رابطه ساده اي وجود ندارد. براي نمايش وحدت، رويكردهاي متنوعي وجود دارد (مقايسه كنيد با طيف صوري-جوهري با انواع طبيعتگرايي مذكور در بالا). هرچيز پيچيده اي از توصيفات جزئي متفاوت و متعددي حمايت مي كند و برعكس، انواع مختلف اشياء ممكن است همه از قوانين نظريه يكي شده اي (مثل نظريه ميدان كوانتمي براي ذرات بنيادي) حمايت كنند يا مي توان به مجموع آن ها وحدت ديناميكي نسبت داد (مثل سيستم هاي خودسامان).
حذف تكرارهاي بيهوده از توصيف، يعني اعمال اصل سادگي، منطقي است. اما، اين لزوماً با درخواست اين امر كه محتواي آن [توصيف] شرط روشي ديگري را براي يگانگي صوري برآورده سازد، يكي نيست. توضيح روشن (3)، باز هم دليلي وجود ندارد كه تبيين را به نظام سازي منطقي ساده محدود سازيم؛ وحدت علم ممكن است پيچيده باشد و راه هاي دسترسي معرفتي متعدد ما را به واقعيتي پيچيده منعكس سازد.
زيست شناسي. تشبيه مفيدي را در اختيار ما قرار مي دهد. گونه هاي بسيار متنوعي كه در يك زسيت بوم زندگي مي كنند، به رعم تنوع خود، ابعاد واسبته به يكديگر محيط زيستي يگانه را از لحاظ ژنتيكي و معرفتي ترسيم مي كنند و در بهره گيري از ويژگي هاي گرانش، نور و مانند آن سهيم هستند. هرچند بروز مادي هر گونه اي، تاحدي، خاص همان گونه است و نمود آن كامل نيست، اما با همديگر، وحدتي متقابل، نمود كاركردي چندبعدي اي جهان جمعي خود را نشان مي دهند. به همين نحو، نظام هاي علمي متعددي وجود دارند كه هريك قلمرو، نظريه ها و روش هاي خود را دارد كه خاص شرايطي است كه تحت آن به جهان ما دست مي يابد. هر نظامي ممكن است وحدت هاي داخلي متافيزيكي و قانوني در حال رشدي را نشان دهد. گاهي ممكن است نظام ها و اجزاء آن ها، تحت تقليل منطقي از لحاظ صوري متحد شوند. اما ممكن است وحدتي جوهري تر نيز عيان شود: هرچند ممكن است، محتوي تا حدي خاص هر نظام و نمايش ناقص باشد، اما محتويات اين نظام ها با يكديگر وحدتي متقابل، نمود كاركردي و چندبعدي جهان جمعي خود را تشكيل مي دهند. به همين نحو، قدرت كليدي فعاليت علمي، نه در يكپاچگي صوري، بلكه در تشكيل وحدت پيچيده در ميان فرآيندهاي متنوع و متعامل تجربه، نظريه پردازي، ابزار سازي و مانند آن، نهفته است.
هرچند اين وحدت پيچيده ممكن است تنها چيزي باشد كه شناساي متناهي در جهان پيچيده مي تواند بدان دست يابد، باز هم هدف اصلي نمايش دقيق جهاني يكتاست. در سراسر تاريخ فيزيك، علامت پيشرفت هاي مهم، طرح فضاهاي نمايش (حالت) جديدي بوده است كه توصيف هاي (چارچوب مرجع هاي) متفاوت به مثابه منظره هايي متقابلاً وابسته در ميان توصيفات متعدد در آن ها جاي دارد (و بدين ترتيب، فضا-زمان نيوتني به فضا-زمان نسبيتي و به فضاهاي كوانتمي هيلبرتي مربوط مي گردد) و كميت هاي حقيقي، كميت هاي ناوردا در ميان اين مناظر هستند. به همين نحو است كه نوجوان ياد مي گيرد، مناظر بصري دو بعدي را در فضايي سه بعدي قرار دهد كه ثبات جسم در آن حاصل مي شود و بدن خود وي نيز جسمي در ميان اجسام متعدد است. در هر دو مورد، اين فرآيند، فشار روشي ثابتي را براي وحدت صوري بيشتر در درون وحدت پيچيده مي آفريند.
__________________
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 04-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وحدت و روش علمي
نقش وحدت در رابطه نزديك ميان متافيزيك و روش در بررسي طبيعت با مقدمه علم نيوتني به خوبي روشن مي شود. در دين يوناني- مسيحي ديرپاي مقدم بر كپلر، طبيعت را اساساً به مثابه نظمي متحد و عرفاني تصور مي كردند، زيرا سرشار از عقل الهي بود. الگوي طبيعت روشن نبود، بلكه وحدتي پنهان و منظم وجود داشت كه خود را چونان ضرورتي تابناك در مقابل جستجوي ساعيانه عيان مي ساخت. كپلر در Mysterium Cosmographi***** خود تلاش كرد تا براساس پنج چندوجهي منظم يا كامل فيثاغوري، مدلي براي حركت سياره اي بنا كند. اين چند وجهي ها مي بايست، به ترتيب، در داخل مدارهاي سياره اي كروي و كامل ارسطويي محاط گردند و بدين ترتيب آن ها را تعيين كنند. حتي اين حقيقت كه فضا وحدتي سه بعدي است، انعكاسي بود از [اعتقاد به] خداي واحد و تثليث. و هنگامي كه ثابث شد شواهد رصدي به نفع اين طرحواره نيستند، كپلر در Harmonice Mundi خود تلاش كرد تا مدل يكي شده خود را بر هارموني هاي مقياس موسيقايي فيثاغوري بنا كند.
در نتيجه، كپلر براي استخراج قوانين تجربي سه گانه خود براي حركت سياره اي، در مسيري صعب و دشوار گام برداشت؛ قوانيني كه انقلاب نيوتني را ممكن ساختند، اما هيچ يك از تقارن هاي ظريف و زيبايي را كه عرفان رياضي طلب مي كرد، در خود نداشتند. بدين ترتيب، در نزد كپلر، هم روش ها و نظريات قرون وسطايي عرفان ديني-رياضياتي اي را كه از وحدت متافيزيكي برخوردار است مي يابيم و هم روش ها و نظريه هاي مشاهده تجربي و مدل سازي مدرن را؛ كپلر، شخصيت انتقالي چند چهره اي است در گذار به علم مدرن.
براي شناخت سنت تاريخي كه مورد بحث قرار گرفت و درك نقش وحدت در روش علمي مدرن، روش نيوتن را، صرفاً با توجه به استنتاج قانون عمومي گرانش توسط نيوتن در اصول رياضي كتاب سوم، در نظر بگيريد. مراحل اصلي از اين قرارند: (1) به كار تجربي كپلر و گاليله به منظور تحقيق در مورد پديده هايي خاص، و در اصل به قوانين كپلر براي حركت سياره اي كيهاني و قانون سقوط آزاد گاليله استناد مي شود. (2) قوانين اصلي حركت نيوتن در مورد سيستمي آرماني جسمي با جرم و اندازه كوچك به كار مي رود كه نسبت به جسمي بسيار بزرگتر، تحت تأثير نيرويي حركت مي كند كه ويژگي هاي آن فقط به طريق هندسي تعيين شده است. ماهيت بردار خطي فرضي نيرو، امكان بناي چارچوب مركز جرم را فراهم مي آورد، كه حركت نسبي را از حركت عمومي جدا مي سازد؛ اين سيستمي لخت است (سيستمي كه قانون اول نيوتن در آن معتبر است)، و اين بنا را مي توان چنان بسط داد كه تمام اشياء منظومه شمسي را شامل گردد.
(3) هم ارزي معقولي ميان قوانين كپلر و ويژگي هاي هندسي نيرو، به دست مي آيد: يعني، اين كه هميشه در امتداد خط مارّ بر مركزهاي ميان اجرام باشد و با تناسب معكوس با مجذور فاصله ميان آن ها تغيير نمايد. (4) مصاديق متعدد اين قانون نيرو، براي اجسام فلكي مختلف - مثلاً، براي سيارات و براي اقمار مشتري- به دست مي آيد. از اين جا، مي توان چند نسبت جرم به هم وابسته را به دست آورد- به ويژه مي توان چند تخمين براي جرم خورشيد زد كه مي توان نشان داد در انسجام با يكديگر قرار دارند. (5) نشان داده مي شود كه ارزش اين نيرو براي ماه، با نيرويي كه قانون سقوط آزاد گاليله در سطح زمين طلب مي كرد، يكي است. (6) براي بيان اين نكته كه تمام اقمار و اجسام در حال سقوط، خود نيز منابع نيروي گرانشي هستند، باز هم به قوانين حركت (به ويژه قانون سوم) استناد مي شود. (7) سپسؤ اين قانون به صورت قانون عمومي گرانش تعميم مي يابد و نشان داده مي شود كه مي تواند پديده هاي گوناگون ديگر- از قبيل قانون گاليله براي حركت آونگ، جزر و مد و مانند آن ها را- توضيح دهد. (8) نشان داده مي شود كه تصحيحات انجام شده در مدل مرحله 2 براي اندركنش ميان سياره اي اندك است و بدين ترتيب، ضمن آن كه توضيحاتي براي انحرافات ارئه مي شود، نتايج اصلي حاصل از قوانين كپلر دست نخورده مي ماند.
بنايي كه نيوتن بنياد گذاشت، دستاورد روشي و نظري عظيمي است. غير از وحدت، اجزاء روشي متعدد ديگري هم شايسته مطالعه هستند. در اين جا، معناي يكي سازي، نظام سازي عميق است. با توجه به قوانين حركت، شكل هندسي نيروي گرانش و تمام پارامترهاي مهم آن كه براي توصيف ديناميكي كامل لازم هستند- يعني، مؤلفه G، توان n در شكل هندسي گرانش، Gm1m2/rn – به طرزي منحصر بفرد از پديده ها به دست مي آيند و پس از آن كه قانون عمومي گرانش به دست آمد، اين قانون دركنار قوانين حركت، چارچوب هاي فضايي و زماني و مجموعه صفات خودسازگار جرم را تعيين مي كنند. مثلاً، صفات منسجم جرم، بنيان بناي مركز جرم داخلي و موضعي را ايجاد مي كنند و قانون نخست نيوتن ما را قادر مي سازد كه زمان را مقدار تلقي كنيم: زمان هاي مساوي، زمان هايي هستند كه در طي آن ها، جسم در حال حركت آزاد، مسافت هاي برابر را طي مي كند. چارچوب هاي فضايي و زماني، به نوبه خود، استفاده از قوانين حركت را ممكن مي سازند و بدين ترتيب، چرخه سازنده را كامل مي نمايند. اين بنا، وحدت عميقي با آن دارد، كه به وسيله وابستگي هاي متقابل و چندگانه اجزاء آن، همرسي تقريب هاي آن، و انسجام كميت هاي آن كه به طرق مختلف تعيين شده اند، نشان داده مي شود. تقاضاي روشي براي اين نوع وحدت سازنده، به طرز مؤثر، در قاعده چهارم نيوتن بيان شده است: (اين قاعده با تسامح از اين قرار است) نظريه رقيب را مطرح نسازيد مگر آن كه ساختمان يكي شده همتراز يا برتري را ارائه نمايد- به ويژه، مگر آن كه بتواند مانند نظريه فعلي پارامترهاي خود را براساس پديده هاي تجربي، حداقل به اندازه و در شرايط مختلف به طرزي ناوردا (قاعده سوم) اندازه گيري نمايد.
كانت و ويول، اين جنبه را دليل كليدي باور به اين امر دانستند كه تبيين نيوتني از معقوليت و ضرورتي ممتاز برخوردار است. نكته مهم آن كه، شرط توضيح انحرافات از قوانين كپلر از طريق اختلالات گرانشي، به ويژه در مورد ماه و عطارد، داراي حدودي است؛ اين موارد نيازمند توضيح، اولي از طريق ديناميك n جسمي (كه حتي ممكن است بي نظمي هايي نشان دهد) و دومي از طريق نظريه نسبيت، هستند. امروزه ما ديگر صدق نظريه نيوتن را نمي پذيريم، چه برسد به ضرورت آن. با اين همه اين نظريه معيار معقوليت باقي مانده است. در اين نقش است كه، نه فقط براي كانت، كه براي رايشنباخ و بعداً براي اينشتاين و حتي بوهر كار كرده است: تصور آن ها را از بحراني كه گريبانگير فيزيك مدرن بود و كوشش هاي ايشان را براي بازسازي آن، اگر ناشي از پذيرش آرمان اساساً نيوتني معقوليت به مثابه ساختماني كامل و يكي شده و علم آن ها به اثبات غلط بودن اين آرمان به وسيله نظريه كوانتمي بدانيم، بهتر مي توان درك كرد. با اين همه، نظريه كوانتمي، نظريه اي به شدت يكي شده است، زيرا ديناميكي كه در آن تقارن حفظ شود، ثابت هاي جهاني را آشكار و شرط تعيين پارامتر منسجم و ناوردا را برآورده مي سازد.
روش نيوتني، مثالي مهم و ساده براي اين ادعاست كه يكي سازي بيشتر، با خود قدرت توضيحي بيشتر به ارمغان مي آورد. قانون عمومي گرانش با تقليل تعداد قوانين نيروي لازم براي توصيف حركت هاي كيهاني و اغلب حركت هاي زميني، به يك قانون، ديناميك را يكي مي سازد. نتيجه اين امر، قدرت توضيحي بيشتر براي نظريه نيوتن، به دليل دامنه وسيع تر و قوانين مستحكم تر آن است، زيرا مجموعه داده هايي كه اكنون از آن حمايت مي كنند، بزرگترين مجموعه و وسيعاً در دسترس است و از قانون نيروي منحصر بفردي با دو پارامتر قابل تغيير، كه به روش هاي مختلف مي توان آن ها را تعيين كرد (يعني، دو جرم)، حمايت مي كند. اين نوع يكي سازي را كه ساده تر از يكي سازي كامل سازنده است)، ”يكي سازي منسجم“ مي خوانند. همان طور كه قبلاً گفته شد، در فلسفه روش معاصر تعداد زيادي از اين نظرات مطرح شده، كه به نحوي رجعت سنت كانتي- ويولي را نشان مي دهد.
اما، يكي سازي منسجم، تنها ملاحظه مهم علمي نيست؛ همان طور كه اساساً هر انتقالي از نظريه ماكروسكوپي به ميكروسكوپي نشان مي دهد، دانشمندان براي رسيدن به بينشي عميق تر به هستي شناسي و ساختار علّي، تنوع و پيچيدگي قوانين و يا پارامترها را به شدت افزايش مي دهند- بدين ترتيب است كه زيست شيمي ملكولي در جاي نشانه شناسي ماكروسكوپي پزشكي قرار مي گيرد. اما، يكي سازي منسجم و ژرفاي هستي شناختي بي ربط نيستند: اصلاحات در هر دو بعد، از طريق انطباق هايي صورت مي گيرد كه به يكي سازي نايل مي آيند. اين انتطباق ها در درون يك هستي شناسي مفروض، يكي سازي منسجم را ممكن مي سازند و انطباق ها در ميان هستي شناسي ها [ي مختلف]، طرح هستي شناسي نظام مند تر و زيربنايي تر را ممكن مي سازند (مثلاً، انطباق هاي تقليل گرايانه در حالت نشانگان طبي- علت ملكولي). به يكي سازي منسجم مي توان بدون افزايش عمق هستي شناختي دست يافت. به علاوه، هستي شناسي زيربنايي به قوانين عرصه هاي ديگر مربوط مي گردد؛ مثلاً، نظريه ميكروبيولوژيكي بيماري، پزشكي را به عرصه هاي زيستي مختلفي مانند ژنتيك ملكولي مربوط مي سازد. بيدن ترتيب، يكي سازي در كانون قدرت توضيحي و روش قرار دارد.
__________________
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:04 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها