بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > مطالب آزاد

مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 09-12-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید ذهنی پر از سوال بی جواب

ذهنی پر از سوال بی جواب

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود

یه چند سال پیش به خاطر یه اتفاق بدی که برای یکی از اشنایان افتاده بود من دچار خود ازاری شده بودم و همش میرفتم بالاسر کسایی که خواب بودن ببینم نفس میکشن یا نه،اصلا وسواس گرفته بودم و اگر شک میکردم که طرف نفس میکشه یا نه کاملا میرفتم بالا سرش و تو صورش خم میشدم .حالا نصفه شب بود ،سر شب بود،ظهر بود .فرق نداشت برام .یه چند باری هم این و اون ترسیده بودن چون یه دفعه چشماشونو باز میکردن میدیدن یه موجودی زل زده بهشون .خلاصه این عادت ترک نشد تا اینکه یه روز صبح حول و حوش ساعت 4 یا 4:30 صبح رفتم بالاسر خواهرم که با تکون خوردن یه پر شش متر از جاش میپره حالا قیافمو براتون میگم .چون موهام خیس و خشک بود پف کرده بود شده بود این هوا(آیکن از این ور دستم تا اون ور دستم
) قیافم رنگ میت با چشمهای سرخ و پف کرده و لباس یک دست سفید(چقدر دلبر بودم
) ،بعد از اینکه به مامان و بابا و برادرم سر زدم .رفتم سراغ خواهرم از دم دراطاق نگاش کردم دیدم نفس نمیکشه انگار، ذره ذره با نهایت دقت که بیدار نشه رفتم جلو اما تشخیص ندادم بنا بر این کاملا روش خم شدم.اونم ... یکدفعه چنان از خواب پرید و از جاش پاشد که منم یه جیغ الله اکبری کشیدم پریدم عقب...و چنین شد که خانواده شروع کردن به ترک دادن من.چون اون شب با اون جیغ تمام چراغ های کوچمون روشن شد
....

پی نوشت:
1.این آهنگ شادمهر چقدر این روزامو پر کرده:...چشمای مهربون تو منو به اتیش میکشه،نوازش دستای تو عادته،ترکم نمیشه...فقط تو اغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار،به پای عشق من بمون،هیچ کسو جای من نیار،...فقط به من بوسه بزن ،به روح و جسم و تن من...
2.هم دل خون رو دیدم ،هم پستچی سه بار در نمیزند و هم با کمال شرمندگی پسر تهرونی رو.پستچی...فیلم جالبی بود برخورد سه زمان مختلف توی یک ساختمون و کشمکش ثروت و عشق و قربانی شدن عشق برای ثروت همرا با بازیهای خوب به جز باران کوثری البته.دل خون هم موضوع جدید و جالبی بود با گریم خوب اما کارگردانی ضعیف.پسر تهرونی هم که یه مزخرف به تمام معنا بود.
3.موفق ،سبز ،آزاده و پیروز باشید
.

...
من شکوفایی گلهای امید را در
رویاها میبینم و ندایی که به من می گوید:
گرچه شب تاریک است ،
دل قوی دار ،سحر نزدیک است...

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 09-13-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ز من نگارم ،حبیبم خبر ندارد...


در تمنای وصالت، دل من پر زد و پر زد
تو نبودی و خیالت اما
مثل یک راز بزرگ
رو به روی دل من میرقصید

*یه عالمه دلم هوای سینما و تئاتر داره،یه عالمه هوای کتاب خریدن و پشت هم خوندن داره،یه عالمه هوای بام تهران رو داره،یه عالمه هوس رفتن به کافی شاپ داره ،یه عالمه دلم شب شعر میخواد ،یه عالمه دوست دارم دوباره سه تارمو بگیرم دستم و بزنم" مرغ سحر ناله سر کن" ،دلم خیلی چیزای دیگه میخواد ،اما...
*چند روز پیش دوستی بهم گفت زندگیت یه چیزی کم داره چرا یه کم خوشی نداری؟گفتم اما من به حد کافی خوش میگذرونم.گفت:مثلا،گفتم:مسافرت،م مونی،درس،کتاب،فیلم و ...،گفت:نه عزیزم خوشی اینه که سرتو گرم کنی چرا اهل پسر و پارتی نیستی ؟کلی به آدم انگیزه میده ...این گفتگو طولانی بود .من آدمی نیستم که بخوام به خاطر گذران وقتم از آدمای دیگه استفاده کنم یا به قول اون دوستم هر چند روز یه بار یه پسر رو بذارم سر کار تا تفریح متفاوتی داشته باشم ،نمیگم تا حالا با هیچ پسری دوست نبودم اما اصولا نمیتونم هر کسی رو راحت وارد زندگیم کنم (دختر و پسر هم نداره)،عشق رو هم تجربه کردم پس دیگه لزومی نمیبینم کس دیگه ای رو تو این خطر قرار بدم ...البته هنوزم نمیدونم دوستم چرا فکر کرده زندگی من چیزی کم داره،در واقع یک تکه از زندگی من گم شده که هیچ وقت هم پیدا نمیشه اما این باعث نشده من همه چی رو تعطیل کنم و زانوی غم بغل بگیرم ،اینم درس عبرتی شد برای من که دیگه همون صد سال یه بار هم که با کسی درد و دل میکردم ،این کار رو نکنم.آخرین بارم بود ...
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:57 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها