بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #331  
قدیمی 09-11-2010
سالومه آواتار ها
سالومه سالومه آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 292
سپاسها: : 0

17 سپاس در 14 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

پرسش های چهار گزینه ای درباره رانندگی خانم های ایرانی

پرسش : اگر یک خانوم مشغول رانندگی باشد و ناگهان متوجه شود که ترمز خودرو اش بریده و نمی گیرد چکار می کند ؟!
الف ) قبل از اینکه هیچ حادثه ای روی دهد او پشت فرمان سکته کرده و راهی دیار باقی می شود
قاف ) سعی می کند یک ایستگاه اتوبوس پیدا کند و با زدن خودرو اش به مردم داخل ایستگاه آن را نگه دارد
ذال ) در همان حال با همسرش تماس می گیرد و از او کمک می خواهد
نون ) سفره ابوالفضل نذر می کند که زنده بماند
پرسش : هنگامی که یک خانم راهنمای سمت چپ خودرواش را می زند ، این به چه معناست ؟!
الف ) یعنی می خواهد به سمت راست برود
قاف ) یعنی می خواهد شیشه سمت چپ خودرواش را پایین بیاورد
ذال ) یعنی می خواهد پشت فرمان موبایلش را درآورد و با همسرش تماس بگیرد
نون ) یعنی می خواسته برف پاک کن را بزند
__________________
هرچه زدم بی تو دلم وا نشد / جز تو کسی باب دل ما نشد / هرچه پرستو شدم و پر زدم / همنفسی مثل تو پیدا نشد .
(عاشقتم پی سی سیتی)
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #332  
قدیمی 09-12-2010
مهدی آواتار ها
مهدی مهدی آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال

 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552

4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Talking حرفهایی که دوست ندارید در اتاق عمل بشنوید

حرفهایی که دوست ندارید در اتاق عمل بشنوید:


• اووووووووووه !!! پس اشتباه بریدم!
• كسی ساعت مچی منو ندیده؟!
• دیشب تا دیر وقت مهمونی بودم. یادم نمی آد هیچوقت تو عمرم آن قدر ........ !
• وای! صفحه ی 47 دستورالعمل جراحیم پاره شده!
• منظورت چیه كه باید پای چپشو می بریدیم؟!
• فوراً یه عكس از این زاویه بگیر. این یكی از عجایب خلقته!
• بهتره این تیكه رو نگه داریم. ممكنه برای تشریح به درد بخوره!
• ولی كتاب من اینجوری نمی گه! كتاب تو چاپ چندمه؟!
• فوراً اون تیكه گوشت رو برگردون!
• صبر كن ببینم! اگه این طحالشه، پس اون چی بود؟!
• پرستار لطفاً اون گوشت رو به من بده. اون گوشته ... همون چه می دونم... اون عضوی که نمی دونم چی بود دیگه!
• اوه! زود دوباره همه ی بخیه ها رو باز كنین. یكی از پنس ها كمه!
• اگه فقط یادم می اومد كه این كارو چه جوری هفته ی پیش توی كلاس بازآموزی انجام دادند خوب بود!
• لعنتی! بازم چراغ ها خراب شد!
گریه نوزاد
• می دونی؟ پول خیلی هنگفتی میشه توی تجارت كلیه به جیب زد. اوه! اینجا رو! این آقا یه كلیه اضافه داره!
• همه برن عقب وایسن! لنز چشمم افتاد بیرون!
• میشه قلبش رو یه مدت از تپیدن بندازی؟ تمركزم رو به هم می زنه!
• خیلی خب بچه ها... این برای همه مون می تونه یه تجربه ی جدید باشه!
• می دونستی این مریض خودشو یك میلیون دلار بیمه ی عمر كرده؟ الان زنش تلفن زد و گفت !!
• اشكالی نداره. همون قیچی رو بده. كف زمین رو كه تمیز كردن. نه؟!
• یادته بخش تشریح می گفت حاضره 1000 دلار برای یه جسد تر و تمیز بده؟!
• چی؟! منظورت چیه كه اینو واسه عمل نیاورده بودن؟!
• كاش عینكم رو توی خونه جا نمی ذاشتم!
• این مریض بیچاره اگه اشتباه نكنم زن و بچه داره. نه؟!
در انتخاب رشته آگاهانه عمل کنید.(قسمت دوم)
• پرستار نگاه كن ببین این آقا برای اهدای عضو ثبت نام كرده بوده یا نه؟!
• خدای من! منظورت چیه كه ازش برای قبول مسئولیت مرگ امضا نگرفتین؟!
• نگران نباشین. فكر می كنم این تیغ به اندازه ی كافی تیز باشه!
• چیه؟ چرا اینطوری نگاه می كنین؟! تا حالا ندیدین یه دانشجو اینجا جراحی كنه؟!
• الو؟ سلام عزیزم. چی؟! منظورت چیه كه طلاق می خوای؟!
• من که نمی دونم این چه عضویه! ولی به هر حال زود بذارش وسط بسته یخ!
• عجله كنین. من نمی خوام این قسمت سریال رو از دست بدم!
• این گاز خنده خیلی باحاله. می شه یه كم دیگه شو امتحان كنم؟!
• پس بچه كو؟! مگه مریضو برای سزارین نیاورده بودن؟! اینجا اتاق عمل شماره چنده؟!
• هی پرستار! یه ست جراحی دیگه روی اون یكی میز باز كن. اون مریض هنوز داره تكون می خوره!
• مطمئنی كه بعداً ازمون شكایت نمی كنه؟!
• معلومه كه من این عمل رو قبلاً هم انجام دادم پرستار. تقریباً 20 سال پیش بود!
__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !

پاسخ با نقل قول
  #333  
قدیمی 09-14-2010
مهدی آواتار ها
مهدی مهدی آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال

 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552

4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Talking فحش دادن شغل های مختلف

وكيل مجلس
احمق بي قانون، كودن، بي اعتبارنامه، تو از مصونيت اخلاقي خود سوء استفاده كرده اي. بدتركيب، قيافه كبود. ديگر اعتماد من از تو سلب شد. ديگر دوستي من و تو وخيم گرديد. مرده شور آن صداي زنگوله مانندت را ببرد. يك جلسه ديگر اگر جلوي چشمم بيايي استيضاحت ميكنم !

افسر
زنيكه بي انضباط. اي توپ، اي مسلسل، شمشير توي فرق سرت بخورد، يابوي بي ركاب. آجر نظامي توي سرت بخورد. يغلبي ، چخماق ، الهي توي صف مرده ها بري !


يك كارمند اداره
خفه شو، پرونده ناقص، دون اشل، الهي اسمت جزو مراسلات فوت شدگان به آن دنيا ارسال شود، الهي در قبرستان براي هميشه بايگاني شوي، لامذهب، بي دين، مديركل! الهي از اين دنيا اخراج بشي!


خياط
اي بي قواره، بد برش، بي آستر. به خدا چاك دهنت را ميدوزم. گوشهايت را قيچي ميكنم .
مرده شور صورت آبله اي سوزن سوزنيت را ببره، در عالم رفاقت صد دفعه ترا پرو كردم اما باز هم ناصاف از آب درآمدي. خوبه، بسه ديگه، جلوي حرفهايت را درز بگير... باشه، باشه اين بود اجرت. بيست سانتيمتر دوستي من كه حالا با دو ذرع و سه چارك قد، قلب مرا بشكافي؟



بازاري محتكر
دِهه... چك بي محل را تماشا كن. سفته سوخت شده را ببين. دلال مظلمه را بپا ! مرديكه، پنجاه و سه پارچه آبادي كه دارم توي سرت بخوره، الهي زير ماشين بيوك بري، خير نديده بي اعتبار. درد و بلاي سرقفلي هام بخوره توي كاسه سرت. محتكر حماقت و لجاجت! برو حجرهات را تخته كن عمو


__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !

پاسخ با نقل قول
  #334  
قدیمی 09-19-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

زن و مرد از راهي مي رفتند، ماموران آنها را ديدند و آنها را خواستند!
پرسيدند شما چه نسبتي با هم داريد؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهريم
ماموران مدرك خواستند،
زن و مرد گفتند نداريم !
ماموران گفتند چگونه باور كنيم كه شما زن و شوهريد ؟!
زن و مرد گفتند براي ثابت كردن اين امرنشانه هاي فراواني داريم ... !



اول اينكه آن افرادی كه شما مي گوييد دست در دست هم مي روند،
ما دستهايمان از هم جداست!


دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت كردن به هم نگاه مي كنند،
ما رويمان به طرف ديگريست!


سوم آنكه آنها هنگام صحبت كردن و راه رفتن، با هم با احساس حرف مي زنند،
ما احساسي به هم نداريم!


چهارم آنكه آنها با هم بگو بخند مي كنند،
میبینید که، ما غمگينيم!


پنجم، آنها چسبيده به هم راه مي روند،
اما يكي از ما جلوتر از دیگری ميرود!


ششم آنكه آنها هنگام با هم بودن كيكي، بستني ای، چيزي مي خورند،
ما هيچ نميخوريم!


هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترين لباسهايشان را ميپوشند،
ما لباسهاي کهنه تنمان است.. !


هشتم، ...

ماموران گفتند
خیلی خوب،
برويد،
برويد،..
فقط بروید



__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #335  
قدیمی 09-19-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

جدی نگیرید.
اگريك زن سيگاربكشد:

در امريکا به او مي گويند :زنيکه سيگاري
در ايران به او مي گويند : زنيکه معتاد فاحشه خياباني لجن!
و در عربستان او را سنگسار مي کنند!

2-اگر يک زن براي برابري حقوق زن و مرد تلاش کند:
در امريکا به او مي گويند : فمنيست
در ايران به او مي گويند :تهمينه ميلاني
و در عربستان او را سنگسار مي کنند!

3-اگر يک زن مورد تجاوز قرار بگيرد :
در امريکا او را به آسايشگاه رواني مي برند تا او را به زندگي اجتماعي باز گردانند.
در ايران او را به آسايشگاه رواني مي برند و او در آنجا خودکشي مي کند!
و در عربستان او را سنگسار مي کنند!

4-اگر جسد زني در يکي از ميدان هاي شهر و درون يک کيسه پلاستيکي پيدا
شود:
در امريکا : احتمالاً او يک زن خياباني و بي خانمان بوده.
در ايران:احتمالاً شوهر غيرتي اش او را کشته
در عربستان: صد در صد بر اثر جراحات وارده ناشي از سنگسار به قتل رسيده است!

5-زنان:
در امريکا اجازه دارند در پزشکي ، حقوق ، مهندسي و ... تحصيل نمايند.
در ايران اجازه دارند در پزشکي ، حقوق ، مهندسي و .... به شرط تفکيک جنسيتي تحصيل نمايند
در عربستان اجازه دارند از بين بي سوادي و سنگسار يکي را برگزينند!

6-
در امريکا: مادر و پدر مسئول نگه داري و تربيت و بزرگ کردن فرزندان هستند.
در ايران: مادر مسئول نگه داري و تربيت و بزرگ کردن فرزندان است.
در عربستان:فرقي نمي کند که مادر مسئول چيست چون در هر صورت سنگسار مي گردد.

7- اگر زني بخواهد از شوهرش جدا شود:
در امريکا:درخواست طلاق مي دهد و نيمي از سرمايه شوهرش به او ميرسد( زمان بين درخواست طلاق و اتمام مراحل قانوني:دو هفته)
در ايران:در خواست طلاق مي دهد و در صورتي که هيچ ادعايي نسبت به نفقه و مهريه نداشته باشد ميتواند از همسرش جدا گردد(زمان بين درخواست طلاق و اتمام مراحل قانوني: 14 الي 15 سال!)
در عربستان:درخواست طلاق ميدهد و شوهرش اجازه دارد او را سنگسار کند

8-يک دختر 18 ساله:
در امريکا نيازي به اجازه کسي براي انجام کارهايش ندارد.
در ايران تنها براي دست شويي رفتن و تنفس نيازي به اجازه کسي ندارد!
در عربستان اصولاً هيچ اجازه اي ندارد!!!

9-تبريک ميگم شما پدر شديد.بچتون يه دختره
در امريکا:Oh God Thanks
در ايران: خاک بر سرت حليمه! بازم دختر زاييدي؟!؟!
در عربستان: نعم؟البنت؟ لا لا لا! أنا بد بخت! سنک سار يا زنده في القبر هذه الدختر
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #336  
قدیمی 09-20-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تا حالا به این چیز ها فکر کردی؟
فکر نکردی...؟!
۱- یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت که ۳ نفر بیشتر نیستن ۵ خط موبایل دارن!
۲ – واسه همکارت ایمیل میفرستی،در حالیکه میز بغل دستی تو نشسته !
۳ – رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه!
۴ – ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک چیزایی رو که خریدی ببرن داخل !
۵ – هر آگهی تلویزیونی، یه آدرس اینترنتی هم داره و این www برای خودش داستانی درست کرده!
۶ – وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی ، استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برمیگردی که موبایلت رو برداری…، بدون توجه به اینکه حد اقل 3۰ سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی !!!
۸ – صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیل و آمار بازدید روز قبل وبلاگته !
۹ – الان در حالیکه این مطلب رو میخونی، سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی !
۱۰ – اینقدر سرگرم خوندن این مطلب بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره ۷ نداره !

۱۱ – الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره ۷ رو داشته یا نه !
۱۲ – من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالا حتماً شماره ۷ رو پیداش میکنی،بخاطر اینکه خوب بهش توجه نکردی !!
۱۳ – دوباره برمیگردی بالا ولی شماره ۷ رو پیدا نمیکنی…، خوب من شوخی کردم ولی نشون میده که هرچی بقیه میگن باور میکنی.
۱۴ – مطمئنم اگر این متن رو ادامه بدم میخواین یه بلایی سرم بیاری !!!

__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #337  
قدیمی 09-20-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض




هوس زن گرفتن به سرم زده بود. دوست داشتم وضع مالی خانواده همسرم پایین‌تر از خانواده خودم باشد تا بتوانم زندگی بهتری برایش فراهم کنم. مادرم چنین دختری برایم در نظر گرفته‌بود. نمی‌دانم این خبر چگونه به گوش رئیسم رسید چون به صرف نهار دعوتم کرد تا نصیحتم کند. اسم رئیس من عاصم است اما کارمندان به او می‌گویند عاصم جورابی!
سر ساعت به رستوران رفتم. رئیس تا مرا دید گفت: چون جوان خوب و نجیب و سربه‌راهی هستی می‌خوام نصیحتت کنم. و بعد هم گفت: مبادا به سرت بزنه و بخوای واسه زنت وضع بهتری فراهم کنی! و ادامه داد: اگه به حرفم گوش نکنی مثل من بدبخت می شی. همونطور که من بدبخت شدم و حالا بهم می‌گن عاصم جورابی!








پرسیدم: جناب رییس چرا شما رو عاصم جورابی صدا می‌کنن؟ جواب داد: چون بدبختی من از یه جفت جوراب شروع شد. و بعد داستان زندگی اش را برایم تعریف کرد:
وقتی خواستم زن بگیرم با خودم گفتم باید دختری از خانواده طبقه پایین بگیرم که با دارو ندارم بسازه و توقع زیادی نداشته باشه. واسه همین یه دختر بیست و یک ساله به اسم صباحت انتخاب کردم. جهیزیه نداشت. باباش یک کارمند ساده بود. چهره چندان جذابی هم نداشت و من به خاطر انتخابم خوشحال بودم. صباحت زن زندگی بود. بهش می‌گفتم امشب بریم رستوران؟ می‌گفت نه چرا پول خرج کنیم؟ می‌گفتم: صباحت جان لباس بخرم؟ می‌گفت: مگه شخصیت آدم به لباسه؟
تا اینکه براش به زور یه جفت جوراب خوشگل خریدم. دو ماه گذشت اما همسرم جوراب نو رو نپوشید. یه‌روز گفتم عزیزم چرا جوراب تازه‌ات رو نمی‌پوشی؟ با خجالت جواب داد: آخه این جورابا با کفشای کهنه‌ام جور در نمیاد!به زور بردمش بیرون و براش یه جفت کفش نو خریدم. فرداش که می خواستیم بریم مهمونی باز کفش و جوراب رو نپوشید. بهش گفتم چرا تو کفش و جورابتو گذاشتی توی صندوق و نمی‌پوشی؟ جواب داد: آخه لباسام با کفش و جورابم جور در نمیاد! همون‌روز یک دست لباس براش گرفتم. اما همسرم باز نپوشید. دلیلش هم این بود: این لباسا با بلوز کهنه جور در نمیان!
رفتم دوتا بلوز خوب هم خریدم.. ایندفعه روسری خواست. روسری رو که خریدم . دیگه چیزی کم و کسر نداشت اما این تازه اول کار بود! چون جوراباش کهنه شدن و پیرهنش هم از مد افتاد و از اول شروع کردم به خریدن کم و کسری‌های خانوم! تا اینکه یه‌روز دیدم اخماش رفته تو هم. پرسیدم چته؟ گفت این موها با لباسام جور نیست. قرار شد هفته‌ای یه بار بره آرایشگاه. بعد از مدتی دیدم صباحت به فکر رفته. بهم گفت: اسباب و اثاثیه خونه قدیمی شده و با خودمون جور درنمیاد. عوض کردن اثاثیه خونه ساده نبود اما به خاطر همسر کم توقعم عوضش کردم. مبل و پرده و میز ناهارخوری و خلاصه همه اثاثیه خونه عوض شد. صباحت توی خونه باباش رادیو هم ندیده بود اما توی خونه من شب‌ها تلویزیون می‌دید!
چند روز بعد از قدیمی بودن خونه و کثیفی محله حرف زد. یک آپارتمان شیک تو یکی از خیابونای بالاشهر گرفتم. اما این بار اثاثیه با آپارتمان جدید جور نبود! دوباره اثاثیه رو عوض کردم. بعد از دو سه ماه دیدم صباحت باز اخم کرده. پرسیدم دیگه چرا ناراحتی؟ طبق معمول روش نمی‌شد بگه اما یه جورایی فهموند که ماشین می‌خواد! با کلی قرض و قوله یه ماشین هم واسه خانوم خریدم. حالا دیگه با اون دختری که زمانی زن ایده‌ال من بود نمی‌شد حرف هم زد! از همه خوشگلا خوشگل‌تر بود! کارش شده‌بود استخر و سینما و آرایشگاه و پارتی! دختری که تو خونه باباش آب هم گیر نمیاورد تو خونه من ویسکی می‌خورد. مدام زیر لب می‌گفت: آدم باید همه چیزش با هم متناسب باشه!
اوایل نمی‌دونستم منظورش چیه چون کم و کسری نداشت. خونه، زندگی، ماشین، اثاثیه و بقیه چیزا رو که داشت. اما بعد از مدتی فهمیدم چیزی که در زندگی صباحت خانوم کهنه شده و با بقیه چیزا جور درنمیاد خودم هستم! مجبور شدم طلاقش بدم. خانه و ماشین و اثاثیه و هرچی که داشتم با خودش برد. تنها چیزی که برام موند همین لقب عاصم جورابی بود! یه جفت جوراب باعث شد که همه چی بهم بخوره. کاش دستم می‌شکست و براش جوراب نمی‌گرفتم!
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #338  
قدیمی 09-20-2010
مجتب آواتار ها
مجتب مجتب آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: ساری
نوشته ها: 2,922
سپاسها: : 18

36 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

جعبه کفش ( داستانک )

زن وشوهري بيش از 60 سال بايکديگر زندگي مشترک داشتند.آنها همه چيز را به طور مساوي بين خود تقسيم کرده بودند.در مورد همه چيز باهم صحبت مي کردند وهيچ چيز را از يکديگر پنهان نمي کردند مگر يک چيز:يک جعبه کفش در بالاي کمد پيرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چيزي نپرسد
در همه اين سالها پيرمرد آن را ناديده گرفته بود اما بالاخره يک روز پيرزن به بستر بيماري افتاد وپزشکان از او قطع اميد کردند.در حالي که با يکديگر امور باقي را رفع ورجوع مي کردند پير مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد
پيرزن تصديق کرد که وقت آن رسيده است که همه چيز را در مورد جعبه به شوهرش بگويد.پس از او خواست تا در جعبه را باز کند .وقتي پيرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتني ومقداري پول به مبلغ 95 هزار دلار پيدا کرد پيرمرد دراين باره از همسرش سوال نمود.
پيرزن گفت :هنگامي که ما قول وقرار ازدواج گذاشتيم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختي زندگي مشترک در اين است که هيچ وقت مشاجره نکنيد او به من گفت که هروقت از دست توعصباني شدم ساکت بمانم ويک عروسک ببافم.
پيرمرد به شدت تحت تاثير قرار گرفت وسعي کرد اشک هايش سرازير نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگي مشترکشان از دست او رنجيده بود از اين بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت اين همه پول چطور؟پس اينها ازکجا آمده؟
در پاسخ گفت :آه عزيزم اين پولي است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام.
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
.
.
.

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از مجتب به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #339  
قدیمی 09-21-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یوم الحساب یک خانوم ایرانی!
خانم من فقط مامورم. به من گفتند بشمار، حالا هم شمردم. شما کلا ۱۱۰۳۰۵ رکعت دارید.

*ولی من همه را خواندم. نمی شه یک کاریش بکنی.

*دست ما نیست به خدا. ولی چشم؛ روندش می کنم به ۱۱۰۵۰۰٫ خوبه؟

*عجب گرفتاری شدیم. من می گم همه را خواندم. گرد نمی خواد بکنی. همان هایی که خواندم را بهم بده.

*عرض کردم. مبلتان چرمی بوده. یا رو یافت آبادیه مبل ساز چرمش را از چین وارد کرده.

اینها ذبح شرعی نمی کنند. چرم حک مردار را داشته و نجس بوده. شما می نشستی روش؛ حواستان نبوده دستتان عرق..

*من این هایی که می گی اصلا حالیم نیست. من همه اش را خواندم. یک جایی اشتباه کردی. از جام تکان نمی خورم تا درستش کنی.

*ببینید خانم. فیلمش هست. ما از لحظه لحظه اعمالتان فیلم گرفتیم. ببینید.

*ای خدا مرگم بده. این چیه؟

*بگذارید رد کنم اینجاش را !! خب. همین جا. ببین خانم اینجا که زوم کردم رو مبل نشستید و ..

*این منم؟

*بله خانم. این هم همان مبلیه که..

*چقدر چاق افتادم اینجا.

*چه عرض کنم؟ می توانم کمی کنتراستش را بیشتر کنم ولی نرم افزارم قفل شکسته است، اسکیل را عوض نمی کند.

*آقا میشه این عکس را برام بریزی؟ خدا از حسابرسی کمت نکنه.

*فلش دارید همراتان؟

*چه حرفی می زنی. من تازه یک ساعت پیش از قبر درآمدم. فلشم کجا بود؟ نمی شه بریزی رو سی دی.

*سی دی خام ندارم. بریزم ته این سی دی؟ طوریش نیست؟ اعمال یک بابایی است که در جنینی تلف شد. باقی سی دی خالیه.

*جا میشه؟

*آره بابا. هر سی دی با یت جهان آخرت ۷۰۰۰ گیگ جا دارد و هر با یت هم ۷۰۰۰ گیگ دنیا است.

*پس قربون دستت یک موزیکی چیزی هم بریز ته اش.



*باشه. یک تکنوازی صور اسرافیل دارم، جدید. حالش را ببر.!!
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #340  
قدیمی 09-21-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض




واکنش افراد با دیدن بنز 500 میلیونی:
امریکایی : او ، مای گاد !
عرب : تبارك الله احسن الخالقين!

انگلیسی : اوه ، وری نایس !

ایرانی : پدر سگ دزد !!!
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها