بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #241  
قدیمی 04-20-2010
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow يک برنامه‌نويس و يک مهندس

يک برنامه‌نويس و يک مهندس در يک مسافرت طولاني هوائي کنار يکديگر در هواپيما نشسته بودند.
برنامه‌نويس رو به مهندس کرد و گفت: «مايلي با همديگر بازي کنيم؟»
مهندس که مي‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رويش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روي خودش کشيد.
برنامه‌نويس دوباره گفت: «بازي سرگرم‌کننده‌اي است. من از شما يک سوال مي‌پرسم و اگر شما جوابش را نمي‌دانستيد5 دلار به من بدهيد. بعد شما از من يک سوال مي‌کنيد و اگر من جوابش را نمي‌دانستم من 5 دلار به شما مي‌دهم.»
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهايش را روي هم گذاشت تا خوابش ببرد. اين بار، برنامه‌نويس پيشنهاد ديگري داد.
گفت: «خوب، اگر شما سوال مرا جواب نداديد ? دلار بدهيد ولي اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما مي‌دهم. اين پيشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضايت داد که با برنامه‌نويس بازي کند.»
برنامه‌نويس نخستين سوال را مطرح کرد: «فاصله زمين تا ماه چقدر است؟»

مهندس بدون اينکه کلمه‌اي بر زبان آورد دست در جيبش کرد و 5 دلار به برنامه‌نويس داد. حالا نوبت خودش بود.
مهندس گفت: «آن چيست که وقتي از تپه بالا مي‌رود 3 پا دارد و وقتي پائين مي‌آيد 4 پا؟»

برنامه‌نويس نگاه تعجب آميزي کرد و سپس به سراغ کامپيوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طريق مودم بيسيم کامپيوترش به اينترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمريکا را هم جستجو کرد. باز هم چيز بدرد بخوري پيدا نکرد. سپس براي تمام همکارانش پست الکترونيک فرستاد و سوال را با آنها در ميان گذاشت و با يکي دو نفر هم گپ (chat) زد ولي آنها هم نتوانستند کمکي کنند.
بالاخره بعد از 3 ساعت، مهندس را از خواب بيدار کرد و 50 دلار به او داد. مهندس مودبانه 50 دلار را گرفت و رويش را برگرداند تا دوباره بخوابد.
برنامه‌نويس بعد از کمي مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟»
مهندس دوباره بدون اينکه کلمه‌اي بر زبان آورد دست در جيبش کرد و 5 دلار به برنامه‌نويس داد و رويش را برگرداند و خوابيد!

__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #242  
قدیمی 04-20-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض فرق عروسی رفتن دخترها و پسرها

فرق عروسی رفتن پسرها و دخترها .. !
عروسی رفتن دخترها:

دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار " پرو" لباس داره... اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!! ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!! بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش صورتش و تعیین می کنه...اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش مثل لاک و سایه و...که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه...

حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه...مثلا ممکنه " شینیون" کنه یا مدل دار سشوار بکشه...! البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه... یه رژیمی هم برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم! ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی(اینا دستور غذا نیستا!!) گرفته تا لیمو ترش ( این لیمو ترش واقعا معجزه می کنه، به یه بار امتحانش می ارزه!) خوب، روز موعود فرا می رسه! ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه( انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم،...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون...( البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره...که تا ساعت 11 در حمام تشریف داره!) بعد از ناهار...! لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعد از ظهر... توی آرایشگاه کلی نظر خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهترتره، هر چی هم ژورنال آرایشگر بنده خدا داره رو می گرده ....آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!! ساعت 3 می رسه خونه... بعد شروع میکنه به آرایش کردن...!

بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره ( که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!!

ساعت 8 عروسی شروع می شه...یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!!


عروسی رفتن پسرها:

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمیکنه!!

روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!

ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله...عروسی دعوتیم..!

بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش...! می پره تو حموم...

توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره...!!( بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)

ریش هاش زده نزده( نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!!)از حموم می یاد بیرون...

ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشهیا اسپرت...!

تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!!

کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره...!

خلاصه...بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه(البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد می زنه!!) ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!!
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #243  
قدیمی 04-21-2010
عاشق عاشق آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 493
سپاسها: : 0

15 سپاس در 10 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



همه ما میدونیم علائم راهنمایی و رانندگانی علائمی بین المللی هستند و از امریکا گرفته تا ته قبائل آفریقا ، این علائم یه معنی مشترک میدهند. اما همه ما یه چیز دیگه هم میدونیم و اون هم اینکه این علائم شامل ایران نمیشه و علائم راهنمایی و رانندگی برای ما یه معنی خاص دیگه ای میده.من امروز تصمیم گرفتم این علائم رو به صورت موشکافانه ای براتون بررسی کنم تا از این به بعد با خیال راحت تری به رانندگی در خیابان های کشورمون بپردازید:

1- چراغ راهنمایی و رانندگی

در سایر نقاط دنیا:
چراغ سبز: حق تقدم با شماست حرکت کنید
چراغ زرد:احتیاط کنید. سریعتر از چهار راه خارج شوید
چراغ قرمز:ایست


در ایران:


چراغ سبز:ببین داداش تو که از چهار راه رد میشی.پس تا میتونی آروم تر حرکت کن که اون عقبیا بمونن پشت چراغ قرمز تا حالشون گرفته شه!



چراغ زرد:اهوی اسکول پاتو بذار رو گاز! نکنه میخوای کلی پشت چراغ علاف شی؟بدو دیگه!سریعتر گازشو بگیر و برو، بزغاله!!!



چراغ قرمز:حق تقدم عبور با شماست!




2- چراغ راهنمای ماشین



در سایر نقاط دنیا:


یعنی ماشینی که پارک کرده است یا در لاین بغلی شماست قصد تعویض لاین خود را دارد سرعت خود را کم کنید و به او اجازه بدهید تا لاین خود را عوض کند



در ایران:


اوهوی گوسفند!مگه نمیبینی میخواد بپیچه جولوت؟اون گاز لامسبو فشار بده و نذار بیاد جلو راهتو بگیره.از حق خودت دفاع کن بدبخت!!!




3-گذرگاه عابر پیاده



در سایر نقاط دنیا:


یعنی عابران میتوانند با خیال راحت و به دور از هرگونه خطر از محلی که این تابلونصب شده است عبور کنند و خود را به پیاده رو طرف دیگر خیابان برسانند. درجایی که این تابلو نصب شده است حق تقدم با عابر پیاده است.



در ایران:


رانندگان محترم اگر به هر کدام از اهداف متحرکی که مشاهده میکنید تصادم نمایید به مرحله بعد صعود میکنید و در صورتی که وی را به صورت فجیعی له نمایید امتیاز ویژه نیز دریافت خواهید کرد.



4-محل عبور اطفال



در سایر نقاط دنیا:


یعنی نزدیکمدرسه یا زمین بازی بچه ها هستید و ممکن است کودکاناز آنجا عبور کنند. رانندگان با دیدن با دیدن این تابلو باید سرعت خود راکم کنند وبا احتیاط به حرکت خود ادامه دهند.



در ایران:



رانندگان محترم.مانند مورد بالا باید باید اهداف متحرک را نشانه بگیرید.فقط فرق این اهداف با مورد قبلی این است که اینها کمی سایزشان کوچکتر است و به طبع امتیاز کمتری نصیب شما میشود!




5-عبور ممنوع



در سایر نقاط دنیا:


اینتابلو به رانندگان وسایل نقلیه موتوری اعلام می کند از جهتی که تابلو نشان می دهدعبور نکنند و تنها عابرین پیاده اجازه دارند که در این جهت رفت و آمد کنند.



ایران:


الاغ! مگه نمی بینی اگه از اینجا بری راهت کلی نزدیکتر میشه؟!پس همین راهو برو!




6-ایستگاه اتوبوس




در سایر نقاط دنیا:


این تابلو در جایینصب می شود که اتوبوسها برای سوار و پیاده کردن مسافرها توقف می کنند .




در ایران:


پارکینگ!!!




7-حداکثر سرعت مجاز 70 کیلومتر بر ساعت



سایر نقاط دنیا:


در صورتی که با سرعتی بیش از 70 کیلومتر در ساعت برانید علاوه بر اینکه جان خود و سایرین را به خطر انداخته اید ،تخلف کرده اید و مشمول جریمه می شوید.زیرا در این مسیر حداکثر سرعت 70 کیلومتر در ساعت است.




ایران:


کاری به تابلو نداشته باش.واسه قشنگیه! اگه زیر 110 تا بری اینقدی واست چراغ و بوق میزنند تا خودت شرمنده شی!پس مثل بچه آدم پدال گازو تا ته فشار بده.



8-بوق زدن ممنوع



سایر نقاط دنیا:


در این محل بوق زدن ممنوع است



ایران:


اوه عجب جای ساکتی.مثل قبرستون میمونه.یه کم بوق بزن حالشو ببریم!
پاسخ با نقل قول
  #244  
قدیمی 04-21-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

تعبیر خواب "ابن زن ذلیل " ( ویژه پسران ) حتماً بخونید وگرنه از دستتون رفته طنز)

اگر در خواب شتری در حال میل نمودن پنبه دانه دیدید ، تعبیرش اینست که آنچه از دوست دختران طمع دارید ، عایدتان نخواهد شد و شما دارید تیغ زده می شوید !

چنانچه در خواب یا در واقعیت کف دستتان خارید ، اگر دست راست باشد ، بزودی دوست دخترتان از شما کارت شارژ طلب خواهد کرد و اگر دست چپ باشد ، بزودی بابایتان به شما پول خواهد داد که آن را در راه مقدس و شریف دوست دخترتان صرف خواهید کرد!


لنگه کفش دیدن در خواب ، لطف خداوند منان را نشان می دهد که شامل حالتان شده و میخواهد به شما حالی کند که بزودی تولد " دوست دخترتان" است . نکند یادتان برود !دیدن ملاقه نیز همچین پیامی را دارد البته تفاوتش با لنگه کفش در این است که ملاقه ، تولد "زنتان" را ، یادآوری می کند !

اگر خواب دیدید دوست دخترتان آمده دارد خانه تان را جارو می کند ، در واقع دارد جیبتان را جارو می کند!

چنانچه در خواب خود را در حال کوبیدن آب در هاون دیدید ، نشانه آن است که تلاش های بی وقفه شما برای فرستادن زنتان به سفر تفریحی ناکام خواهد ماند و بهتر است جای دیگری دست و پا کنید برای بودن با دوست دخترتان !

دیدن وقوع زلزله در خواب ، نشانه اینست که وقتی شما خواب تشریف داشتید ، دوست دخترتان زنگ زده به گوشیتان و زنتان گوشی را برداشته و فهمیده چه خبر است . پس بزودی مجلس ختمی برای شادی روح شما برگزار خواهد شد (روحتان شاد و یادتان گرامی باد !)

زهجر روی تو این دل کبابه / تو ختمت میخوریم کیک و نوشابه !(این را هم واسه سنگ مزارتان از خودم درو کردم ، خوب بید؟)

دیدن موش ، نشانگر آن است که بزودی خانه تان توسط زنتان روی سرتان خراب خواهد شد . همچنین دیدن هر گونه جاندار از رده ی جوندگان ، نشانه جویده شدن قریب الوقوع خرخره ی شما توسط زنتان می باشد !

دیدن اقامه ی " نماز وحشت" در خواب به این معناست که زنتان به مادرش گفته که شما زیر سرتان بلند شده و به زودی چشمتان به جمال مادر زنتان منور خواهد شد !

چنانچه در خواب مزرعه تان را ملخ زده دیدید ، بزودی جمعی از اقوام زنتان که تعدادشان از 15 نفر کمتر نمی شود ، می آیند خانه تان و 17 شب و 18 روز در خانه تان اتراق می کنند و زنتان با احترام ، لیست شانصد سانتیمتری خرید را ، دو دستی تقدیم شما می نماید !

اگر بانکی که در آن حساب دارید ، در خواب ، آتش گرفته ببینید ، بزودی زنتان ، تصمیم خواهد گرفت که دماغ و چانه خود را عمل کند ، شکم خود را با لیپوساکشن کوچک کند ، ابروهایش را با لیفتینگ ، بالا بکشد و موهایش را هایلایت کند

دیدن هر گونه حبوبات اعم از نخود ، لوبیا ، ماش ،عدس سبز ، در خواب ، نشانه این است که زنتان برایتان آشی پخته است با یک وجب و چهار انگشت روغن اعلا!

اگر خود را در حال غرق شدن دیدید ،بزودی ورشکست خواهید شد و زن و دوست دخترتان ، هر دو شما را ترک خواهند کرد .(آخر ، دیگر شما را می خواهند چکار؟)

اگر در خواب دیدید که کور شده اید ، نشانگر وقوع اتفاقاتی است که دارد دور از چشم شما توسط زنتان ،رخ می دهد و شما خبر ندارید(چطور شما شانصد تا دوست دختر دارید هیچکی به شما هیشکی هیچی به شما نمیگوید ؟ حالا که نوبت زنتان شد، رگ غیرتتان شد این هوا؟ بیشین بینیم !)

اگر در خواب دیدید شما و دوست دخترتان با همدیگر در خانه به خوبی و خوشی زندگی می کنید ، خواب دیدید خیر باشد ! َ
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #245  
قدیمی 04-27-2010
روناک آواتار ها
روناک روناک آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 400
سپاسها: : 37

66 سپاس در 36 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می گیرد که « والله، بالله من زنده ام! چطور می خواهید مرا به خاک بسپارید؟»

اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می گویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ می
گوید. مُرده !»

مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می
بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا ً جایز نیست!»
__________________
از جور قد بلند و موی پستت
از سرکشی نرگس بی می مستت
ترسم به کلیسای رومم بینی
ناقوس به دستی و به دستی دستت...
پاسخ با نقل قول
  #246  
قدیمی 05-02-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حاضر جوابی برنارد شاو

روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:آقای شاو ! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله ! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!


روزي نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:«شما براي چي مي نويسيد استاد؟» برنارد شاو جواب داد:«برای یک لقمه نان»نویسنده جوان برآشفت که:«متاسفم!برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!»وبرنارد شاو گفت:«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!»
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #247  
قدیمی 05-06-2010
آیلین آواتار ها
آیلین آیلین آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Apr 2010
محل سکونت: qazvin
نوشته ها: 138
سپاسها: : 0
در ماه گذشته 4 بار در 1 پست سپاسگزاری شده
پیش فرض

خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟»

گفت:
«می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!
پاسخ با نقل قول
  #248  
قدیمی 05-06-2010
آیلین آواتار ها
آیلین آیلین آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Apr 2010
محل سکونت: qazvin
نوشته ها: 138
سپاسها: : 0
در ماه گذشته 4 بار در 1 پست سپاسگزاری شده
پیش فرض

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟

بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟

بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟

گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با

تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا

را بشکنی!!

پاسخ با نقل قول
  #249  
قدیمی 05-16-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چگونه كارمند نمونه شوید
- جدول حل كنید. همیشه یك كیف جدول همراه خودتان داشته باشید تا یك موقع توی اداره لنگ نمانید. این روزها حل كردن جدول جواب می دهد. وظیفه اول شما به عنوان یك كارمند، حل جداول كلمات متقاطع و در وهله بعدی حل جداول سودوكو و دست آخر اگر وقت شد، حل جدول های خیابان است.

-به ارباب رجوع بی احترامی كنید. به او بفهمانید كه دوران ارباب و رعیتی تمام شده است. جوری با او رفتار كنید كه بفهمند دوران طاغوت و ظلم به آخر رسیده است و دیگر هیچ اربابی از هیچ رعیتی بالاتر نیست. زمانه، زمانه عدالت محوری است نه ارباب و رعیتی.

- مراجعه كنندگان را ساعت ها پشت در اتاقتان سرپا و ترجیحاً یك لنگه پا نگهدارید. آن ها باید بدانند كه كار شما چقدر مهم و سخت است. با راه انداختن كار ارباب رجوع تنها ارزش كار خود و همكارانتان را پایین می آورید. اداره، خم رنگرزی نیست. این همیشه یادتان باشد.

- امضای شما حكم طلا را دارد، بی خودی امضای خود را هدر ندهید. مراجعه كننده باید بداند كه هر چیزی یك قیمتی دارد و قیمت قلم و امضای شما از هر نقاش و نویسنده و هنرمندی بالاتر است. قلم خود را ارزان نفروشید. گرفتن پول چایی و زیر میزی یك رسم قدیمی و باستانی است و شگون دارد. به رسم و رسومات پایبند باشید. با ارباب رجوع هایی كه ادعا می كنند مرض قند دارند و یا فشار خون و با چای و شیرینی میانه ای ندارند اصلاً صحبت نكنید. آن ها را به یك كلینیك درمانی یا بیمارستان راهنمایی كنید.

- پیشرفت سه پله دارد. پاچه خواری، خود شیرینی و زیر آب زنی. اگر می خواهید از فردا ترفیع و پایه حقوق بالا داشته باشید، از همین امروز اقدام كنید. خوردن پاچه همراه با كله بسیار مقوی و مفید است. خود شیرینی هم شما را از خریدن شیرینی و مراجعه به قنادی معاف می كند. انسان ها مانند حوض هستند گاهی گل آلود می شوند باید چند وقت یكبار زیر آبشان را مانند حوض زد و عوضشان كرد.

-یكی از كارهای پسندیده راه انداختن كار بندگان خداست ولی از آن پسندیده تر كار چاق كنی است. احترام به خویشاوندان هم از كارهای پسندیده محسوب می شود. همانطور كه در دعوا ها و ارائه ادبیات شفاهی بستگان درجه یك مقدم هستند، موقع كار راه انداختن هم اولویت با آن هاست. از قدیم گفته اند بند پ خود را محكم ببند، تا قورباغه سر بالا نره.

- اگر به حقوق كارمندی دلخوش كرده اید، بدانید و آگاه باشید كه به زودی از گرسنگی خواهید مرد. اگر با پول چایی و شیرینی البته حتماً از زیر میز، كارتان راه افتاد كه خوب، اگر نه به فكر اختلاس باشید یعنی یك عده ای را از دست یك سری پول ها خلاص كنید. اگر اختلاس جواب نداد به فكر شغل دوم و سوم و بساز و بنداز باشید، اگر آن هم جواب نداد، دیگر به دنبال جواب نباشید. شما یك سوال بی جواب هستید كه زندگی جوابتان كرده است
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #250  
قدیمی 05-16-2010
kiana آواتار ها
kiana kiana آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 795
سپاسها: : 843

1,438 سپاس در 268 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


شاید این موضوع خیلی ربط به این تاپیک نداشته باشه ولی خوندنش خالی از لطف هم نیست.


دهه شصت دهه خاکی عمر ما

رفیق دهه شصت خاطرت هست؟
چسب ضربدری رو شیشه‌ها، آژیر قرمز، ضد هوایی، پناهگاه، صدای آمبولانس، دفترچه بسیج، گرویی شیشه‌های نوشابه، هاچ زنبورعسل، آدامس خروس نشان، مداد شیر نشان، پاک‌کن‌های بد پاک‌کن، پلنگ صورتی، کیف‌های چمدانی با کلید کوچک فلزی، سنگرهایی که توی خیابان چیده شده بود، والور، گردسوز، بوی نفت، کاغذ کاهی،

رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

آلوچه. لواشک سیری 5 زار. پیراشکی سر کوچه مدرسه. کرایه 20 ریال. تاکسی‌های آبی پیچ شمیران تا خود شمیران. اتوبوس دو طبقه خط خراسان توپخونه. تعاونی شهر و روستا. سیگار جیره‌ای. هفته‌ای دو پاکت. تیر و آزادی. اشنوویژه و هما بیضی بدون ***** برای مستضعفین سیگاری.

رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

کمیته. حاجی خدابخشی. تویوتا لندکروز. پاترول. صيح جمعه با راديو. نوذری، آذری. ملون، كفش ملی و بلا. وین. پفک نمکی مینو. توپ دولایه. صف‌های طولانی سینما. چراغ علاالدین. برنچ اروگوئه‌ای وارداتی. به مقدار لازم. پاستیل ماری، تافی با مزه‌ی کاغذ. بوفه‌ مدرسه. عدسی. بربری. فیلم سینمایی عصر جمعه شبکه یک. برنامه تحليل اقتصادی. نوشابه فقط با ساندویچ.

رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

بستنی آلاسکا. کانادا درای. برنامه گمشدگان هر روز ساعت 4 تا 5 عصر. ترکش‌های ضدهوایی روی پشت بوم. شب قبل. هواپیماهای عراقی. شلیک. تماشای بمباران‌های هوایی از رو پشت بوم آپارتمان 5 طبقه. ویدیوهای پیچیده شده لای پتو. کارملا، اسمارتیز، توک، ویفر، تی‌تاپ، برنامه کودک ساعت پنج. سنگرسازی تو مدرسه.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

رادیو، قصه‌های شب، ساعت ده و نیم، موسیقی تیتراژ ابتدایی‌اش یکی از مرموزترین صداهای یادآور آن دوران است. دفتر صد برگ، دو تومان. تعلیم و تعلم عبادت است. صف. صبح‌گاه. مرگ بر امریکا. مرگ بر شوروی. دير کرده‏ها در مدرسه. خانم ناظم. آقای مدیر. تسبیح. کابل. شلنگ. دعای فرج. سریال آقای دلار. آقای فرجامی. نارنجک‌های پلاستیکی. قلک. دارت. تفنگ ساچمه‌ای سر کوچه مدرسه..
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

روزنامه کیهان. اطلاعات. 2 تومن. مجله دانشمند. کوپن. صف بانک. بساطی‌های میدان انقلاب و خیابان ولیعصر. دکه روزنامه فروشی. کیهان ورزشی. دنیای ورزش. سینما آزادی.سینما شهرقصه. سینما ریولی. بایکوت. تخمه فروش‌های کنار سینماها٬ مخصوصن تو میدان انقلاب یکی بود میگفت ننه‌ام بو داده٬ یعنی اینکه خونگیه تخمه‌هاش. کیهان فرهنگی. چیپس استقلال.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

۲قرونی. 5 زاری. تلفن سکه‌ای. واتو واتو صبح جمعه. آینه عبرت، علی، آ تقی، جمعه شب ساعت ۹. کیسه‌های کمک به رزمندگان تو مدارس. شلوار لی. لوله تفنگی. تفنگ. پانک. گشت ثارالله.. مایکل جکسون. مدونا. کمیته.آستین کوتاه. گشت جندالله.فیلم بتاماکس. بامزی. پناهگاه‌های داخل مدرسه. قلکهایی به شکل مسجد الاقصی. پرچم اسراییل و امریکا کف زمین مدرسه.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

ادامه برنامه تا چند لحظه دیگر. شهربازی، مینی سیتی، فانفار. مانتو. مقنعه‌ خاكستری. چادر مشکی. جوراب سفید قدغن. کیهان بچه‌ها. زرنیخ، جوهر لیمو، کاربیت، پرمنگنات، گوگرد، منیزیم. جاده ابریشم. پنج‌شنبه‌ها سخنرانی امام خمینی از جماران. رادیو: شنوندگان عزیز توجه فرمایید، شنوندگان عزیز توجه فرمایید،رزمندگان سپاه اسلام... توجه، توجه: علامتی که هم اکنون می‌شنوید.... چنس پلاست، دوا گلی، دتول، وایتکس، آب ژاول.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

لاستیک دور سفید، قالپاق مگسی، بوق ده یازده، سونی شصت و چهار، باند خبرزه ای، پیکان کارلوکس دهه چهل.
توی دهه شصت یک کوله خاکی داشتم که باهاش مدرسه می‌رفتم، صبح‌ها وقتی باید از ایست و بازرسی دم در مدرسه می‌گذشیم مامورها از آن خرج خمپاره، سرنیزه، ترکش‌های ضد هوایی شب قبل که قرار بود هواپیماهای عراقی را بزنند پیدا می‌کردند.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

آتاری. کوله خاکی، شلوار خاکی، پوتین خاکی، یادش بخیر دهه شصت دهه خاکی عمر ما بود. ما روحمان را در دهه شصت جا گذاشتیم و هیچ کس از آدمهای امروزی نفهمید ما چرا اینقدر حیران هستیم.
رفیق دهه شصت خاطرت هست؟
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟





پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:36 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها