بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #41  
قدیمی 04-18-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow حکایت جوانی که ساعت نداشت !!


حکایت جوانی که ساعت نداشت

مرد جوون : ببخشين آقا ، مي تونم بپرسم ساعت چنده ؟ پيرمرد : معلومه كه نه ! جوون : ولي چرا ؟ ! مثلا” اگه ساعت رو به من بگي چي از دست ميدي ؟ ! پيرمرد : ممكنه ضرر كنم اگه ساعت رو به تو بگم ! جوون : ميشه بگي چطور همچين چيزي ممكنه ؟ ! پيرمرد : ببين … اگه من ساعت رو به تو بگم ، ممكنه تو تشكر كني و فردا هم بخواي دوباره ساعت رو از من بپرسي ![IMG]****************************/301.gif[/IMG]
جوون : كاملا” امكانش هست ![IMG]****************************/269.gif[/IMG]
پيرمرد : ممكنه ما دو سه بار ديگه هم همديگه رو ملاقات كنيم و تو اسم و آدرس من رو بپرسي ![IMG]****************************/301.gif[/IMG]
جوون : كاملا” امكان داره ![IMG]****************************/269.gif[/IMG]
پيرمرد : يه روز ممكنه تو بياي به خونه ي من و بگي كه فقط داشتي از اينجا رد ميشدي و اومدي كه يه سر به من بزني! بعد من ممكنه از روي تعارف تو رو به يه فنجون چايي دعوت كنم ! بعد از اين دعوت من ، ممكنه تو بازم براي خوردن چايي بياي خونه ي من و بپرسي كه اين چايي رو كي درست كرده ؟ ![IMG]****************************/301.gif[/IMG]
جوون : ممكنه ![IMG]****************************/282.gif[/IMG]
پيرمرد : بعد من بهت ميگم كه اين چايي رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور ميشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفي كنم و تو هم دختر من رو مي پسندي ![IMG]****************************/301.gif[/IMG]
مرد جوون : لبخند ميزنه ![IMG]****************************/270.gif[/IMG]
پيرمرد : بعد تو سعي مي كني كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كني ! ممكنه دختر من رو به سينما دعوت كني و با همديگه بيرون بريد ![IMG]****************************/301.gif[/IMG]
مرد جوون : لبخند ميزنه ![IMG]****************************/270.gif[/IMG]
پيرمرد : بعد ممكنه دختر من كم كم از تو خوشش بياد و چشم انتظار تو بشه ! بعد از ملاقاتهاي متوالي ، تو عاشق دختر من ميشي و بهش پيشنهاد ازدواج مي كني ![IMG]****************************/301.gif[/IMG]
مرد جوون : لبخند ميزنه ![IMG]****************************/281.gif[/IMG]
پيرمرد : بعد از يه مدت ، يه روز شما دو تا مياين پيش من و از عشقتون براي من تعريف مي كنين و از من اجازه براي ازدواج ميخواين ![IMG]****************************/301.gif[/IMG]
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله ![IMG]****************************/281.gif[/IMG]
پيرمرد با عصبانيت : مردك ابله ! من هيچوقت دخترم رو به ازدواج يكي مثل تو كه حتي يه ساعت مچي هم از خودش نداره در نميارم!!![IMG]****************************/276.gif[/IMG] [IMG]****************************/97.gif[/IMG] [IMG]****************************/284.gif[/IMG] [IMG]****************************/167.gif[/IMG] [IMG]****************************/167.gif[/IMG] [IMG]****************************/114.gif[/IMG]
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #42  
قدیمی 04-18-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow سوتی های گزارشگران و مجریان رو اینجا بنویسید !


سوتی های گزارشگری!





در جریان بازی سپاهان و ذوب آهن در جام حذفی از یکی از داوران قدیمی کشور به نام عرب براقی تقدیر شد. پس از سوت پایان بازی عباس بهروان دوان دوان خودش را به او رساند و گفت: بینندگان عزیز در خدمت زنده یاد عرب براقی هستیم!


دقایق پایانی بازی برزیل و هلند در مرحله نهایی جام جهانی ۹۸ بود، داور به نشانه خطا سوت زد و بهرام شفیع گفت(و این هم سوت پایان بازی)) برزیلی ها ضربه خطا را زدند و گزارشگر به امید اینکه داور خیلی زود خاتمه بازی را اعلام کند سکوت کرد یک دقیقه هم گذشت اما داور سوت نزد شفیع هم بدون انکه خم به ابرو بیاورد سکوت را شکست و گفت ((حالا رونالدو صاحب توپ میشه ))

در جام جهانی ۱۹۹۰، تیم ملی ایتالیا گلزنی به نام سالواتوره اسکیلاچی داشت. در جریان برگزاری مسابقات هرکدام از گزارشگران به شیوه متفاوتی نام او را تلفظ می کردند. در یکی از بازی ها، وقتی او دروازه حریف را باز کرد بهرام شفیع گفت: حالا اسکیلاچی ،اسکلاچی ،اشیلاچی،شیلاچی یا هر اسم دیگه ای داره من نمیدونم! به هر حال گل خودش را زد!


در یکی از بازی های تیم مراکش در جام جهانی ۹۸ نام بازیکن این تیم به همراه پرچم قرمز رنگ مراکش روی صفحه تلویزیون حک شد. بهرام شفیع با هیجان فریاد زد ((بله، نفهمیدیم چی شد اما در هر صورت داور بازیکن مراکش را اخراج کرد و حالا این تیم باید ده نفره به بازی ادامه بده))


در روزهایی که دانمارک تا مراحل پایانی جام ملت های ۱۹۹۲ پیش رفته بود و علاقمندان فوتبال نام بازیکنان نه چندان مطرح این تیم را از هم می پرسیدند، بهرام شفیع یکی دیگر از شاهکارهایش را رو کرد! مربی دانمارک دست به تعویض زد و کارگردان تلویزیونی نام بازیکن تازه وارد و بازیکن تعویضی را به همراه عبارت DENMARK روی آنتن فرستاد. شفیع اسم بازیکنی که به سمت نیمکت ذخیره ها حرکت می کرد را درست تلفظ کرد اما…(( و به جای او دن مارک وارد زمین میشه!))


در جریان یکی از بازیهای پرسپولیس در فصل گذشته که پس از افطار برگزار می شد، مجید خدایی کشتی گیر ملی پوش ایرانی در میان تماشاگران حاضر شده بود وقتی تلویزیون چهره او را به تصویر کشید عادل فردوسی پور گفت: ((این هم مجید خدایی کشتی گیر تیم ملی فوتبال ایران))


عباس بهروان در حین گزارش استقلال و سپاهان در تورنمنت نقش جهان اصفهان ((همان طوری که مشاهده می کنید شرایط جوی اصلا مناسب نیست. وزش باران و بارش باد امکان برگزاری یک بازی زیبا را از بین برده))


بازی نیمه نهایی جام جهانی ۹۴بین برزیل و سوئد برگزار می شد و باز هم عباس بهروان پشت میز گزارش نشسته بود. در دقیقه ۹ ضربه مازینهو به تور کناری دروازه اصابت کرد و به اوت رفت ((توی دروازه …توی دروازه..این گل می تونه نوید یک بازی پر گل و زیبا رو باشه برزیل ۱ سوئد ۰)) البته پانزده دقیقه بعد جهانگیر کوثری که به عنوان کارشناس در استودیو حضور داشت گفت(البته مثل اینکه ان توپ گل نشده بود. ضمن عذر خواهی از بینندگان عزیز، بازی کماکان ۰_۰ دنبال می شه))


اسکندر کوتی در حال گزارش بازی غیر زنده تیم ملی اتریش و یک تیم دیگر بود. بالای صفحه تلویزیون در محل مربوط به درج نام تیم ها و نتیجه بازی نام لاتین اتریش (Austria)درج شده بود و جناب گزارشگر این تیم را استرالیا خطاب می کرد. کار به جایی رسید که پس از پایان پخش این بازی ضبط شده مجری شبکه سه با اشاره به تماس های پر تعداد مردمی ضمن عذر خواهی، اشتباه گزارشگر را تصحیح کرد.


چلسی گل زد و جواد خیابانی در لا به لای فریادهایش گفت: ((بدون شک الان مردم شهر چلسی خیلی خوشحال هستند)) او بعدها این واقعیت را که در کل بریتانیا شهری تحت عنوان چلسی وجود ندارد پذیرفت. اما به عنوان اخرین دفاعیه اش مدعی شد چلسی نام محله ای در لندن و منظور گزارشگر هم اشاره به ان محله بوده است. مثل این می ماند که گزارشگر بعد از گل استقلال بگوید: ((الان اهالی میدان استقلال سر از پا نمی شناسند))


کریم باقری بازیکن ارمینا بیله فلد پشت یک ضربه ایستگاهی از فاصله ۳۰-۴۰ متری ایستاد و مزدک میرزایی که دو مانیتور را پیش روی خود داشت برای نواخته شدن ضربه لحظه شماری می کرد. یکی از مانیتور ها مربوط به پخش مستقیم و بدون تاخیر بود و دیگری با حدود ۱۵-۱۰ ثانیه تاخیر تصاویر مربوط به شبکه سه را روی آنتن می فرستاد. کریم در مانیتور شماره یک ضربه را زد و گزارشگر با هیجان بسیار زیاد شوت او را استثنایی لقب داد. تماشاگر تلویزیونی اما هنوز باقری را در حالی که دست به کمر زده بود و دیوار دفاعی حریف را بر انداز می کرد می دید. عکس العمل مزدک خیلی جالب بود: ((البته این ضربه لحظاتی بعد زده شد))


این یکی را محمد دادکان به خاطر می آورد. قبل از اینکه رییس فدراسین فوتبال شود در یکی از برنامه های کارشناسی سیما با اجرای عباس بهروان شرکت کرد. مجری گفت: ((شما خیلی ساکت نشستین آقای کانداد… ببخشید اقای دادکان))


دوستان نزدیک هنوز اورا پولی اوف صدا می زنند! داستان از این قرار است که ایشان پیش از انکه این واژه Play off سر زبان ها بیفتد لغت فارسی آن را در جایی خوانده بود و در جریان یکی از گزارش هایش گفت: ((اگر همین نتیجه حفظ شود سرنوشت در بازی پولی اوف مشخص خواهد شد.


این یکی فوتبالی نیست اما خیلی قشنگه. یدالله اعتصامی در جریان گزارش مستقیم یکی از جدال های داخلی در حالی که از نمایش پسر یکی از کشتی گیران قدیمی به وجد آمده بود، تصمیم گرفت احساسش را در قالب یک بیت شعر بیان کند: ((پسر کو ندارد نشان از پدر … نشاید که نامش نهند آدمی!!!)) البته بسیاری از کارشناسان ادبیات معتقدند قدیم ها مصراع دوم این بیت ((تو بیگانه خوانش نخوانش پسر))بوده


بازی پرسپولیس و تراکتور سازی بود. تابلوی تعویض بالا رفت و غلام حسین دین محمدی قصد داشت برای تراکتور وارد زمین شود. جواد خیابانی اما ناگهان تمام تماشاگران تلویزیونی را در جای خود میخکوب کرد: ((حالا غلام حسین دین محمدی برادر بزرگتر رسول خطیبی وارد زمین می شه! )) او بعد ها مدعی شد نسبت خانوادگی حسین و رسول خطیبی و سیروس و غلامحسین دین محمدی را قاطی کرده.


و دفتر داستان های شیرین سوتی های گزارشگران را با خاطره ای ازگزارش غلامعلی پیر ایرانی در زمان برگزاری مسابقات دسته فوق سنگین وزنه برداری بازی های آسیایی دوحه می بندیم: ((حالا، حسین رضا زاده وزنه ۲۰۵ کیلو متری را بالای سر می برد ))این مورد البته از رادیو انتخاب شده بود به نظر شما بهترین سوتی کدام یک است؟


__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
  #43  
قدیمی 05-16-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض طنز.....تعریف مشاغل مختلف

تعریف مشاغل مختلف
سیاستمدار: کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.

مشاور: کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.

حسابدار: کسی است که قیمت هر چیز را می داند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.

بانکدار: کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.

اقتصاددان: کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد.

روزنامه نگار: کسی است که %50 از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و %50 بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند.

ریاضیدان: مرد کوری است که در یک اتاق تاریک بدنبال گربه سیاهیه می گردد که آنجا نیست.

هنرمند مدرن: کسی است که رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را بهم می زند و سپس پارچه را می فروشد.

فیلسوف: کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند.

روانشناس: کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد.

جامعه شناس: کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند، او به مردم نگاه می کند.

برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند.
__________________
پاسخ با نقل قول
  #44  
قدیمی 05-26-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow مقالات طنز ، داستانهای طنز ، ماجرای طنز ، متون طنز و...

فرار با دوست دختر جدیدم!

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب ديد که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور شده. يک پاکت هم به روي بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترين پيش داوري هاي ذهني پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :
پدر عزيزم،
با اندوه و افسوس فراوان برايت مي نويسم. من مجبور بودم با دوست دختر جديدم فرار کنم، چون مي خواستم جلوي يک رويارويي با مادر و تو رو بگيرم. من احساسات واقعي رو با Stacy پيدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما مي دونستم که تو اون رو نخواهي پذيرفت، به خاطر تيزبيني هاش، خالکوبي هاش ، لباسهاي تنگ موتور سواريش و به خاطر اينکه سنش از من خيلي بيشتره. اما فقط احساسات نيست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما مي تونيم شاد و خوشبخت بشيم. اون يک تريلي توي جنگل داره و کُلي هيزم براي تمام زمستون. ما يک رؤياي مشترک داريم براي داشتن تعداد زيادي بچه. Stacy چشمان من رو به روي حقيقت باز کرد که ماريجوانا واقعاً به کسي صدمه نمي زنه. ما اون رو براي خودمون مي کاريم، و براي تجارت با کمک آدماي ديگه اي که توي مزرعه هستن، براي تمام کوکائينها و اکستازيهايي که مي خوايم. در ضمن، دعا مي کنيم که علم بتونه درماني براي ايدز پيدا کنه، و Stacy بهتر بشه. اون لياقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و مي دونم چطور از خودم مراقبت کنم. يک روز، مطمئنم که براي ديدارتون بر مي گرديم، اونوقت تو مي توني نوه هاي زيادت رو ببيني.

با عشق،
پسرت،
John
پاورقي : پدر، هيچ کدوم از جريانات بالا واقعي نيست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط مي خواستم بهت يادآوري کنم که در دنيا چيزهاي بدتري هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روي ميزمه. دوسِت دارم! هروقت براي اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن



[IMG]****************************/39.gif[/IMG] [IMG]****************************/39.gif[/IMG]


__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
  #45  
قدیمی 06-12-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آ شاباجی خانوم سلام
حالتون خوب اس که الحمدولله
میگم آ
قلاق بی تر بود منوشتین تا غلاغ
البته این نوکته هم هس که تلفظای اصفونی همه اش یه شکل و آ یه اندازه وریخت و قیافه نیسن
یه جورایی چجوری بوگم که مثلا طرفای میدون تخچی ماها به جوجه چوچک هم موگوییم اما از اونطرف تو محله مسجدشاه و جلفا موگن چوری یا موگن جوجو... حالا اینابه کنار باشد
آ چرا این مباحث زیبا رو ادامه نمی دین؟؟
حیف است هااااااا... کلی طرفدار جور می کوند
قربون همه امیر عباس آ دادا بچه ناف تهرانپارس
نمدونم چرا لهجه ام همچی یوخده کج و کوله شده است ا وختی اومدم اینجا؟؟؟؟
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
  #46  
قدیمی 06-21-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow داستانهایی از چرچیل و حاضرجوابی های او (طنز)

داستانهایی از چرچیل و حاضرجوابیهای او (طنز)


* امروز چند تا داستان جالب و خنده دار در مورد وینستون چرچیل خوندم که به نظرم بد نیومد شماهام بخونیدش. در کل اینطوری به نظرم اومد که این چرچیل نه تنها شوخ بوده بلکه آدم بسیار حاضر جوابی هم بوده. و البته چیزی هم که واضحه این بوده که رابطه خوبی با خانمها نداشته و خیلی مایل بوده توی ذوقشون بزنه

* * نانسى آستور - (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) - روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل (نخست وزیر پرآوازه وقت انگلستان ) رو کرد و گفت: من اگر همسر شما بودم توى قهوه‌تان زهر مى‌ریختم.
چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز): من هم اگـر شوهر شما بودم مى‌خوردمش!



* در مجلس عیش‌ حکومتى، وقتى چرچیل حسابى مست کرده بود؛ یکى ار حضار، که خبرنگار هم بود، از روى حس کنجکاوى حرفه ایش (فضولى براى سوژه تراشى) پیش او رفت که حالا دیگه حسابى پاتیل پاتیل شده بود، و در حالى که چرچیل سرش رو پایین انداخته بود و در عالم مستى چیزهاى نامفهومى زیر لب زمزمه مى‌کرد و مى‌خندید؛ گفت: آقاى چرچیل! (چرچیل سرش را بلند نکرد). بلندتر تکرار کرد: آقـاى چرچیل (خبرى از توجه چرچیل نبود)
(در شرایطى که صداش توجه دور و برى‌ها رو جلب کرده بود، براى اینکه بیشتر ضایع نشه بلافاصله سرش رو بالا گرفت و ادامه داد..) شما مست هستید، شما خیلى مست هستید، شما بى اندازه مست هستید، شما به طور وحشتناکى مست هستید..!
چرچیل سرش رو بلند کرد در حالیکه چشمهاش سرخ رنگ شده بودن و کشـــدار حرف مى‌زد) به چشمهاى خبرنگار خیره شد و گفت:
خانم …. (براى حفظ شئونات بخوانید محترم!) شما زشت هستید، شما خیلى زشت هستید، شما بى اندازه زشت هستید، شما به طور وحشتناکى زشت هستید..! مستى من تا فردا صبح مى‌پره، مى‌خوام ببینم تو چه غلطى مى‌کنى ..! (منبع)



* میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته… رد می شده… که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه… بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه… چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه ولی من این کار رو می کنم… (منبع)


* در جنگ جهانى دوم وقتى که قواى متحدین (آلمان و ایتالیا و ژاپن ) فرانسه را که جزء قواى متفقین (انگلیس و فرانسه و آمریکا و شوروى ) بود، شکست دادند و در جولاى سال ۱۹۴۰ میلادى انگلستان در میدان نبرد جهانى با دشمن پیروزمند، تنها ماند، در پاریس کنفرانس سرى بین سه نفر از سران جنگ جهانى (یعنى بین چرچیل رهبر انگلستان، و هیتلر رهبر آلمان، و موسولینى رهبر ایتالیا در قصر ((فونتن بلو)) به وجود آمد، در این کنفرانس، هیتلر به چرچیل گفت: حال که سرنوشت جنگ، معلوم است و بزرگترین نیروى اروپا و متفق انگلیس یعنى فرانسه شکست خورده است، براى جلوگیرى از کشتار بیشتر بهتر است، انگلستان قرداد شکست و تسلیم را امضاء کند، تا جنگ متوقف شود و صلح به جهان باز گردد.
چرچیل در پاسخ گفت: بسیار متاسفم که من نمى توانم چنین قراردادى را امضاء کنم، زیرا هنوز انگلستان شکست نخورده است و شما را پیروز نمى شناسم، هیتلر و موسولینى از این گفتار ناراحت شده و با او به تندى برخورد کردند.
چرچیل با خونسردى گفت: «عصبانى نشوید، انگلیس به شرط بندى خیلى اعتقاد دارد، آیا حاضرید براى حل قضیه با هم شرط ببندیم ، در این شرط هر که برنده شد باید بپذیرد». سران فاشیست و نازیست (هیتلر و موسولینى) با خوشروئى این پیشنهاد را قبول کردند، در آن لحظه هر سه نفر در جلو استخر بزرگ کاخ نشسته بودند، چرچیل گفت: آن ماهى بزرگ را در استخر مى بینید، هر کس آن ماهى را تصاحب کند، برنده جنگ است، هیتلر فورا (پارابلوم) خود را از کمر کشید و به این سو و آن سوى استخر پرید و شروع به تیراندازیهاى پیاپى به ماهى کرد ولى، سرانجام بى نتیجه و خسته و درمانده بر صندلى خود نشست، و به موسولینى گفت: حالا نوبت تو است.
موسولینى لخت شده به استخر پرید و ساعتى تلاش کرد او نیز بى نتیجه، خسته و وامانده بیرون آمد و بر صندلى خود نشست.
وقتى که نوبت به چرچیل رسید، صندلى راحت خود را کنار استخر گذاشت و لیوانى بدست گرفت، در حالى که با تبسم سیگار برگ خود را دود مى کرد شروع به خالى کردن آب استخر با لیوان نمود، رهبران آلمان و ایتالیا با تعجب گفتند: چه مى کنى؟ او در جواب گفت: «من عجله براى شکست دشمن ندارم با حوصله این روش مطمئن خود را ادامه مى دهم، سرانجام پس از تمام شدن آب استخر، بى آنکه صدمه اى به ماهى بخورد، صید از من خواهد بود» (منبع)






__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
  #47  
قدیمی 06-21-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow دل ، سرگشتۀ توپ ، فراپیش ، زمین ، جان! (طنز فوتبالی)

وقتی حملۀ بازیکنان تیم فوتبال ایتالیا روی دروازۀ رومانی و نمایش نقطۀ کرنر از سوی داور،توسط برخی دوستان و اساتید معظم گزارش شود:

محمد صالح علا: یکان یکان ِ بازیکنان ِ جان ِ تیم ایتالیا،با هم زلف گره می زنند و قشلاق می کنند به مرغزار جلوی دروازۀ رومانی. داور ِ جان با دلبری،نقطۀ کرنر محترم را نشان می دهد. یک چکّه از تصاویر ارسال بلند توپ را از این شبکۀ محترم می بینید.



امید مهرگان: بازیکنان ایتالیا،به نظر می رسد به قول آدورنو،"خودشان را کنار می کشند " و به عنوان پراکتیس یا کنشی قائم به ذات،با پاسکاری کردن و در درون پاسکاری کردن ،میان ِ پاسکاری در گوشۀ چپ وعدم پاسکاری در گوشۀ راست یا پاسکاری در عین امتناع از پاسکاری یا به زبان بینامتنی،ایجاد تفاوت در درون ِ پاسکاری ِ درون ِ زمین در واریاسیونهای نقطۀ کرنر،توسط داور قابل صورت بندی است،یک تم واحد از تصاویر توپ به عنوان یک ابژۀ ارسال در رویکرد به دروازۀ رومانی.


فهیمۀ رحیمی : بازیکنان دلفریب ایتالیا،پاهای بی قرار خود را به دل سرگشتۀ توپ زده و آن را به قلب آتشین و زخم خوردۀ دفاع تیم رومانی پرتاب می کنند ولی توپ،در آغوش دروازه آرام نمی گیرد و بر تیر دروازه بوسه می زند.آن داور سرگشته،دستور می دهد که توپ را از سینۀ غمناک دروازه بیرون بکشند و از نقطۀ کرنر،بر بستر سبزگون شبنم ناک زمین درازش کنند تا با ارسالی بلند،چون شمعی فروزان در آسمان تلوتلو بخورد.


پارسی نویس سره : پاسی شگرف در سامانۀ زمین،توپ را فراپیش دروازۀ رومانی قرار می دهد،که از آمیخۀ "روم" و "آنی" برساخته شده است.داور،چونان گرز گران،نقطۀ کرنر را فرایاد می آورد تا با شوتی نغز، توپ تا آن طرف دروازه پاییده شود و پایه ور و نابیوشان،در دروازه،کاشانه بجوید.



یوسفعلی میرشکاک : حضرات تیم ایتالیا،هردود کنان ،با حرکات پرت و پلا،می افتند به جان توپ و پاهایشان جگر گلاویز شدن با آن را دارد چون ذاتشان رادیکال است.حالا حضرت داور،نقطه کرنر را نشان می دهد و یک یالقوزی از کنار زمین توپ را پرت می کند و توپ با شلتاق،در عرصۀ نمادین سوراخ نفس امٌاره،به ذات تیر دروازه می خورد.



یک مسئول خیلی مردمی : من همین جا ازهمین تریبون به خیل عظیم دریای پهناور شما مردم مشتاق مسابقات فوتبال،اعلام می کنم که پاهای پیدا و پنهان مافیای ایتالیا،دروازۀ رومانی را مورد هجوم قرار داده است تا بحران کاذب ایجاد کرده و شرایط خوب زمین را به کام شما مردم عزیز تلخ کند.خوشبختانه دانشمندان و مخترعان جوان و کوشای داوری،سوتی را اختراع کرده اند که به راحتی می تواند صدا بدهد .نیروهای مافیایی بدانند که هر چه توپ شوت کنند،به همت والای همین داور و همین بازیکنان و همین زمین،به تیر دروازه خواهد خورد.



یک کارشناس اصلاح طلب : در فراگرد پاس ایتالیاییها،یک رویکرد تهاجمی به نمایش گذاشته می شود که کنشگران رومانیایی سعی در مهار کردن آن دارند.به نظر می رسد حضور حداقلی رومانیاییها جلوی دروازه و شرکت آنها در یک بازی غیر رقابتی،با سوت داور و نمایش تمامیٌت خواهانۀ نقطۀ کرنر،تشدید شود و به پایین آمدن مشارکت بازیکنان در پاسکاری و حتی پرتاب اوت و بازتولید شکست یا حداکثر تساوی در روابط گفتمانی زمین منجر شود.

یک فیلمساز کارشناس سعدی و حافظ و حنظلۀ بادغیسی :
تو
پ شوت
میشود از سوی...

سوت سوت سوت
(چاپ شده در ضمیمۀ آخر هفتۀ اعتماد)

رویا صدر (بی بی گل)
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
  #48  
قدیمی 06-30-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض آخرین کلمات یک ...

آخرین کلمات یک ...
آخرين کلمات يک الکتريسين: خوب حالا روشنش کن...
آخرين کلمات يک انسان عصر حجر: فکر ميکنی توی اين غار چيه؟
آخرين کلمات يک بندباز: نميدونم چرا چشمام سياهی ميره...
آخرين کلمات يک بيمار: مطمئنيد که اين آمپول بيخطره؟
آخرين کلمات يک پزشک : راستش تشخيص اوليه‌ام صحيح نبود. بيماريتون لاعلاجه...
آخرين کلمات يک پليس: شيش بار شليک کرده، ديگه گلوله نداره...
آخرين کلمات يک پيشخدمت رستوران: باب ميلتون بود؟
آخرين کلمات يک جلاد: ای بابا، باز تيغهء گيوتين گير کرد...
آخرين کلمات يک جهانگرد در آمازون: اين نوع مار رو ميشناسم، سمی نيست...
آخرين کلمات يک چترباز: پس چترم کو؟
آخرين کلمات يک خبرنگار: بله، سيل داره به طرفمون مياد...
آخرين کلمات يک خلبان: ببينم چرخها باز شدند يا نه؟
آخرين کلمات يک خون‌آشام: نه بابا خورشيد يه ساعت ديگه طلوع ميکنه!
آخرين کلمات يک داور فوتبال: نخير آفسايد نبود!
آخرين کلمات يک دربان: مگه از روی نعش من رد بشی...
آخرين کلمات يک دوچرخه‌سوار: نخير تقدم با منه!
آخرين کلمات يک ديوانه: من يه پرنده‌ام!
آخرين کلمات يک سرنشين اتوموبيل: برو سمت راست راه بازه...
آخرين کلمات يک شکارچی: مامانت کجاست کوچولو؟.
آخرين کلمات يک غواص: نه اين طرفها کوسه وجود نداره...
آخرين کلمات يک فضانورد: برای يک ربع ديگه هوا دارم...
آخرين کلمات يک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببينم...
آخرين کلمات يک قهرمان: کمک نميخوام، همه‌اش سه نفرند...
آخرين کلمات يک قهرمان اتوموبيلرانی : پس مکانيکه ميدونه که با ...
آخرين کلمات يک کارآگاه خصوصی: قضيه روشنه، قاتل شما هستيد!
آخرين کلمات يک کامپيوتر: هاردديسک پاک شده است...
آخرين کلمات يک کوهنورد: سر طناب رو محکم بگيری ها...
آخرين کلمات يک گروگان: من که ميدونم تو عرضهء شليک کردن نداری...
آخرين کلمات يک گيتاريست: يه خرده ولوم بده...
آخرين کلمات يک مادر: بالأخره سی‌دی‌هات رو مرتب کردم...
آخرين کلمات يک متخصص آزمايشگاه: اين آزمايش کاملاً بيخطره...
آخرين کلمات يک متخصص خنثی کردن بمب : اين سيم آخری رو که قطع کنم تمومه...
آخرين کلمات يک متخصص کامپيوتر: معلومه که ازش بک‌آپ گرفتم!
آخرين کلمات يک معلم رانندگی: نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرين کلمات يک ملوان: من چه ميدونستم که بايد شنا بلد باشم؟
آخرين کلمات يک ملوان زيردريايی: من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم...
آخرين کلمات يک نارنجک‌انداز : گفتی تا چند بشمرم؟
093eshgh.blogfa.com منبع
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #49  
قدیمی 07-30-2008
haj_amir haj_amir آنلاین نیست.
دوست و کاربر فعال سابق
 
تاریخ عضویت: May 2008
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,217
سپاسها: : 2

122 سپاس در 119 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض همان زندگی که انسان از خدا خواست

خدا خر را آفرید و به او گفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد. و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.

خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد...


************ ********* ********* ********* ***
خدا سگ را آفرید و به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد. تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد. تو یک سگ خواهی بود.
سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است. کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را برآورد...


************ ********* ********* ********* ***
خدا میمون را آفرید و به او گفت: و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی بود.

میمون به خداوند پاسخ داد: بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم. و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.


************ ********* ********* ********* ***
و سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت: تو انسان هستی. تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین. تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی. و تو بیست سال عمر خواهی کرد.
انسان گفت: سرورم! گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است. آن سی سالی که خر نخواست ، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده.
و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد...

و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند…!!!

و پس از آن،ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند ، و مثل خر بار می برد…!!!
و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد...!!!

و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند...!!!
و این بود همان زندگی که انسان از خدا خواست
پاسخ با نقل قول
  #50  
قدیمی 12-01-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

خیلی جالب بود
ما که نشد کروم رو نصب کنیم اما با خوندن این نوشته ها کما بیش با شخصیتشون آشنا شدیم هرچند به دور از چشم بابا مامانش ما هم مهمون خودمونش کردیم.....
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:53 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها