بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #21  
قدیمی 10-21-2009
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

[quoteما برای هنرمندا خیلی بیشتر از اینا ارزش قائلیم و واژه اختصای ماموستا برای اساتید موسیقی رو به کار میبریم
ممنون دونه جون مدتها بود مي خواستم بفهمم ماموستا يعني چي گويا يکي از شخصيتهاي کردي که چندي قبل ترور شده بود ماموستا خوانده مي شد که من تا حالا فکر مي کردم اسمش هست
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #22  
قدیمی 10-21-2009
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط ساقي نمایش پست ها
سعي کن اول بخوني بعد تشکر بزني، مرسي دونه
پاسخ با نقل قول
  #23  
قدیمی 10-21-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

راستش منم نميدونستم کيه ولي هميشه در فيس بوک عکسهايي از ماموستا هیمن ميديدم که اونم نميدونم کيه؟
دونه ميشه بيشتر از ايشون بگيد لطفا
خب راست گفتم ديگه اول بخونيد بعد تشکر يا ... بديد


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #24  
قدیمی 10-22-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض صفات عیاران و جوانمردان



صفات عیاران و جوانمردان




من مردی ناداشت و عیار پیشه ام،اگرنانی یابم، بخورم ، وگر نه ، میگردم و خدمت عیاران جوانمرد میکنم ، کاری اگرمیکنم، برای نام میکنم ، نه ازبرای نان ، واین کارکه میکنم از برای آن میکنم ، که مرا نامی باشد .

( سمک عیا ر )

دربخشهای قبلی یاد کردم، که آیین فتوت از نگاه مولانا واعظ کاشفی هفتاد و یک شرط ، واز نگاه فریدالدین عطار نیشاپوری ، هفتاد و دو شرط است ، که این صفات و خصوصیات در بین عیاران و فتییان مشترک است ؛ و حال می بینیم که در داستان (سمک عیار) که در پیشگفتار، این داستان را معرفی کردیم ،آیین عیاری و جوانمردی از چه قرار است .


در داستان ( سمک عیار ) نیز آیین عیاری و جوانمردی دارای هفتاد و دو شرط است . درین داستان که به نثری ساده و زیبا و دلکش نوشته شده ،درین زمینه ، چنین می خوانیم : « حد جوانمردی از حد افزون است ، اما آنچه فزونتر است ،هفتاد و دو طرف دارد ، واز آن دو را اختیار کرده اند : یکی نان دادن و دوم راز پوشیدن . »


چون بحث ما در زمینۀ عیاران و جوانمردان است ، درین بخش میکوشیم ، تا آنچه را که بر یک عیار و جوانمرد ، ضروری ، است بر شمرده و صفات برازندۀ این گروه مردمدار را روشن سازیم ..



بر عیار لازم است ، تا آنچه را که می گوید انجام دهد و درگفتار خود ثابت قدم باشد ؛ چون اصل جوانمردی همان است . در کتاب قابوسنامه تالیف کیکاووس بن وشمگیر آمده است که، روزی گروهی از عیاران قهستان گرد هم نشسته بودند ، مردی از در درآمد و گفت : من فرستادۀ عیاران مرو هستم ،


و آنها سؤالی دارند به اینگونه که جوانمردی چیست و جوانمرد کیست ، و میان جوانمردی و نا جوانمردی فرق از چه قرار است ؟ مردی عیار پیشه، به نام فضل همدانی گفت :
« اصل جوانمردی آنست که ،هر چه بگویی، بکنی و میان جوانمردی و ناجوانمردی فرق آنست که صبر کنی .»



از نگاه نویسندۀ قابوسنامه که یک بخش مفصل کتاب خویش را در بارۀ راه و روش عیاران و جوانمردان اختصاص داده است ، و بدون شک در تاریخ ادب فارسی دری نخستین پژوهشگری است که با دید ژرف به این آیین نگریسته است ، صبر و حوصله نیز یکی دیگر از خواص و عادات عیاران و جوانمردان است . امیر عنصرالمعا نی کیکا ووس در جایی دیکر همین کتابش باز هم شرط جوانمردی را در سه مطلب میداند :

یکی انجام دادن آنچه را که ادعا میکنی. دو دیگر، راستی و راستکاری ؛ و سوم ، صبرو شکیبایی ، آنجا که میخوانیم : « اصل جوانمردی که بدان تعلق دارد ، از سه چیز است : اول ، آنکه هر چه گویی ، بکنی. دوم ، آنکه راستی را خلاف نکنی . سوم ، آنکه شکیبایی را کار بندی؛ از بهر آنکه هر صفت که به جوانمردی تعلق دارد، برابر این سه چیز است . »


و عطار نیز به همین گفته های یاد شده معتقد است و در فتوت نامۀ منظوم خویش، برد وباری و شکیبایی را اصل فتوت و جوانمردی میداند :



فتوت ای برادر برد باریست
نه گرمی و ستیزه ، بلکه زاریست



و در دفتر چهارم هفت اورنگ جامی ، نیز به این صفت عیاران تاکید گردیده و عارف جام ،حکایتی زیبا از صبر وشکیبایی ،عیاران روزکارش در همین زمینه دارد ،بد ینگونه:


شحنـــــــۀ گفـــــــت که عیاری را
مانده در حبـــــس گرفتـــــاری را
بند بر پای بــــــــــــــرون آوردند
بر سر جمــــــــــع سیاست کردند
شد ز بس چوب چو انگشت سیاه
لیک بر نامـــد ازو شـــــــعله و آه
رخت از آن ورطه چو آورد برون
پیــــــش یاران ز دهان کرد برون
درم ســـــــــیم به چنــــــــدین پاره
بلـــــــکه ماهی شـده چند استاره
محرمی کرد سوالش کاین چیست
بدر کامل شده چون پروین چیست
گفــت ، جا داشت بر آن محفل بیم
زیر دندان من این درهـــــــم سیم
در صـــــف جمع مهی حاضر بود
که بدو چشــــــــــــم دلم ناظر بود
پیش وی با همه بی باکی خویش
شرمم آمد ز جــــزع ناکی خویش
اندران واقعه، خنـــــــدان خندان
بسکه در صــــــــبر فشردم دندان
زیر دندان درمم جــــــــو جو شد
سکۀ درهـــــــــــــم صبرم نو شد
زد رقــــــــــــم سکۀ نو بر کارم
که به صبر اندر یک دینـــــــــــارم
چون نهم نامۀ دوران معــــــیار
سرخ رویی رسدم زین دینار


جامی در پایان این حکایت از صبر و حوصله داری سخن میراند و معتقد است که صبر و حوصله ، اگر چه تلخ است ، مگرثمره و میوۀ شیرین دارد :


صبر اگرچند که زهر آیین است
عا قبت همچو شکر شیرین است

مکن از تلخی آن زهر خروش
کاخر کار شود چشمۀ نوش


آنجه را که میتوان از حکایت مولانا جامی، نتیجه گیری کرد؛ آنست که نخست مولانا بر وجود عیاران به حیث جماعتی ازمردم اشا ره نموده و از طرف دیگر ، این حکایت نشاندهندۀ آنست که دولت ها و حکومت های استبدادی همیشه در طول روزگاران با عیاران و جوانمردان میانۀ خوبی نداشتند ، و اگر عیاری به دست شحنۀ می افتاد ، از دست مزدوران خلیفۀ روزگار مجازات میشد . از سوی دیکر عیاران و جوانمردان اگر مجازات هم میشدند ،راز خود را افشا نمیکردند ،به این معنا که راز داری و نگهداری اسراردرون حلقۀ یاران و همکاران از جملۀ آیین نیک عیاران و جوانمردان بشمار می آمد .
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 10-22-2009 در ساعت 06:50 PM
پاسخ با نقل قول
  #25  
قدیمی 10-22-2009
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

نقل قول:
ممنون دونه جون مدتها بود مي خواستم بفهمم ماموستا يعني چي گويا يکي از شخصيتهاي کردي که چندي قبل ترور شده بود ماموستا خوانده مي شد که من تا حالا فکر مي کردم اسمش هست
نقل قول:
راستش منم نميدونستم کيه ولي هميشه در فيس بوک عکسهايي از ماموستا هیمن ميديدم که اونم نميدونم کيه؟
دونه ميشه بيشتر از ايشون بگيد لطفا
خب راست گفتم ديگه اول بخونيد بعد تشکر يا ... بديد


خدمت دوستان سلام...
ان شاالله سر فرصت اثار و کارهای ماموستا هژار و ماموستا هیمن رو احمالا معرفی میکنم و چند کار قشنگشونو میذارم..
الان چون پرسیدین کمی عرض میکنم...

نه ماموستا برای احترام گذاشتن هست...

مامو+استاد
مامو یا مامه به معنای عمو هست ..
دقیقا همون استادی که استخوان خورد کرده باشه و حسابی استاد باشه ماموستا خوانده میشه در کردی..
در شعر در موسیقی در نویسندگی و هرانکه باسواد باشد ...
و به پیشوای مذهبی هم گفته میشه مثل هر روحانی که پیشنماز باشه یا مردم بهش رجوع کنند اون هم کارشناس مذهبیه...

در کردی برای کسی که خیلی بخوان احترام بگذارند بهش مام یا مامه گفته میشه ..
توی فارسی هم هست منتهی بار احترامیی بیشتری توی مامه هست
احتمالا شنیدین که مردم کردستان عراق به اقای طالبانی رئیس جمهور عراق میگن مام جلال
یعنی حتی توی اخبارشونم وقتی میخوان بگن اقای رئیس جمهور طالبانی میگن
سروک مام جلال (مستر پرزیدنت عمو جلال)

حالا کسی که بسیار محترم باشه و تخصصی هم داشته باشه میشه مام+استاد = ماموستا...
در حدی که مثلا در موسیقی کردی نهایتا فقط به چند نفر ماموستا گفته میشه...

اقا مهدی گفت کسی تررور شده و ..
یه اشتباه کوچولو فکر کنم کردی..
کسی که به نام ماموستا هژار هست ترور نشده ایشون عبدالرحمن شرفنکندی هستند ..
برادرش فکر کنم ترور شده ...
توی ویکیپدیا میتونین بخونین که
ماموستا هژار (هه ژار = مسکین تهیدست )
در زمان پهلوی در ایران زاده شده و در حکومت جمهوری کردستان فعالیت داشته و
به همراه ماموستا هیمن که پایینتر عرض خواهم کرد لقب شاعران ملی کرد رو میگیرن و ظاهرا بسیار فعال بوده اند..
بعد از فروپاشی اون حکومت هژار و هیمن به خارج از ایران پناهنده میشن...
و بعدها دوباره به ایران برمیگردند ...
و هر دوی این اساتید تا اخر عمر در ایران بودند فکر کنم...
ماموستا هژار سالهایی که خارج از ایران بوده سفرهایی به کشورهای دیگه هم داشته که سرگذشتش رودر کتاب چیشتی میجیور نوشته که واقعا کتاب جالبیه ولی کردیه من خیلیخوب کردی نمیتونم بخونم مخصوصا که اینا متون ادبی و سختیه..
ترجمه ی اون رو از نمایشگاه کتاب تهران خریدم با نام شلم شوربا واقعا اگه گیرتون بیفته بخونین کلی کیف میکنین
یه کتاب سرگذشته ولی خودش به اندازه یه کتاب ادبی ارزش داره تازه من ترجمه ش رو خوندم بسیار زیبا بود یه جور سبک نویسندگی خاصی داشت ...

ماموستا هژار که واقعا هژار هم بوده همیشه در دربه دری و زمان زیادی در فقر مطلق بوده مثلا وقتی که در لبنان برای مداوای مرض سل رفته بوده ...
حتی روزها پول خریدن خوراک هم نداشته بعضی وقتا ...
چند کار برجسته کرده

یکی ترجمه کتاب قانون ابن سینا که صدها سال از عربی ترجمه نشده بوده چون متن عربی بسیار دشواری داشته
به هر حال کتابی که میدونین گفته میشه سالها قسمتهایی از اون در دانشگاههای معتبر پزشکی جهان تدریس میشده برای ما ایرانی ها قابل استفاده نبوده و فکر کنم اونجوری که من خوندم بسیار سخت بوده ترجمه ی اون
اما خوشبختانه ایشون ترجمه ش میکنه.....

ایشون کتاب قرآن رو به کردی ترجمه میکنند (اطلاعی ندارم به نظم یا نثر)

و کار بعدی که کار بسیار بزرگی بوده
فرهنگ لغت بزرگ کردی هنبانه بورینه رو مینویسن که انتشارات سروش اونرو منتشر کرده ..
این فرهنگ واقعا عالیه و کار عظیمی بوده از طرف ایشون
کردی فارسیه و تا اونجا که شده لهجه ها و گویشهای مختلف رو پوشش داده به هر حال یکی از معضلات فرهنگ نویسی کردی نسبت به فارسی اینه که توافق و استانداردی برای گویش و لهجه معیار اون نیست ..

و کار بزرگ دیگه ایشون که واقعا قابل تحسینه برگردان رباعیات خیام به زبان کردیه
که بدون تعصب بگم اگر زیبا تر و وزین تر از رباعیات خیام نباشه کمتر از اون نیست
این کتابم با نام چوارینه کانی خیام
منتشر شده ...من اخیران اونرو کرمانشاه خریدم باورم نیمشد همچین کتابی با اون جلد و طرح خوشگلش 1300 تومان باشه ...
باز هم انتشارات سروشه چاپ چهارم 3 چاپ اولش 65 هزار نسخه بوده
له تینی کولمکت جرگ و دلم سوت
له تاوی چاوی جادووت بوم به هارووت (ماروت)
بهشت و کوثر و هنگوین و شیری
به شاباشی دلوپیک عارقی رووت
خدمت ساقی عرض کنم که ماموستا هیمن هم دوبیتی های باباطاهر (امیدوارم اشتباه نکرده باشم و عطار نبوده باشه) رو به نظم کردی برگردونده که من نخوندم....



اینم ماموستا هیمن



ایشونم دیوان اشعارش به نام تاریک و روون (تاریکی و روشنایی)
(روناک که از اسم های قشنگ کردی هست به همین معناس یعنی تابنده و روش)
خیلی شعرعای زیبا و واقعا ارزشمند داره
اشعار عاشقانه و ..
.اینجا نوشته بودم
http://p30city.net/showthread.php?t=7269
که یکی از اشعار ایرج میرزا که اصلا داستانی اروپاییه که به نظم دراومده ایشون هم به کردی نظمش کرده که واقعا زیباست (فشار بیارین به من تا بگردم پیداش کنم بذارم :D )
(ساقی یا ابادانی ندارین اسم اصلی اون داستان ؟ رو ؟ یا نسخه هایی دیگه از نظم شده ی اون داستان ؟ چون رشید یاسمی و ... به نظم درش اورده اند )
========================================

آثار هیمن
  • «تاریک‌ و روون»، مجموعه‌ اشعار ۱۹۷۴
  • «نالەی جودایی»، مجموعه‌ اشعار ۱۹۷۹
  • «پاشه‌رۆکی مامۆستا هیمن»، مجموعه‌ مقالات، مهاباد ۱۹۸۳
  • «چه پکێک گول و چه پکێک نیرگز»
=====================================
این هم آثار هژار

آثار او

فارسی
کردی
  • چێشتی مجیور(شلم شوربا)
  • ئاڵه کۆک (برگ سبز)
  • به‌یتی سه‌ره مه‌ر
  • مه‌م و زین (ترجمه مم و زین از کرمانجی به سورانی)
  • بۆ کوردستان
  • شه‌ره‌فنامه (ترجمه شرفنامه بدلیسی از فارسی به کردی)
  • چوارینه کانی خه یام (ترجمه رباعیات خیام به کردی سورانی)
  • هۆزی گاوان
  • مێژووی ئه‌ردهڵان (تاریخ خاندان اردلان)
  • یه ک له په نای خاڵ و سیفری بێ برانه وه
  • دایه،باوه،کێ خراوه؟
  • شه رحی دیوانی مه لای جزیری (شرح دیوان ملای جزیری)
  • قورئانی پیرۆز به کوردی (ترجمه قرآن به کردی)
  • بیره وه ریه کانی ژیانی
ديوانی شيخ جه زيری و چند اثر دیگر.
=============================================
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #26  
قدیمی 10-22-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ممنون دانه جان واقعا استفاده بردم ،
حيف که من چيزي از کردي نميفهمم ..
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #27  
قدیمی 10-23-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض صفات عیاران و جوانمردان




صفات عیاران و جوانمردان






قبلۀ جوانمردان : ابوالحسن خرقانی گفت : قبله پنج است ؛ کعبه است که قبلۀ مومنان است ؛ و دیگر بیت المقدس که قبلۀ پیغامبران و امتان گذشته بوده است ، وبیت المعموربه آسمان که آنجا ملا ئکه است ؛ و چهارم عرش که قبلۀ دعا است ؛ و جوانمردان را قبله خداست . فاینما تولو لو فثم وجّه الله .


و گفت : خردمندان خدای را به نور دل بینند و دوستان به نور یقین ، و جوانمردان به نورمعاینه .


( تذکرت الاولیا عطار )



از نگاه عیاران و جوانمردان باید با دوست خود یکرنگ و وفاداربود ، وهیچ چیز را از دوست خود،دریغ نکرد . جان فشانی و جان نثاری در راه دوست از جملۀ صفات برجستۀ عیاران شمرده میشود ؛چنانکه عطار این خصلت پسندیده را در بیتها ی زیبا، مخصوص عیاران وجوانمردان میداند :


مرد نبود هکه نبود جان فشان
در رۀ یاران چو مردان جان فشان
گر تو جانت بر فشانی مرد وار
بسکه جانان جان کند بر تو نثار


و خواجوی کرمانی در کتاب گل و نوروز، که از جملۀ بهترین آثار غنایی ادب فارسی دری به شمار میرود، اززبان راهبی برای شهزاده نوروز که قهرمان اصلی ، داستان است ؛ حکایتی در باب جوانمردی ، میگوید و از روی این حکایت میتوان به آیین دوستی عیاران و جوانمردان ، به درستی پی برد .


حکایت به این بیتها ، آغاز میشود :


مرا حال نصیر و نصر عیار
به یاد آمد درین گردنده پرکار
بگویم با تو کانرا یاد داری
به جز تخم نکو کاری نکاری
به مکتب وقتی از استاد کتاب
شنیدم قصۀ شیرین درین باب
که در ملک خراسان بود شاهی
سپهر ملک را تابنده ماهی
اکر چه بودش از حد سیم و زر پیش
ز فرزندان نبودش یک پسر بیش
نصیرش نام و نامی در زمانه
چو شاه شرق در عالم یگانه



شاه فرزندش ، نصیر را بسیار دوست دارد ، و همیشه می کوشد تا آرزوهای نیک و خوب فرزندش را برآورده سازد . وقتیکه نصیر بزرگ میشود ، یک روز نزد پدرش میرود و اجازت رفتن حج را میخواهد . پدرش اجازه میدهد ، ودر ضمن به فرزندش یادآوری میکند که در بغداد دوستی از آن ماست که مشهور به نصر عیار است .


در آنجا هست ما را یک هوا دار
چو جان شا یسته نامش نصر عیار


پادشاه از فرزندش می خواهد ، تا از دوستش دیدن کند . نصیربه پدرش وعده میکند و با غلامان و کنیزه گان ، راهی سفر میشود ، اما چند منز لیکه طی میکند ، ناگهان :


گروهی راهزن با تیغ خونخوار
چو چشم مست خوبان دزد و خونخوار
ز قله کوه پیکر در جهاند ند
ز خون کاروان جیحون راند ند
به کشتند آنکه بود از پیر و برنا
ببردند آ نچه بود از نقد و کالا


نصیر زار و نالان خودش را به بغداد میرساند و خانۀ ( نصر عیار) را پیدا میکند :


وزان پس با وجود پر ز آزار
به دست آورد قصر نصر عیار


نصر عیارکه نصیر را به اینگونه میبیند ؛ پزشگان را می طلبد و تداویش میکند . چندی میگزرد ، یکی از روزها ( نصیر ) زن زیبا رویی را می بیند و هوش و توانش را از دست داده ، عاشق آن زن میشود :


نظربر منظری افگند نا گاه
بتی دید از شبش طا لع شده ماه
رخش را شمع مه پروانه گشته
ز رفتارش پری دیوانه گشته
بر آمد بادی از صحرای سودا
فتادش آتش دل در سویدا


( نصر عیار ) که از این واقعه ، آگاهی پیدا میکند ، به فکر فرو میرود ؛ چرا که :


قضا را بود آن فرخنده دیدار
به کابیین در نکا ح نصر عیار


به آنهم نصر عیار بنا به خصلت جوانمردی که دارد ، زنش را از خود جدا کرده و به نصیر ، به نکاح در می آورد .


به هر منظومه کو را بود بر باد
به هر منسوبه کو را دست میداد
به عقد شه در آورد آن پری را
به برج مه رساند آن مشتری را


نصیر پس از آنکه به دلدارش می رسد ، به خراسان می رود ؛ اما در بین راه شخصی به نصیر ؛ چنین میگوید :


مگر در ره یکی از آن ولایت
به گوش شه فرو گفت آن حکایت
که هست آن سرو قد لاله رخسار
گل بستان فروز نصر عیار


نصیر که از جوانمردی و فداکاری نصر عیار آگاه میشود ؛ در حال آن ماهروی را به صفت خواهرش میداند ، و به خراسان می رود .



پس از گذشت مدتی نصر عیار ، مال و دارایی اش را از دست می دهد ؛ از اینرو او هم به خراسان می آید ، و نصیر را از نزدیک دیدن میکند . نصیر مال وثروت زیادی به نصر عیار می دهد و چنین وانمود میکند که خواهرم را به تو به زنی میدهم . نصر به این منظور جشن بزرگی بر پا میکند ، و پس از آن :


گرفتش دست و دادش خواهر خویش
که گوهر را سزد هم گوهر خویش
چو با زن شد به حجله نصر عیار
برون آمد ز پرده لاله رخسار
یکی بگشاد چشم و شوی خود دید
یکی دیگر زن ماهروی خود دید


به اینگونه هر دو دوست منتهای جوانمردی و سخاوت را نسبت به یکدیگر ، دریغ نمی کنند .


از مطالب یاد شده میتوان به دو خلاصه و پیامد دست یافت : نخست آنکه ، بین عیاران و جوانمردان خراسان و عیاران کشورهای عربی؛چون مصر، شام ، بغداد ، حلب و کشورهای دیگر ، رابطه های دوستی ، رفاقت ، برادری و همکاری وجود داشته است .


دوم آنکه پیروان این آیین معتقد بودند که هر عیار باید با دوستان دوست خود دوست باشد، و با دشمنان دوست خود دشمن . در داستان سمک عیار نیز ما عین مطلب را می بینیم ؛ آنجا که جمعی از جوانمردن و عیاران با هم سوگند خوردند و تعهد کردند که با هم دوست باشیم ، ومکر و خیانت نکنیم :


« همه سوگند خوردند که به یزدان و به دادار و به نور و به نار و به قدح مردان و به اصل پاکان و نیکان ، که با هم یار باشیم و دوستی کنیم و به بربر جان از هم باز نگردیم ، و مکر و غدر و خیا نت نکنیم ، و با دوستان هم دوست باشیم ، و با دشمنان هم دشمن »



باری میتوان ادعا کرد که در آیین جوانمردی ؛ رنگ ، پوست ، ملیت ، محل زیست ، نژاد و زبان مدار اعتبار نیست ؛ بلکه آنچه که نزد عیاران مهم و تعیین کننده است ؛ داشتن اهداف والای مردمی و انسانی و خدمت به خلق خدا و عفت و پاکدامنی و نگهداری آیین دوستی و دوست یابی است .



در اصول این آیین آمده است ، که اکر عیاری و جوانمردی ، با زنی ، هر چند ناشناس هم باشد ، همراه شود و یا نشست و برخاست کند ؛ نخست او را به خواهری می پذیرد و آیین برادر خوانده گی و خواهر خوانده گی را اجرا میکند تا با هم محرم شده و بتوانند یار و مدد گارهم باشند .



برادر خوانده گی و خواهر خوانده گی و آیین دوستی و رفاقت نیز در میان عیاران وجوانمردان از خود آداب و قوانین بخصوص دارد . یکی از این آداب ؛ دست دادن با یکدیگر است و دیگر گواه گرفتن ؛ و پس از آن غذا خوردن و دست در نان و نمک یکدیگر زدن .



در نزد جوانمردان ، هر گاه دو شخص با هم دست برادری داده باشند ؛ و یکی از آنها ، زنی را خواهر گفته باشد ؛ در آن صورت آن زن به آن مرد و دیگران نیز برادر و خواهر خوانده می شود .




مآ خذ :
۱- منطق الطیر عطار ، صفحۀ ۵۴
۲ - کماالدین محمود بن علی کرمانی ، گل و نوروز به اهتمام کمال عینی ، تهران : سال ،۱۳۵۰ صفحۀ ۱۵۵
۳ - گل و نوروز خواجوی کرمانی ،صفحۀ ۱۵۶



...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 10-23-2009 در ساعت 02:23 PM
پاسخ با نقل قول
  #28  
قدیمی 10-27-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض صفات عیاران و جوانمردان






صفات عیاران و جوانمردان



یکی دیگراز صفات خوب و مردانۀ عیاران و جوانمردان آ ن بوده است که ، هرگاه یکی از ایشان به کدام عملی دست می زد ؛ و پس از آ ن شخص بیگنا هی به آ ن کار متهم میشد ، آ ن عیار و جوانمرد مجبور و مکلف بود ، تا خود را به خطر افگنده و مسؤولیت آ ن عمل را به دوش بگیرد و شخص بیگناه را از شکنجه و آ زار نجات دهد و به گفتۀ ( سمک عیار ) که گفت : در جوانمردی روا نیست که قومی در بلا رها کنیم و خود بیرون رویم ؛ چون ایشان برای ما جان فدا کرده اند ، تا جان داریم با ایشان خواهیم بود.


در کتاب لطایف الطوایف ، که در بر دارندۀ لطیفه ها و حکایات جالب و خواندنیست ؛ آ مده است که : در شهرحلب در میان کاروانسرای ، چاهی بود بسیار عمیق ، که آب میکشید ند . در پهلوی کاروانسرا ، حمامی بود. یکی از عیاران حلب نقبی زد از گلخن حمام به جانب کاروانسرا که سر از روی آ ب آن چاه بدر کرده بود . در دل شب که در کاروانسرا ، بسته بودند و قفل گران بر آن زده ، عیار با دستیاران خود به نقب درآمد و از آن چاه بالا آمد . حجرۀ یی را که در آن مال بسیار بود از نقد و جنس ، خالی کرد و از قعر چاه بدر کرد.




صبح غوغا از کاروانسرا بر آمد و شوری در شهرافتاد که مال و افزار فلان کاروانسرا برده اند . مردم شهرروی به آنجا نهادند ، و داروغه و عسسان شهر جمع آمدند، در آخررأی همه بر آن قرار گرفت که این کار ، کار کاروانسرا دار و فرزندان اوست . وی پیری بود امین ، که مستأ جر آن کاروانسرا بود . او را با فرزندان گرفتند و بر در کاروانسرا آغاز شکنجه کردند و مردم شهرآنجا جمع آمدند . هرچند پیر و فرزندان زاری می کردند ، کسی پروای ایشان نمی کرد . آن عیار که این کار کرده بود ، با بعضی از دستیاران خود در آن مجمع حاضر بود، با خود گفت : از جوانمردی نباشد که این گناه من کرده باشم و دیگران عذاب کشند . پس قدم پیش نهاد و بانک بر عسسان زد که دست از این بیگناه و فرزندان وی بر دارید که ایشان را در این کار دخلی نیست ، و این کار از من صادر شده است .



عسسان دست از شکنجۀ پیرو فرزندانش بر داشتند و در او نظر افگندند . جوانی دیدند بلند بالا ، که تاجی از برۀ سیاه بر سر داشت و قبای از صفوف در بر؛ و میان خود به شده ، کمربند قیمتی چسب بسته و خنجر آبدار بر میان زده و پای افزار نو پوشیده ، روی به آن آوردند و گفتند : چون خود اقرارنمودی ، بگو که این مال را چه کردی و به کجا بردی ؟ گفت : هم در این کاروانسرا است و هم در قعر این چاه پنهان است . طنابی بیاورید ، تا به میان خود بندم و به چاه فرو روم ، و مالها را بالا دهم ، بعد از آن بر آیم و هر حکمی که پادشاه در حق من کند ، قبول دارم.



چون این سخن به گفت ؛ غریو از آن مجمع برآمد و مردم او را بدان فتوت و جوانمردی آ فرین گفتند ، و عسسان فی الحا ل طنابی آوردند . او بر جست و سرین طناب محکم بر میان بست و عسسان آن سر طناب را به دست گرفتند . و جوان به آن چاه فرو رفت و طناب از میان گشاده و آنی از آن نقب بیرون آمد و سر خود گرفت . و عسسان زمانی سر چاه منتظربودند و هیچ اثری و صدایی از آن چاه بر نیا مد.



چون انتظارازحد بگذشت ، کسی به چاه فروفرستادند . اوفریاد بر آورد که دراین چاه نقبی است . گفتند : در آی و به بین که از کجا سر بدر میکند ؛ و آن شخص می رفت تا در گلخن سر بدر کرد و نزد ایشان آمد. همه انگشت تحیر به دندان گرفتند و گفتند : این حریف عیار نقشی باخت و غریب کاری سا خت ، که هم خود رفت و هم مال را برد و هم بیگناها ن را خلاص کرد .



از مطالعۀ این حکایت میتوان پی برد که عیاران مردمی بودند جسور، شجاع ، زیرک ، همه کاره ومردم دوست و طرفدار تهیدستان و بینوایان ، و دشمن سر سخت توانگران و ثروتمندان ظالم ؛ و به همین دلیل است که مورد اعتماد و حمایت مردم قرار میگرفتند.



از هنرهای دیگرعیاران میتوان به نقب و نقب زنی آنها اشاره کرد و این کار به گونۀ بوده است که ،هر گاه عیاری برای ربودن حریف خود و یا کدام مقصد دیگری به سفر میرفت ، اول تمام آلات و وسا یل نقب برید ن را با خود بر میداشت و بعد جای مورد نظرش را نشانه میگرفت و اززیر زمین نقب میزد تا به مقصد ش می رسید . مسآ لۀ نقب زنی آنقدر در نزد عیاران عمده و اساسی بود که اشخاص و افراد ماهر و زیرکی را در همین رشته تحت آموزش و پرورش قرار داده و در این مسلک تربیت میکردند.



در داستان سمک آنجا که ( کانون عیار) شهر ماچین بر عهده گرفته است که ( خورشید شاه و مه پری ) را اسیر به گیرد ،آمده است که : « کانون استادی به غایت کمال داشت در عیاری و نقم بریدن ؛ چون کانون و خاطور به میان لشکر گاه آمدند . پیرامون لشکر خورشید شاه هر جای بر میگشت و احتیاط میکردند ، تا خاطوربه میان لشکر گاه بر آمد . از یکی پرسید که خیمۀ شاه کدام است ؟ مرد گفت : که در برابر تست . خاطور نشان گرفت و بیامد و در پیرامون لشکرگاه بر گشت و جایگا ه طلب کرد تا به خشک رودی رسید . قیاس گرفت . نشانه طلب کرد و کانون را با کافور و دیگران بدان کار نشاند و بنمود که نقم چگونه باید بریدن »



سخاوت ، مهمانداری ، حق شناسی و بخشنده گی نیز یکی ازبزرگترین ارکان اساسی و بر جستۀ این جریان مردمی به شمار می رود . از نظر عیاران و جوانمردان تنها از راه گذشت و بخشنده گی است که میتوان در دلها راه یافت و مورد پذیرش و حمایت مردم قرار گرفت . جوانمردان و عیاران نه تنها به دوستان و یاران خود بخشنده و مهربان بودند ؛ بلکه این گذشت و بخشنده گی آنها شامل دشمنان شان نیز میگردید . به این معنا که اگر به دشمن خود دست می یافتند ، با او به مدارا و مروت بر خورد کرده و به مرور زمان آن دشمن را به خود دوست میکردند.



جوانمردان که خود از میان طبقۀ زحمتکش و صاحب هنر و کسب و کار بر خاسته اند ، معتقد بودند که هر چیزی را که به دست می آورید ، باید با مردم خورد ؛ و به همین دلیل است که خانه و کاشانۀ شان مرکز گرد هم آیی مسا فران ، غریبان و بیچاره گان بوده و هر کسی که در پناه شان می آمد و از آنها یاری و مددگاری می خواست ، به دل و جان می پذیرفتند و با او یار و مددگار بودند.



جوانمردان به این اندیشه اند که باید سخاوت و شفقت شان شامل همه گان بوده و حتی حیوانات را نیز شامل باشد ؛ چنانکه آورده اند که : احمد خضرویه به زنش گفت : می خواهم که سرهنگ عیاران را مهمان کنم ، زنش گفت : شرط جوانمردی و مروت آنست که گوسفند ، گاو و خر بکشی و همه را از دروازۀ خانه تا سرای عیار بیفگنی . احمد به زنش گفت : « این گاو و گوسفند دانستم . این خر باری چیست ؟ گفت : جوانمردی را مهمان کنی ، کم از آن نباشد که سگان محلت را از آن نصیب بود . »



و نیز آ ورده اند که شخصی دعوای جوانمردی میکرد . روزی عده یی از جوانمردان به دید نش آمدند . آن شخص به غلام خود گفت : سفره بیاور. اما غلام نیاورد . مرد چندین مرتبه تقاضا کرد ، جوانمردان دیگر گفتند : که این از آیین جوانمردی به دور است که چندین مرتبه تقاضا ی سفره کردی ؛ اما غلامت نیاورد. در همین هنگام غلام با سفره داخل خانه شد . خواجه روی به غلامش کرده و گفت : « چرا سفره دیر آوردی ؟ غلام گفت : مورچۀ اندر سفره شده بود و از جوانمردی نبود مورچه را از سفره بیفگند ن . به ایستادم تا ایشان خود بستدند و سفره بیاوردم . همه گفتند : یا غلام باریک آ وردی ، چون تویی باید که خدمت جوانمردان کند . »



از نگاه جوانمردان تمام مال و منال و جاه و جلال دنیا به جوی نمی ارزد و آن کس که بر سر نفس خود مسلط شود ، جوانمرد حقیقی بود و به گفتۀ رودکی آن استاد شاعران ، مردی آن نیست که فتاده را پای زنی ، بلکه مردی آنست که ، دست فتادۀ را بگیری:



گر بر سر نفس خود امیری مردی
بر کور و کر ار نکته نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده را بگیری مردی



فردوسی پاکزاد در مسآ لۀ آ زار دیگران به آزار موری متآ ثر است ، ولو در قبال آن جهان هم به دست آید :



به نزد کهان و به نزد مهان

به آ زار موری نیرزد جهان



و در جایی دیگر این عقیده اش را با بیتی زیبا اینگو نه بیا ن کرده است :


میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است


بنا به عقیدۀ عیاران و جوانمردان ، راستی و راستکاری بهترین سرما یۀ جوانمردی بوده و در مکتب فکری و اخلاقی شان ، حتی دروغ مصلحت آ میز هم نباید گفت . در داستان ( سمک عیار ) آ مده است که ( غور کوهی ) شخصی را به نام ( سامان ) اسیر گرفته است و به دست ( روز افزون ) که یکتن از عیاران زرنگ و ورزیده است ، می سپارد تا او را بکشد؛ مگر روز افزون به ( سامان ) دلسوزی کرده و او را نمیکشد و در عین حال نمیخواهد که دروغ هم بگوید .



روزافزون در بین راه با خود چنین می اندیشد که : « اگر گوید که او را چه کردی ، نتوانم بگویم که او را کشته ام ، که دروغ گفته باشم ، و دروغ گفتن شرط جوانمردان نیست. » و در جای دیگر این داستان آمده است که دختر شاه گم شده است؛ عیاران را نزد شاه میبرند و شاه از آنها می پرسد که ، این کار را کی کرده است ؟ سمک عیار چنین میگوید: « خدایگان را بقا باد . بدان و آگاه باش که در جهان هیچ چیز به از راستی نیست و راست گفتن باید به هر جای که باشد ، در پیش خاص و عام ، عاقل و نادان ، خاصه در پیش شاه ، علی الخصوص که ما سخن گوییم ، الا راست نتوان گفتن ؛ که نام ما به جوانمردی رفته است و ما خود جوانمردیم ؛ اگر چه ما را عیار پیشه می خوانند وعیار پیشه الا جوانمرد نتوان بود .»



از مطلب یاد شده به دو نتیجه دست می یابیم : نخست آنکه ، عیاران و جوانمردان یکی بوده اند و در همۀ داستانها لفظ جوانمرد با کلمۀ عیار مترادف هم به کار رفته است . دوم آنکه : همۀ عیاران و جوانمردان از دروغگویی و دروغ بافی بیزار بوده اند ، و راستی را شعار اساسی آیین عیاری و جوانمردی می دانسته اند . ابو القا سم فردوسی در شاهنامه ، جوانمردی را در اندیشۀ پاک و نیکو کاری می داند و معتقد است که دروغ ، رخ مرد را تیره و تار ساخته و روان پاک و منزۀ آدمی را خلل می رساند ؛ آنجا که گفته است:


جوانمردی از کارها پیشه کن
همه نیکویی اندر اندیشه کن
ز بد تا توانی سگالش مکن
ازاین مرد داننده بشنو سخن
چو گفتار و کردار نیکو کنی
به گیتی روان را بی آ هو کنی



و جایی دیکر از سه جنبۀ منفی که در کتاب ( اویستا ) به آن تاکید شده است و انسان را به گمراهی میکشاند ؛



به اینگونه نام میبرد:

هر آ نکس که اندیشۀ بد کند
به فرجام بد با تن خود کند
رخ مرد را تیره دارد دروغ
بلندیش هر گز نگیرد فروغ
کسی کو بود پاک و یزدان پرست
نیازد به کردار بد هیچ دست





__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 10-27-2009 در ساعت 11:55 PM
پاسخ با نقل قول
  #29  
قدیمی 11-07-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زبان ، عادات و طرز زندگی عیاران و جوانمردان

زبان ، عادات و طرز زنده گی عیاران و جوانمردان



اول : زبان عیاران و جوانمردان:




قبل از آنکه در بارۀ زبان عیاران بحث خود را دنبال کنیم ، لازم است یاد آوری شود که ادبیات را می توان در مجموع به سه گونه بخشبندی نمود ، چون : ادبیات درباری ، ادبیات تصوفی و ادبیات مردمی که هر یک از گونه های یاد شده از خود موضوعات و دساتیر خاصی را داراست . در جریان ادبیات یکهزارسالۀ زبان فارسی دری بودند شاعران و نویسنده گان و ادیبانی که بنا به موقف اجتما عی و طرز اندیشه و تفکر خویش ، یکی از اینگونه ادبیات را بر گزیده اند و آ ثار گرانبها و پر ارزشی را به ما میراث گذاشته اند.



باری برخی از ادبیات شناسان ، ادبیات را به تعبیری دیگر ، چون : ادبیات غنایی یا ( لیریک ) ، ادبیات تمثیلی یا ( دراماتیک ) و ادبیات حماسی و رزمی یا ( ایپبک ) تقسیم کرده اند که تاریخ ادبیات اینگونه بخشبندی را به ارسطو فیلسوف مشهور و معروف یونان قدیم نسبت می دهد .



ارسطو در کتاب ( بوطیقا ) به این اندیشه است که ، آ غاز شعر رزمی یا شعر حماسی که موضوعات آ ن شرح دلیری ها ، پهلوانی ها ، شجاعت و مردانه گی ها و جوانمردی های مردم ،مردمدار است ، با پیدایش آ دمیزاده آ غاز یافته و بشر ازابتدای پیدایش خویش به اینگونه شعر و ادبیات آ شنایی و علاقمند بوده است و همین اندیشۀ ارسطو بعدها مورد تایید دانشمندانی ، چون : ابن سینا ی بلخی ، هیگل ، بلینسکی و دیگران قرار گرفته است.



مارکس به این اندیشه است که شعر حماسی در مرحلۀ قشنگی رشد خلقها به وجود آمده است . بنا به گفتۀ ( ساموئل تیلورکاله ریچ ) که یکی از جملۀ نقادان معروف و بر جستۀ انگلستان است ؛ شعر و ادبیات حماسی ، نخستین نوع شعر است که بشر و اقوام باستانی در آ غاز پیدایش آ نرا برای توصیف احوال و اعمال قهرمانان خویش ساخته اند .



به روایت تاریخ ، میتوان ادعا کرد که ادبیا ت و شعر حماسی در سرزمین آ ریانای کهن همواره وجود داشته ؛ چنانکه اگر ما اوراق زرین تاریخ چند هزارسا لۀ خویش را ورق بزنیم ، می بینیم که در آ ریانای کهن شعر حماسی رونقی تمام داشته و در ( ریکویدا ) و هم چنان کتاب ( اوستا ی ) زردشت، نمونه های از ادبیات و شعر حماسی به چشم می خورد .



در کتاب ( اویستا ) در بابهای ( رام یشت ) و ( آ بان یشت ) و ( ویشتاسپ یشت ) ما به نامهای چون :


کیومرث ، نوذر ، منوچهر ، گستهم ، طوس ، کیخسرو ، آ رش کمانگیر ، رستم ، اسفند یارو دیگر قهرمانا ن و جوانمردان بر می خوریم که نمایانگر افتخارات قومی و ملی ماست و بعدها کار نامه های اینگونه قهرمانان ملی و دلیر مردان ، زبان به زبان و سینه به سینه نقل و به کتابها ضبط شده است.



بدون شک انتشار دین اسلام در خراسان و گرویدن خراسانیان به این دین ، روح تازه و ایمان قویتری را در مردم این سرزمین دمیده و به آنها زنده گی دوبارۀ بخشید . به این معنا که در اثر آمدن اسلام دو مایۀ مطلوب به این دیار به ارمغان آمد ، که یکی زبان بسیارغنی و پر مایۀ زبان عربی بود و دیگرعلوم و معارف ، اخلاق و تمدن بسیار عالی است که از طریق ترجمه های کتب عربی ، یونانی ، سریانی و هندی توسط دانشمندان از اوسط سدۀ دوم تا اواخر سدۀ سوم هجری ، صورت گرفت ؛ که در نتیجۀ این دو مایۀ یاد شده ، بعد ها با زبان لطیف و نغز و دلپسند آریا یی و تمدن اوستایی ممزوج و ترکیب گشته و جوش کامل خورد و به وسیلۀ سخنوران بزرگ خراسان برای ما زبانی به وجود آورد که لایق بیان همه مطالب و به ویژه افتخارات ملی و قومی گردید و در همین مقطع خاص زمانی است که شاعران و نویسنده گان که در حقیقت پیامبران راستین صلح ، خوبی ، داد ودهش ، راستی و پاکی و پاکیزه گی اند ، دست به نوشتن اثرهای ماندگاری زده و در آغازین جوشش های شعر دری اثرها و نشانه های شعر حماسی ، رزمی و ادبیات جوانمردی ، به خوبی و روشنی آشکار می شود ؛ چنانکه اگر ما شعر معروف حنظلۀ بادغیسی را به خاطر بیا وریم ، می بینیم که وی نخستین شعرش را در اوصاف جوانمردی و مردی سروده است.



به روایت ( عروضی سمرقندی ) در چهار مقاله ، این شعر ( حنظلۀ بادغیسی ) چنان بر افکار و اندیشۀ (عبدالله خجستانی ) مؤثر افتاد که او را مرد ساخت و جرآت داد و از خرکاری ، به امیری خراسان رسانید ؛ چنانکه در چهار مقاله آمده است که : « عبدالله خجستانی را پرسید ند که تو مردی خربنده بودی ، به امیری خراسان چون رسیدی ؟ گفت : روزی دیوان حنظلۀ بادغیسی را همی خواندم و بدین دو بیت رسیدم :



مهتری گر به کام شیر در است


شو خطر کن ز کام شیر بجوی


یا بزرگی و عز و نعمت و جاه


یا چو مردانت مرگ رویا روی



عبدالله خجستانی معتقد است که همین دو بیت حنظلۀ بادغیسی باعث آن شد که من خرا ن را بفروختم و اسپ خریدم و به دربار ( عمرولیث ) صفاری شتافتم و رسیدم ، به آن جای که می خواستم برسم.



بد ینسان دیده می شود که شعر حنظلۀ بادغیسی ، محتوای حماسی و مردی و مردانه گی داشته که از پس دیوار های به خاکستر نشستۀ سده ها ، هنوز هم تعالیمی برای اعتلای انسان و تکامل شخصیت او دارد ؛ چرا که روح تلاش و مبارزه ، شجاعت و مردانه گی ، دلیری و جوانمردی را زنده می سازد . شعر حنظلۀ بادغیسی ، ما را به دو پیامد و خلاصه می رساند : یکی آنکه او نخستین شاعریست که از آیین جوانمردی سخن رانده است ؛ و دیگر اینکه این شعرش این مطلب را به اثبات می رساند که این آیین مردمی پیش از اسلام هم وجود داشته و در سرزمین آ ریا نا از رونقی تمام بر خور دار بوده است.



بدون شک ادبیات جوانمردی که از ادبیات حماسی و ادبیات مردمی و هم چنان ادبیات عامیانه ، مایه می گیرد و بعد ها از ادبیات تصوفی نیز تا ثیر پذیری گرفته است ، از همان سپیده دم شعر و نثر فارسی دری ، روند خاص خود را پیموده و تا روزگار ما دستخوش حوادث رشد و انحطاط فراوانی گردیده است که ایجاب می نماید تا در اینمورد تحقیق بیشتر صورت گرفته و سیر انکشاف و عوامل رشد و انحطاط آن از دید تاریخ نگاری جستجو گردد.



به عقیدۀ نگارنده ، ادبیات جوانمردی به گونۀ عموم موضوعات و مطالب خود را از میان توده های مردم انتخاب کرده و توسط شاعران و نویسنده گان مردمی که ازمیان گروه های زحمتکش مردم برخاسته اند ، در درون آثار منظوم و منثور ادب فارسی دری باز تاب یافته که نمونۀ عالی اینگونه ادبیات را میتوان در شاهنامه ها و داستانهای عامیانه چون:



ابومسلم نامه ، حمزۀ صاحبقران ، سمک عیار ، داراب نامه ، اسکندر نامه و فتوت نامه های منظوم و منثور، سراغ نمود. این شاهنامه ها و داستانها و فتوت نامه ها که پهلوها و بعد های گوناگون شخصیت و آداب قهرمانان ، دلیران و جوانمردان و فتیان را روشن می سازند ؛ هر یک به نوبۀ خود در ساختار ادبیات مردمی و جوانمردی تأ ثیر بسزا یی داشته و در مجموع سبب شده است که زبان جوانمردان و عیاران و اهل فتوت ، به زبان فارسی ادبی نزدیک شود و این گروه به زبانی سخن بگویند که بزرگان و مرشدان سخن گفته اند ؛ وبه همین دلیل است که اینگونه زبان ادبی را امروز میتوان در زبان( داش )های ایران و ( کا که ) های افغانستان و( آلوفته ) های سمرقند و بخارا به خوبی مشاهده کرد ؛ چنانکه ( کاکه ) های افغانستان در عوض آنکه بگویند ، هزارت آفرین بر تو ، میگویند :


( هزارت آفرین ) و یا به عوض آنکه بگویند ، تو را خراب نبینم ، میگویند : ( خرابت نبینم ) ، که پیوست کردن ضمیر « ت » در مقام مفعول غیر صریح بعد از عدد هزار، درست کلام شاهنامه را به خاطر می آورد.



باید گفت که نقطۀ با ارزش ادبیات جوانمردی در آنست که گرۀ تمام دشواریها و مشکلات به دست مردم ساده ، اهل کسب و هنر و آنانی که شیفتۀ رادی و راستی و جوانمردی اند ؛ گشاده می شود و قصه پردازان و شاعران ، این اثر ها نیز به خاطر مردم و مردم دوستی ، دست به نوشتن داستا ن هایی زده اند که تا امروز پیروان و خواننده گان زیادی داشته و همان ارزش و اهمیت خود را حفظ کرده است.



باری زبان عیاران و جوانمردان و فتییان ، زبانی ساده ، ادبی ، بی پیرایه ، روان و دور از استعاره ها و کنایات و تشبیهات است ؛ مگر از سمبولها و رمز ها زیاد اسفاده میگردد که در میان خود جوانمردان در هر دور و روزگاری معمول و مروج بوده است.



آیین جوانمردی و فتوت مانند تصوف و دیگر بخشهای ادبیات از خود اصطلاحات ویژۀ دارد ، مانند : نقیب ، بیت ، کبیر، حزب ، نسبت ، وکیل ، شد ، عیب ، رفیق ؛ بکر ، جد ، ثقیل ، تکمیل ، محاکمه ، وقف ، لنگر ، آستانه ، زعیم ، و تعبیر که با داشتن این اصطلاحات از فرقۀ صوفی فرق بارزی پیدا میکند و ما در اینجا ، برای روشن شدن مطلب ، برخی از این اصطلاحات و واژه های یاد شده را به گونۀ مختصر توضیح و تشریح می کنیم :



نقیب : به کسی گویند که تمام کارهای آیین فتوت و جوانمردی را پیش میبرد .


بیت : گروه ممتاز فتوت را گویند.


کبیر : مقدم یا پدر یعنی پیش قدم را گویند .


حزب : عدۀ از فتییان را گویند که به یک فتی یا جوانمرد مربوط باشند .


وکیل : به کسی گفته شود که قایم مقام و کفیل فرایض کبیر یعنی حزب فتوت باشد .


شد : به کمربندی گفته شود که در آغاز کار قبولی ، جوانان در کمر خود بسته می نما یند .


رفیق : دوست و مصاحب فتییان و جوانمردان ، که خود نیز از جملۀ پیروان آ یین جوانمردی است .


بکر : به کسی که تازه خواسته باشد که به آیین جوانمردی ، داخل شود ، گفته میشود .


جد : بزرگ جوانمردان و فتییان را گویند .


تکمیل : پوره کردن شرا یط فتوت است .


لنگر : جای گرد آمدن جوانمردان است .


آ ستانه : همچنان محل گرد آمدن و تجمع فتییان و جوانمردان است .



لازم به یاد آوری است که : صوفیان نیز از خود ادبیات و اصطلاحات ویژۀ دارند ، چون : باده ،ازل ، افسوس ، امین ، اندوه ، پاکبازی ، جرعه ، خم ، سیمرغ ، شراب ، شوق ، گوهر ، طلب ، عارف ، فراق ، ارغنون ، آزادی ، آب روان ، توبه ، خشم ، صورت ، لطیف ، فغان ، آیینه ، آب حیوان ، خرابات ، پرده ، جفا ، خمار ، خمر ، رند ، دل ، دلبر ، صبر و زنار و مانند اینها ؛ و به گفتۀ محقق خوب هم وطنم ، جناب سید طیب جواد : « فرق تصوف و جوانمردی در این است که تصوف برای خواص است و جوانمردی برای عوام . تصوف طریقۀ تسلیم و رضای مطلق به ذات کبریاست و جوانمردی وسیله و حربۀ برای ایستاده گی در برابر کبر و نخوت زورگویان و زور آوران .» که الحق درست و به جای گفته است ؛ مگر آنچه که قابل یاد کرد است ، اینست که برخی از اصطلاحات و واژه های که ما از آنها یاد کردیم ؛ مورد استفاد ۀ هر دو گروه هم صوفیان و هم فتییان ، قرار میگرفته است ، مانند کلمه های : خرابات ، امین ، توبه و رند و امثالهم.








...

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #30  
قدیمی 11-07-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



دوم : لباس پوشی عیاران و جوانمردان:




عیاران در هر کشوری تشکیلات و مراکزی داشتند و در محل های مخصوص که ( آستانه و لنگر ) گفته میشد به گونۀ دست جمعی زنده گی میکردند و لباس آنها نیز در هر جای مخصوص بود ؛ چنا نچه دربغداد و شام ، شلوار عیاری ، موزه و تبراق ، و جاروب و چمچه بیانگر یک عیار کامل بود ؛ واز آن گذشته عیاران آنجا ، کلاهی را می پوشیدند که به انتهای آن یک زنگوله و دم روباه بسته شده بود . به عقیدۀ عیاران شام و بغداد ، جاروب برای آن بود که فهمیده شود که آنها از هیچگونه کار و خدمتی ، ننگ ندارند و حتی به جاروب کشی و صفایی نیز حاضر و آماده اند ، و چمچه به خاطر آن بود که برای مردم مفت و رایگان آشپزی کنند.



در کشور های یاد شده ، آنچه که در نزد تمام جوانمردان در لباس پوشی وجه مشترک است ، دو نشانه را میتوان نام برد : یکی داشتن ( کارد ) و دیگر ( کلاه منگولۀ ) شان است . عیاران و جوانمردان به گونۀ عموم ( سراویل ) می پوشید ند که در زمان شامل شدن آنها در حلقۀ جوانمردان از ( پدرعهد ) یا ( استاد ) خود تحفۀ گرفته و آن را همچون مردمک چشم خود حفظ میکردند.



شامل شدن در حلقۀ جوانمردان و عیاران از خود آداب و اصول مخصوصی داشت و پس از آنکه شخص نو وارد مرحله های ( قولی و سیفی و شربی ) را از سر می گذراند و هم از نگاه اخلاقی و هم از نگاه عمل کرد خود به سرحد پختگی و کمال میرسید ؛ برای آنکه شامل شدنش جنبۀ رسمی و قانونی را به خود بگیرد ؛ جمعی از عیاران و جوانمردان گرد و نواحی را جمع میکرد و به حهظورتمام آنها در خدمت ( استاد ) خود به زانو می نشست و استادش به نوبۀ خود کمربندی را که به آن ( شد ) یاد میشد ، در کمر شاگردش بسته نموده و آن را سه گره میزد ، که این کمربند از آن به بعد به نزد آن جوانمرد نو وارد ، عزیز و گرامی بوده و از جملۀ وسا یل و لوازم لباس پوشی آ نان محسوب می گردید .


فتییان و جوانمردان بسیار پیشین در روزگار خراسان دورۀ اسلامی باید از دست (استاد ) و یا ( مطلوب ) خود زیر جامه می پوشیدند ، که پوشیدن این زیر جامه نیز آداب و ویژه گی های خاصی داشت ؛ چانکه نجم الدین زرکوب درمورد این آداب و اصول چنین نوشته است:



« اما چون لباس فتوت پوشند ، ایشان که برادران فتوت باشند ، حلقه بندند و صاحب تربیه در میان حلقه نشیند ؛ چنانک قبله در دست چپ باشد تا چون بر خیزند ، باز گردند و روی با قبله ، بند زیر جامه به بندند و اگر روی با قبله بنشینند ، در وقت زیر جامه پوشیدن ، پای نکشند ، عزت قبله را .


و بعد کف پای با زمین برابر دارند . اول صاحب ( ازاری ) بالای زیر جامۀ تربیه به بندد ، مستوری را ، بعد از آن بنشیند ، و زیر جامه اول از پای چپ بدر کند و پای چپ بر پاچۀ بدر کرده نهد ؛ آنگه پای راست بدر کند و تربیه را در پای راست پوشاند ؛ آنگه پای چپ از سر پاچه بر دارد و در پای چپ تربیه کند . بعد از آن تربیه بر خیزد و روی با قبله آرد . آنگه صاحبش دست زیرپیرا هن برد و زیر جامه اش به بندد . زیر جامۀ تربیه از آن خادم باشد ، با شکرانهای دیگر . و صاحب در آن حالت اگر دو زیر جامه پوشیده باشد ، نیکو باشد ؛ تا صاحب نیز برهنه نماند . و چون صاحب زیر جامه پوشانید و اجازۀ فتوتش داد ، خد مت صاحب به واجب بباید کردن ، به قدر طاقت شخص . و زیر جامه نه فراخ فرا خ باید و نه تنگ تنگ ، میانه ؛ چنانک از پاجه بول نتوان کردن.



اما اول کسی که زیر جامه پوشید ، ابراهیم خلیل بود ؛ و اول کسی که مهمانی کرد هم او بود . قال النبی – صلی الله علیه وسلم – اول من اظاف الضیف ابراهیم و اول من لیس السراویل ابراهیم . وگفته اند : لا فتی الابسراویل . یعنی نیست جوانمردی الا به شلوار ، و معنیش آن باشد که امانت شلوار نگه دارند ، تا به حرام نگشا یند . »



باید گفت که پوشیدن سراویل و کلاه نیز از خود آ داب مخصوصی دارد و بخشی از پوشاک فتییان و جوانمردان را تشکیل میدهد . کلاه برای احترام و بزرگ داشت مقام فتییان وشلوار یا سراویل ، نشانۀ عفت و پاکدامنی آ نان محسوب می گردید . سراویل یا شلوار در نزد جوانمردان تا آن اندازه دارای ارزش و اهمیت بود ، که آنها سر خود را میدادند ؛ اما شلوار خویش را نه ؛ چنانکه این شعار: « سر بده ، سراویل مده » از همان روزگاران جوانمردان قدیم تا امروز اهمیت خود را داراست.



روان شاد سعید نفیسی دانشمند معروف و مشهور ایران در کتاب پر ارزش خود ، زیر عنوان ( سر چشمه های تصوف در ایران ) در پیرامون لباس پوشی عیاران و جوانمردان نوشته است که : « جامۀ عمومی جوانمردان آسیای صغیر ، قبای پشمین سپید بود ؛ برخلاف صوفیان که قبای پشمین کبود می پوشیدند . به همین جهت ایشان را پشمینه پوش می گفتند . قبای موین سپید جوانمردان آسیای صغیر را ( قتلن سومی ) می گفتند. شال که یک زرع طول داشت و به دوش خود می انداختند و این در میان لوطیان ایران نیز معمول بود و گاه به جای شال پشمین لنگی بر دوش خود می انداختند . »


لازم به یاد آ وری است که جوانمردان به طور عموم سراویل را تا اندازۀ کوتاه می پوشیدند ؛ چنانکه این طرز لباس پوشی آنان امروز هم در میان ( کاکه ) های کابل و دیگر ولایات افغانستان به چشم می خورد و ما در صفحات بعدی به تفصیل در بارۀ چگونه گی لباس پوشی کاکه های افغانستان معاصر ، بحث خواهیم کرد.





سوم : راه رفتن عیاران و جوانمردان





جوانمردان و عیاران در راه رفتن نیز دارای آ داب و اصولی خاص بودند که اینگونه راه رفتن در میان مردم عادی معمول و مروج نبوده است . روان شاد پوهاند عبد الحی حبیبی دانشمند و ادبیات شناس کشور ما در مورد راه رفتن عیاران و جوانمردان در مجلۀ آریانا چنین می نویسد : چنا نچه در ادوار اخیر دیده می شود بقایای عیاران که در بلاد کشور ما مانده بودند ، طرز رفتاری داشتند مخصوص . اینها خرامان می رفتند و قدم های آنان هم از قدم های عادی فراختر بود . دستهای خود را در عین رفتار به صورت مخصوص حرکت می دادند و به صورتی می رفتند که از آن رفتار یک نوع غرور ، خود پسندی ، جسارت و دلاوری رونده، پدید می گشت . این نوع رفتار آداب قدیم عیاران باستانی بوده ؛ ونیز از حکایتی که شیخ عطار می آورد نیز واضح می شود که عیاران رفتاری مخصوص داشتند و خرامان راه می رفتند.



عطار دراین مورد می نویسد که : « حسین منصور حلاج محکوم به کشتن گردید و وی را به کشتن گاه می بردند ؛ اما وی در راه که می رفت ، می خرامید و دست اندازان و عیار وار می رفت با سیزده بند گران .»


از مطالعۀ حکایات و داستانهای عامیانه و مردمی که در بارۀ عیاران و جوانمردان باز تاب یافته ، میتوان چنین نتیجه گیری کرد که ، آنها تیز و تند راه میرفتند و به گفتۀ دانشمند هم وطنم ، جناب دکتور روان فرهادی ، جوانمردان پیاده گردی و شبگردی را در آوان شامل شدن به حلقۀ می آموختند و تمرین های انجام می دادند . این تمرینهای پیاده گردی ، به گونۀ بود که آنها مسافۀ کوتاه را به سرعت زیاد و مسافت دراز را به سرعت متوسط انجام میدادند و اکثراوقات بنا به ظرورت مجبور بودند که از یک شهر به شهردیگر سفر نمایند ؛ که در این صورت لازم بوده است تا به سرعت قدم بردارند تا به سرمنزل مقصود برسند . نمونۀ کامل اینگونه شبروی و پیاده گردی را میتوان در سیمای سمک ، روز افزون ، سرخ ورد ، و کانون عیار در داستان ( سمک عیار) و عمرامیه در داستان ( رموز حمزه )، به خوبی مشاهده کرد .





ادامه دارد...



--------------------------------------------------------------------------------------------------------


فهرست مآ خذ این قسمت :



۱ - مهدی فروغ ، رستم قهرمان تراژیدی ، هنر و مردم ، تهران : سال ۱۳۵۳، شمارۀ ۱۵۳ ، صفحۀ ۴

۲ - عروضی سمرقندی ، جهار مقاله ، به کوشش محمد معین ، تهران : سال ۱۳۱۳ ، چاپ سوم ، صفحۀ ۵۲

۳ - قربان واسع ، آیین جوانمردی ، صفحه های ۱۴۰ و ۱۴۱

۴ - نجم الدین زرکوب ، فتوت نامه ، به نقل از رسا لۀ جوانمردان به کوشش مرتضی صرا ف ، صفحۀ ۱۹۵

۵ - سعید نفیسی ، سرچشمۀ تصوف در ایران ، صفحۀ ۱۴۷

۶ - عبدالحی حبیبی « آ ریانا » شمارۀ هفتم ، سال ۱۳۲۶ ، هجری صفحۀ ۷
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 11-07-2009 در ساعت 11:10 PM
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:37 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها