من اعتراف می کنم که .... !! اعترافخانه ، اعترافات صمیمانه ، اعترافات صادقانه ، اعترافات عجیب و غریب (اعترافات طنز)

[behnam5555]

بیخودی نیست که بهت میگن اسقف اعظم
میخوای بیان پیشت وازشان اعتراف بگیری؟
انصاری جان تو میبایست جانشین پاپ پل ششم میشدی
اینجابرات کوچیکه واتیکان جای اصلیته.

شوخی کردم دستت درد نکنه درخت زندگیت پایدار

[امیر عباس انصاری]

نوشته اصلی توسط behnam5555

بیخودی نیست که بهت میگن اسقف اعظم
میخوای بیان پیشت وازشان اعتراف بگیری؟
انصاری جان تو میبایست جانشین پاپ پل ششم میشدی
اینجابرات کوچیکه واتیکان جای اصلیته.

شوخی کردم دستت درد نکنه درخت زندگیت پایدار

ما خیلی ارادت داریم جناب نقده
ضمنا افتخاری شاگردی هم داشته و کماکان داریم

من اعتراف میکنم که ... (طنز)

اعتراف میکنم ک یه روز جوجه رنگي گرفته بودم بعد شب شد ديدم خيلي تنهاست بعد حس مادرانه مرغ بهم دست داد بعد جوجه اوردم پيش خودم بخوابه بعد وقتي صبح بلند شدم ديدم جوجه له شده
**********************************
اعتراف ميکنم 15 سال پيش برا اولين باري که کشتي کج ديدم، از بالا رخته خواب پريدم رو داداش کوچيکه و بيچاره دو تا دنده و دماغش شکست. هنوزم مشکل تنفسي داره
**********************************
يه بار تو بچگي مداد نقاشيمو تيز کردم، ماهي قرمز عيد و توي تنگ به روش سرخ پوستا شکار کردم طفلکي ماهيه هنوز دلم براش ميسوزه
**********************************

اعتراف مي کنم وقتي 3-4سالم بود که کشف کردم خالم خواهر مامانم هست کلي ذوق مرگ شدم رفتم به دختر خالم گفتم مي دونستي مامانت خواهر مامان من ؟؟ گفت دروغ مي گي تازشم دروغ گو دشمن خداست . تا چند روز باهام قهر کرد بي جنبه
**********************************
اعتراف ميکنم بچه که بودم يه قورباغه رو از تو باغچه پيدا کردم و يهو حس پزشک بودن بهم دست داد و يه آمپول پر از آب بهش زدم بعد برا اينکه وَرَمِش بشينه جراحيش کردم بعد باند پچيش کردم و ولش کردم و کلي احساس آرامش وجدان کردم که قورباغه رو درمان کردم!!
**********************************
اعتراف ميکنم خيلي بچه که بودم آبجيم بهم گفته بود تو سرما هااا که ميکني بخار ميشه،اين بخارا ميره تو آسمون و ابر ميشه...منم تو روزاي سرد از درس و مشقم ميزدم ميرفتم ميشستم تو حياط ساعتها هاااا ميکردم که ابر شه برف بياد تعطيل شيم...!!!!

**********************************
اعتراف ميکنم بچه که بودم فکر ميکردم خر مگس همون خره که بالداره. واسه همين هر موقع کارتوني نشون ميداد که توش يه اسب بالدار بود من سريع ميگفتم اِ خر مگس. همه فکر ميکردن روانيم


**********************************



اعتراف مي کنم چندروز پيش ميدان تجريش بودم ،يک خانمي ايستاده بود هي ماشين مي آمد مي گفت سر يخچال من هم هي مي خنديدم ،شاکي شد گفت به چي مي خندي گفتم هيچي شما مي خواهيد بريد سر يخچال خوراکي هم برداريد با ماشين مي ريد خودش هم خندش گرفت.
**********************************
اعتراف مي کنم يه بار به جاي خمير دندون از کرم موبر استفاده کردم وقتي فهميدم که کار از کار گذشته بود ، دهنم گس شده بود ، با ناخن که رو دندون مي کشيدم يه لايه ازش کم ميشد ، بدنم مور مور مي شد



من اعتراف می کنم که .... !! اعترافخانه ، اعترافات صمیمانه ، اعترافات صادقانه ، اعترافات عجیب و غریب (اعترافات طنز)