6- كامرانی و سعادت:
كسی كه از بادة عشق نوشد به سعادت دست یابد، چون از همة بلایا و مصایب رهیده و از مكر آسمان ایمن گشته است:
بیاور می كه نتوان شد ز مكر آسمان ایمن
به لعب زهره چنگی و مـریخ سلحشورش
لذا شارب این باده به بانگ بلند فریاد میدارد:
ساقی به نور بــاده برافـروز جـام ما
مطرب بگو كه شد كار جهان به كام ما
و آنگاه كه می در كف است از سلطان جهان برتر است:
گل در بر و می در كف و معشوق به كام است
سلطان جهانـم به چنیـن روز غـلام اسـت
در جایی حافظ تصریح دارد كه عاقبت این بادهنوشی بهشت است:
حافظا روز اجـل گر به كف آری جامـی
یكسر از كوی خرابات برندت به بهشت
زیرا خرابات محل خرابی انانیت است و آن كه زنگار تكبر از روح خود فرو شوید مستحق دار آخرت است: تلك الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولا فسادا والعاقبة للمتقین
لذا غیر از راه میكده و خرابات دگر راهها باطل است:
به كوی میكده هر سالكی كه ره دانست
دری دگر زدن اندیشــه تبـه دانســت
و توشه راه حریم وصل را باید در میخانه تدارك كرد:
زاد راه حرم وصل نداریم مگــر
به گدایی ز در میكده زادی طلبیم
و هر كه به آنجا ره یابد به اكسیر دست یافته است:
گدایی در میخانه طرفه اكسیـری است
گر این عمل بكنی خاك زر توانی كرد
و همین گدایی و خدمت در میكده است كه انسان را پادشاهی میبخشد:
روزگاری شد كه در میخانه خدمت میكنم
در لبـاس فقـر كار اهـل دولـت میكنـم
و این همان مقام استغناست كه سالك با افتقار در پیشگاه غنی مطلق بدان میرسد و چنان كه در ادعیه آمده: اللهم أغننی بالافتقار الیك ولا تفقرنی بالاستغناء عنك...
و سالك بدون هیچ گنجی به حشمت قارون دست مییابد: