بزن تاری كه غم را ماندگار است
ز رفتن یا به ماندن سازگار است
درون سینه ام غم در تقلاست
که هر چه می شمارم بی شمار است
بهارم می رود از پای و از پیش
که پاییز خزان در پیش راه است
بزن تاری که دنیا بر زوال است
تمام این خوشی ها رو به باد است
نشستم گوشه ای غمگین و کارم
مرور خاطرات در گذار است
نشان خاطرات رفته بر باد
همی دانم جنون و اشتیاق است