در نظر منتسکیو، آدمی همانند سایر موجودات زنده، دارای نیازها و محدودیت هایی است، اما توانایی های او در مقایسه با موجودات دیگر، او را در موقعیت برتر قرار داده است. انسان از یکسو دارای محدودیت است و از سوی دیگر، برخوردار از آزادی، اما مجهز به سلاح خرد است؛ وی می تواند به مدد خرد خود، قوانینی را که خاص زندگی اوست، تشخیص دهد و آنها را در زندگی خود به کار گیرد. بصیرت و توانایی شناخت این «قوانین» و اراده در جهت «ا ِعمال» آنها، آدمی را به موجودی تبدیل می کند که طبیعت، مقرر کرده است؛ یعنی «ذات خردمند»ی که سرنوشت اجتماعی و سیاسی خویشتن را بطور خردمندانه رقم می زند.
منتسکیو، قوانین ناظر بر زندگی اجتماعی انسان را به «قوانین طبیعی» و «قوانین موضوعه» تقسیم می کند. «قوانین طبیعی» که برای همه انسان ها، در همه ی زمان ها و در همه ی مکانها، جاری است، عبارتند از: نیاز به صلح ، تلاش برای بقاء، تمایل به جنس مخالف و کشش برای زندگی اجتماعی؛ و همینکه انسان ها وارد مرحله زندگی اجتماعی می شوند، باید آن قوانین طبیعی را به «قوانین موضوعه» تبدیل سازند؛ که وظیفه آن تنظیم مناسبات زیر در جامعه است:
1ـ مناسبات میان یک جامعه با جامعه ی دیگر که منتسکیو آن را تحت عنوان حقوق خلق ها (حقوق بین المللی) جمعبندی می کند.
2ـ مناسبات میان کسانی که حکومت می کنند و کسانی که برآنان حکومت می شود که آن را تحت عنوان «حقوق سیاسی» مطرح می کند
.
3ـ مناسبات میان شهروندان در یک جامعه که منتسکیو آن را تحت عنوان حقوق مدنی، به بحث می گذارد.
منتسکیو، مجموعاً سه شکل حکومتی را از هم متمایز می کند: جمهوری، سلطنت و استبداد. وی با بررسی مشخصات و اصول اساسی نظامهای سیاسی، درمی یابد که نظام «جمهوری» بر اصل «فضیلت» استوار است، نظام «پادشاهی» بر اصل افتخار و شکوه و نظام «استبدادی» بر اصل ترس و ارعاب. او در کتاب خود «روح القوانین» به تعریف «فضیلت» می پردازد و میان فضیلت اخلاقی و دینی و سیاسی، تفکیک قائل می شود. منظور وی از «فضیلت سیاسی» ، «وطن دوستی و برابرخواهی» است؛ اما وی وارد این بحث نمی شود که فضیلت دینی یا فضیلت اخلاقی، مختص فقط یک نظام سیاسی است و یا اینکه «فضیلت سیاسی» در نظام پادشاهی ممکن نیست؛ اما تاکید می کند که محرک و جوهر نظام جمهوری، «فضیلت سیاسی و عشق به وطن» بر اساس برابری همه آحاد ملت است؛ همچنین در نگاه منتسکیو، جمهوری، خود می تواند به دو شکل دمکراسی یا آریستوکراسی پدیدار گردد، این دو شکل از جمهوری از حیث همان «فضیلت سیاسی» با هم تفاوت دارند؛ چه اینکه جمهوری مبتنی بر دمکراسی است ولی در آریستوکراسی ، دمکراسی یا وجود ندارد یا بسیار ضعیف است. از طرفی، او نظام پادشاهی را نظامی انحصارطلب و خودمحور می داند و نظام استبدادی را «بردگی ملت» می خواند که پایه هاش بر «ارعاب» استوار است.