بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 08-16-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مطلب ویژه فروم پی سی سیتی - اشعار مرحومه نجمه زارع - کتاب عشق قایبل است

مطلب ویژه فروم پی سی سیتی - اشعار مرحومه نجمه زارع - معرفی کتاب عشق قابیل است
سلام دوستان خیلی وقته که میخوام اشعار این عزیز از دست رفته رو براتون بذارم . با اینکه دستهام توان و قدرت تایپ کردن رو زیاد ندارند اما باید بدونین که این مهربون چه کسی بود و چه حیف شد. کتاب عشق قایبل است پس از فوت ایشون چاپ شد توسط همسر ایشون به نام آقای عباس محمدی. براشون از خدا صبر میخوام و امیدوارم این کار باعث شادی روح اون عزیز و بازماندگانشون بشه. برای شادی روح مرحومه یه فاتحه بخونید لطفا.

یه مقدمه همسرشون در ابتدای کتاب نوشتند که فقط به این قسمت اکتفا میکنم :

رفت و جاوید شد همانطور که می گفت و می دانست:
بعد از تو شاید عاقبت من نیز مانند خواجه حافظ شیراز است
من زنده ام به شعر و پس از مرگم مردم نمی کنند فراموشم....

یادش جاوید و روحش شاد
قم - پاییز 84
عباس محمدی




__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 08-16-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض عشق قابیل است

عشق قابیل است

خود را اگر چه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

گفتم : گناه کردم اگر عاشقت شدم
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه !!

سخت است اینکه دل بکنم از تو , از خودم
از این نفس کشیدن اجباری , از گناه

بالا گرفته ام سر خود را اگر چه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

دارند پیله های دلم درد می کشند
باید دوباره زاده شوم - عاری از گناه -
__________________
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 08-16-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام دارم خوراک جانورها می شوم

بی خیال از رنج فریادم تردد می کنند
باعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم

با زبان لال خود حس می کنم این روز ها
همنشین و هم کلام کور و کرها می شوم

عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ای
می کشم خود را و سر فصل خبر ها می شوم !
__________________
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 08-16-2010
مهدی آواتار ها
مهدی مهدی آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال

 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552

4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Lightbulb

اینم فکر کنم مال همون مرحم باشه اگه نبود حذف بفرمایید


دنيا به دور شهر تو ديوارْ بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
كى عيد مى‏رسد كه تكانى دهم به خويش؟
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
شب‏ها به دور شمع كسى چرخ مى‏خورد
پروانه‏اى كه دل به دلِ يار بسته است
از تو هميشه حرف زدن كار مشكلى است
در مى‏زنيم و خانه گفتار بسته است
بايد به دست شعر نمى‏دادم عشق را
حتى زبان ساده اشعار بسته است
وقتى غروب جمعه رسد، بى‏تو، آفتاب
انگار بر گلوي خودش دار بسته است

مى‏ترسم آخرش تو نيايى و پُر كنند
در شهر: شاعرى ز جهان، بار بسته است


__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !

پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 08-16-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Unhappy

غم که می آید در و دیوار شاعر می شود
در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود

می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار شاعر می شود

تا چه حد این حرف ها را می توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود

تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می شود

باز می پرسی : چطور این گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار ! شاعر می شود

گر چه می دانم نمیدانی چه دارم می کشم
از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود
__________________
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 08-16-2010
مهدی آواتار ها
مهدی مهدی آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال

 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552

4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Lightbulb مثنوی

شب است و باز چراغِ اتاق می‌سوزد
دلم در آتش آن اتّفاق می‌سوزد
در این یکی دو شبه حال من عوض شده است
و طرز زندگی‌ام کاملاً عوض شده است
صدای کوچه و بازار را نمی‌شنوم
و مدتی‌ست که اخبار را نمی‌شنوم
اتاق پر شده از بوی لاله‌عباسی
من و دومرتبه تصمیم‌های احساسی
اتاق، محفظه‌ی کوچک قرنطینه
کنار پنجره... بیمار... صبحِ آدینه
کنار پنجره بودم که آسمان لرزید
دو قلب کوچک همزاد همزمان لرزید
نگاه‌های شما یک نگاه عادی نیست
و گفته‌اید که عاشق‌شدن ارادی نیست
چه ناگهانی و ناباورانه آن شب سرد
تب تکلّف تقدیر زیر و رویم کرد
تو حُسنِ مطلع رنجیدن و بزرگ شدن
و خط قرمز دنیای کودکانه‌ی من
من و دوراهی و بیراهه‌ها و زوزه‌ی باد
و مانده‌ام که جواب تو را چه باید داد
شب است و باز چراغ اتاق می‌سوزد
به ماه یک نفر انگار چشم می‌دوزد
چگونه می‌گذرند این مراحل تازه؟؟...
هزار پرسش و خمیازه پشت خمیازه
هوای ابری و اندوهِ باید و شاید
هنوز پنجره باز است و باد می‌آید
چه‌قدر خسته‌ام از فکرهای دیرینه
به خواب می‌روم این‌جا کنار شومینه
چراغ خانه‌ی ما نیمه‌روشن است انگار
و خواب‌های تو درباره‌ی من است انگار
چراغ خانه، چراغ اتاق روشن نیست
هنوز آخر این این اتفاق روشن نیست

__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !

پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 08-16-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به مهربانی های خواهرم سمانه


من خسته ام تو خسته ای آیا شبیه من؟
یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من

حتی خودم شنیده ام از این کلاغ ها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من

امروز دل نبند به مردم که می شود
این گونه روزگار تو - فردا - شبیه من

ای همنفس بخوان که ز سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من

از لحن شعرهای تو معلوم می شود
مانند مردم است دلت یا شبیه من

من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن
در شهر کشته اند کسی را شبیه من
__________________
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 08-16-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهدی نمایش پست ها
اینم فکر کنم مال همون مرحم باشه اگه نبود حذف بفرمایید


دنيا به دور شهر تو ديوارْ بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
كى عيد مى‏رسد كه تكانى دهم به خويش؟
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
شب‏ها به دور شمع كسى چرخ مى‏خورد
پروانه‏اى كه دل به دلِ يار بسته است
از تو هميشه حرف زدن كار مشكلى است
در مى‏زنيم و خانه گفتار بسته است
بايد به دست شعر نمى‏دادم عشق را
حتى زبان ساده اشعار بسته است
وقتى غروب جمعه رسد، بى‏تو، آفتاب
انگار بر گلوي خودش دار بسته است

مى‏ترسم آخرش تو نيايى و پُر كنند
در شهر: شاعرى ز جهان، بار بسته است


ممنون مهدی جان
نمیدونم توی کتابشون که نیست
اما میذارم بمونه
__________________
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 08-16-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من میز قهوه خانه و چایی که مدتی ست....
هی فکر می کنم به شمایی که مدتی ست...

یک لنگه کفش مانده به جا از من و تویی
در جستجوی سیندرلایی که مدتی ست...

با هر صدای قلب تو تکرار می شود
ها ! گوش کن به این اپرایی که مدتی ست...

هر روز سرفه می کنم اندوه شعر را
آلوده است بی تو هوایی که مدتی ست...

دیگر کلافه می شوم و دست می کشم
از این ردیف و قافیه هایی که مدتی ست...

کاغذ مچاله می شود و داد می زنم :
آقا : چه شد سفارش چایی که مدتی ست...؟
__________________
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 08-16-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هر چه کردم - هر چه - آه انگار آرامم نکرد

روستا از چشم من افتاد دیگر مثل قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
درد دل با سایه ی دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
خواستم اما نشد این کار آرامم نکرد


سوختم آن گونه در تب آه از مادر بپرس
دستمال تب بر نم دار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
__________________
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:00 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها