بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #101  
قدیمی 10-30-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

در خواب آرزو
هر سو مرا کشید پی خویش دربدر
این خوشپسند دیده زیباپرست من
شد رهنمای این دل مشتاق بی قرار
بگرفت دست من
و آن آرزوی گم شده بی نام و بی نشان
در دورگاه دیده من جلوه می نمود
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه مرا
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود
بیچاره من که از پس این جست و جو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو ؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب ؟
بنما کجاست او......

هوشنگ ابتهاج
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #102  
قدیمی 11-01-2008
kalantar48 آواتار ها
kalantar48 kalantar48 آنلاین نیست.
یاد رضای مرحوم در میان ما جاویدان است
 
تاریخ عضویت: Dec 2007
محل سکونت: وطن من به وسعت دلهاییست که در آنها جایی دارم
نوشته ها: 392
سپاسها: : 0

35 سپاس در 32 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


و شبی از شب ها مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است ؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازهء پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم که درختان حماسی پیداست ...

__________________
.


.
ای مردمان ای مردمان از من نيايد مردمی
ديوانه هم ننديشد آن كاندر دل انديشيده ام
.

«اگر تنهاترین تنهایان جهان باشم خدا با من است»
«او جانشین همهء نداشتنهای من است»
«معلّم شهید دکتر علی شریعتی»

تا عاقل به دنبال پل می گشت
دیوونه از رودخونه گذشت ...
پاسخ با نقل قول
  #103  
قدیمی 04-17-2009
tina_sadeghi آواتار ها
tina_sadeghi tina_sadeghi آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 6
سپاسها: : 0
در ماه گذشته یکبار از ایشان سپاسگزاری شده
پیش فرض

تو را راندم.
ولی آن لحظه گویی آسمان می مرد
جهان تاریك می شد،كهكشان می مرد
درون سینه ام دل ناله می زد:
باز كن از پای زنجیرم
كه بگریزم،به دامانش بیاویزم،
به او با اشك خون گویم:
مرو من بی تو می میرم.
پاسخ با نقل قول
  #104  
قدیمی 05-22-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


در آستانه



مطرب درآمد
با چکاوک ِ سرزنده‌يي بر دسته‌ی سازش.
مهمانان ِ سرخوشي
به پای‌کوبي برخاستند

از چشم ِ ينگه‌ی مغموم
آن‌گاه
ياد ِ سوزان ِ عشقي ممنوع را
قطره‌يي
به زير غلتيد.


عروس را
بازوی آز با خود برد.
سرخوشان ِ خسته پراکندند
مطرب بازگشت

با ساز و
آخرين زخمه‌ها در سرش
شاباش ِ کلان در کلاه‌اش.

تالار ِ آشوب تهي ماند

با سفره‌ی چيل و
کرسي‌ باژگون و
سکّوب ِخاموش ِ نوازنده‌گان
و چکاوکي مُرده
بر فرش ِ سرد ِ آجُرش.



۶ فروردين ِ ۱۳۶۴

احمد شاملو
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #105  
قدیمی 05-22-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اشكی بر لبش لبخند ، خواهد گفت :

« - بيابان را سراسر مه گرفته است... با خود فكر می كردم

كه مه گرهمچنان تا صبح می پاييد مردان

جسور از خفيه گاه خود به ديدار عزيزان باز می گشتند.»

پاسخ با نقل قول
  #106  
قدیمی 05-23-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


برتر از پرواز




دريچه باز قفس بر تازگي باغ ها سر انگيز است
اما ، بال از جنبش رسته است
وسوسه چمن ها بيهوده است
ميان پرنده و پرواز ، فراموشي بال و پر است
در چشم پرنده قطره بينايي است :
ساقه به بالا مي رود . ميوه فرو مي افتد.دگرگوني غمناك است.
نور ، آلودگي است. نوسان ، آلودگي است. رفتن ، آلودگي.
پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است.
چشمانش پرتوي ميوه ها را مي راند
سرودش بر زير وبم شاخه ها پيشي گرفته است
سرشاري اش قفس را مي لرزاند
نسيم ، هوا را مي شكند: دريچه قفس بي تاب است



" سهراب سپهری "
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #107  
قدیمی 09-29-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

..
تيرگی می آيد
دشت می گيرد آرام
قصه رنگی روز
می رود رو به تمام

شاخه ها پژمرده است
سنگ ها افسرده است
رود می نالد
جغد می خواند
غم بياويخته با رنگ غروب
می تراود ز لبم قصه سرد
دلم افسرده در اين تنگ غروب
..

« سهراب »
پاسخ با نقل قول
  #108  
قدیمی 09-29-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به روي شط وحشت برگي لرزانم،
ريشه ات را بياويز.
من از صداها گذشتم.
روشني را رها كردم.
روياي كليد از دستم افتاد.
كنار راه زمان دراز كشيدم.

ستاره ها در سردي رگ هايم لرزيدند.

خاك تپيد.
هوا موجي زد.
علف ها ريزش رويا را در چشمانم شنيدند:
ميان دو دست تمنايم روييدي،
در من تراويدي.
آهنگ تاريك اندامت را شنيدم:
"نه صدايم
و نه روشني.
طنين تنهايي تو هستم،
طنين تاريكي تو."
سكوتم را شنيدي:
" بسان نسيمي از روي خودم برخواهم خاست،
درها را خواهم گشود،
در شب جاويدان خواهم وزيد."

چشمانت را گشودي :
شب در من فرود آمد.


------------
سهراب سپهري

نام شعر : طنين



__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #109  
قدیمی 09-29-2009
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مي تراود مهتاب
مي درخشد شبتاب
نيست يكدم شكند خواب به چشم كس و ليك
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم مي شكند
نگران با من استاده سحر
صبح مي خواهد ازمن
كز مبارك دم او آورم اين قوم بجان باخته را بلكه خبر
در جگر خاري ليكن
از بر اين سفرم مي شكند
مي تراود مهتاب
مي در خشد شب تاب
مانده پاي آبله از راه دراز
بر در دهكده مردي تنها
دست او بر در مي گويد با خود
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم مي شكند
شبتاب
نيما يوشيج
پاسخ با نقل قول
  #110  
قدیمی 09-29-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

« به دیدارم بیا هر شب »

به دیدارم بیا هر شب ، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است .
بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است.
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده ، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا ، ای همگناه ، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها
و من می مانم و بیداد بی خوابی.
در این ایوان سرپوشیده ی متروک
شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی ، اما بپوشان روی
که می ترسم ترا خورشید پندارند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم بفهمانند بیدارند.
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
..

« مهدی اخوان ثالث »
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها