بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 01-16-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Wink علی بداغی شاعری معاصر و گمنام .... اما بسیار قابل احترام ( اشعار علی بداغی )


بوي جنگي سخت با نان مي‌دهند
رفتني ديگر به ميدان مي‌دهند
پرچمِ خونخواهيِ رويا به دست
چشم‌هايت بوي باران مي‌دهند
علي بداغي



پيرزن، شب‌بو به گيسوها و دست
گرمِ لالايي، لبِ دريا نشست
ماهيان در خواب و، دريا بي‌قرار
چنگ‌زد پيراهنش را موجِ مست
علي بداغي



از جنسِ ترانه‌ها و باران بودي
بي‌شايدي از عشيره‌ي جان بودي
هر عابرِ خيسِ گونه‌ام مي‌گويد
كوتاه‌ترين معنيِ مهمان بودي
علي بداغي



لحظه‌هايم همه باراني بود
بودنم بُعدِ غزل‌خواني بود
آخرين دست تكان‌دادنِ تو
اوّلين نقطه‌ي ويراني بود
علي بداغي


يادِ آن روزي كه اين جا خانه بود
جاي جولانِ دلي ديوانه بود
پاي آن شب بوي وحشي، پلك‌هام
پيله‌هاي پاره‌ي پروانه بود
علي بداغي



آمد شب و يك ستاره بر در كوبيد
بر پنجره مهتاب فراتر كوبيد
انگار به ميله‌هاي مژگانم باز
پروانه‌ي خيس و خسته‌اي سر كوبيد
علي بداغي


دلي از ”هرچه بادا باد!“ دارم
خيالي خالي از فرياد دارم
كنارِ خطِ پايانِ شقايق
فقط نامِ تو را در ياد دارم
علي بداغي



در خاليِ خانه خِش‌خِشِ بيداد است
هر خاطره‌اي فلاخنِ فرياد است
در كوچه صدايي آشنا مي‌آيد
پرمي‌كشم و پنجره را وا ... باد است
علي بداغي



يك عمر گذشت و بي تو تاب‌آوردم
بي‌چاره دلم را به‌عذاب‌آوردم
هر بار كه طفلكي هوايت را كرد
او را به خرابه‌هاي خواب آوردم
علي بداغي



شعر شايد شورشي بي‌حاصل است
تركشِ تنهايي و نعشِ دل است
يا ... نمي‌دانم ... فقط حس‌مي‌كنم
بغضِ دريا در گلوي ساحل است
علي بداغي



بوي جنگي سخت با نان مي‌دهند
رفتني ديگر به ميدان مي‌دهند
پرچمِ خون‌خواهيِ رويا به دست
چشم‌هايت بوي باران مي‌دهند
علي بداغي



كاش باور كرده بودم باد را
آن چه اين جا اتّفاق افتاد را
بر تمامِ كوچه‌هاي خيسِ دل
مي‌نوشتم ”زنده باد اعداد!“ را
علي بداغي



از دستِ تو با ترانه‌هايت شاعر!
آن عاطفه‌ي سربه‌هوايت شاعر!
تا كي بزنم وصله به تنهاييِ خويش؟
ديوانه شدم به آن خدايت شاعر!
علي بداغي



پيرزن شب‌بو به گيسوها و دست
گرمِ لالايي لبِ دريا نشست
ماهيان در خواب و دريا بي‌قرار
چنگ زد پيراهنش را موجِ مست
علي بداغي



بر تَركِ نگاهي تَرَك‌آلود و خراب
از مرزِ ستاره‌ها گذشتم به‌شتاب
انگشت به كهكشان كشيدم كه كسي
فرياد زد اي واي و ... پريدم از خواب
علي بداغي



از جنسِ ترانه‌ها و بارن بودي
بي‌شايدي از عشيره‌ي جان بودي
هر عابرِ خيسِ گونه‌ام مي‌گويد
كوتاه‌ترين معنيِ مهمان بودي
علي بداغي



لحظه‌هايم همه باراني بود
بودنم بُعدِ غزل‌خواني بود
آخرين دست‌تكان‌دادنِ تو
اوّلين نقطه‌ي ويراني بود
علي بداغي



مي‌آيي و با يك ”بيا“ ازدست‌وپايم‌مي‌بري
ديشب كه بردي تا خدا، امشب كجايم مي‌بري؟
بر بالِ احساسي كه از تصويرها تن‌مي‌زند
يك‌راست تا سرچشمه‌ي خوابِ خدايم‌ مي‌بري
بر پشتِ ماهم مي‌نشاني با نگاهي ناز و باز
تا دوردستِ آبيِ بي‌انتهايم مي‌بري
در سنگلاخِ ”دوستت دارم“ بنازم نازنين
با اين همه تاول، تماشايي به‌پايم مي‌بري
در زيرِ باراني كه نجوا مي‌كند با برگ‌ها
با چترِ گيسويت به سوي قهقرايم مي‌بري
در كوچه‌هاي كودكي چيزي به دستت مي‌دهم:
”تا روزِ تنگِ عاطفه اين را برايم مي‌بري؟“
چون كودكانِ سرزمينِ ساده‌ي افسانه‌ها
با سِحرِ نايِ خود، به غاري بي‌صدايم مي‌بري
اين بار وقتي آمدي، بغضم اگر مهلت نداد
از پيش‌تر مي‌گويمت: ” تا جلجتايم مي‌بري؟“
هرچند مي‌دانم به جشنِ گريه‌هايم مي‌بري
مي‌آيي و با يك ”بيا“ ازدست‌وپايم‌مي‌بري؟
علي بداغي



با نگاهي در دلم جا كرد و رفت
مشتِ احساسِ مرا وا كرد و رفت
در هزاران توي تاريكِ خيال
آذرخشي بود و غوغا كرد و رفت
با صداي ساده‌اش جوري غريب
واژه‌ها را خواند و معنا كرد و رفت
نعشِ نيمه‌جانِ مرغِ عشق را
با تحسّر رو به گل‌ها كرد و رفت
با شكوهِ شانه‌ها شوري غريب
در دلِ آيينه بر پا كرد و رفت
بارشِ ”با“ از لبش، خون در دلِ
لشكرِ ناباورِ ”تا“ كرد و رفت
چيزَكي در عمقِ احساسم... ترق!
در شگفتي ماند و حاشا كرد و رفت
آمد و در كوچه‌هاي بي‌كسي
گريه‌هايم را تماشا كرد و رفت
خواستم چيزي بگويم، ناگهان
پلك‌هايم را ز هم وا كرد و رفت
علي بداغي
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 04-22-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow علی بداغی شاعری معاصر و گمنام .... اما بسیار قابل احترام ( اشعار علی بداغی )

عيبِ كار از جعبه‏ي تقسيم نيست

سيمِ سيّارِ دلِ ما سيم نيست

اين خدا،اين‏هم هزاران طولِ موج

ديشِ احساساتِ ما تنظيم نيست
(علی بداغی)
با سلام
تاپیک به گفتگوی مهم تبدیل گردید.
ضمنا زین پس دیگر اشعار این شاعر گرانمایه که با حضور خودشان ما را مرهون محبت خود قرار دادند... در این تاپیک و به مرور درج خواهد شد.
امیدوارم لذت ببرید


ارادتمند... امیر عباس ... بچه تهرانپارس!!
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از امیر عباس انصاری به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #3  
قدیمی 04-27-2008
az hanooze entezar az hanooze entezar آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Mar 2008
نوشته ها: 26
سپاسها: : 0

16 سپاس در 11 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض در پاسخِ حسّی شريف

آسمانِ قلبتان آبی‌ترين!

ویرایش توسط az hanooze entezar : 04-27-2008 در ساعت 10:20 PM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از az hanooze entezar به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #4  
قدیمی 07-16-2008
az hanooze entezar az hanooze entezar آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Mar 2008
نوشته ها: 26
سپاسها: : 0

16 سپاس در 11 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط az hanooze entezar نمایش پست ها

روزِ از باران به‌ظاهر بي‌خبر يعني پدر
بي‌قراري‌هاي درخلوتْگذر يعني پدر
بر تمامِ عاشقان فرخنده باد يعني چه باد؟
روزِ خنده با و‌َلو خونِ جگر يعني پدر
علي بداغي



پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 04-27-2008
az hanooze entezar az hanooze entezar آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Mar 2008
نوشته ها: 26
سپاسها: : 0

16 سپاس در 11 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط az hanooze entezar نمایش پست ها




مي‌زني پُستـي به نامِ ما رقـم:
«شاعـري گم‌نام امّا محتـرم!»
تا اميرعبّاس انصاري و عشــق
باشد و يك پنجِ وارونه، چه غم!


با تمامِ ايهام‌هاي موجود در مصراع‌هاي سوم و چهارم
تقديم به دوست و برادرِ نديده‌ام، آقا امير عزيز
به پاسِ محبّت‌هاي بي‌تكلّفش كه مرا نيز به سرودني بي‌تكلّف برانگيخت.
پنجِ وارونه‌ي انبوهِ اميرانديشگان اين ديار آباد!
و لحظه‌لحظه‌ي دلْ‌تنگي‌هايشان حتّي، شاد!
علي بداغي



پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از az hanooze entezar به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #6  
قدیمی 04-28-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow علی بداغی شاعری معاصر و شاید گمنام .... اما بسیار قابل احترام ( اشعار علی بداغی )

نقل قول:
مي‌زني پُستـي به نامِ ما رقـم:

«شاعـري گم‌نام امّا محتـرم!»
تا اميرعبّاس انصاري و عشــق
باشد و يك پنجِ وارونه، چه غم!



با تمامِ ايهام‌هاي موجود در مصراع‌هاي سوم و چهارم
تقديم به دوست و برادرِ نديده‌ام، آقا امير عزيز
به پاسِ محبّت‌هاي بي‌تكلّفش كه مرا نيز به سرودني بي‌تكلّف برانگيخت.
پنجِ وارونه‌ي انبوهِ اميرانديشگان اين ديار آباد!
و لحظه‌لحظه‌ي دلْ‌تنگي‌هايشان حتّي، شاد!
علي بداغي
سلام و درود بیکران بر همه دوستان و عزیزان
انشالله که دل همه سبز و تن همه باقی و می و مطرب و نوش و مستی در کنار ساقی برقرار باشه.

من چی بگم الان؟
جناب علی بداغی عزیز و مهربان ، شاعر توانمند و دوست داشتنی و گرامی ایران زمین،
حقیقتش با دیدن و خواندن این محبت بزرگ شما من هم خیلی خجالت کشیدم و هم خیلی شرمنده شدم.
نمی دونم چه جوری می تونم بیان کنم چون من هیچ انتظاری نداشتم و الان این برای من خیلی غیرمترقبه و شوک دهنده است.
حقیقتش خوندن یک شعر با درک کردن احساس نهفته در پس شعر خیلی تفاوت داره.
چیزی که من الان از بیان شما حس میکنم و درک می کنم توصیفش خیلی سخته.
اینقدر سخت و مشکل هست که فقط می تونم با نهایت قدردانی و با نهایت فروتنی عرض کنم:
جناب علی بداغی شاعر خونگرم و دوست داشتنی ایران زمین
بی نهایت از شما و الطاف شما سپاسگذاریم.
[IMG]****************************/282.gif[/IMG]
و اگر هم نوشتم شاعری گمنام حمل بر جسارت نباشد[IMG]****************************/281.gif[/IMG]
چون که هنوز نمی دانستم... آنچه را که باید بدانم
[IMG]****************************/282.gif[/IMG]
بازهم سپاسگذارم و باز هم متشکرم
[IMG]****************************/281.gif[/IMG] [IMG]****************************/282.gif[/IMG] [IMG]****************************/281.gif[/IMG] [IMG]****************************/282.gif[/IMG]
دوبیت تقدیمی از من ناچیز به شما عزیز مهربان و خاطره انگیز.


می سرائی زدل و از سخنت ما شادیم
از صفای سخنت در ره تو استادیم



__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از امیر عباس انصاری به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #7  
قدیمی 08-18-2009
az hanooze entezar az hanooze entezar آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Mar 2008
نوشته ها: 26
سپاسها: : 0

16 سپاس در 11 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آباديِ باصفاي قلبت، آباد!
از دغدغه‌ي پاتكِ دنيا، آزاد!
سرْخطِّ خبرهاي نگاهت هر شب
رزمايشِ سبزِ دوستت‌دارم باد!
علي بداغي
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 09-07-2009
az hanooze entezar az hanooze entezar آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Mar 2008
نوشته ها: 26
سپاسها: : 0

16 سپاس در 11 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو كه خوانده‌اي سماواتيِ سبزِ "ربّنا" را
و در اين "سراي اميد" سپيديِ دعا را
تو حريرِ قرمزِ قلبِ "محمّد" و "رضا"يي
چه "وطن‌فروش" ِ نازي و ...! بنازمت خدا را!

براي شهريارِ بي‌لشكرِ كشورِ عشق
محمّدرضاي شجريان
كه آسمانِ حنجره‌اش
هنوز
در تصرّف قناري‌ها ست:
"تفنگت را زمين بگذار"

و كاش همه‌مان مي‌شنيديم و
تفنگ‌ها را
از هر نوعي كه است
زمين مي‌گذاشتيم!

اين گونه باد!



علي بداغي

ویرایش توسط az hanooze entezar : 09-07-2009 در ساعت 05:24 PM
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 09-12-2009
az hanooze entezar az hanooze entezar آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Mar 2008
نوشته ها: 26
سپاسها: : 0

16 سپاس در 11 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


اي كاش، خدا، آذرِ شيوا مي‌شد!
فردينِ بشر، دوباره شيدا مي‌شد!
سلطانِ غريبِ قلب‌هامان از نو
بر پرده‌ي شهرِ قصّه ... غوغا مي‌شد!
علي بداغي
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از az hanooze entezar سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #10  
قدیمی 04-28-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow علی بداغی شاعری معاصر و دوست داشتنی (معرفی مجموعه اشعار و ابیات و کتب علی بداغی)

با اجازه نام تاپیک را هم تغییر دادم
البته باید در پستهای آتی از کلمات کلیدی بیشتری استفاده کنم تا این تاپیک زیبا در سرچ گوگل همچنان جزو اولینها باشد.

تاپیک تغییر نام یافت به:
علی بداغی شاعری معاصر و خوش ذوق (معرفی مجموعه اشعار و ابیات و کتب علی بداغی)

اینجوری فکر کنم حداقل کمی از خجالت و شرمندگی حضور خود جناب علی بداغی عزیز استاد گرامی و مهربان در تاپیک معرفی و اشعار و آثار خودشون دربیایم و دیگه شرمندگی و خجالت دوستان مخصوصا من یکی بیشتر از این نشه.

عرض شود که با این تغییر نام میشه تمام کتب و آثار و چگونگی دسترسی به این موارد را نیز در همین تاپیک گنجاند و درج کرد و به قولی مرجع مفیدی برای علاقه مندان درست کرد.
هرکاری از دستم بربیاد انجام میدم تا شعر و ادبیات و فرهنگ غنی میهن عزیزم پیشرفت کند.
به امید خدا....
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:59 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها