بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 08-22-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید روزه از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحيم
سوره بقره، آيات 185-183
يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون.(183) اياما معدودات فمن كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر و على الذين يطيقونه فدية طعام مسكين فمن تطوع خيرا فهو خير له و ان تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون.(184) شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فليصمه و من كان مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر و لتكملوا العدة و لتكبروا الله على ما هديكم و لعلكم تشكرون.(185)
ترجمه آيات
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شايد با تقوا شويد(183).
و اين روزهائى چند است پس هر كس از شما مريض و يا مسافر باشد بايد ايامى ديگر بجاى آن بگيريد و اما كسانى كه به هيچ وجه نمى‏توانند روزه بگيرند عوض روزه براى هر روز يك مسكين طعام دهند و اگر كسى عمل خيرى را داوطلبانه انجام دهد برايش بهتر است و اينكه روزه بگيريد برايتان خير است اگر بناى عمل كردن داريد(184).
و آن ايام كوتاه ماه رمضان است كه قرآن در آن نازل شده تا هدايت مردم و بياناتى از هدايت و جدا سازنده حق از باطل باشد پس هر كس اين ماه را درك كرد بايد روزه‏اش بگيرد و هر كس مريض و يا مسافر باشد بجاى آن چند روزى از ماههاى ديگر بگيرد خدا براى شما آسانى و سهولت را خواسته و دشوارى نخواسته و منظور اينست كه عده سى روزه ماه را تكميل كرده باشيد و خدا را در برابر اينكه هدايتتان كرد تكبير گفته و شايد شكرگزارى كرده باشيد(185).
بيان آيات
ويژگى‏هاى بيانى آيات تشريع روزه
سياق اين سه آيه دلالت دارد بر اينكه: اولا هر سه با هم نازل شده‏اند، براى اينكه ظرف (ايام)در ابتداى آيه دوم متعلق به كلمه(صيام)در آيه اول است و جمله(شهر رمضان)در آيه سوم يا خبر است‏براى مبتدائى حذف شده كه عبارت است از ضميرى كه به كلمه(اياما)بر مى‏گردد، و تقدير جمله(هى شهر رمضان)است و يا مبتدائى است‏براى خبرى كه حذف شده و تقديرش"شهر رمضان هو الذى كتب عليكم صيامه"است و يا بدل از كلمه صيام در جمله (كتب عليكم الصيام)در آيه اول است، و به هر تقدير جمله(شهر رمضان)بيان و توضيحى است‏براى روشن كردن جمله(اياما معدودات)ايام معدوده‏اى كه روزه در آنها واجب شده.
پس به دليلى كه ذكر شد آيات سه‏گانه مورد بحث‏به هم متصل، و نظير كلام واحدى است كه يك غرض را دربردارد، و آن غرض عبارت است از بيان وجوب روزه ماه رمضان.
و ثانيا دلالت دارد بر اينكه قسمتى از گفتار اين سه آيه به منزله توطئه و زمينه‏چينى براى قسمت ديگر آن است، يعنى دو آيه اول به منزله مقدمه است‏براى آيه سوم، چون در آيه سوم تكليفى واجب مى‏شود كه صاحب كلام، اطمينان ندارد از اينكه شنونده از اطاعت آن سرپيچى نكند، براى اينكه تكليف نامبرده تكليفى است كه بالطبع براى مخاطب، شاق و سنگين است، و به اين منظور، دو آيه اول از جملاتى تركيب شده كه هيچ يك از آنها از هدايت ذهن مخاطب به تشريع روزه رمضان خالى نيست، بلكه در همه آنها به تدريج ذهن شنونده را به سوى آن توجه مى‏دهد، و به اين وسيله استيحاش و اضطراب ذهن او را از بين مى‏برد، و در نتيجه علاقمند به روزه مى‏كند، تا با اشاره به تخفيف و تسهيلى كه در تشريع اين حكم رعايت‏شده، و نيز با ذكر فوائد و خير دنيوى و اخروى كه در آن است، حدت و شدت دلخواهى و استكبار او را بشكند.
و بهمين جهت‏بعد از آنكه در جمله: "يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام"، مساله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان كرد، بلافاصله فرمود: "كما كتب على الذين من قبلكم" و فهمانيد كه شما مسلمانان نبايد از تشريع روزه وحشت كنيد، و آن را گران بشماريد، چون اين حكم منحصر به شما نبوده، بلكه حكمى است كه در امتهاى سابق نيز تشريع شده بود.(لعلكم تتقون)، يعنى علاوه بر اينكه عمل به اين دستور، همان فائده‏اى را دارد كه شما به اميد رسيدن به آن ايمان آورديد، و آن، عبارت است از تقوا، و علاوه بر اين، اين عمل كه گفتيم در آن، اميد تقوا براى شما هست، همچنانكه براى امتهاى قبل از شما بود، عملى نيست كه تمامى اوقات شما را و حتى بيشتر اوقاتتان را بگيرد، بلكه عملى است كه در ايامى قليل و معدود انجام مى‏شود، (اياما معدودات)
آرى نكره(و بدون الف و لام)آمدن كلمه(اياما)دلالت‏بر ناچيزى ايام دارد، و در اينكه ايام را به وصف معدود توصيف كرد، خود اشعارى است‏به اهميت نداشتن آن، همچنانكه همين توصيف در آيه: "و شروه بثمن بخس دراهم معدودة" (1) مى‏فهماند كه يوسف ع را به چند درهم ناچيز فروختند.
علاوه بر اينكه ما در تشريع اين حكم رعايت اشخاصى را هم كه اين تكليف برايشان طاقت‏فرسا است كرده‏ايم، و اينگونه افراد بايد به جاى روزه فديه بدهند، آنهم فديه مختصرى كه همه بتوانند بدهند، و آن عبارت است از طعام يك مسكين.
"فمن كان منكم مريضا او على سفر - تا جمله - فدية طعام مسكين"و وقتى اين عمل هم خير شما را دربردارد، و هم تا جائى كه ممكن بوده رعايت آسانى آن شده خير شما در اين است كه بطوع و غبت‏خود روزه را بياوريد، و بدون كراهت و سنگينى و بى‏پروا انجامش دهيد، "فمن تطوع خيرا فهو خير له"براى اينكه عمل نيك را بطوع و رغبت انجام دادن بهتر است، از اينكه به كراهت انجام دهند.
بنابر آنچه گفته شد زمينه گفتار در دو آيه اول مقدمه است‏براى آيه سوم كه مى‏فرمايد: "فمن شهد منكم الشهر فليصمه"الخ، و بنا بر اين پس جمله: "كتب عليكم الصيام"در آيه اول جمله‏اى است‏خبرى كه مى‏خواهد از تحقق چنين تكليفى خبر دهد، نه اينكه در همين جمله تكليف كرده باشد، آنطور كه در آيه شريفه: "يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم القصاص فى القتلى" (2) و آيه"كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين" (3) تكليف كرده چون هر چند در هر سه آيه تعبير به(كتب عليكم)آمده، ليكن بين قصاص در مورد كشتگان - در آيه دوم - و وصيت‏به والدين و اقرباء - در آيه سوم، و بين مساله صيام - در آيه مورد بحث فرق است، و آن اين است كه قصاص در قتلى امرى است‏سازگار با حس انتقامجوئى امرى است كه دلهاى صاحبان خون تشنه آن است، صاحبان خون به حكم غريزه و طبيعت نمى‏توانند قاتل عزيز و پاره تن خود را زنده و سالم ببينند، و نمى‏توانند اين معنا را تحمل كنند كه نسبت‏به جنايتى كه به ايشان شده بى اعتنائى شود، و همچنين وصيت و سفارش والدين و خويشان كه مطابق با حس ترحم و شفقت و رافت‏به ارحام است، آنهم در هنگامى كه مى‏خواهد بوسيله مرگ براى هميشه از آنان جدا شود.
پس قصاص و وصيت دو حكم مقبول بطبع، و موافق با مقتضاى طبيعت آدمى است، و انشاء آن احتياج به مقدمه و زمينه‏چينى ندارد، به خلاف حكم روزه كه عبارت است از محروميت نفوس از بزرگترين مشتهيات، و مهم‏ترين تمايلاتش، يعنى خوردن و نوشيدن و جماع، كه چون محروميت از آنها ثقيل بر طبع و مصيبتى براى نفس آدمى است.در توجيه حكمش ناگزير از اين است كه قبلا براى شنوندگان - با در نظر گرفتن اينكه عموم مردمند و بيشتر مردم عوام و پيرو مشتهيات نفسند - مقدمه‏اى بچيند، و دلهاشان را علاقه‏مند بدان سازد، تا تشنه پذيرش آن شوند، بدين جهت است كه گفتيم آيه: "كتب عليكم القصاص"الخ و آيه: "كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت"الخ، انشاء حكم است، و حاجتى به زمينه‏چينى ندارد، به خلاف آيه: "كتب عليكم الصيام"تا آخر دو آيه كه مشتمل بر هفت فقره است و خبر مى‏دهد از اينكه بعدها چنين حكمى انشاء مى‏شود.
"يا ايها الذين آمنوا..."
اينگونه خطاب(اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد)به منظور توجه دادن مردم به صفت ايمانشان است، و گرنه مى‏فرمود: (اى مردم)ليكن خواست‏بفهماند با توجه به اينكه داراى ايمانيد بايد هر حكمى را كه از ناحيه پروردگارتان مى‏آيد بپذيريد، هر چند كه بر خلاف مشتهيات، و ناسازگار با عادات شما باشد.
در اينجا ممكن است‏بپرسى: علت اين تعبير در آيه مورد بحث روشن شد ليكن اين معنا روشن نشد كه چرا همين تعبير در ابتداى آيه قصاص آمده، ولى در آيه وصيت نيامده؟در پاسخ مى‏گوئيم: علتش اين است كه حكم قصاص هر چند مطابق ميل و طبيعت آدمى است ليكن در عصر نزول آيه، مسيحيان با آن مخالف بودند، و آنها عفو را بر قصاص ترجيح مى‏دادند، و لذا لازم بود در توجيه حكم قصاص در ميان ملت اسلام، ايمان ملت‏خاطرنشان گردد و گفته شود ايمان شما شما را محكوم مى‏كند به اينكه احكام الهى را بپذيريد، هر چند كه ديگران مخالف آن باشند، و در آيه وصيت چون چنين مخالفتى در كار نبود، آن آيه به خطاب(يا ايها الذين آمنوا)آغاز نشد.
"كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم"
كلمه كتابت معنايش معروف است، ليكن گاهى كنايه مى‏شود از واجب شدن عملى، و يا تصميم بر عملى و يا قضاى حتمى كه بر چيزى رانده شده، كه در آيه: "كتب الله لا غلبن انا و رسلى" (4) كنايه از قضاء حتمى، و در آيه: "و نكتب ما قدموا و آثارهم" (5) كنايه از عزيمت و قضاء حتمى است و در آيه"و كتبنا عليهم فيها ان النفس بالنفس" (6) كنايه از وجوب و وضع قانون و جعل حكم قطعى است.
و كلمه(صيام)و كلمه(صوم)در لغت مصدر، و به معناى خوددارى از عمل است، مثلا صوم از خوردن، و صوم از نوشيدن، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معناى خوددارى از آنها است، و چه بسا در معناى آن اين قيد را اضافه كرده باشند، كه به معناى خوددارى از خصوص كارهائى است كه دل آدمى مشتاق آن باشد، و اشتهاى آن را داشته باشد.
صاحب اين گفتار گفته: معناى صوم در اصل لغت‏خوددارى از خصوص چنين كارهائى بوده، و ليكن بعدها در شرع در خصوص خوددارى از كارهاى معينى استعمال شده، و آن هم خوددارى از طلوع فجر تا مغرب و توام با نيت است و منظور از"الذين من قبلكم"امتهاى گذشته و قبل از ظهور اسلام است، امتهاى انبياء قبل، چون امت موسى و عيسى و غير ايشان است.
چون هر جا كه در قرآن كريم اين كلمه به چشم مى‏خورد معهود همين معنا است، البته اين به آن معنا نيست كه جمله"كما كتب على الذين من قبلكم"در مقام اطلاق از حيث اشخاص است و مى‏خواهد بفرمايد: تمامى تك تك امتها روزه داشته‏اند و نيز به آن معنا نيست كه بفهماند روزه اسلام شبيه روزه امتهاى پيشين است، پس آيه شريفه نه دلالت‏بر اين دارد كه تمامى امتها بدون استثناء روزه داشته‏اند، و نه دلالت دارد بر اينكه روزه همه امتها مانند روزه ما مسلمانان در خصوص رمضان و از ساعت فلان تا ساعت فلان و داراى همه خصوصيات روزه ما بوده، بلكه تنها در اين مقام است كه اصل روزه و خوددارى را در امتهاى پيشين اثبات كند، و بفرمايد: امتهاى پيشين هم روزه داشته‏اند.
و مراد از جمله: (الذين من قبلكم)الخ امتهاى گذشته داراى ملت و دين است البته همانطور كه گفتيم نه همه آنها، و قرآن كريم معين نكرده كه اين امتها كدامند، چيزى كه هست از ظاهر جمله: (كما كتب) الخ بر مى‏آيد كه امتهاى نامبرده اهل ملت و دين بوده‏اند كه روزه داشته‏اند، و از تورات و انجيل موجود در دست‏يهود و نصارا هيچ دليلى كه دلالت كند بر وجوب روزه بر اين دو ملت ديده نمى‏شود، تنها در اين دو كتاب فرازهائى است كه روزه را مدح مى‏كند، و آن را عظيم مى‏شمارد.
و اما خود يهود و نصارا را مى‏بينيم كه تا عصر حاضر در سال چند روز به اشكالى مختلف روزه مى‏گيرند، يا از خوردن گوشت و يا از شير و يا از مطلق خوردن و نوشيدن خوددارى مى‏كنند.
و نيز در قرآن كريم داستان روزه زكريا و قصه روزه مريم از سخن گفتن آمده است.
و در غير قرآن مساله روزه از اقوام بى دين نيز نقل شده، همچنانكه از مصريان قديم و يونانيان و روميان قديم و حتى وثنى‏هاى هندى تا به امروز نقل شده، كه هر يك براى خود روزه‏اى داشته و دارند، بلكه مى‏توان گفت عبادت و وسيله تقرب بودن روزه از امورى است كه فطرت آدمى به آن حكم مى‏كند، كه بحثش خواهد آمد ان شاء الله.
و بعضى گفته‏اند كه مراد از جمله(الذين من قبلكم)يهود و نصارا و يا انبياى سابق است، كه بر طبق هر يك از اين دو قول رواياتى هم آمده، ولى رواياتى است كه خالى از ضعف نيست.
"لعلكم تتقون"
وثنى‏ها(همانطور كه اشاره شد)به منظور تقرب و ارضاى آلهه خود و در هنگامى كه جرمى مرتكب مى‏شدند به منظور خاموش كردن فوران خشم خدايان روزه مى‏گرفتند، و همچنين وقتى حاجتى داشتند به منظور برآمدنش دست‏به اين عبادت مى‏زدند و اين قسم روزه در حقيقت معامله و مبادله بوده، عابد با روزه گرفتن احتياج معبود را بر مى‏آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و يا او رضايت اين را به دست مى‏آورده، تا اين هم رضايت او را حاصل كند.
ولى در اسلام روزه معامله و مبادله نيست، براى اينكه خداى عزوجل بزرگتر از آن است كه در حقش فقر و احتياج و يا تاثر و اذيت تصور شود، و سخن كوتاه آنكه خداى سبحان برى از هر نقص است، پس هر اثر خوبى كه عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتى كه باشد تنها عايد خود عبد مى‏شود، نه خداى تعالى و تقدس، همچنانكه اثر سوء گناهان نيز هر چه باشد به خود بندگان برمى‏گردد"ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها" (7) اين معنائى است كه قرآن كريم در تعليماتش بدان اشاره مى‏كند، و آثار اطاعتها و نافرمانى‏ها را به انسان بر مى‏گرداند انسانى كه جز فقر و احتياج چيزى ندارد، و باز قرآن در باره‏اش مى‏فرمايد: "يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى" (8) .
و در خصوص روزه، همين برگشتن آثار اطاعت‏به انسان را در جمله: (لعلكم تتقون) بيان كرده، مى‏فرمايد: فائده روزه تقوا است، و آن خود سودى است كه عايد خود شما مى‏شود، و فائده داشتن تقوا مطلبى است كه احدى در آن شك ندارد، چون هر انسانى به فطرت خود اين معنا را درك مى‏كند، كه اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود، و به مقام بلند كمال و روحانيت ارتقاء يابد، اولين چيزى كه لازم است‏بدان ملتزم شود اين است كه از افسار گسيختگى خود جلوگيرى كند، و بدون هيچ قيد و شرطى سرگرم لذت‏هاى جسمى و شهوات بدنى نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند كه زندگى مادى را هدف بپندارد، و سخن كوتاه آنكه از هر چيزى كه او را از پروردگار تبارك و تعالى مشغول سازد بپرهيزد.
و اين تقوا تنها از راه روزه و خوددارى از شهوات بدست مى‏آيد، و نزديك‏ترين راه و مؤثرترين رژيم معنوى و عمومى‏ترين آن بطوريكه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهره‏مند شوند، و نيز هم اهل آخرت از آن رژيم سود ببرد، و هم شكم‏بارگان اهل دنيا، عبارت است از خوددارى از شهوتى كه همه مردم در همه اعصار مبتلاى بدانند، و آن عبارت است از شهوت شكم از خوردن و آشاميدن، و شهوت جنسى كه اگر مدتى از اين سه چيز پرهيز كنند، و اين ورزش را تمرين نمايند، به تدريج نيروى خويشتن‏دارى از گناهان در آنان قوت مى‏گيرد و نيز به تدريج‏بر اراده خود مسلط مى‏شوند، آن وقت در برابر هر گناهى عنان اختيار از كف نمى‏دهند، و نيز در تقرب به خداى سبحان دچار سستى نمى‏گردند، چون پر واضح است كسى كه خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشيدن و عمل جنسى كه امرى مباح است اجابت مى‏كند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانى‏ها شنواتر، و مطيع‏تر خواهد بود، اين است معناى آنكه فرمود: (لعلكم تتقون).
"اياما معدودات"
منصوب آمدن كلمه(ايام)بنابر ظرفيت و به تقدير كلمه(فى)است، و اين ظرف(در ايامى معدود) متعلق است‏به كلمه(صيام)، و ما در سابق هم گفتيم كه نكره آمدن ايام و اتصاف آن به صفت(معدودات) براى اين است كه بفهماند تكليف نامبرده ناچيز و بدون مشقت است، تا به اين وسيله مكلف را در انجام آن دل و جرات دهد، و از آنجا كه ما در سابق گفتيم آيه"شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن"الخ بيان ايام است، قهرا مراد از ايام معدودات همان ماه رمضان خواهد بود.
بعضى از مفسرين گفته‏اند: كه مراد از ايام معدودات روزه مستحبى سه روز در هر ماه و روز عاشورا است، و بعضى ديگر گفته‏اند: ايام البيض يعنى سيزده و چهارده و پانزدهم هر ماه، و نيز روزه عاشوراء است، كه مسلمانان و رسولخدا ص در اين ايام روزه مى‏گرفتند، آنگاه آيه شريفه"شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن"الخ نازل شد، و روزه‏هاى چند روز نامبرده نسخ گرديد، و براى هميشه روزه رمضان واجب گشت.
صاحبان اين دو قول هر كدام به يك دسته روايات وارده از طرق اهل سنت و جماعت تمسك كرده‏اند، رواياتى كه صرفنظر از سند، در بين خود تعارض دارند، و بهمين جهت قابل اعتماد نيستند.
دليل عمده‏اى كه ضعف اين قول را روشن مى‏كند دو چيز است.
اول اينكه: روزه همانطور كه ديگران هم گفته‏اند يك عبادت عمومى و همگانى است، و اگر منظور از آيه شريفه مورد بحث آن بوده باشد كه اينان گفتند، قطعا تاريخ آن را ضبط مى‏كرد، و ديگر اختلافى در ثبوتش پديد نمى‏آمد و بهمين دليل نسخ آن نيز ثابت مى‏شد و كسى در آن اختلاف نمى‏كرد و مى‏بينيم كه اينطور نيست، و در هر دو قسمت اختلاف شديد هست.
علاوه بر اينكه ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب يا استحباب روزه آن بعنوان يك عيد از اعياد اسلامى از بدعت‏هائى است كه بنى اميه(لعنهم الله)آن را ابداع كردند، بدين جهت ابداع كردند كه در آن روز در واقعه كربلا ذريه رسول خدا ص و اهل بيت او را از بين بردند، مردانشان را كشتند و زنان و ذرارى ايشان را به اسارت برده اموالشان را غارت كردند، و از خوشحالى و مسرت آن روز را مبارك شمرده، براى خود عيد گرفتند، و روزه آنرا تشريع كردند تا از روزه گرفتن آن روز ركت‏بگيرند.
و باز بهمين منظور براى روزه آن روز فضائلى جعل كردند، و بركاتى تراشيدند، و احاديثى(به اين مضمون كه عاشورا يكى از اعياد اسلامى است، و بلكه از اعياد عامه‏اى است كه حتى مشركين جاهليت و يهود و نصارا هم از زمان بعثت موسى و عيسى آن را پاس مى‏دارند)جعل كردند، در حاليكه هيچ يك از اين مضامين درست نيست، نه يهود عاشورا را عيد مى‏دانسته و نه نصارا، و نه مردم جاهليت و نه اسلام، چون عاشورا نه يك روز ملى بوده تا نظير نوروز و مهرگان عيد ملى و قومى بشود، و نيز در آن روز هيچ واقعه‏اى از قبيل فتح و پيروزى براى ملت اسلام اتفاق نيفتاده، تا نظير مبعث و ميلاد رسولخدا ص روزى تاريخى براى اسلام باشد، و هيچ جهت دينى هم ندارد تا نظير فطر و قربان عيدى دينى باشد، پس عزت و احترامى كه بنى اميه براى عاشورا درست كرده‏اند عزتى است‏بدون جهت.
دليل دوم: بر ضعف اين قول اين است كه آيه سوم از آيات مورد بحث‏يعنى آيه: (شهر رمضان)الخ سياقى دارد كه با نازل شدنش جداى از دو آيه ديگر نمى‏سازد، تا ناسخ آيه‏هاى قبل باشد: چون ظاهر سياق اين است كه جمله(شهر رمضان)خبر باشد براى مبتدائى كه حذف شده، و يا مبتدائى باشد براى خبرى كه حذف شده، كه توضيحش گذشت در نتيجه بيانى خواهد بود براى جمله: (اياما معدودات)و با در نظر گرفتن اين معنا هر سه آيه كلام واحدى خواهد بود، كه غرض واحدى را دنبال مى‏كند، و آن عبارت است از واجب بودن روزه ماه رمضان.
و اما اينكه كلمه(شهر رمضان)مبتداء و جمله: "الذى انزل فيه القرآن"خبر آن باشد، هر چند نظريه‏اى است كه آيه شريفه را مستقل از ما قبل مى‏كند، و بنابر آن، آيه شريفه صلاحيت آن را دارد كه به تنهائى نازل شده باشد، ليكن صلاحيت آن را ندارد كه ناسخ آيه قبلش باشد، براى اينكه ميان ناسخ و منسوخ بايد منافاتى باشد، و ميان اين آيه و آيه قبلش هيچ منافاتى نيست، تا اين ناسخ آن باشد با اينكه گفتيم در نسخ بايد منافات و تباينى در بين باشد.
ضعيف‏تر از اين قول، گفتار جمعى ديگر است، كه از كلماتشان بر مى‏آيد كه خواسته‏اند بگويند آيه دوم يعنى آيه: (اياما معدودات)الخ ناسخ آيه اول، يعنى آيه: (كتب عليكم الصيام)است، به اين بيان كه قبل از اسلام روزه بر نصارا نيز واجب بود، ولى نصارا در آن كم و زياد كردند، تا بالاخره بر عدد پنجاه روز قرار گرفت، آنگاه خداى تعالى براى مسلمين روزه رمضان را تشريع كرد، پس رسولخدا ص و مسلمانان در صدر اسلام و قبل از تشريع روزه رمضان همان روزه پنجاه روز مسيحيان را مى‏گرفتند، و آيه اول هم همين را تشريع كرده، مى‏فرمايد شما مسلمانان نيز همان روزه مسيحيان را بگيريد، ولى آيه دوم وقتى نازل شد حكم آيه اول را نسخ كرد، چون فرمود روزه در چند روز معينى واجب است.
و وجه ضعيف‏تر بودن اين قول از قول قبلى اين است كه همه ايرادهائى كه به وجه قبلى وارد بود بر آن وارد است، علاوه بر اينكه متمم بودن آيه دومى براى اولى روشن‏تر از متمم بودن سومى براى دومى است، و نيز رواياتى كه اين قائل قول خود را مستند به آنها كرده جعلى بودن و مخالفتش با قرآن و با سياق آيه روشن‏تر از مخالفت روايات قول اول با آيه است.
"فمن كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر"
حرف فاء در ابتداء آيه مى‏فهماند كه مطلب آيه نتيجه و فرع آيه قبل است، كه مى‏فرمود: (كتب عليكم) الخ، و نيز(اياما معدودات)الخ، و معناى مجموع آن چنين مى‏شود: روزه بر شما واجب شده، و نيز عدد معينى در آن رعايت‏شده، و همانطور كه از اصل روزه رفع يد نمى‏شود، از عدد آن نيز صرفنظر نمى‏شود، پس اگر در ايام رمضان عارضه‏اى چون مرض و سفر پيش آيد كه حكم وجوب روزه را در آن ايام معدوده يعنى ايام رمضان بردارد از اين ايام معدوده صرفنظر نمى‏شود، و بايد به همان عدد در ساير روزها روزه گرفت، و اين همان حقيقتى است كه آيه سوم(و لتكملوا العدة)الخ متعرض است، پس جمله: (اياما معدودات)الخ همانطور كه به بيان گذشته معناى تحقير و ناچيز بودن ايام را افاده مى‏كند، اين معنا را هم افاده مى‏كند، كه همين عدد ناچيز ركنى است كه در غرض و حكم روزه ماخوذ شده است.
كلمه(مرض)به معناى خلاف صحت و سلامتى است و كلمه(سفر)از ماده(س - ف - ر)گرفته شده، كه به معناى كشف است و گويا سفر را از اين جهت‏سفر مى‏خوانند كه مسافر براى بيرون شدن از وطن از خانه‏اش منكشف و ظاهر مى‏شود، و گويا اينكه فرمود: (او على سفر)و مانند كلمه(مريضا) نفرمود(مسافرا)، براى اشاره به اين معنا بوده كه آن مسافرى روزه‏اش شكسته مى‏شود كه در حال حاضر مسافر باشد، نه در گذشته، (مثل كسى كه در سفر ده روز در محلى اقامت كرده است، كه چنين كسى قبلا مسافر بوده، و فعلا مقيم است، و روزه‏اش صحيح است)و نه در آينده(مثل كسى كه مى‏خواهد بعد از ظهر حركت كند كه چنين كسى روزه آن روزش صحيح است).
بيشتر دانشمندان و علماى اهل سنت گفته‏اند: از آيه: "فمن كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر"الخ، استفاده مى‏شود كه مسافر مى‏تواند روزه نگيرد، نه اينكه روزه گرفتن برايش حرام است، پس مريض و مسافر، هم مى‏توانند روزه بگيرند، و هم اينكه افطار نموده به همان عدد از روزهاى ديگر سال روزه بگيرند.
ليكن اين حرف صحيح نيست، زيرا گفتيم ظاهر جمله: (فعدة من ايام اخر)(كسى كه مريض و مسافر باشد بايد چند روزى در ايام ديگر سال روزه بگيرد)عزيمت است، نه رخصت، يعنى از ظاهر آن بر مى‏آيد كه مريض و مسافر نبايد در رمضان روزه بگيرند، و اين معنا از ائمه اهل بيت ع نيز روايت‏شده، و مذهب جمعى از صحابه از قبيل عبد الرحمان بن عوف، و عمر بن خطاب، و عبد الله بن عمر، و ابى هريرة، و عروة بن زبير، نيز همين است، پس جمله نامبرده حجتى است عليه علماى نامبرده از اهل سنت.
ايشان براى توجيه نظريه خود چيزى در آيه تقدير گرفته گفته‏اند، تقديرش"فمن كان مريضا او على سفر فافطر فعدة من ايام اخر"است، يعنى هر كس مريض يا مسافر باشد، و به همين جهت افطار كرده باشد به همان عدد از روزهاى ديگر روزه بگيرد.
و اين تقدير دو اشكال دارد، اول اينكه اصولا همانطورى كه گفته‏اند تقدير گرفتن خلاف ظاهر است، (وقتى گوينده‏اى سخن مى‏گويد تمامى كلماتى كه در افاده منظورش دخالت دارد در كلام خود مى‏آورد، و چيزى را نگفته نمى‏گذارد)مگر آنكه به اتكاء قرينه‏اى كه در كلامش هست‏يك كلمه را حذف كند، چون يقين دارد خواننده يا شنونده با وجود آن قرينه مى‏فهمد كه فلان كلمه حذف شده است و اما بدون قرينه دست‏به چنين حذفى نمى‏زند.
اشكال دوم اينكه: به فرضى كه تسليم شويم و قبول كنيم كه كلمه(فافطر)در آيه حذف شده، تازه اين كلام هم دلالتى بر رخصت ندارد، (كدام شنونده‏اى از عبارت"و هر كس مريض يا مسافر باشد، و افطار كرده باشد در ايامى ديگر روزه بگيرد"، مى‏فهمد روزه در سفر و مرض جايز است؟)آرى نهايت چيزى كه از عبارت"فمن كان مريضا او على سفر فافطر"، در اين مقام(كه به گفته ساير مفسرين نيز مقام تشريع است)استفاده مى‏شود، اين است كه افطارش گناه نبوده چون جايز بوده، البته جواز به معناى اعم از وجوب و استحباب و اباحه، جوازى كه با وجوب و استحباب و اباحه مى‏سازد، و اما اينكه به معناى سومى يعنى الزامى نبودن افطار باشد به هيچ وجه لفظ آيه بر آن دلالت ندارد، بلكه باز هم بر خلاف آن دلالت مى‏كند، چون قانونگذار حكيم در مقام تشريع خود، هرگز در بيان آنچه بايد بيان كند كوتاهى نمى‏كند، و اين خود روشن است.
"و على الذين يطيقونه فدية طعام مسكين"
كلمه(يطيقون)از مصدر اطاقه است، و اطاقه همانطور كه بعضى گفته‏اند به معناى به كار بستن تمامى قدرت در عمل است كه لازمه آن اين است كه عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، كه همه نيروى انسان در انجامش مصرف شود، در نتيجه معناى جمله"و على الذين يطيقونه" اين است كه هر كس روزه برايش مشقت داشته باشد، و كلمه(فديه)به معناى بدل و عوض است و در اينجا به معناى عوض مالى است، كه همان طعام مسكين يعنى سير كردن يك مسكين گرسنه است از غذائى كه خود انسان مى‏خورد، البته نه آن غذاى ساده‏اى كه گاهى مى‏خورد، و نه آن غذاى لذيذى كه باز گاه گاه مى‏خورد، بلكه از غذاى متوسطى كه غالبا استفاده مى‏كند، و حكم اين فديه نيز مانند حكم قضاى روزه مريض و مسافر واجب است، چون تعبير(و على الذين)تعبيرى است كه وجوب تعيينى را مى‏رساند، نه تخييرى و نه رخصت را.
بعضى از مفسرين گفته‏اند جمله نامبرده نيز رخصت را مى‏رسانده و سپس نسخ شده چون خداى سبحان در اول، همه مردم را كه مى‏توانند روزه بگيرند مخير كرد بين روزه گرفتن و كفاره دادن از هر روز به طعام يك مسكين، چون مردم در آن ايام عادت به روزه نداشتند، بعدها كه رفته رفته عادت كردند، اين آيه به وسيله آيه: "فمن شهد منكم الشهر فليصمه"الخ نسخ شد.
بعضى ديگر از همين مفسرين گفته‏اند: تنها نسبت‏به اشخاص توانا نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگيرند، و اما مثل پير زن و پيرمرد سالخورده و زن حامله و زن بچه شيرده آيه نسخ نشد، و حكم جواز افطار و فديه دادن باقى ماند.
و به جان خودم اينگونه تفسيرها بازى كردن با قرآن و پاره پاره كردن آيات آن است، و اگر خواننده عزيز در آيات سه‏گانه مورد بحث دقت كند خواهد ديد كه هر سه يك غرض را دنبال مى‏كند، و يك سياق متصل و جملاتى به هم پيوسته و بيانى روشن دارد، آنگاه اگر اين كلام واحد و پيوسته را با نظريه اين مفسرين تطبيق دهد، خواهد ديد كه ديگر آن سياق پيوسته را ندارد، جملاتش با يكديگر متنافى است، اولش آخرش را نقض مى‏كند، يك جا مى‏گويد:
(كتب عليكم الصيام)روزه بر شما واجب شده، دنبالش مى‏گويد آنهائى كه مى‏توانند روزه بگيرند مى‏توانند افطار نموده به جاى آن طعام دهند، و در آخر مى‏گويد: روزه بر همه شما واجب است تا حكم آخرى ناسخ حكم فديه نسبت‏به خصوص قادران باشد، و حكم فديه نسبت‏به غير قادران به حال خود باقى بماند، با اينكه در آيه شريفه بنا بر اين تصوير حكم غير قادرين اصلا بيان نشده است.
مگر اينكه كسى بگويد كلمه(يطيقونه)قبل از نسخ شدن به معناى قدرت داشتن است، و بعد از نسخ به معناى قدرت نداشتن، و اين پيدا است كه چقدر بى‏پايه است. و سخن كوتاه اينكه بنا بر اين بايد جمله: "و على الذين يطيقونه"الخ كه در وسط آيات قرار گرفته ناسخ جمله: (كتب عليكم الصيام)در اول آيات باشد، كه با آن تنافى دارد، آن وقت اين سؤال پيش مى‏آيد كه چرا بدون هيچ علتى حكم ناسخ را مقيد به كسانى كرده كه توانائى ندارند.
و نيز لازمه اين تفسير اين است كه جمله: "فمن شهد منكم الشهر فليصمه"تنها ناسخ حكم كسانى باشد كه قادر بر روزه‏اند، نه آنهائى كه از روزه عاجزند با اينكه ظاهر عبارت ناسخ مطلق است، هم قادر را شامل مى‏شود و هم عاجز را، علاوه بر اينكه اصلا منسوخ شامل حكم عاجز نبود، تا ناسخ بخواهد آن حكم را براى عاجز باقى بدارد، و اين تالى فاسدها فاحش‏ترين تالى فاسدهايند.
حال اگر علاوه بر نسخهائى كه از آقايان براى تو خواننده عزيز نقل كرديم، نسخ‏هاى ديگرى كه در باره اين سه آيه ذكر كرده‏اند اضافه كنى، آن وقت تفسيرى عجيب خواهى ديد، و آن نسخ‏ها اين است كه گفته‏اند جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله: (اياما معدودات)الخ است، و جمله(اياما معدودات)هم ناسخ جمله(كتب عليكم الصيام)است.
(بد نيست دوباره نسخ‏هائى را كه آقايان در سه آيه قرآن قائل شده‏اند بشماريم، تا بازيگرى با كلام خدا بر ايمان روشن‏تر بشود:
1 - جمله: (و على الذين يطيقونه)الخ ناسخ جمله: (كتب عليكم الصيام)است.
2 - جمله: (فمن شهد منكم الشهر فليصمه)ناسخ حكم(و على الذين يطيقونه)است.
3 - جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله(اياما معدودات)است.
4 - جمله: (اياما معدودات)الخ ناسخ(كتب عليكم الصيام)است.(مترجم)
"فمن تطوع خيرا فهو خير له"
كلمه تطوع از ماده(ط - و - ع)است.و معناى طوع مقابل معناى كراهت است، و يا بگو به اين معنا است كه انسان كارى را به رضا و رغبت‏خود انجام دهد، آنگاه همين طوع وقتى به باب تفعل مى‏رود و به صورت تطوع در مى‏آيد.معناى داوطلب بودن هم بر آن اضافه مى‏شود پس تطوع به معناى اين است كه انسان خودش داوطلبانه كارى را انجام دهد كه اطاعت‏خدا هم هست، بدون اينكه در انجام آن كراهتى داشته باشد، و اظهار ناراحتى و گرانبارى كند، حال چه اينكه آن عمل الزامى و واجب باشد.و چه غير الزامى و مستحب.
اين معناى اصلى كلمه تطوع بوده، پس اگر مى‏بينيم كه فعلا در خصوص افعال مستحب استعمال مى‏شود يك اصطلاحى است جديد، كه بعد از نزول قرآن در بين مسلمانان رائج گشته، و منشاش هم اين بوده كه معمولا عمل نيكى كه يك مسلمان داوطلبانه انجام مى‏دهد عمل مستحب است، و اما عمل واجب هر چه هم كه بطوع و رغبت انجام شود باز بوئى از اكراه و اجبار در آن هست.
و سخن كوتاه آنكه كلمه(تطوع)همانطور كه ديگران هم گفته‏اند دلالتى بر خصوص استحباب ندارد، نه ماده‏اش(ط - و - ع)و نه هياتش(تفعل)، در نتيجه مى‏توان گفت‏حرف (فاء)كه در آغاز جمله آمده جمله را فرع و نتيجه معنائى مى‏كند كه از كلام سابق استفاده مى‏شد، و معناى مجموع كلام - و خدا داناتر است - اين مى‏شود: روزه بر شما واجب شده است، و در آن خير و صلاح شما رعايت‏شده، علاوه بر اينكه با داشتن اين فريضه شما هم جزء امتهائى مى‏شويد كه قبل از شما بودند، با اين تفاوت كه در اين فريضه تخفيف و تسهيلى براى شما منظور شده است، پس آن را بطوع و رغبت‏بياوريد، نه با كراهت چون هر كس عمل خير را بطوع بياورد بهتر است تا همان عمل را به كره بياورد.
از اينجا روشن مى‏شود كه جمله: (فمن تطوع خيرا)از قبيل به كار بردن سبب در جاى مسبب است، ساده‏تر بگويم در اين جمله سخن از خصوص روزه نشده بلكه سخن از مطلق تطوع خير شده، كه سبب تطوع در روزه است، نظير آيه: "قد نعلم انه ليحزنك الذى يقولون فانهم لا يكذبونك و لكن الظالمين بايات الله يجحدون" (9) يعنى غم مخور و صبر كن كه علت تكذيب ايشان انكار آيات خدا است، چون در اين آيه نيز سبب تكذيب در جاى تكذيب نشسته.
بعضى از مفسرين گفته‏اند جمله مورد بحث‏يعنى"فمن تطوع خيرا فهو خير له"مرتبط به جمله قبل است، كه مى‏فرمود: "و على الذين يطيقونه فدية طعام مسكين"الخ، و معناى مجموع آن دو جمله اين است كه كسى كه بيشتر از طعام يك مسكين فديه بدهد، مثلا براى يك روز روزه دو نفر مسكين را طعام دهد و يا طعام دو مسكين را به يك نفر بدهد برايش بهتر است.
اشكالى كه بر اين تفسير وارد است همانست كه گفتيم: كلمه(تطوع)اختصاص به مستحبات ندارد علاوه بر اينكه بنا بر اين تفسير فاء تفريع بى‏معنا مى‏شود چون در نتيجه قرار گرفتن تطوع به آن معنا(بيش از طعام يك مسكين دادن)بر حكم فديه هيچ نكته معقولى بنظر نمى‏رسد، علاوه بر اينكه اصولا كلمه(تطوع بخير)هيچ دلالتى بر تطوع به زيادتر دادن ندارد.
"و ان تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون"
اين جمله متمم جمله قبلى است، و معنايش به حسب تقدير - به آن بيانى كه گذشت - اين مى‏شود با روزه‏اى كه بر شما واجب شده تطوع كنيد، و آن را داوطلبانه بياوريد، كه تطوع به كار خير بهتر است، و روزه هم كه خير شما است پس تطوع به روزه هم خيرى علاوه بر خير ديگر است.
و بعضى از مفسرين گفته‏اند: جمله مورد بحث‏يعنى(و ان تصوموا خير لكم)خطاب به كسانى است كه از روزه گرفتن معذورند، نه عموم مؤمنين كه در جمله(روزه بر شما واجب شده)مخاطب بودند، چون ظاهر عبارت نامبرده رجحان روزه است، و معلوم است كه رجحان با ترك هم مى‏سازد، در نتيجه عبارت ظاهر در استحباب روزه مى‏شود نه وجوب كه منافى با ترك است، و چون مى‏دانيم روزه واجب است ناگزير عبارت نامبرده را حمل مى‏كنيم بر رجحان و استحباب روزه براى كسانى كه از ناحيه شرع مجاز در ترك آنند، مانند مريض و مسافر كه مى‏گوئيم روزه‏اى كه بر همه واجب است‏بر مريض و مسافر مستحب است، و بهتر آن است كه آنها نيز روزه را بر افطار ترجيح دهند، و در عين حال قضاى آنرا هم بگيرند.
اما اين تفسير به خاطر اشكالاتى كه بر آن وارد است صحيح نيست.
اشكال اول اينكه: دليلى بر طبق آن نيست.
اشكال دوم اينكه: اگر مراد از جمله: (و ان تصوموا خير لكم)استحباب روزه براى مريض و مسافر بود، با در نظر گرفتن اينكه در جمله: (فمن كان منكم مريضا)الخ مريض و مسافر غايب به حساب آمده‏اند، جا داشت در جمله بعدى هم غايب به حساب آمده، در باره‏شان بفرمايد: (و ان يصوموا خير لهم)مريض و مسافر اگر روزه بگيرند بر ايشان بهتر است، ولى فرمود:
(اگر روزه بگيريد برايتان بهتر است)پس معلوم مى‏شود در جمله دوم روى سخن با خصوص مسافر و مريض نيست.
اشكال سوم اينكه: جمله اولى به خوبى دلالت دارد بر اينكه مريض و مسافر مختارند در گرفتن و نگرفتن روزه، نه اينكه گرفتن روزه رجحان داشته باشد، بلكه جمله بعديش كه مى‏فرمايد: (فعدة من ايام اخر)صريح در اين است كه حتما بايد در روزهاى ديگر روزه بگيرند، آن وقت چطور مفسرين نامبرده مى‏توانند بگويند آيه در صدد بيان رجحان روزه بر ترك آن است.
اشكال چهارم اينكه: اگر جمله اولى(فمن كان منكم)الخ در صدد بيان ترخيص روزه براى مسافر و مريض باشد، و بگويد گرفتن و نگرفتن روزه براى معذورين يكسان است، البته جا داشت در جمله بعدى بفرمايد بلكه گرفتن آن بهتر است، تا يك طرف تخيير را ترجيح داده و بيانگر رجحان آن باشد، ولى جمله اولى در مقام بيان روزه رمضان و روزه ايام ديگر سال است، و با چنين زمينه‏اى ديگر ممكن نيست تنها از جمله: (و ان تصوموا خير لكم)و بدون هيچ قرينه‏اى در كلام استفاده كنيم كه مى‏خواهد روزه رمضان را بر روزه غير رمضان ترجيح دهد.
اشكال پنجم اينكه: مقام آيات، مقام بيان حكم نيست، تا ظهور رجحان از جمله (فمن كان)با حكم وجوبى منافات پيدا كند، بلكه مقام، همانطور كه در سابق هم گذشت مقام بيان ملاك تشريع است، و اينكه اگر شارع اسلام حكمى را صادر مى‏كند خالى از فلسفه و حكمت و خير و نيكوئى نيست، و عينا نظير آيه: "فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم" (10) ، و آيه: "فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون" (11) ، و آيه:
"تؤمنون بالله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون" (12) است كه در هر سه آيه مى‏فرمايد، حكمى كه شده براى شما خير است و آيات در اين باب بسيار است.
"شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى"
ماه رمضان نهمين ماه از ماههاى سال قمرى و عربى است، كه بين ماه شعبان و شوال واقع است، و در قرآن كريم از ماههاى دوازده‏گانه غير از ماه رمضان نام هيچ ماه ديگرى نيامده.
و كلمه نزول به معناى پائين آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است، و فرق ميان انزال و تنزيل اين است كه انزال به معناى نازل كردن دفعى و يك پارچه است، و تنزيل به معناى نازل كردن تدريجى است، و كلمه(قرآن)اسم كتابى است كه خداى تعالى آنرا بر پيامبر گراميش محمد ص نازل كرده، و به اين جهت آن را قرآن ناميده كه(قبلا از جنس خواندنيها نبود، و به منظور اينكه درخور فهم بشر شود نازلش كرد و در نتيجه كتابى)خواندنى شد، چنانكه فرمود: "انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون" (13) و اين كلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق مى‏شود و هم بر اجزاى آن.
و اين آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه قرآن يك پارچه در ماه رمضان نازل شده، از سوى ديگر ظاهر آيه شريفه: "و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث، و نزلناه تنزيلا" (14) دلالت دارد بر اينكه قرآن كريم به تدريج و در مجموع مدت دعوت رسولخدا ص يعنى در مدت تقريبا بيست و سه سال نازل شده، تاريخ هم مؤيد اين معنا است، و از همين جهت‏بعضى گمان كرده‏اند كه آيه مورد بحث‏با اين آيه منافات دارد.
و بعضى ديگر در پاسخ گفته‏اند: قرآن كريم دو بار نازل شده، يك بار در ماه رمضان بطور يك پارچه به آسمان دنيا نازل شد و بار ديگر از آسمان دنيا به تدريج‏بر زمين نازل شده، و اين پاسخى است كه مفسرين نامبرده آنرا از روايات گرفته‏اند كه بعضى از آنها را در بحث روايتى آينده نقل خواهيم كرد.ان شاء الله ولى بعضى ديگر به اين مفسرين اشكال كرده‏اند، كه در آيه مورد بحث كه تعبير به انزال - يعنى نازل شدن يك پارچه - فرموده دنبالش فرموده: "هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان"به اين منظور نازل شده كه بايد هدايتگر مردم و فارق ميان حق و باطل باشد، و دلائلى روشن از هدايت ارائه دهد، و اين معنا با نازل شدن به آسمان دنيا نمى‏سازد، چون بنا بر اين تفسير قرآن كريم سالها در آسمان دنيا بود، در حالى كه هدايتگر براى مردم نبود.
بعضى ديگر از اين ايراد پاسخ داده‏اند به اينكه هدايت‏بودن قرآن البته به اين معنا كه مى‏تواند هادى مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق ميان حق و باطل باشد، معنائى است كه منافات ندارد با اينكه چند سالى در آسمان دنيا بدون هدايت فعلى و خلاصه راكد مانده باشد، تا وقتى زمان به كار افتادنش رسيد از آسمان به زمين نازل گردد، و نظائر آن بسيار است، مانند قوانينى كه از مجلس قانونگذارى گذشته تا هر وقت زمان بكار بردن فلان ماده‏اش رسيد آنرا به كار ببرند، و از قوه به فعليت در آورند.
اين بود پرسش و پاسخهائى كه پيرامون آيه كرده‏اند، و ليكن حق مطلب اين است كه حكم قوانين و دستورات با حكم خطاباتى كه متوجه اشخاص مى‏شود فرق دارد، در خطابات بايد قبل از صدور خطاب مخاطبى باشد، هر چند به مدتى اندك آنگاه به او خطاب كنند، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد، و در قرآن كريم از اين خطابها بسيار است، مانند خطاب در آيه: "قد سمع الله قول التى تجادلك فى زوجها و تشتكى الى الله و الله يسمع تحاوركما" (15) .
و خطاب در آيه: "و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما". (16) و آيه: "رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه، فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر، و ما بدلوا تبديلا". (17) كه در اين سه آيه و امثال آن خطابها متوجه مخاطبينى است كه قبل از خطاب وجود داشته‏اند.
علاوه بر اينكه در قرآن كريم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد كه ناسخ و منسوخ هر دو در يك زمان نازل شوند.
بعضى از مفسرين پاسخ داده‏اند كه مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتى از قرآن است كه در رمضان نازل شده.
ولى اين جواب هم درست نيست، براى اينكه مشهور در نزد مفسرين اين است كه رسولخدا ص كه مبعوث به قرآن بوده در روز بيست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده، و بين رجب تا رمضان بيش از يك ماه فاصله است، آن وقت چگونه ممكن است در اين مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالى باشد.
از اينهم كه بگذريم آيه‏هاى اول سوره"علق"شهادت مى‏دهد كه اين سوره اولين سوره‏اى بوده كه نازل شده، و در اولين روز بعثت نازل شده، و همچنين سوره"مدثر"شهادت مى‏دهد كه در روزهاى اول دعوت نازل شده، و به هر حال بسيار بعيد است كه اولين آيه نازل، در ماه رمضان باشد علاوه بر اينكه جمله مورد بحث كه مى‏فرمايد: "شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن" دلالت صريحى ندارد بر اينكه مراد از قرآن اولين قسمت نازل آن باشد، پس حمل آيه بر اولين جزء نازل آن حملى است‏بدون دليل.
و نظير اين آيه در دلالت‏بر اينكه قرآن در يك زمان نازل شده آيه: "و الكتاب المبين اناانزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين" (18) و آيه: "انا انزلناه فى ليلة القدر" (19) مى‏باشد چونكه از اين آيات بر مى‏آيد همه قرآن در يك زمان نازل شده، و ظاهر آنها نمى‏سازد با اينكه منظور نزول اولين قسمت نازل آن باشد، و يا منظور اولين روز انزال آن باشد، قرينه‏اى هم در كلام نيست كه بخاطر آن قرينه بتوانيم دست از ظاهر آن برداريم.
و آنچه از تدبر در آيات كتاب بر مى‏آيد مطلبى ديگر غير از همه اين مطالب است، چون در آياتى كه مى‏گويد قرآن در ماه رمضان و يا در شبى از شبهاى آن نازل شد تعبير به انزال آمده، كه دلالت‏بر نازل كردن يكپارچه قرآن دارد، و در هيچ يك از آنها تعبير به تنزيل نيامده، مثلا يكجا فرموده: "شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن" (20) جاى ديگر فرموده: "حم و الكتاب المبين انا انزلناه فى ليلة مباركة" (21) ، و در جاى ديگر فرموده: "انا انزلناه فى ليلة القدر" (22) .
و اين تعبير و نازل شدن يكپارچه به دو اعتبار مى‏تواند باشد، يكى به اعتبار اينكه مجموع و روى هم رفته قرآن و يا بعضى از آن يكپارچه و يك دفعه نازل شده هر چند كه تك تك آياتش به تدريج نازل شده باشد، همچنانكه در مورد باران با اينكه قطره قطره نازل مى‏شود، ولى به اعتبار اينكه مجموع بارانها و قطرات مفيد فائده بوده تعبير مى‏كند به اينكه"كماء انزلناه من السماء" (23) و نيز بهمين اعتبار فرموده: "كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته" (24) .
دوم به اعتبار اينكه كتاب ماوراى آنچه ما با فهم عادى خود از آن مى‏فهميم، كه معلوم است فهم عادى ما مستلزم آن است كه آياتش را جدا جدا تدبر كنيم، و خود هم جدا جدا و به تدريج نازل شود، حقيقت ديگرى دارد كه به لحاظ آن حقيقت امرى واحد و غير تدريجى است، و نزولش به انزال - يك دفعه - است، نه تنزيل(نزول بتدريج).
و همين اعتبار دومى از آيات كريمه قرآن استفاده مى‏شود مانند آيه: "كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير" (25) چون كلمه"احكمت"از احكام است و احكام در مقابل "تفصيل"است، و تفصيل عبارت است از اينكه كتاب را فصل فصل و قطعه قطعه كنند، در نتيجه احكام به معناى آن است كه به نحوى باشد كه جزء جزء نداشته و اجزايش از يكديگر متمايز نباشد، چون همه‏اش به يك معنا بر مى‏گردد، كه آن معنا جزء و فصل ندارد و آيه شريفه صريح است در اينكه اين تفصيل كه ما امروز در قرآن مشاهده مى‏كنيم تفصيلى است كه بعدها به قرآن داده شده، و گرنه در آغاز محكم و بدون جزء و فصل بوده.
از اين آيه روشن‏تر، آيه"و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم هدى و رحمة لقوم يؤمنون.هل ينظرون الا تاويله يوم ياتى تاويله يقول الذين نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق" (26) .
و آيه"و ما كان هذا القرآن ان يفترى من دون الله، و لكن تصديق الذى بين يديه و تفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين"تا آنجا كه مى‏فرمايد: "بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياتهم تاويله" (27) چه از اين آيات و مخصوصا آيه شريفه سوره يونس به خوبى استفاده مى‏شود كه مساله تفصيل و جداسازى امرى است كه بعدها بر كتاب خدا عارض شده است و قبلا به اين صورت نبوده.
پس كتاب به خودى خود چيزى است، و تفصيلى كه عارض بر آن شده چيزى ديگر، و كفارى كه كتاب را تكذيب كردند تكذيبشان مربوط به تفصيل كتاب است، و ناشى از اين است كه فراموش كردند اين تفصيل به چه چيز برگشت مى‏كند و به زودى در قيامت مى‏فهمند و جز فهميدن چاره‏اى ندارند، آن وقت پشيمان مى‏شوند در حالى كه پشيمانى سودى برايشان نداشته، و راه گريزى هم ندارند، و اين آيه اشعارى هم به اين معنا دارد كه كتاب اصلى تاويل كتاب خواندنى يعنى قرآن است.
از آيه مورد بحث روشن‏تر اين آيه شريفه است: "حم و الكتاب المبين، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم" (28) چون اين آيه ظهور در اين معنا دارد كه قرآن قبلا در كتاب مبينى بوده كه خواندنى و عربى نبوده، و بعدها خواندنى و عربى شده، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربيت پوشيده، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همين كتاب قبلا در "ام الكتاب"، كه نزد خدا مقامى بلند داشته است، بوده مقامى كه دست‏خرد بدان نمى‏رسد، كتابى كه حكيم است، يعنى مانند كتاب قرآن آيه آيه و سوره سوره نيست.
و آيات شريفه"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظيم، انه لقرآن كريم، فى كتاب مكنون، لا يمسه الا المطهرون، تنزيل من رب العالمين" (29) نيز در سياق آيه سوره زخرف است، چون از ظاهر آن به خوبى بر مى‏آيد، قرآن كريم در كتاب مكنون و پنهان از ديد بشر قرار داشته، در كتابى كه جز پاكان كسى با آن تماس ندارد، و از آن كتاب كه نزد رب العالمين است نازل شده است، و اما قبل از نازل شدن موقعيتى در كتاب مكنون داشته، مكنون از اغيار همان كه در آيه سوره زخرف ام الكتابش خوانده، و در سوره بروج لوح محفوظش ناميده و فرموده: "بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ" (30) بلكه اين لوح از اين جهت محفوظ است كه دگرگونگى در آن راه ندارد، و معلوم است قرآنى كه بايد به تدريج نازل شود(چون به عالمى نازل مى‏شود كه زمان و تدرج بر همه آن حاكم است)هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدريج‏خالى نيست و اين تدرج خود نوعى تبدل است، پس كتاب مبين كه اصل قرآن است و خالى از تفصيل و تدرج است، امرى است غير اين قرآن نازل شده، و قرآن به منزله لباسى است‏براى آن امر.
و همين معنا يعنى اينكه قرآن، نازل شده و بشرى شده كتاب مبين(كه ما آن را حقيقت كتاب مى‏ناميم)باشد، و به منزله لباسى باشد براى اندام صاحب لباس، و مثال باشد براى حقيقت و نيز به منزله مثل باشد براى غرض صاحب كلام، خود مصحح آن است كه احيانا آن حقيقت را هم قرآن بناميم همچنانكه در آيه شريفه: "بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ" (31) و آياتى ديگر اين تعبير آمده، و همين نكته باعث مى‏شود كه آيه: "شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن" (32) ، و آيه"انا انزلناه فى ليلة القدر" (33) ، و آيه"انا انزلناه فى ليلة مباركة" (34) را كه دلالت دارند بر اينكه قرآن يك دفعه نازل شده حمل كنيم بر نازل شدن حقيقت قرآن، يعنى كتاب مبين، بر قلب رسولخدا ص در يك شب، همچنانكه همين قرآن بعد از آنكه بشرى و خواندنى و مفصل شد، تدريجا در مدت بيست و سه سال دعوت نبويه نازل شده است.
اين نزول تدريجى از آيات زير استفاده مى‏شود: "و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه" (35) و آيات: "لا تحرك به لسانك لتعجل به، ان علينا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علينا بيانه" (36) چون از اين آيات بر مى‏آيد كه رسولخدا ص مى‏دانسته چه آيه‏اى بر او نازل مى‏شود، و به همين جهت قبل از آنكه وحى آيه‏اى تمام شود او از پيش، آيه را مى‏خوانده، و خداى تعالى از اين كار نهيش فرمود، كه ان شاء الله توضيحش در جاى مناسب خواهد آمد.
و سخن كوتاه آنكه: اگر كسى در آيات قرآنى تدبر و دقت كند هيچ چاره‏اى جز اين ندارد كه اعتراف كند به اينكه آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه اين قرآنى كه تدريجا بر رسول خدا ص نازل شده متكى بر حقيقتى است متعالى و بس بلند كه عقول عامه بشر قاصر از درك آن، و دست افكار ملوث به لوث هوسها و قذارتهاى ماده‏شان از رسيدن به آن حقيقت كوتاه است، و اينكه نخست اين حقيقت‏بر رسولخدا ص نازل شده بود و به وى تعليم داده بود كه منظورش از كتاب(كه بعدا تدريجا نازل مى‏شود) چيست.و ما ان شاء الله در بحث پيرامون تاويل و تنزيل در تفسير آيه شريفه: "هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات" (37) باز در اين باره سخن خواهيم گفت.
اين آن مطلبى است كه گفتيم با دقت و تدبر از آيات كريمه قرآن به دست مى‏آيد بله محدثين كه كارشان تنها نقل حديث است و نيز علماى علم كلام و همچنين علماى مادى اين عصر از آنجا كه منكر ماوراى ماده و محسوساتند ناگزير شده‏اند اين آيات و نظائر آن را كه دلالت دارند بر اينكه مثلا قرآن هدايت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و كتاب مبين است، و يا در لوح محفوظ و نازل از ناحيه خدا است، و يا در صحف مطهره است، و يا تعبيرات ديگرى كه از قرآن شده، همه را حمل كنند بر اقسامى از استعاره و مجازگوئى، و با اين عمل خود قرآن را همپايه يك كتاب شعرى كرده‏اند، (كه به قول معروف هر چه گزافى‏تر و دروغ‏تر باشد شيرين‏تر و شيواتر است).
بعضى ديگر از اهل بحث و تحقيق در معناى اينكه چگونه ممكن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد؟ گفتارى دارد كه خلاصه‏اش از نظر خواننده مى‏گذرد.
هيچ شكى نيست در اينكه بعثت رسولخدا ص قرين و توام با نزول اولين بخش آن بوده، و در آن بخش به وى دستور داده كه مردم را تبليغ و انذار كن، از سوى ديگر در اين نيز هيچ شكى نيست كه بعثت و نزول اولين بخش قرآن، در شب اتفاق افتاده، براى اينكه آيه شريفه:
"انا انزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين" (38) ، صريحا مى‏فرمايد: كه قرآن در شب نازل شده، و باز شكى نيست كه آن شب از شب‏هاى رمضان بوده، براى اينكه در سوره بقره آيه 185 مى‏فرمايد: "شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن".
پس تا اينجا هيچ شكى نيست تنها گفتگو در اين است كه منظور اين آيات تمام قرآن است‏يا بعضى از آن؟
در پاسخ از اين سؤال مى‏گوئيم: گو اينكه همه قرآن در يك شب نازل نشده، اما همينكه سوره حمد كه مشتمل بر بسيارى از معارف قرآن است در يك شب نازل شده، مثل اين است كه همه قرآن در يك شب نازل شده باشد، و بهمين اعتبار مى‏شود گفت: (ما قرآن را در فلان شب نازل كرديم).
پاسخ ديگرى كه مى‏توان گفت اينكه: كلمه قرآن همانطور كه بر همه آيات بين دو جلد اطلاق مى‏شود، بر بعض از آن نيز اطلاق مى‏گردد، همانطور كه بر ساير كتب آسمانى از قبيل تورات و انجيل و زبور نيز اطلاق مى‏گردد، و اين خود اصطلاحى است از قرآن كريم.
آنگاه اضافه كرده: كه اولين بخشى كه نازل شده"اقرء باسم ربك الذى خلق..." (39) است كه در شب بيست و پنجم رمضان نازل شد، در حالى كه رسول خدا ص در وسط بيابان بود، و به طرف خانه خديجه مى‏آمد، همينكه اين آيات به وى وحى شد به خاطرش رسيد از جبرئيل بپرسد: چگونه پروردگار خود را ياد كند، دوباره جبرئيل خود را به وى نشان داد و تعليمش داد كه بگويد: "بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين"تا آخر سوره حمد، و سپس كيفيت نماز را به او ياد داد، و از نظرش غائب شد، رسول خدا ص به خود آمد در حالى كه اثرى از جبرئيل نيافت، تنها از آنچه ديده بود، تعبى و كوفتگى در خود احساس كرد، تعبى كه همواره بعد از ديدن جبرئيل به او دست مى‏داد، و چون اولين بار بود كه به چنين منظره‏اى بر مى‏خورد و نمى‏دانست كه از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدايت‏خلق شده، لذا وقتى به خانه درآمد از شدت خستگى آن شب را تا به صبح خوابيد، صبح آن شب مجددا فرشته وحى نزد او برگشت و اين سوره را بر او نازل كرد: "يا ايها المدثر قم فانذر". (40) آنگاه مفسر نامبرده مى‏گويد پس معناى نازل شدن قرآن همين نازل شدن سوره حمد است، كه در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده، و اما آنچه در كتب شيعه ديده مى‏شود كه بعثت در روز بيست و هفتم رجب بوده، رواياتى است كه علاوه بر اينكه جز در بعضى از كتب شيعه كه تاريخ تاليفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نيست، يافت نمى‏شود مخالف كتاب خدا نيز هست، چون متوجه شديد كه كتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته. سپس اضافه مى‏كند: كه در اين ميان روايات ديگرى هست مؤيد آن روايات كه مى‏گويد معناى نزول قرآن در ماه رمضان اين است كه قرآن قبل از بعثت رسولخدا ص يك جا از لوح محفوظ به بيت المعمور نازل شد، و جبرئيل آن را در بيت المعمور به ملائكه املاء كرد، تا آنكه بعد از بعثت‏به تدريج‏بر رسول خدا ص نازل شد. و اين روايات اوهامى است‏خرافى كه دست اجانب آنها را با روايات اسلام آميخته كرده و به چند جهت مردود است، 1 - مخالف كتاب خدا هستند 2 - لوح محفوظ را جزء ماوراى طبيعت دانسته در حالى كه لوح محفوظ عبارت است از عالم طبيعت و بيت المعمور عبارت است از كره زمين، كه با سكونت‏بشر معمور و آباد گشت، اين بود خلاصه گفتار آن مفسر.
مؤلف: من نمى‏دانم كدام يك از جملات اين مفسر كه سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهى از وجوه با حق و حقيقت منطبق شود، چون در چنين صورتى قضيه شبيه مثل معروف مى‏شود كه مى‏گويند وصله از خود جامه بيشتر است.
زيرا اولا اين افسانه كه وى از پيش خود در باره بعثت درست كرده و يا اينكه گفته اولين بخش نازل شده چيست"اقرء باسم ربك"وقتى نازل شد كه رسول خدا ص در راه بود، و بعد از آن سوره حمد نازل شد، و آنگاه نماز را به آن جناب تعليم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگى به خواب رفت، و صبح آن شب سوره مدثر نازل شده، امر به تبليغش نمود همه اينها مطالبى است كه نه آيه محكمه دلالت‏بر آن دارد، و نه سنت قائمه، بلكه تنها و تنها قصه‏اى است تخيلى كه نه با كتاب موافق است و نه با حديث، و بيان ناسازگاريش خواهد آمد.
و ثانيا وى گفته: كه بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبليغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد، و در مقام تفسير و توضيح اين سخن گفته است: نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسولخدا ص تنها در يك شب نبى و غير رسول بود، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسيد، چون سوره"مدثر"او را امر به تبليغ نمود، ولى اين مفسر هرگز نمى‏تواند بر طبق گفته‏هاى خود دليلى از كتاب يا سنت‏بياورد، و عجب اينجا است كه مساله را از مسلمات گرفته، در حالى كه چنين نيست اما از نظر سنت مسلم نيست‏براى اينكه كتب سنت چه آنها كه علماى اهل سنت تاليف كرده‏اند، و چه آنها كه علماى اماميه تاليف كرده‏اند، همه بعد از دو قرن و بيشتر از عصر رسولخدا ص تدوين شده‏اند، هر چند كه مفسر نامبرده اين اشكال را منحصرا به كتب شيعه وارد دانسته، ولى تمامى كتب عامه نيز اينطور بوده‏اند، اگر در روايات شيعه دسيسه شده باشد.در روايات عامه نيز شده است و اما كتب تاريخ علاوه بر اينكه متعرض اين جزئيات نشده احتمال دسيسه در آنها بيشتر است، و اگر بيشتر هم نباشد حداقل مانند كتب حديث در معرض آن بوده است.
و اما كتاب خدا كه براى هر اهل فنى روشن است كه دلالت آيات آن بر مساله بعثت قاصرتر از دلالت روايات است، بلكه مى‏توان گفت آيات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساله بعثت گفته دلالت دارد، و رسما افسانه و بافته‏هاى او را تكذيب مى‏كند، چون سوره علق بطوريكه اهل حديث گفته‏اند و به شهادت پنج آيه اول آن اولين سوره‏اى بوده كه بر رسولخدا ص نازل شده، و احدى از مفسرين نگفته و حتى احتمالش را هم نداده كه تكه تكه نازل شده باشد، و حداقل احتمال مى‏دهيم كه يك باره نازل شده باشد، مشتمل بر اين نكته است كه رسولخدا ص در انظار مردم نماز مى‏خوانده، و بعضى از مردم او را از اين كار نهى مى‏كردند، و در مجالس قريش از او بدگوئى مى‏كرده‏اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود، پس رسول خدا ص چگونه نماز مى‏خوانده، و در نمازش چه مى‏گفته؟ سوره علق هم از نماز به غير از امر سجده كه دستورى ديگر نداده، پس معلوم مى‏شود آن جناب قبل از سوره علق نمازى داشته و كسانى بوده‏اند كه آن جناب را از نماز نهى مى‏كرده‏اند، و از نهى خود ست‏بردار نبوده‏اند، مگر اينكه بگوئى منظور از اين نمازگزار شخصى ديگر غير از رسولخدا ص است، و اين حرف بطلانش روشن است، براى اينكه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده مى‏فرمايد: " كلا لا تطعه"آن كسى را كه به تو مى‏گويد نماز مخوان اطاعت مكن، بلكه همچنان خدا را سجده كن، و به او نزديك شو.
اينك آياتى از همين سوره كه دلالت‏بر بطلان قول مزبور دارد: "ارايت الذى ينهى عبدا اذا صلى ارايت ان كان على الهدى.او امر بالتقوى.ارايت ان كذب و تولى.ا لم يعلم بان الله يرى؟.كلا لئن لم ينته لنسفعا بالناصية.ناصية كاذبة خاطئة.فليدع ناديه.سندع الزبانية.
كلا لا تطعه و اسجد و اقترب." (41) پس از اين سوره استفاده مى‏شود كه رسولخدا ص قبل از نازل شدن اولين سوره از قرآن هم نماز مى‏خوانده، و خود بر طريق هدايت‏بوده و احيانا ديگران را هم امر به تقوا مى‏كرده، و اين همان نبوت است، ولى رسالت نيست، و بهمين جهت اين وضع آن جناب را انذار نناميده، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبى بوده، و نماز مى‏خوانده، با اينكه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود، و سوره حمد كه جزء نماز است نيامده، و مامور به تبليغ نشده بود.
و اما سوره حمد، مدتها بعد از بعثت نازل شد، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود، و بقول اين مفسر در قلب رسولخدا ص خطور كرده بود جا داشت‏بفرمايد: "قل بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله رب العالمين..."و يا بفرمايد: "بسم الله الرحمن الرحيم قل الحمد لله رب العالمين...".
مترجم: (چون سوره علق به عبارتى آغاز شده كه معناى"قل"را مى‏دهد اگر سوره حمد هم بلا فاصله با آن سوره نازل شده بود بايد كلمه"قل"و يا"اقرء"در اول آن قرار مى‏داشت).
و نيز لازم بود كه در اين سوره گفتار در جمله"مالك يوم الدين"تمام شود زيرا بقيه سوره از غرض بيگانه است از طرفى ختم شدن سوره در جمله"مالك يوم الدين"از نظر بلاغت قرآن شريف مناسب‏تر و لايق‏تر بود.
بله در سوره حجر كه به شهادت مضامين آياتش از سوره‏هاى مكى است و بيانش خواهد آمد فرموده: "و لقد آتيناك سبعا من المثانى و القرآن العظيم" (42) و مراد از كلمه"سبع مثانى" سوره حمد است كه در آيه شريفه در مقابل قرآن عظيم قرار گرفته و اين منتها درجه تجليل و تعظيم از سوره حمد است و ليكن با همه اين احوال سوره حمد قرآن ناميده نشده بلكه هفت آيه از آيات قرآن معرفى شده به دليل اينكه آيه: "كتابا متشابها مثانى" (43) همه قرآن مثانى خوانده شده و در آيه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانى خوانده شده.
و با اين حال از آنجا كه سوره حجر مشتمل بر نامى از سوره حمد است معلوم مى‏شود سوره حمد قبل از سوره حجر نازل شده.
و نيز از آنجائى كه سوره حجر مشتمل بر آيه"فاصدع بما تؤمروا عرض عن المشركين انا كفيناك المستهزئين..." (44) مى‏فهميم كه رسولخدا ص مدتى دست از انذار كشيده بود و در اين آيه مجددا مامور بدان شده كه مى‏فرمايد: "فاصدع"پس از سوره حجر دو چيز استفاده شد يكى ترك انذار و ديگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از كجا ثابت مى‏كنيد كه نزول حمد قبل از ترك انذار بوده؟.
و اما سوره مدثر و مطالبى را كه مشتمل است چون آيه"قم فانذر"اگر گفته شود همه آن يك باره نازل شده حال آيه: "قم فانذر"حال آيه: "فاصدع بما تؤمر"در سوره حجر است و نيز حال جمله"و اعرض عن المشركين"در سوره حجر حال جمله"ذرنى و من خلقت وحيدا"در سوره مدثر است و هر دو مضمونى نزديك به هم دارند، از هر دو فهميده مى‏شود اولا كسانى مزاحم دعوت رسول خدا ص بوده‏اند و در ثانى رسول خدا ص مدتى انذار را تعطيل كرده بود.
و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سياق آن بر مى‏آيد كه تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقيه بعد از تعطيل انذار آمده است.
و ثالثا اينكه مى‏گويد: (رواياتى كه مى‏گويد قرآن قبل از بعثت و يكپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بيت المعمور نازل شده و بعد از بعثت‏به تدريج از بيت المعمور بر رسول خدا ص نازل مى‏شده رواياتى است جعلى و خرافى چون مخالف كتاب است و مضمونى مستقيم ندارد، بلكه مراد از لوح محفوظ عالم طبيعت و مراد از بيت المعمور كره زمين است)گفتارى است‏خطا و افتراء و به دليل اينكه اولا: ظاهر هيچ آيه‏اى از آيات قرآن مخالف با اين روايات نيست و بيانش از نظر خواننده گذشت.
و ثانيا: در روايات نامبرده نفرموده‏اند: قرآن قبل از بعثت، يك جا به بيت المعمور نازل شد، و كلمه يك جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نكردن در روايات اضافه كرده و ثالثا: تفسير لوح محفوظ به عالم طبيعت تفسيرى است‏بسيار زشت و خنده‏آور، و ما نمى‏دانيم بنا به گفته وى به چه مناسبت عالم طبيعت در كلام خدا لوح محفوظ خوانده شده؟، آيا از اين جهت است كه عالم طبيعت از تغير و دگرگونى محفوظ است؟كه عالم طبيعت جاى همه دگرگونى‏ها است چون عالم حركات است و ذوات موجودات سيال و صفاتشان هر لحظه در تغيير است.
و يا از اين جهت لوح محفوظ خوانده شده كه تكوينا و يا تشريعا از فساد و تباهى محفوظ است؟كه اين نيز خلاف واقع است، براى اينكه عالم طبيعت عالم كون و فساد است.و يا بدين جهت‏بوده كه از اطلاع اغيار محفوظ است‏يعنى غير اهل اطلاع كسى از اسرار آن آگاه نيست همچنانكه آيه شريفه: "انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون" (45) خبر مى‏دهد؟كه اين نيز صحيح نيست‏براى اينكه ادراك هر صاحب ادراكى نسبت‏به عالم طبيعت‏يكسان است.
و بعد از همه اين اشكالات اشكال مهمى كه به وى وارد است اين است كه اين مفسر در توجيه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هيچ وجه صحيحى كه هم در جاى خود صحيح باشد، و هم لفظ آيه آن را بپذيرد، نياورده، چون خلاصه گفتارش اين شد كه معناى جمله"انزل فيه القرآن"اين است كه"كانما انزل فيه القرآن"يعنى گويا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معناى آيه"انا انزلناه فى ليلة""كانا انزلناه فى ليلة" است، يعنى گويا ما قرآن را در يك شب نازل كرديم، و حال آنكه نه اهل لغت چنين معنائى از چنين عبارتى مى‏فهمد، و نه اهل عرف و آشناى به سياق كلام.
و اگر جايز باشد كسى بگويد نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است، كه مشتمل بر رؤوس مطالب قرآن است، بايد جايز باشد كه ديگرى بگويد معناى نزول قرآن نزول همه آن، يعنى اجمال معارف آن است‏بر قلب رسولخدا ص، و هيچ مانعى هم ندارد كه كسى اين حرف را بزند و بيانش در سابق گذشت.
البته در گفتار مفسر نامبرده اشكالهاى ديگرى نيز هست، كه چون بيرون از غرض ما بود متعرض آنها نشديم.
"هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان"
كلمه ناس - كه عبارت است از طبقه پائين افراد جامعه كه سطح فكرشان نازلترين سطح است، بيشتر در همين طبقه اطلاق مى‏شود چنانكه آيه: "و لكن اكثر الناس لا يعلمون" (46) و آيه: "و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون" (47) اطلاق گرديده، معلوم مى‏شود ناس معنائى اعم از علما و غير علما دارد.
و اين اكثريت همانهايند كه اساس زندگيشان بر تقليد است و خود نيروى تشخيص و تميز در امور معنوى به وسيله دليل و برهان را ندارند، و نمى‏توانند از راه دليل ميان حق و باطل را تشخيص دهند، مگر آنكه كسى ديگر ايشان را هدايت نموده حق را بر ايشان روشن سازد، و قرآن كريم همان روشنگرى است كه مى‏تواند براى اين طبقه حق را از باطل جدا كند، و بهترين هدايت است.
اما خواصى از مردم كه در ناحيه علم و عمل تكامل يافته‏اند، و استعداد اقتباس از انوار هدايت الهيه و اعتماد به فرقان ميان حق و باطل را دارند، قرآن كريم براى آنان بينات و شواهدى از هدايت است، و نيز براى آنان جنبه فرقان را دارد، چون اين طبقه را به سوى حق هدايت نموده، حق را برايشان مشخص مى‏كند، و روشن مى‏كند كه چگونه بايد ميان حق و باطل فرق گذاشت، همچنانكه فرمود: " يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام، و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم". (48)
از اينجا علت اينكه چرا ميان"هدى"و ميان"بينات من الهدى"مقابله انداخت؟روشن مى‏گردد، چون مقابله ميان آن دو مقابله ميان عام و خاص است، قرآن براى بعضى افراد هدايت، و براى بعضى ديگر بيناتى از هدايت است.
"فمن شهد منكم الشهر فليصمه"
كلمه"شهادت"به معناى حاضر بودن در جريان، و اطلاع يافتن از آن است، (وقتى مى‏گوئيم من در وقوع فلان امر شاهد بودم، يعنى حاضر بودم، و در نتيجه حضورم از جريان اطلاع يافتم)، و شاهد ماه رمضان بودن، به اين معنا است كه انسان همچنان زنده و هوشيار بماند، تا ماه رمضان فرا رسد، و آدمى از فرا رسيدنش آگاه شود، و اين شهادت هم نسبت‏به تمامى ماه صادق است، و هم نسبت‏به بعضى از آن، (مانند اينكه آدمى در اوائل ماه، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود) و اما اينكه مراد از شهود شهر اين باشد كه انسان شاهد رؤيت هلال رمضان باشد در حالى كه مسافر هم نباشد، صحيح نيست چون دليلى در لفظ آيه بر آن نيست، بله از راه ملازمه آنهم در بعضى از اوقات و به كمك قرائن مى‏توان چنين معنائى را بر آيه تحميل كرد، و ليكن در آيه هيچ قرينه‏اى بر اين معنا وجود ندارد.
"و من كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر"
وارد ساختن اين جمله در آيه مورد بحث از قبيل تكرار به منظور تاكيد و غيره نيست، چون قبلا هم گفتيم دو آيه قبلى در مقام بيان حكم نبودند، و تنها در مقام زمينه‏چينى بودند، و فقط آيه سوم حكم را بيان مى‏كند، پس آيه سوم مشتمل بر جمله تكرارى نيست.
"يريد الله بكم اليسر، و لا يريد بكم العسر، و لتكملوا العدة"
كانه اين جمله مى‏خواهد مجموع مطالب آيه را تعليل كند، هم استثنا شدن مريض و مسافر و افطار كردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ايام ديگر سال را، چيزى كه هست اينكه جمله اول مطلب اول را تعليل مى‏كند و مى‏فرمايد چون خدا سهولت را برايتان خواسته، و جمله آخر يعنى"و لتكملوا العدة"مطلب بعد را و مى‏فرمايد اينكه گفتيم به همان عدد از روزهاى ديگر سال را روزه بگيريد براى اين بود كه تكميل سى روز امرى واجب است.
و حرف"لام"در جمله"و لتكملوا العدة"الخ لام غايت است، و جمله عطف است‏بر جمله: "يريد"الخ، چون آن جمله نيز مشتمل بر معناى غايت‏بود، و تقدير كلام اين است كه:
اگر ما شما را دستور داديم كه در سفر و مرض روزه را بخوريد براى اين بود كه بار تكليف شما را سبك كنيم، و هم براى اينكه عدد سى روزه را تكميل كرده باشيم، و بعيد نيست كه ايراد جمله: "و لتكملوا العدة"باعث‏شده كه ديگر مانند آيه قبلى حكم آن صورت را كه روزه طاقت‏فرسا باشد بيان نكند چون هم بيان آيه قبلى براى اينجا نيز كافى بود و هم كلمه(سختى بر شما نخواسته)دلالت‏بر آن مى‏كرد.
"و لتكبروا الله على ما هديكم و لعلكم تشكرون..."
ظاهر دو جمله مورد بحث‏بطوريكه لام غايت(البته غايت‏به معناى غرض كه آن نيز اصطلاح ديگرى است)اشعار دارد، اين است كه مى‏خواهند غايت و نتيجه اصل روزه را بيان كنند، نه حكم استثناى مريض و مسافر را چون وقتى مى‏بينيم جمله"شهر رمضان"را مقيد كرد به جمله: "الذى انزل فيه القرآن.. ."، مى‏فهميم كه ميان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان يك نحوه ارتباط و پيوستگى وجود دارد، در نتيجه برگشت معناى غايت‏به اين مى‏شود كه تلبس و اشتغال به روزه براى اظهار كبريائى حق تعالى است‏به خاطر اينكه قرآن را بر ايشان نازل فرمود، و ربوبيت‏خود و عبوديت‏بندگان را اعلام داشت، و نيز بدين منظور بود كه در مقابل اينكه به سوى حق هدايتشان فرموده و با كتاب خود برايشان حق را از باطل جدا كرده شكرش را بجاى آرند.
و چون روزه وقتى متصف به اين صفت مى‏شود، يعنى وقتى شكر نعمت‏هاى خدا مى‏شود كه مشتمل بر حقيقت معناى روزه باشد، يعنى از روى اخلاص انجام شود، و روزه‏دار از آلودگيهاى طبيعت پاك باشد، و از بزرگترين مشتهيات نفس چشم بپوشد، لذا دنبال آيه نفرمود:
"و ليتشكروا الله"، چون شكر تنها با روزه واقعى محقق مى‏شود، بلكه در مقابل فرمود: "و لتكبروا الله على ما هديكم"براى اينكه تكبير و بزرگداشت‏خدا با صورت روزه هم انجام مى‏شود، چه اينكه اين صورت، حقيقت هم داشته باشد و يا نداشته باشد، و بهمين جهت مساله شكر را با كلمه"لعل اميد است" ، از تكبير جدا كرد، و فرمود، "و لتكبروا الله على ما هديكم، و لعلكم تشكرون"همانطور كه در اول آيات، در باره روزه فرمود: "لعلكم تتقون".
بحث روايتى
در حديث قدسى(يعنى احاديثى كه سلسله سندش منتهى به خود خداى تعالى مى‏شود)آمده: كه خداى تعالى فرمود: روزه فقط براى من است، و من خود جزاى آن را مى‏دهم. (49)
مؤلف: اين روايت را شيعه و سنى البته با مختصر اختلافى نقل كرده‏اند و وجه اينكه روزه براى خداى سبحان است اين است كه تنها عبادتى است كه از امور عدمى تشكيل مى‏شود، بخلاف عبادتهاى ديگر، از قبيل نماز، و حج و امثال آن، كه از امور وجودى تركيب مى‏يابد، و يا حداقل امور وجودى هم در آنها دخالت دارند، و معلوم است كه فعل وجودى نمى‏تواند محض و خالص در اظهار عبوديت عبد و ربوبيت رب سبحان باشد، چون خالى از نقايص مادى و آفت محدوديت و اثبات انانيت نيست، و ممكن است در انجام آن قصد غير خدا هم به ميان آيد، و سهمى از آن را براى غير خدا انجام دهد، چنانكه در موارد ريا و سمعه و سجده براى غير خدا اين آفت‏ها مشاهده مى‏شود، بخلاف عملى كه همه‏اش نفى است، يعنى روزه كه عبارت است از نخوردن، ننوشيدن، و فلان و بهمان نكردن، كه صاحبش خود را بالاتر از اسارت در برابر ماديات مى‏بيند، و با خويشتن‏دارى خود را از لوث شهوات نفس پاك نگه مى‏دارد، و اين امور عدمى چيزى نيست كه غير خدا هم سهمى از آن داشته باشد، زيرا امرى است تنها ميان بنده و پروردگارش و طبعا كسى جز خدا از آن با خبر نمى‏شود.
و اينكه فرموده: و"انا اجزى به"اگر كلمه"اجزى"را به صيغه معلوم بخوانيم، يعنى من جزاى آن را مى‏دهم آن وقت دلالت مى‏كند بر اينكه در دادن اجر به بنده، كسى ميان او و خدا فاصله و واسطه نمى‏شود، همانطور كه بنده هم در بندگى و عبادت خدا به وسيله روزه كسى را دخيل قرار نداد، و نگذاشت كسى از روزه‏داريش با خبر شود، چنانكه در باره صدقه آمده است: صدقه را تنها خدا مى‏گيرد، و بين صدقه دهنده و خدا كسى واسطه نيست، و در قرآن هم آمده: "و ياخذ الصدقات" (50) و اما اگر" اجزى"را به صيغه مجهول بخوانيم، معنايش اين مى‏شود: (خود من جزاى روزه قرار مى‏گيرم)آن وقت عبارت كنايه مى‏شود از نزديكى روزه‏دار به خداى تعالى.
و در كافى از امام صادق ع روايت آورده كه رسول خدا ص در اوائل بعثت مدتى پشت‏سر هم روزه مى‏گرفت، بطوريكه اشخاص مطلع مى‏گفتند ديگر ترك نمى‏كند و سپس مدتى روزه را ترك مى‏كرد بطوريكه اشخاص مى‏گفتند ديگر روزه نمى‏گيرد، بعد از مدتى اين رسم را رها كرد، يك روز روزه مى‏گرفت، و يك روز افطار مى‏كرد، كه اين همان روزه داوود پيغمبر است، بعد از مدتى اين رسم را كنار گذاشت، و در هر ماه ايام البيض آن ماه يعنى(سيزده و چهارده و پانزدهم)آن را روزه مى‏گرفت، و سپس اين را هم ترك كرد، و در هر ده روز دو پنجشنبه و بين آن دو يك چهارشنبه روزه مى‏گرفت، و اين رسم را تا آخر عمر ادامه داد. (51)
و از عنبسة العابد روايت‏شده كه گفت: رسولخدا ص در ايامى كه از دنيا رفت، در اين رسم و برنامه بود كه همه‏ساله شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه مى‏گرفت. (52)
مؤلف: اخبار از طريق اهل بيت ع در اين باب بسيار است، و اين همان روزه سنتى است كه رسول خدا ص مى‏گرفت و گرنه روزه واجب تنها همان روزه رمضان است.
و در تفسير عياشى از امام صادق ع روايت كرده كه در تفسير آيه: "يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام"فرموده: اين مخصوص مؤمنين است. (53)
و از جميل روايت آورده كه گفت: از امام صادق ع از معناى آيه: "يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام"، و"يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم القتال"پرسيدم، فرمود:
همه اين خطاب‏ها شامل حال گمراهان و منافقين و خلاصه تمامى افرادى كه به ظاهر شهادت به توحيد و نبوت و معاد داده‏اند مى‏شود. (54)
و در فقيه از حفص روايت كرده كه گفت از امام صادق ع شنيدم مى‏فرمود:
روزه ماه رمضان قبل از امت اسلام بر هيچ امتى واجب نبود، عرضه داشتم: پس اينكه خداى عزوجل مى‏فرمايد: "يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم" چيست؟فرمود: بله ماه رمضان قبل از امت اسلام روزه‏اش واجب بوده، اما نه بر امتها بلكه تنها بر انبياى آنان، خداوند امت اسلام را بر ساير امم برترى داده، چيزى را كه بر رسول خود واجب كرده بود بر امتش هم واجب فرمود. (55)
مؤلف: اين روايت‏به خاطر اينكه اسماعيل بن محمد در سند آن هست ضعيف است، و اين معنا در روايتى ديگر از عالم ع آمده كه آنهم مرسل است، يعنى اصلا سندش ذكر نشده، و به نظر مى‏رسد هر دو روايت‏يكى باشد، و به هر حال از اخبار آحاد است، و ظاهر آيه هم مساعد با اين نيست كه مراد از جمله"كما كتب على الذين من قبلكم"تنها خصوص انبيا باشد، و به فرضى كه چنين چيزى منظور بوده، از آنجائى كه مقام مقام زمينه‏چينى و تشويق و ترغيب بوده، تصريح به اسم آن انبيا از كنايه بهتر و مؤثرتر بود، و خدا دانا است.
و در كافى از كسى كه از امام صادق ع سؤال نموده روايت كرده كه گفت:
پرسيدم آيا كلمه"قرآن"و كلمه"فرقان"به يك معنا است؟و يا هر يك معنائى جداگانه دارد؟
فرمود: قرآن همه كتاب خدا است، و فرقان تنها آن آياتى است كه احكام واجب را در بر دارد. (56)
و در كتاب جوامع از آن جناب ع روايت كرده كه فرمود: فرقان عبارت است از هر آيه محكمى كه در قرآن است. و در تفسير عياشى و قمى از آن جناب ع روايت آورده‏اند كه فرمود: فرقان عبارت است از هر امر محكمى كه در قرآن است، و كتاب عبارت است از آن آياتى كه انبياى قبل را تصديق مى‏كند. (57)
مؤلف: خود كلمه"فرقان"و كلمه"كتاب"هم با معنائى كه در روايت‏براى آن دو شده سازگار است، و در بعضى از اخبار آمده كه كلمه"رمضان"يكى از اسماى خداى تعالى است پس ديگر شايسته نيست كسى بگويد رمضان آمد و رمضان رفت، بلكه بايد گفت: ماه رمضان آمد و ماه رمضان رفت، (تا آخر حديث)و اين روايت‏خبر واحدى است كه در باب خودش غريب است، و اين كلام از ميان مفسرين از قتاده نيز نقل شده.
ولى در اخبارى كه راجع به اسامى خداى تعالى وارد شده نام"رمضان"ديده نمى‏شود، علاوه بر اينكه كلمه"رمضان"بدون اينكه كلمه"ماه"قبل از آن آيد و نيز كلمه "رمضانان""دو رمضان"در روايات وارده از رسولخدا ص و ائمه اهل بيت ع بسيار آمده، و اين جدا بعيد است كه احتمال دهيم هر جا كلمه"رمضان" در احاديث آمده"شهر رمضان"بوده، و راوى كلمه"شهر"را از آن انداخته باشد. (58)
و در تفسير عياشى از صباح بن نباته روايت‏شده كه گفت: من به امام صادق ع عرضه داشتم: ابن ابى يعفور به من دستور داد چند مساله را از شما بپرسم حضرت پرسيد آن مسائل چيست؟عرضه داشتم: او از شما مى‏پرسد: وقتى ماه رمضان آمد و من در منزل باشم آيا جايز است مسافرت كنم؟فرمود: خداى تعالى مى‏فرمايد: "فمن شهد منكم الشهر فليصمه"، پس هر كس ماه رمضان را درك كند و در ميان خانواده‏اش باشد نمى‏تواند مسافرت كند، مگر براى حج و يا عمره، و يا براى طلب مالى كه مى‏ترسد اگر به دنبالش نرود تلف بشود. (59)
مؤلف: و اين نكته استفاده لطيفى است كه امام از اطلاق آيه براى حكم كراهت‏سفر كرده است چون مسافرت در رمضان جايز است اما با كراهت.
و در كافى از على بن الحسين ع روايت آورده كه فرمود: اما روزه در سفر و در حال مرض، عامه در آن اختلاف كرده‏اند، بعضى گفته‏اند: مريض و مسافر مى‏تواند روزه بگيرد، و بعضى ديگر گفته‏اند نبايد بگيرد، طايفه سوم گفته‏اند مختار است، اگر خواست‏بگيرد و اگر نخواست نگيرد، ولى ما مى‏گوئيم بايد در اين دو حال حتما روزه را بشكند، و افطار كند، (منظور اين است كه روزه نبايد بگيرد، پس اگر در سفر و يا حال مرض روزه بگيرد روزه‏اش درست نيست‏بايد آن چند روز را دوباره قضا كند)براى اينكه خداى عزوجل مى‏فرمايد، "فمن كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر". (60)
مؤلف: اين روايت را عياشى نيز نقل كرده است.
و در تفسير عياشى از امام باقر ع روايت آورده كه در تفسير جمله"فمن شهد منكم الشهر فليصمه" فرموده: چقدر اين بيان براى كسى كه تعقلش كند روشن است!براى اينكه در عبارتى كوتاه اين معنا را رسانده، كه هر كس ماه رمضان را درك كرد بايد روزه‏اش را بگيرد، و هر كس در ماه رمضان مسافرت كرد بايد روزه‏اش را بخورد. (61)
مؤلف: روايات وارده از ائمه اهل بيت ع در اينكه مريض و مسافر حتما بايد روزه‏اش را بخورد بسيار زياد است، و اين مذهب ائمه اهل بيت ع است، (بخلاف علماى اهل سنت كه روزه رمضان را براى مسافر و مريض اختيارى مى‏دانند)، و آيه شريفه بطوريكه خواننده توجه فرمود بر مذهب ائمه اهل بيت ع دلالت دارد. (62)
و نيز در تفسير عياشى از ابى بصير روايت آمده كه گفت: من از امام ع از معناى جمله: "و على الذين يطيقونه فدية طعام مسكين"پرسيدم فرمود: منظور بيماران و سالخوردگانى است كه توانائى روزه گرفتن ندارند. (63)
و باز در همان تفسير از امام باقر ع در تفسير همان آيه نقل كرده، كه فرمود:
منظور سالخورده و كسى است كه عطش آزارش مى‏دهد. (64)
و نيز در همان تفسير از امام صادق ع روايت آورده كه فرمود منظور زنى است كه از جان فرزندش بترسد و سالخوردگانى كه روزه برايشان طاقت‏فرسا باشد. (65)
مؤلف: روايات در تفسير آيه، از ائمه ع بسيار است، و در روايت ابى بصير مراد از مريض آن بيمارانى‏اند كه قبل از ايام ماه رمضان بيمار باشند و نتوانند قضاى روزه رمضان را در ساير ايام سال بجا آورند، چون واضح است كه كلمه(مريض)در جمله: "فمن كان منكم مريضا"شامل مريض نامبرده نمى‏شود، و كلمه(عطاش)كه در روايت آمده به معناى بيمارى عطش است. (66) (كه ظاهرا همان مرض قند باشد)." مترجم" باز در همان تفسير از سعيد از امام صادق ع روايت آمده كه فرمود: در عيد فطرهم تكبير هست، عرضه داشتم تكبير كه غير از روز قربان نيست، فرمود: چرا در عيد فطر هم هست، ليكن مستحب است كه در مغرب و عشاء و فجر و ظهر و عصر و دو ركعت نماز عيد گفته شود. (67)
و در كافى از سعيد نقاش روايت كرده كه گفت امام صادق ع فرمود: براى من در شب عيد فطر تكبير هست، اما واجب نيست‏بلكه مستحب است، مى‏گويد، پرسيدم اين تكبير در چه وقت مستحب است؟ فرمود در شب عيد در مغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عيد آنگاه قطع مى‏شود، مى‏گويد عرضه داشتم: چگونه تكبير بگويم؟فرمود: مى‏گوئى"الله اكبر، الله اكبر، لا اله الا الله، و الله اكبر، الله اكبر و لله الحمد، الله اكبر على ما هدانا"و منظور از كلام خدا كه مى‏فرمايد: "و لتكملوا العدة"همين است، چون معنايش اين است كه نماز را كامل كنيد.و خدا را در برابر اينكه هدايتتان كرده تكبير كنيد، و تكبير همين است كه بگوئيد:
"الله اكبر، لا اله الا الله، و الله اكبر، و لله الحمد"راوى مى‏گويد در روايت ديگرى آمده كه تكبير آخر را چهار بار بايد گفت. (68)
مؤلف: اختلاف اين دو روايت كه يكى تكبير را در ظهر و عصر نيز مستحب مى‏داند و ديگرى نمى‏داند ممكن است‏حمل شود بر مراتب استحباب، يعنى دومى مستحب باشد، و اولى مستحب‏تر، و اينكه فرمود: منظور از(و لتكملوا العدة)اكمال نماز است‏شايد منظور اين باشد كه با خواندن نماز عيد، عدد روزه را تكميل كنيد و باز خود تكبيرات را بگوئيد، كه خدا شما را هدايت كرد، و اين با معنائى كه ما از ظاهر جمله، "و لتكبروا الله على ما هديكم..."فهميديم منافات ندارد، براى اينكه كلام امام استفاده حكم استحبابى از مورد وجوب است، نظير آنكه در سابق در جمله: "فمن شهد منكم الشهر فليصمه" گذشت، كه گفتم از آن، كراهت مسافرت در ماه رمضان براى كسى كه اول ماه را درك كند استفاده كرده‏اند، و اختلاف آخر تكبيرات در دو جاى روايت اخير مؤيد اين احتمال است كه بعضى داده و گفته‏اند در جمله:
"و لتكبروا الله على ما هديكم"تكبير به دليل اينكه با حرف(على)متعدى شده متضمن معناى حمد است.
و در تفسير عياشى از ابن ابى عمير از امام صادق ع روايت كرده كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: فدايت‏شوم احاديثى كه در بين ما بر سر زبانها جريان دارد مبنى بر اينكه رسول خدا ص بيست و نه روز روزه مى‏گرفت، بيشتر است از احاديثى كه مى‏گويد، سى روز روزه مى‏گرفت؟آيا احاديث اول درست است؟فرمود يك كلمه از آنها سخن خدا نيست، و رسول خدا ص غير از سى روز روزه نگرفته، و علتش هم اين است كه قرآن مى‏فرمايد: "و لتكملوا العدة"و آيا رسولخدا ص آن را ناقص مى‏كرد؟ (69)
مؤلف: اينكه امام فرمود: (آيا رسولخدا ص آنرا ناقص مى‏كرد) استفهامى است انكارى، و روايت دلالت دارد بر بيانى كه ما كرديم، و گفتيم ظاهر تكميل، تكميل ماه رمضان است.
و در محاسن برقى از بعضى راويان شيعه نقل كرده كه او بدون ذكر سند گفته منظور از تكبير در جمله: "و لتكبروا الله على ما هديكم"تعظيم، و منظور از هدايت، ولايت است. (70)
مؤلف: اينكه هدايت‏به معناى ولايت‏باشد از باب تطبيق كلى بر مصداق است و ممكن است از قبيل همان قسم بياناتى باشد كه نامش را تاويل گذاشته‏اند، چنانكه در بعضى از روايات آمده و در معناى دو كلمه"يسر و عسر"فرموده‏اند: يسر ولايت و عسر مخالفت‏با خدا و دوستى با دشمنان خداست.
و در كافى از حفص بن غياث از امام صادق ع نقل كرده كه گفت: از آن جناب از كلام خداى عزوجل پرسيدم، كه مى‏فرمايد: "شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن"، چطور مى‏فرمايد قرآن در ماه رمضان نازل شد، با اينكه در دو دهه بين اول و آخرش نازل شده؟ (71)
امام ع فرمود: قرآن در ماه رمضان يك باره به بيت المعمور نازل شد و سپس در طول بيست‏سال به تدريج‏به زمين نازل گرديد، آنگاه فرمود: رسولخدا ص فرموده صحف ابراهيم در اولين شب از ماه رمضان نازل شد، و تورات در روز ششم رمضان، و زبور در هيجدهم رمضان و قرآن در بيست و سوم از ماه رمضان نازل شده.
مؤلف: اين روايت را كه كافى از امام صادق و آن جناب از رسولخدا ص نقل كرده الدر المنثور به چند طريق آن را از واثلة بن اسقع از رسولخدا ص نقل كرده است (72) .
و نيز در كافى و فقيه از يعقوب روايت كرده كه گفت: مردى را شنيدم كه از امام صادق ع از شب قدر مى‏پرسيد، كه آيا گذشته و يا همه‏ساله هست؟فرمود: اگر شب قدر از بين برود، و برداشته شود، قرآن هم برداشته مى‏شود. (73)
و در الدر المنثور از ابن عباس روايت كرده كه در باره ماه رمضان و ليله مباركه و ليله قدر گفت: ليله قدر همان ليله مباركه است كه در ماه رمضان واقع است، كه در آن ماه قرآن كريم از ذكر به بيت المعمور نازل شد، و بيت المعمور همان موقع ستارگان در آسمان دنيا است، كه قرآن در آنجا قرار گرفت، و سپس به تدريج‏به رسولخدا ص نازل شد، قسمتى در امر و قسمتى در نهى و آياتى در باره جنگها نازل مى‏شد. (74)
مؤلف: اين معنا از غير ابن عباس مانند سعيد بن جبير نيز روايت‏شده، و از گفتار ابن عباس چنين بر مى‏آيد كه اين نظريه خود را از آيات قرآنى استفاده كرده، مانند آيه: "و الذكر الحكيم" (75) و آيات: "و كتاب مسطور فى رق منشور و البيت المعمور و السقف المرفوع" (76) و آيات"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظيم، انه لقرآن كريم، فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون‏» (77) و آيه: «و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا» (78) كه ارتباط گفتار ابن عباس با همه اين آيات روشن است، تنها نقطه ابهامى كه در كلام وى هست و معلوم نيست كه از كجاى قرآن استفاده كرده، اين است كه گفته: محل ستارگان، آسمان اول، و موطن قرآن است، و دلالت آيات سوره واقعه بر اين معنا روشن نيست.
بله در روايات ائمه اهل بيت عليهم السلام آمده كه بيت المعمور در آسمان است كه ان شاء الله بحث ما پيرامون آن خواهد آمد.
مطلب ديگرى كه تذكرش لازم است، اين است كه احادث هم مانند قرآن كريم محكم و متشابه دارد، و اشاره و رمز در ميان احاديث‏بسيار شايع است، و مخصوصا در مثل اينگونه حقايق (كه فهم بشر از دركش عاجز است) مانند لوح، و قلم، و حجب، و آسمان و بيت معمور، و بحر مسجور، لا جرم بر يك فرد دانشمند لازم است كه براى بدست آوردن معناى واقعى كلام سعى كند قرائن كلام را بدست آورد.
پى‏نوشت‏ها:
1- و او را(يوسف را)به بهاى ناچيزى، درهمى چند فروختند."سوره يوسف آيه 20"
2- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد براى شما در باره كشتگان قصاص مقرر شد."سوره بقره آيه 178"
3- بر شما مقرر شد هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد اگر مالى بجاى گذارد براى پدر و مادر و خويشاوندان وصيت كند. «سوره بقره آيه 180»
4- خدا قضاء رانده كه من و رسولانم غلبه خواهيم كرد."سوره مجادله آيه 21"
5- مى‏نويسيم آنچه از پيش فرستادند، و آنچه اثر كه از دنبال دارند."سوره يس آيه 12"
6- و بر ايشان(بنى اسرائيل)نوشتيم كه شخص در مقابل شخص است(يعنى اگر كسى ديگرى را كشت اولياء مقتول حق دارند قاتل را بكشند و جان او برابر مقتول است.)"سوره مائده آيه 45"
7- اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده‏ايد، و اگر بدى كنيد نيز به خود كرده‏ايد."سوره اسراء آيه 7"
8- هان اى مردم شما همان محتاجان به خدائيد، و خدا همانا بى‏نياز است."سوره فاطر آيه 15"
9- ما خبر داريم از اينكه سخن آنان تو را اندوهناك كرده، ولى آنها تو را تكذيب نمى‏كنند، بلكه ستمكاران آيات خدا را انكار مى‏كنند."سوره انعام آيه 33"
10- به سوى آفريننده‏تان بازگشت كنيد و خودتان را(يعنى كسانى را كه گوساله پرستيده‏اند)بكشيد آن براى شما بهتر است."سوره بقره آيه 54"
11- بشتابيد به سوى ذكر خدا و سوداگرى را واگذاريد اين براى شما بهتر است."سوره جمعه آيه 9"
12- ايمان به خداى آوريد و در راه خدا با مال و جان خود جهادى كنيد اين براى شما بهتر است اگر بدانيد."سوره صف آيه 11".
13- ما آن را(قرآن را)كتابى خواندنى و عربى كرديم باشد كه شما دركش كنيد."سوره زخرف آيه 3"
14- و قرآنى كه آن را قسمت قسمت كرديم تا كم كم بر مردمش، بخوانى و به تدريج نازلش كرديم." سوره اسراء آيه 106"
15- خدا سخن آن كس كه در باره همسرش با تو مجادله مى‏كرد و به خدا شكوه مى‏كرد شنيد، و خدا همه گفتگوى شما را مى‏شنود."سوره مجادله آيه 1"
16- و چون تجارت يا لهوى مى‏بينند تو را در وسط سخن در حالى كه ايستاده‏اى رها مى‏كنند."سوره جمعه آيه 11"
17- مردانى كه عهد خود را كه با خدا بسته‏اند وفا مى‏كنند، بعضى از ايشان عمرشان سرآمده، و بعضى ديگر منتظر سرآمدن عمرند، و كمترين گوشه‏اى از عهد خود را دگرگون نمى‏سازند."سوره احزاب آيه 23"
18- سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را در شبى با بركت نازل كرديم، كه ما همواره كار بيم رسانى را داشته‏ايم."سوره دخان آيه 3"
19-ما آن را در شب قدر نازل كرديم."سوره قدر آيه 1"
20- سوره بقره آيه 185
21- سوره دخان آيه 3
22- سوره قدر آيه 1
23- مثل آبى كه ما آن را از بالا نازل كرده‏ايم."سوره يونس آيه 24"
24- كتابى كه ما نازلش كرديم بر تو كتابى پر بركت تا در آياتش تدبر كنند."سوره ص آيه 29"
25- كتابى است كه قبلا نزد حكيم خبير، فشرده بود، و سپس آياتش از هم جدا شد."سوره هود آيه 1"
26- محققا براى آنها كتابى آورده‏ايم كه از روى علم تفصيل داديم كتابى كه هدايت و رحمت است‏براى قومى كه ايمان آورند آيا جز تاويل آن را منتظرند روزى كه تاويلش بيايد آنها كه از پيش آن را فراموش كرده‏اند اقرار مى‏كنند كه رسولان پروردگار ما به حق آمده و حق گفتند."سوره اعراف آيه 52 - 53"
27- اين كتابى نيست كه بتوان به خدا افتراء زد، ليكن مصدق كتب آسمانى عصر خودش و تفصيل همان كتابها است كتابى است‏بدون شك از ناحيه رب العالمين(تا آنجا كه مى‏فرمايد): بلكه اينان چيزى را تكذيب مى‏كنند كه احاطه علمى بدان ندارند، و هنوز تاويلش نيامده."سوره يونس آيه 39 - 37"
28- حم سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را كتابى خواندنى و عربى كرديم، تا شايد شما تعقل كنيد، و گرنه آن كتاب در كتابى اصلى بود، كه نزد ما مقامى بلند و فرزانه دارد."سوره زخرف آيه 1 - 4"
29- سوگند به جايگاههاى ستارگان نخورم، و آن اگر بدانيد سوگندى بزرگ است محققا قرآنى است ارجمند در نامه‏اى نهفته، جز پاك شدگان به آن دسترسى نيابند نازل كردنى از پروردگار جهانيان است. "سوره واقعه آيه 80"
30- آن قرآنى مجيد است كه در لوح محفوظ قرار دارد."سوره بروج آيه 22"
31- بلكه آن قرآنى است ارجمند در لوحى محفوظ."سوره بروج آيه 22"
32- ماه رمضان كه در آن قرآن را نازل كرديم."سوره بقره آيه 185"
33- ما نازل كرديم قرآن را در شب قدر."سوره قدر آيه 1"
34- ما نازل كرديم قرآن را در شبى مبارك."سوره دخان آيه 2"
35- در قرآن قبل از تمام شدن وحيش عجله مكن."سوره طه آيه 114"
36- زبان خود را بدان حركت مده، كه به آن عجله كرده باشى، چونكه جمع آن و نيز خواندش به عهده ما است، پس همينكه آنرا خوانديم خواندنش را پيروى كن، و سپس به عهده ما است كه آنرا بيان كنيم." سوره قيامت آيات 15 - 19"
37- سوره آل عمران آيه 7
38- ما نازل كرديم قرآن را در شبى مبارك و ما هستيم بيم دهندگان."سوره دخان آيه 2"
39- سوره علق آيه 1
40- اى جامه بخود پيچيده برخيز و بترسان."سوره مدثر آيه 2 - 1"
41- آيا ديدى آن كسى را كه بنده‏اى را از اينكه نماز بخواند نهى مى‏كرد، تو اى نهى كننده هيچ مى‏دانى كه اگر آن بنده بر راه راست‏باشد، و يا به پرهيزكارى دستور دهد، ديگر جا ندارد كه تو او را از نمازش نهى كنى، اى پيامبر تو بگو آيا مى‏دانى آن نهى كننده را كه اگر تو را تكذيب كند، و از تو روى بگرداند چه كيفرى خواهد داشت؟راستى آيا او نمى‏داند كه خدا رفتار او را مى‏بيند، و از قصد او اطلاع دارد؟بداند كه جريان به اين سادگى‏ها نيست اگر از آزار پيامبر دست‏برندارد موى پيشانى او را كه موى پيشانى مردى دروغگو و خطاكار است‏خواهيم گرفت، پس بايد اهل مجلس و قبيله و عشيره خود را بخواند، تا او را يارى دهند ما هم به زودى زبانه دوزخ را عليه او خواهيم خواند، تا او را فراگيرد.نه چنان است فرمان او مبر و نماز را ترك مكن همچنان سجده كن و نزديك شو."سوره علق آيه 19"
42- و همانا تو را هفت آيه و اين قرآن بزرگ را داديم."سوره حجر آيه 87"
43- سوره زمر آيه 23
44- آنچه را دستور داده‏اى آشكار كن و از مشركان روى گردان."سوره حجر آيه 95"
45- سوره واقعه آيه 79.
46- ولى بيشتر مردم نمى‏دانند."سوره روم آيه 30"
47- و اين مثلها را براى مردم مى‏زنيم و ليكن به جز دانايان آن را نمى‏فهمند."سوره عنكبوت آيه 43"
48- خداوند به وسيله قرآن كسانى را كه پيرو خوشنودى اويند به سوى راههاى سلامت هدايت نموده از ظلمت‏ها به سوى نور بيرون مى‏كند با اذن خودش و به سوى صراط مستقيمشان راه مى‏نماياند." سوره مائده آيه 16"
49- بحار الانوار ج 96 ص 245 حديث 14
50- و خداوند مى‏گيرد صدقات را."سوره توبه آيه 105"
51 و52- فروع كافى ج 4 باب صوم رسول الله ص ص 89 و 91
53 و 54- تفسير عياشى ج 1 ص 78
55- فقيه ج 2 ص 61 حديث 14
56- اصول كافى ج 2 ص 630 ح 11
57- تفسير عياشى ج 1 ص 9 و تفسير قمى ج 1 ص 96
58- وسائل ج 7 ص 232
59- تفسير عياشى ج 1 ص 80
60- فروع كافى ج 4 ص 86
61- عياشى ج 1 ص 81
62- وسائل ج 7 ص 154 و ص 123
63- تفسير عياشى ج 1 ص 78 - 79
64 و 65- تفسير عياشى ج 1 ص 78 - 79
66 و 67- تفسير عياشى ج 1 ص 82
68-فروع كافى ج 4 ص 166
69- تفسير عياشى ج 1 ص 82
70- محاسن ص 107 باب ولايت
71- اصول كافى ج 2 ص 628
72- الدر المنثور ج 1 ص 189
73- فروع كافى ج 4 ص 158 حديث 7 و فقيه ج 2 ص 101
74- الدر المنثور ج 1 ص 189
75- سوره آل عمران آيه 58
76- سوگند به كتاب سطربندى شده در اوراقى انتشارپذير، و سوگند به بيت معمور و سقف بلند گشته."سوره طور آيه 5"
77- سوگند به محل ستارگان كه اين سوگند اگر بدانيد سوگندى است عظيم، كه قرآن كريم در كتاب پنهان بوده، كتابى كه جز پاكان با آن تماس ندارند. «سوره واقعه آيه 79»
78- ما آسمان دنيا را به چراغهائى زينت داديم. «سوره فصلت آيه 12».
ترجمه الميزان جلد دوم صفحه 3
استاد علامه طباطبايى رضوان الله تعالى
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 08-22-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید چهل حديث روزه

پايه‏هاى اسلام

قال الباقر عليه السلام:
بنى الاسلام على خمسة اشياء، على الصلوة و الزكاة و الحج و الصوم و الولايه.
امام باقر عليه السلام فرمود:
اسلام بر پنج چيز استوار است، برنماز و زكات حج و روزه و ولايت (رهبرى اسلامى).فروع كافى، ج 4 ص 62، ح 1
2-فلسفه روزه


قال الصادق عليه السلام:
انما فرض الله الصيام ليستوى به الغنى و الفقير.
امام صادق عليه السلام فرمود:
خداوند روزه را واجب كرده تا بدين وسيله دارا و ندار (غنى و فقير) مساوى گردند.
من لا يحضره الفقيه، ج 2 ص 43، ح 1
3-روزه آزمون اخلاص


قال اميرالمومنين عليه السلام:
فرض الله ... الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق‏امام على عليه السلام فرمود:
خداوند روزه را واجب كرد تا به وسيله آن اخلاص خلق را بيازمايد.
نهج البلاغه، حكمت 252
4-روزه ياد آور قيامت


قال الرضا عليه السلام:
انما امروا بالصوم لكى يعرفوا الم الجوع و العطش فيستدلوا على فقر الاخر.
امام رضا عليه السلام فرمود:
مردم به انجام روزه امر شده‏اند تا درد گرسنگى و تشنگى را بفهمند و به واسطه آن فقر و بيچارگى آخرت را بيابند.
وسائل الشيعه، ج 4 ص 4 ح 5 علل الشرايع، ص 10
5-روزه زكات بدن


قال رسول الله صلى الله عليه و آله لكل شيئى زكاة و زكاة الابدان الصيام.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
براى هر چيزى زكاتى است و زكات بدنها روزه است.
الكافى، ج 4، ص 62، ح 3
6-روزه سپر آتش


قال رسول الله صلى الله عليه و آله:
الصوم جنة من النار.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
روزه سپر آتش (جهنم) است. «يعنى بواسطه روزه گرفتن انسان از آتش جهنم در امان خواهد بود.»
الكافى، ج 4 ص 162
7-اهميت روزه


الصوم فى الحر جهاد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
روزه گرفتن در گرما، جهاد است.
بحار الانوار، ج 96، ص 257
8-روزه نفس


قال اميرالمومنين عليه السلام
صوم النفس عن لذات الدنيا انفع الصيام.
اميرالمومنان على عليه السلام فرمود:
روزه نفس از لذتهاى دنيوى سودمندترين روزه‏هاست.
غرر الحكم، ج 1 ص 416 ح 64
9-روزه واقعى


قال اميرالمومنين عليه السلام
الصيام اجتناب المحارم كما يمتنع الرجل من الطعام و الشراب.
امام على عليه السلام فرمود:
روزه پرهيز از حرامها است همچنانكه شخص از خوردنى و نوشيدنى پرهيز مى‏كند.
بحار ج 93 ص 249
10-برترين روزه


قال اميرالمومنين عليه السلام
صوم القلب خير من صيام اللسان و صوم اللسان خير من صيام البطن.
امام على عليه السلام فرمود:
روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شكم است.
غرر الحكم، ج 1، ص 417، ح 80
11-روزه چشم و گوش


قال الصادق عليه السلام
اذا صمت فليصم سمعك و بصرك و شعرك و جلدك.
امام صادق عليه السلام فرمود:
آنگاه كه روزه مى‏گيرى بايد چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه‏دار باشند.«يعنى از گناهان پرهيز كند.»
الكافى ج 4 ص 87، ح 1
12-روزه اعضا و جوارح


عن فاطمه الزهرا سلام الله عليها
ما يصنع الصائم بصيامه اذا لم يصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.
حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
روزه‏دارى كه زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نكرده روزه‏اش به چه كارش خواهد آمد.
بحار، ج 93 ص 295
13-روزه ناقص


قال الباقر عليه السلام
لا صيام لمن عصى الامام و لا صيام لعبد ابق حتى يرجع و لا صيام لامراة ناشزة حتى تتوب و لاصيام لولد عاق حتى يبر.
امام باقر عليه السلام فرمود:
روزه اين افراد كامل نيست:
1 - كسى كه امام (رهبر) را نافرمانى كند.
2 - بنده فرارى تا زمانى كه برگردد.
3 - زنى كه اطاعت‏شوهر نكرده تا اينكه توبه كند.
4 - فرزندى كه نافرمان شده تا اينكه فرمانبردار شود.
بحار الانوار ج 93، ص 295.
14-روزه بى ارزش


قال اميرالمومنين عليه السلام
كم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع و الظما و كم من قائم ليس له من قيامه الا السهر و العناء.
امام على عليه السلام فرمود:
چه بسا روزه‏دارى كه از روزه‏اش جز گرسنگى و تشنگى بهره‏اى ندارد و چه بسا شب زنده‏دارى كه از نمازش جز بيخوابى و سختى سودى نمى‏برد.
نهج البلاغه، حكمت 145
15-روزه و صبر


عن الصادق عليه السلام فى قول الله عزوجل
«واستعينوا بالصبر و الصلوة‏»
قال: الصبر الصوم.
امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند عزو جل كه فرموده است: از صبر و نماز كمك بگيريد، صبر، روزه است.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 298، ح 3
16-روزه و صدقه


قال الصادق عليه السلام
صدقه درهم افضل من صيام يوم.
امام صادق عليه السلام فرمود
يك درهم صدقه دادن از يك روز روزه مستحبى برتر و والاتر است.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 218، ح 6
17-پاداش روزه


قال رسول الله صلى الله عليه و آله: قال الله تعالى
الصوم لى و انا اجزى به
رسول خدا فرمود خداى تعالى فرموده است:
روزه براى من است و من پاداش آن را مى‏دهم.
وسائل الشيعه ج 7 ص 294، ح 15 و 16 ; 27 و 30
18-جرعه نوشان بهشت


قال رسول الله صلى الله عليه و آله
من منعه الصوم من طعام يشتهيه كان حقا على الله ان يطعمه من طعام الجنة و يسقيه من شرابها.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
كسى كه روزه او را از غذاهاى مورد علاقه‏اش باز دارد برخداست كه به او از غذاهاى بهشتى بخورانند و از شرابهاى بهشتى به او بنوشاند.
بحار الانوار ج 93 ص 331
19-خوشا بحال روزه داران


قال رسول الله صلى الله عليه و آله
طوبى لمن ظما او جاع لله اولئك الذين يشبعون يوم القيامة
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خوشا بحال كسانى كه براى خدا گرسنه و تشنه شده‏اند اينان در روز قيامت‏سير مى‏شوند.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 299، ح‏2.
20-مژده به روزه‏داران


قال الصادق عليه السلام
من صام لله عزوجل يوما فى شدة الحر فاصابه ظما و كل الله به الف ملك يمسحون وجهه و يبشرونه حتى اذا افطر.
امام صادق عليه السلام فرمود:
هر كس كه در روز بسيار گرم براى خدا روزه بگيرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را مى‏گمارد تا دست‏به چهره او بكشند و او را بشارت دهند تا هنگامى كه افطار كند.
الكافى، ج 4 ص 64 ح 8; بحار الانوار ج 93 ص 247
21-شادى روزه دار


قال الصادق عليه السلام
للصائم فرحتان فرحة عند افطاره و فرحة عند لقاء ربه
امام صادق عليه السلام فرمود:
براى روزه دار دو سرور و خوشحالى است:
1 - هنگام افطار 2 - هنگام لقاء پروردگار (وقت مردن و در قيامت)
وسائل الشيعه، ج 7 ص 290 و 294 ح‏6 و 26.
22-بهشت و باب روزه‏دارن


قال رسول الله صلى الله عليه و آله
ان للجنة بابا يدعى الريان لا يدخل منه الا الصائمون.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
براى بهشت درى است‏بنام (ريان) كه از آن فقط روزه داران وارد مى‏شوند.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 295، ح‏31.
معانى الاخبار ص 116
23-دعاى روزه‏داران


قال الكاظم (عليه السلام)
دعوة الصائم تستجاب عند افطاره
امام كاظم (عليه السلام) فرمود:
دعاى شخص روزه‏دار هنگام افطار مستجاب مى‏شود.
بحار الانوار ج 92 ص 255 ح 33.
24-بهار مومنان


قال رسول الله (صلى الله عليه و آله)
الشتاء ربيع المومن يطول فيه ليله فيستعين به على قيامه و يقصر فيه نهاره فيستعين به على صيامه.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
زمستان بهار مومن است از شبهاى طولانى‏اش براى شب زنده‏دارى واز روزهاى كوتاهش براى روزه دارى بهره مى‏گيرد.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 302، ح 3.
25-روزه مستحبى


قال الصادق (عليه السلام)
من جاء بالحسنة فله عشر امثالها من ذلك صيام ثلاثة ايام من كل شهر.
امام صادق عليه السلام فرمود:
هر كس كار نيكى انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد و از جمله آنها سه روز روزه در هر ماه است.
وسائل الشيعه، ج 7، ص 313، ح 33
26-روزه ماه رجب


قال الكاظم (عليه السلام)
رجب نهر فى الجنه اشد بياضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام يوما من رجب سقاه الله من ذلك النهر.
امام كاظم (عليه السلام) فرمود:
رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرين‏تر هركس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مى‏نوشاند.
من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 56 ح 2
وسائل الشيعه ج 7 ص 350 ح 3
27-روزه ماه شعبان


من صام ثلاثة ايام من اخر شعبان و وصلها بشهر رمضان كتب الله له صوم شهرين متتابعين.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگيرد و به روزه ماه رمضان وصل كند خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى را برايش محسوب مى‏كند.
وسائل الشيعه ج 7 ص 375،ح 22
28-افطارى دادن(1)


قال الصادق (عليه السلام)
من فطر صائما فله مثل اجره
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
هر كس روزه دارى را افطار دهد، براى او هم مثل اجر روزه دار است.
الكافى، ج 4 ص 68، ح 1
29-افطارى دادن (2)


قال الكاظم (عليه السلام)
فطرك اخاك الصائم خير من صيامك.
امام كاظم (عليه السلام) فرمود:
افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبى) بهتر است.
الكافى، ج 4 ص 68، ح 2
30-روزه خوارى


قال الصادق (عليه السلام)
من افطر يوما من شهر رمضان خرج روح الايمان منه
امام صادق (عليه السلام)فرمود:
هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى‏شود
وسائل الشيعه، ج 7 ص 181، ح 4 و 5
من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 73، ح 9
31-رمضان ماه خدا


قال اميرالمومنين
شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهرى
امام على (عليه السلام) فرمود:
رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 266، ح 23.
32-رمضان ماه رحمت


قال رسول الله (صلى الله عليه و آله)
... و هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
رمضان ماهى است كه ابتدايش رحمت است و ميانه‏اش مغفرت و پايانش آزادى از آتش جهنم.
بحار الانوار، ج 93، ص 342
33-فضيلت ماه رمضان


قال رسول الله (صلى الله عليه و آله)
ان ابواب السماء تفتح فى اول ليلة من شهر رمضان و لا تغلق الى اخر ليلة منه
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
درهاى آسمان در اولين شب ماه رمضان گشوده مى‏شود و تا آخرين شب آن بسته نخواهد شد.
بحار الانوار، ج 93، ص 344
34-اهميت ماه رمضان


قال رسول الله (صلى الله عليه و آله)
لو يعلم العبد ما فى رمضان لود ان يكون رمضان السنة
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
اگر بنده «خدا» مى‏دانست كه در ماه رمضان چيست [چه بركتى وجود دارد] دوست مى‏داشت كه تمام سال، رمضان باشد.
بحار الانوار، ج 93، ص 346
35-قرآن و ماه رمضان


قال الرضا (عليه السلام)
من قرا فى شهر رمضان اية من كتاب الله كان كمن ختم القران فى غيره من الشهور.
امام رضا (عليه السلام) فرمود:
هر كس ماه رمضان يك آيه از كتاب خدا را قرائت كند مثل اينست كه درماههاى ديگر تمام قرآن را بخواند.
بحار الانوار ج 93، ص 346
36-شب سرنوشت‏ساز


قال الصادق (عليه السلام)
راس السنة ليلة القدر يكتب فيها ما يكون من السنة الى السنة.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آينده نوشته مى‏شود.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 258 ح 8
37-برترى شب قدر


قيل لابى عبد الله (عليه السلام)
كيف تكون ليلة القدر خيرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فيها خير من العمل فى الف شهر ليس فيها ليلة القدر.
از امام صادق (عليه السلام) سوال شد:
چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟
حضرت فرمود: كار نيك در آن شب از كار در هزار ماه كه در آنها شب قدر نباشد بهتر است.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 256، ح 2
38-تقدير اعمال


قال الصادق (عليه السلام)
التقدير فى ليلة تسعة عشر و الابرام فى ليلة احدى و عشرين و الامضاء فى ليلة ثلاث و عشرين.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مى‏گيرد و تصويب آن در شب بيست ويكم و تنفيذ آن در شب بيست‏سوم.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 259
39-احياء شب قدر


عن فضيل بن يسار قال:
كان ابو جعفر (عليه السلام) اذا كان ليلة احدى و عشرين و ليلة ثلاث و عشرين اخذ فى الدعا حتى يزول الليل فاذا زال الليل صلى.
فضيل بن يسار گويد:
امام باقر (عليه السلام) در شب بيست و يكم و بيست‏سوم ماه رمضان مشغول دعا مى‏شد تا شب بسر آيد و آنگاه كه شب به پايان مى‏رسيد نماز صبح را مى‏خواند.
وسائل الشيعه، ج 7، ص 260، ح 4
40-زكات فطره


قال الصادق (عليه السلام)
ان من تمام الصوم اعطاء الزكاة يعنى الفطرة كما ان الصلوة على النبى (صلى الله عليه و آله) من تمام الصلوة.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
تكميل روزه به پرداخت زكاة يعنى فطره است، همچنان كه صلوات بر پيامبر (صلى الله عليه و آله) كمال نماز است.
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 08-22-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید احكام روزه

نيت


1550 لازم نيست انسان نيت روزه را از قلب خود بگذراند يا مثلا بگويد فردا را روزه مى‏گيرم بلكه همين قدر كه براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام ندهد، كافى است و براى آن كه يقين كند تمام اين مدت را روزه بوده، بايد مقدارى پيش از اذان صبح و مقدارى هم بعد از مغرب از انجام كارى كه روزه را باطل مى‏كند خوددارى نمايد.
1551 انسان مى‏تواند در هر شب از ماه رمضان برا روزه فرداى آن نيت كند بهتر است كه شب اول ما هم نيت روزه همه ماه را بنمايد.
1552 از اول شب ماه رمضان تا اذان صبح، هر وقت نيت روزه فردا را بكند اشكال ندارد.
1553 وقت نيت روزه مستحبى از اول شب است تا موقعى كه به اندازه نيت كردن به مغرب وقت مانده باشد، كه اگر تا اين وقت كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام نداده باشد و نيت روزه مستحبى كند، روزه او صحيح است.
1554 كسى كه پيش از اذان صبح بدون نيت روزه خوابيده است، اگر پيش از ظهر بيدار شود و نيت كند، روزه او صحيح است چه روزه او واجب باشد چه مستحب، و اگر بعد از ظهر بيدار شود، نمى‏تواند نيت روزه واجب نمايد.
1555 اگر بخواهد غير روزه رمضان، روزه ديگرى بگيرد بايد آن را معين نمايد، مثلا نيت كند كه روزه قضا يا روزه نذر مى‏گيرم، ولى در ماه رمضان لازم نيست نيت كند كه روزه ماه رمضان مى‏گيرم، بلكه اگر نداند ماه رمضان است، يا فراموش نمايد و روزه ديگرى را نيت كند، روزه ماه رمضان حساب مى‏شود.
1556 اگر بداند ماه رمضان است و عمدا نيت روزه غير رمضان كند، نه روزه رمضان حساب مى‏شود و نه روزه‏اى كه قصد كرده است.
1557 سوم بوده،روزه او صحيح است.
1558 اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بيهوش شود و در بين روز به هوش آيد، بنابر احتياط واجب بايد روزه آن روز را تمام نمايد و اگر تمام نكرد،قضاى آن را بجا آورد.
1559 اگر پيش از اذان صبح نيت كند و مست‏شود و در بين روز بهوش آيد، احتياط واجب آن است كه روزه آن روز را تمام كند و قضاى آن را هم بجا آورد.
1560 اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بخوابد و بعد از مغرب بيدار شود،روزه‏اش صحيح است.
1561 اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از ظهر ملتفت‏شود،چنانچه كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام نداده باشد، بايد نيت كند و روزه او صحيح است و اگر كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام داده باشد، يا بعداز ظهر ملتفت‏شود كه ماه رمضان است، روزه او باطل مى‏باشد ولى بايد تا مغرب كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام ندهد و بعد از رمضان هم روزه آن روز را قضا نمايد.
1562 اگر بچه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، بايد روزه بگيرد، واگر بعد از اذان بالغ شود، روزه آن روز بر او واجب نيست.
1563 كسى كه براى به جا آوردن روزه ميتى اجير شده اگر روزه مستحبى بگيرد اشكال ندارد، ولى كسى كه روزه قضا يا روزه واجب ديگرى دارد، نمى‏تواند روزه مستحبى بگيرد. و چنانچه فراموش كند و روزه مستحب بگيرد، در صورتى كه پيش از ظهر يادش بيايد، روزه مستحبى او به هم مى‏خورد و مى‏تواند نيت‏خود را به روزه واجب برگرداند. و اگر بعد از ظهر ملتفت‏شود، روزه او باطل است، و اگر بعداز مغرب يادش بيايد، روزه‏اش صحيح است، اگر چه بى‏اشكال نيست.
1564 اگر غير از روزه ماه رمضان، روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشد، مثلا نذر كرده باشد كه روز معينى را روزه بگيرد، چنانچه عمدا تا اذان صبح نيت نكند،روزه‏اش باطل است، و اگر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است، يا فراموش كند و پيش از ظهر يادش بيايد، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام نداده باشد، روزه او صحيح و گرنه باطل مى‏باشد.
1565 اگر براى روزه واجب غير معينى مثل روزه كفاره، عمدا تا نزديك ظهر نيت نكند، اشكال ندارد. بلكه اگر پيش از نيت تصميم داشته باشد كه روزه نگيرد، يا ترديد داشته باشد كه بگيرد يا نه، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام نداده باشد، و پيش از ظهر نيت كند، روزه او صحيح است.
1566 اگر در ماه رمضان پيش از ظهر كافر مسلمان شود و از اذان صبح تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام نداده باشد، نمى‏تواند روزه بگيرد و قضا هم ندارد.
1567 اگر مريض پيش از ظهر ماه رمضان خوب شود و از اذان صبح تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام نداده باشد، بايد نيت روزه كند و آن روز را روزه بگيرد، و چنانچه بعد از ظهر خوب شود، روزه آن روزه بر او واجب نيست.
1568 روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است‏يا اول رمضان واجب نيست روزه بگيرد، و اگر بخواهد روزه بگيرد مى‏تواند نيت روزه رمضان كند، ولى اگر نيت روزه قضا و مانند آن بنمايد و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب مى‏شود.
1569 اگر روزى را كه شك دارد آخر شعبان است‏يا اول رمضان، به نيت روزه قضا يا روزه مستحبى و مانند آن روزه بگيرد، و در بين روز بفهمد كه ماه رمضان است‏بايد نيت روزه رمضان كند.
1570 اگر در روزه واجب معينى مثل روزه رمضان از نيت روزه گرفتن برگردد، روزه‏اش باطل است، ولى چنانچه نيت كند كه چيزى را كه روزه را باطل مى‏كند بجا آورد در صورتى كه آن را انجام ندهد، روزه‏اش باطل نمى‏شود.
1571 در روزه مستحب و روزه واجبى كه وقت آن معين نيست مثل روزه كفاره، اگر قصد كند كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد، يا مردد شود كه به جا آورد يا نه،چنانچه به جا نياورد و پيش از ظهر دوباره نيت روزه كند، روزه او صحيح است.
چيزهايى كه روزه را باطل مى‏كند


1572 نه چيز روزه را باطل مى‏كند: اول: خوردن و آشاميدن. دوم: جماع. سوم:استمنا، و استمنا آن است كه انسان با خود كارى كند كه منى از او بيرون آيد.چهارم: دروغ بستن به خدا و پيغمبر و جانشينان پيغمبر عليهم السلام. پنجم:رساندن غبار غليظ به حلق. ششم: فرو بردن تمام سر در آب. هفتم: باقى ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح. هشتم: اماله كردن با چيزهاى روان.نهم: قى كردن. و احكام اينها در مسايل آينده گفته مى‏شود.
1- خوردن و آشاميدن


1573 اگر روزه‏دار عمدا چيزى بخورد يا بياشامد، روزه او باطل مى‏شود، چه خوردن و آشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول نباشد مثل خاك و شيره درخت، و چه كم باشد يا زياد. حتى اگر مسواك را از دهان بيرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد، روزه او باطل مى‏شود، مگر آنكه رطوبت مسواك در آب دهان به طورى از بين برود كه رطوبت‏خارج به آن گفته نشود.
1574 اگر موقعى كه مشغول غذا خوردن است‏بفهمد صبح شده، بايد لقمه را از دهان بيرون آورد. و چنانچه عمدا فرو برد، روزه‏اش باطل است و به دستورى كه بعدا گفته خواهد شد، كفاره هم بر او واجب مى‏شود.
1575 اگر روزه‏دار سهوا چيزى بخورد يا بياشامد، روزه‏اش باطل نمى‏شود.
1576 احتياط واجب آن است كه روزه‏دار از استعمال آمپولى كه به جاى غذا به كار مى رود، خوددارى كند. ولى تزريق آمپولى كه عضو را بى حس مى‏كند يا به جاى دوا استعمال مى‏شود، اشكال ندارد.
1577 اگر روزه‏دار چيزى را كه لاى دندان مانده است، عمدا فرو ببرد، روزه‏اش باطل مى‏شود.
1578 كسى كه مى‏خواهد روزه بگيرد، لازم نيست پيش از اذان دندانهايش را خلال كند، ولى اگر بداند غذايى كه لاى دندان مانده در روز فرو مى رود، چنانچه خلال نكند و چيزى از آن فرو رود روزه‏اش باطل مى‏شود. بلكه اگر فرو هم نرود، بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن روز را بگيرد.
1579 فرو بردن آب دهان، اگر چه بواسطه خيال كردن ترشى و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمى‏كند.
1580 فرو بردن اخلاط سر و سينه، تا به فضاى دهان نرسيده، اشكال ندارد. ولى اگر داخل فضاى دهان شود، احتياط واجب آن است كه آن را فرو نبرد.
1581 اگر روزه دار به قدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد، مى‏تواند به‏اندازه‏اى كه از مردن نجات پيدا كند آب بياشامد، ولى روزه او باطل مى‏شود. و اگر ماه رمضان باشد، بايد در بقيه روز از بجا آوردن كارى كه روزه را باطل مى‏كند، خوددارى نمايد.
1582 جويدن غذا براى بچه يا پرنده و چشيدن غذا و مانند اينها كه معمولا به حلق نمى‏رسد، اگر چه اتفاقا به حلق برسد، روزه را باطل نمى‏كند. ولى اگر انسان ازاول بداند كه به حلق مى رسد، چنانچه فرو رود، روزه‏اش باطل مى‏شود، و بايد قضاى آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب است.
1583 انسان نمى‏تواند براى ضعف روزه را بخورد، ولى اگر ضعف او به قدرى است‏كه معمولا نمى‏شود آن را تحمل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد.
2- جماع


1584 جماع روزه را باطل مى‏كند، اگر چه به مقدار ختنه‏گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد.
1585 اگر كمتر از مقدار ختنه‏گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد، روزه باطل نمى‏شود، ولى كسى كه آلتش را بريده‏اند اگر كمتر از ختنه‏گاه را هم داخل كند، روزه‏اش باطل مى‏شود.
1586 اگر شك كند كه به اندازه ختنه‏گاه داخل شده يا نه، روزه او صحيح است. و كسى كه آلتش را بريده‏اند، اگر شك كند كه دخول شده يا نه، روزه او صحيح است.
1587 اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد، يا او را به جماع مجبور نمايند، به طورى كه از خود اختيارى نداشته باشد، روزه او باطل نمى‏شود. ولى چنانچه در بين جماع يادش بيايد يا ديگر مجبور نباشد، بايد فورا از حال جماع خارج شود، و اگر خارج نشود، روزه او باطل است.
3- استمناء


1588 اگر روزه‏دار استمنا كند، يعنى با خود كارى كند كه منى از او بيرون‏آيد، روزه‏اش باطل مى‏شود.
1589 اگر بى اختيار منى از او بيرون آيد، روزه‏اش باطل نيست. ولى اگر كارى كند كه بى اختيار منى از او بيرون آيد، روزه‏اش باطل مى‏شود.
1590 هرگاه روزه‏دار بداند كه اگر در روز بخوابد، محتلم مى‏شود، يعنى در خواب منى از او بيرون مى آيد، مى‏تواند در روز بخوابد. و چنانچه بخوابد و محتلم هم بشود، روزه‏اش صحيح است.
1591 اگر روزه‏دار در حال بيرون آمدن منى از خواب بيدار شود، واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيرى كند.
1592 روزه‏دارى كه محتلم شده، مى‏تواند بول كند و به دستورى كه در مساله گفته شد، استبرا نمايد. ولى اگر بداند به واسطه بول يا استبرا كردن باقى مانده منى از مجرى بيرون مى‏آيد، در صورتى كه غسل كرده باشد، نمى‏تواند استبرا كند.
1593 روزه‏دارى كه محتلم شده، اگر بداند منى در مجرى مانده و در صورتى كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل منى از او بيرون مى‏آيد، بنابر احتياط واجب بايدپيش از غسل بول كند.
1594 اگر به قصد بيرون آمدن منى كارى بكند، در صورتى كه منى ازاو بيرون نيايد، روزه‏اش باطل نمى‏شود.
1595 اگر روزه دار بدون قصد بيرون آمدن منى با كسى بازى و شوخى كند، در صورتى كه عادت نداشته باشد كه بعد از بازى و شوخى منى از او خارج شود، اگرچه اتفاقا منى بيرون آيد، روزه او صحيح است. ولى اگر شوخى را ادامه دهد تا آن جا كه نزديك است منى خارج شود، و خوددارى نكند تا خارج گردد، روزه‏اش باطل است.
4- دروغ بستن به خدا و پيغمبر


1596 اگر روزه‏دار به گفتن يا به نوشتن يا به اشاره و مانند اينها، به خدا و پيغمبر و جانشينان آن حضرت عمدا نسبت دروغ بدهد، اگر چه فورا بگويد دروغ گفتم، يا توبه كند، روزه او باطل است. و احتياط واجب آن است كه حضرت زهرا سلام الله عليها و ساير پيغمبران و جانشينان آنان هم در اين حكم فرقى ندارند.
1597 اگر بخواهد خبرى را كه نمى‏داند راست است‏يا دروغ نقل كند، بنابر احتياط واجب بايد از كسى كه آن خبر را گفته يا از كتابى كه آن خبر در آن نوشته شده، نقل نمايد. ليكن اگر خودش هم خبر بدهد، روزه‏اش باطل نمى‏شود.
1598 اگر چيزى را به اعتقاد اين كه راست است از قول خدا يا پيغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده، روزه‏اش باطل نمى‏شود.
1599 اگر بداند دروغ بستن به خدا و پيغمبر روزه را باطل مى‏كند و چيزى را كه مى‏داند دروغ است‏به آنان نسبت دهد و بعدا بفهمد آن چه را كه گفته، راست‏بوده، روزه‏اش صحيح است.
1600 اگر دروغى را كه ديگرى ساخته عمدا به خدا و پيغمبر و جانشينان پيغمبر نسبت دهد، روزه‏اش باطل مى‏شود، ولى اگر از قول كسى كه آن دروغ را ساخته نقل كند، اشكال ندارد.
1601 اگر از روزه‏دار بپرسند كه آيا پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم چنين مطلبى فرموده‏اند و او جايى كه در جواب بايد بگويد نه، عمدا بگويد بلى، يا جايى كه بايد بگويد بلى، عمدا بگويد نه، روزه‏اش باطل مى‏شود.
1602 اگر از قول خدا يا پيغمبر حرف راستى را بگويد، بعد بگويد دروغ گفتم، يا در شب دروغى را به آنان نسبت دهد و فرداى آن روز كه روزه مى‏باشد بگويد آنچه ديشب گفتم راست است، روزه‏اش باطل مى‏شود.
5- رساندن غبار غليظ به حلق


1603 رساندن غبار غليظ به حلق روزه را باطل مى‏كند، چه غبار چيزى باشد كه خوردن آن حلال است، مثل آرد، يا غبار چيزى باشد كه خوردن آن حرام است.
1604 اگر به واسطه باد غبار غليظ‏ى پيدا شود و انسان با اين كه متوجه است مواظبت نكند و به حلق برسد، روزه‏اش باطل مى‏شود.
1605 احتياط واجب آن است كه روزه‏دار دود سيگار و تنباكو و مانند اينها را هم به حلق نرساند. ولى بخار غليظ روزه را باطل نمى‏كند، مگر اين كه در دهان به صورت آب در آيد و فرو دهد.
1606 اگر مواظبت نكند و غبار يا بخار يا دود و مانند اينها داخل حلق شود،چنانچه يقين داشته كه به حلق نمى رسد روزه‏اش صحيح است.
1607 اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند، يا بى‏اختيار غبار و مانند آن به حلق او برسد، روزه‏اش باطل نمى‏شود، و چنانچه ممكن است‏بايد آن را بيرون آورد.
6- فرو بردن سر در آب


1608 اگر روزه‏دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد، اگرچه باقى بدن او از آب بيرون باشد، بنا بر احتياط واجب بايد قضاى آن روزه را بگيرد. ولى اگر تمام بدن را آب بگيرد و مقدارى از سر بيرون باشد روزه او باطل نمى‏شود.
1609 اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر آن را دفعه ديگر در آب فرو برد،روزه‏اش باطل نمى‏شود.
1610 اگر شك كند كه تمام سر زير آب رفته يا نه روزه‏اش صحيح است.
1611 اگر سر زير آب برود ولى مقدارى از موها بيرون بماند، روزه باطل مى‏شود.
1612 احتياط واجب آن است كه سر را در گلاب فرو نبرد، ولى در آبهاى مضاف ديگر و در چيزهاى ديگر كه روان است، اشكال ندارد.
1613 اگر روزه‏دار بى‏اختيار در آب بيفتد و تمام سر او را آب بگيرد، يا فراموش كند كه روزه است و سر در آب فرو برد، روزه او باطل نمى‏شود.
1614 اگر عادتا با افتادن در آب سرش زير آب مى رود، چنانچه با توجه به‏اين مطلب خود را در آب بيندازد و سرش زير آب برود روزه‏اش باطل مى‏شود.
1615 اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد يا ديگرى به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زير آب يادش بيايد كه روزه است‏يا آن كس دست‏خود را بردارد، بايد فورا سر را بيرون آورد، و چنانچه بيرون نياورد، روزه‏اش باطل مى‏شود.
1616 اگر فراموش كند كه روزه است و به نيت غسل سر را در آب فرو برد، روزه و غسل او صحيح است.
1617 اگر بداند كه روزه است و عمدا براى غسل سر را در آب فرو برد،چنانچه روزه او روزه واجبى باشد كه مثل روزه كفاره وقت معينى ندارد، غسل صحيح و روزه باطل مى‏باشد. ولى اگر واجب معين باشد، اگر به فرو بردن سر در آب قصد غسل كند، روزه او باطل است و بنابر احتياط واجب غسل او هم باطل است،مگر آن كه در زير آب يا در حال خارج شدن از آب نيت غسل كند، كه در اين صورت غسل او صحيح است. و اما اگر روزه ماه رمضان باشد، هم غسل و هم روزه باطل است، مگر آن كه در همان زير آب توبه نمايد و در حال خارج شدن از آب نيت غسل كند،كه در اين صورت غسل او صحيح است.
1618 اگر براى آنكه كسى را از غرق شدن نجات دهد، سر را در آب فرو برد، اگرچه نجات دادن او واجب باشد، روزه‏اش باطل است.
7- باقى ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح


1619 اگر جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است عمدا تيمم ننمايد، روزه‏اش باطل است.
1620 اگر در روزه واجبى كه مثل روزه ماه رمضان وقت آن معين است، تا اذان صبح غسل نكند و تيمم هم ننمايد، روزه‏اش صحيح است.
1621 كسى كه جنب است و مى‏خواهد روزه واجبى بگيرد كه مثل روزه رمضان وقت آن معين است، چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ شود، مى‏تواند با تيمم روزه بگيرد و صحيح است.
1622 اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك روز يادش بيايد، بايد روزه آن روز را قضا نمايد، و اگر بعد از چند روز يادش بيايد، بايد روزه هر چند روزى را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد. مثلا اگر نمى‏داند سه روز جنب بوده يا چهار روز، بايد روزه سه روز را قضا كند.
1623 كسى كه در شب ماه رمضان براى هيچ كدام از غسل و تيمم وقت ندارد،اگر خود را جنب كند روزه‏اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب مى‏شود، ولى اگر براى تيمم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند، با تيمم روزه او صحيح است، ولى گناهكار است.
1624 اگر گمان كند كه به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت تنگ بوده، چنانچه تيمم كند روزه‏اش صحيح است.
1625 كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى‏داند كه اگر بخوابد تا صبح بيدار نمى‏شود، نبايد بخوابد، و چنانچه بخوابد و تا صبح بيدار نشود، روزه‏اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب مى‏شود.
1626 هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود، اگر احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد بيدار مى‏شود براى غسل، مى‏تواند بخوابد.
1627 كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى‏داند يا احتمال مى‏دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى‏شود، چنانچه تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند و با اين تصميم بخوابد و تا اذان خواب بماند، روزه‏اش صحيح است.
1628 كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى‏داند يا احتمال مى‏دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى‏شود، چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بيدار شدن بايد غسل كند، در صورتى كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند، روزه‏اش صحيح است.
1629 كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مى‏داند يا احتمال مى‏دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى‏شود، چنانچه نخواهد بعد از بيدار شدن غسل كند، يا ترديد داشته باشد كه غسل كند يا نه، در صورتى كه بخوابد و بيدار نشود، روزه‏اش باطل است.
1630 اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و بداند يا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى‏شود و تصميم هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود، بايد روزه آن روز را قضا كند، و همچنين است اگر از خواب دوم بيدار شود و براى مرتبه سوم بخوابد، و كفاره بر او واجب نمى‏شود.
1631 خوابى را كه در آن محتلم شده نبايد خواب اول حساب كرد، بلكه اگراز آن خواب بيدار شود و دوباره بخوابد، خواب اول حساب مى‏شود.
1632 اگر روزه‏دار در روز محتلم شود، واجب نيست فورا غسل كند.
1633 هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده، اگرچه‏بداند پيش از اذان محتلم شده، روزه او صحيح است.
1634 كسى كه مى‏خواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد، هرگاه تا اذان صبح جنب بماند، اگر چه از روى عمد نباشد، روزه او باطل است.
1635 كسى كه مى‏خواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد، اگرچه بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان محتلم شده است، چنانچه وقت روزه تنگ است، مثلا پنچ روز روزه رمضان دارد، و پنج روز هم به رمضان مانده است، بعد از رمضان عوض آن را به جا آورد، و اگر وقت قضاى روزه تنگ نيست روزه بگيرد.
1636 اگر در روزه واجبى غير روزه رمضان و قضاى آن، تا اذان صبح جنب بماند، روزه‏اش صحيح است، چه وقت آن معين باشد و چه نباشد.
1637 اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و عمدا غسل نكند، يا اگر وظيفه او تيمم است تيمم نكند، روزه‏اش باطل است.
1638 اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براى غسل وقت نداشته باشد، چنانچه بخواهد روزه ماه رمضان يا قضاى آن را بگيرد، بايد تيمم نمايد و روزه‏اش صحيح است، و اگر بخواهد روزه مستحب يا روزه واجب مثل روزه كفاره و روزه نذرى بگيرد، اگرچه بدون تيمم هم روزه‏اش صحيح است، ولى احتياط مستحب آن است كه تيمم كند.
1639 اگر زن نزديك اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و براى هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد، يا بعد از اذان بفهمد كه پيش از اذان پاك شده، روزه او صحيح است، ولى اگر در وسعت وقت قضاى رمضان را گرفته باشد،صحيح بودن آن اشكال دارد.
1640 اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود، يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند، اگر چه نزديك مغرب باشد، روزه او باطل است.
1641 اگر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك روز يا چند روز يادش بيايد، روزه‏هايى كه گرفته صحيح است.
1642 اگر زن پيش از اذان صبح در ماه رمضان از حيض يا نفاس پاك شود ودر غسل كردن كوتاهى كند و تا اذان غسل نكند و در تنگى وقت تيمم هم نكند، روزه‏اش باطل است. ولى چنانچه كوتاهى نكند، مثلا منتظر باشد كه حمام زنانه شود، اگرچه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند، در صورتى كه تيمم كند روزه او صحيح است.
1643 اگر زنى كه در حال استحاضه است، غسلهاى خود را به تفصيلى كه در احكام استحاضه در مساله به بعد گفته شد به جا آورد، روزه او صحيح است.
1644 كسى كه مس ميت كرده، يعنى جايى از بدن خود را به بدن ميت رسانده،مى‏تواند بدون غسل مس ميت روزه بگيرد. و اگر در حال روزه هم ميت را مس نمايد،روزه او باطل نمى‏شود.
8- اماله كردن


1645 اماله كردن با چيز روان اگرچه از روى ناچارى و براى معالجه باشد، روزه را باطل مى‏كند، ولى استعمال شيافهايى كه براى معالجه است اشكال ندارد، و احتياط واجب آن است كه از استعمال شيافهايى كه براى كيف كردن است، مثل شياف ترياك يا براى تغذيه از اين مجرا است، خوددارى نمايند.
9- قى كردن


1646 هرگاه روزه‏دار عمدا قى كند - اگر چه به واسطه مرض و مانند آن ناچار باشد - روزه‏اش باطل مى‏شود، ولى اگر سهوا يا بى‏اختيار قى كند، اشكال ندارد.
1647 اگر در شب چيزى بخورد كه مى‏داند به واسطه خوردن آن در روز بى‏اختيار قى مى‏كند، احتياط واجب آن است كه روزه آن روز را قضا نمايد.
1648 اگر روزه‏دار بتواند از قى كردن خوددارى كند، چنانچه براى او ضرر و مشقت نداشته باشد، بايد خوددارى نمايد.
1649 اگر مگس در گلوى روزه‏دار برود، چنانچه به قدرى پايين رود كه به فرو بردن آن خوردن نمى‏گويند، لازم نيست آن را بيرون آورد و روزه او صحيح است، واگر به اين مقدار پايين نرود، بايد آن را بيرون آورد، اگرچه موجب شود كه قى كند و روزه‏اش باطل شود، و چنانچه فرو برد روزه‏اش باطل مى‏شود، و بنابر احتياط واجب بايد كفاره جمع بدهد.
1650 اگر سهوا چيزى را فرو ببرد و پيش از رسيدن به شكم يادش بيايد كه روزه است، چنانچه به قدرى پايين رفته باشد كه اگر آن را داخل شكم كند خوردن نمى‏گويند، لازم نيست آن را بيرون آورد و روزه او صحيح است.
1651 اگر يقين داشته باشد كه به واسطه آروغ زدن چيزى از گلو بيرون مى‏آيد، نبايد عمدا آروغ بزند، ولى اگر يقين نداشته باشد اشكال ندارد.
1652 اگر آروغ بزند و بدون اختيار چيزى در گلو يا دهانش بيايد آن را بيرون‏بريزد، و اگر بى اختيار فرو رود، روزه‏اش صحيح است.
احكام چيزهايى كه روزه را باطل مى‏كند


1653 اگر انسان عمدا و از روى اختيار كارى كه روزه را باطل مى‏كند، انجام دهد،روزه او باطل مى‏شود و چنانچه از روى عمد نباشد اشكال ندارد، ولى جنب اگر بخوابد و به تفصيلى كه در مساله گفته شد تا اذان صبح غسل نكند، روزه او باطل است.
1654 اگر روزه‏دار سهوا يكى از كارهايى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد و به خيال اين كه روزه‏اش باطل شده، عمدا دوباره يكى از آنها را بجا آورد، روزه او باطل مى‏شود.
1655 اگر چيزى به زور در گلوى روزه‏دار بريزند، يا سر او را به زور در آب فرو برند، روزه او باطل نمى‏شود، ولى اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلا به او بگويند اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مى زنيم و خودش براى جلوگيرى از ضرر، چيزى بخورد، روزه او باطل مى‏شود.
1656 روزه‏دار نبايد جايى برود كه مى‏داند چيزى در گلويش مى ريزند يا مجبورش مى‏كنند كه خودش روزه خود را باطل كند، اما اگر قصد رفتن كند و نرود يا بعد از رفتن چيزى به خوردش ندهند، روزه او صحيح است، و چنانچه از روى ناچارى كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد، روزه او باطل مى‏شود، ولى اگرچيزى در گلويش بريزند، باطل شدن روزه او محل اشكال است.
آنچه براى روزه‏دار مكروه است


1657 چند چيز براى روزه‏دار مكروه است و از آن جمله است: دوا ريختن به چشم و سرمه كشيدن در صورتى كه مزه يا بوى آن به حلق برسد، انجام دادن هر كارى كه مانند خون گرفتن و حمام رفتن باعث ضعف مى‏شود، انفيه كشيدن اگر نداند كه به حلق مى‏رسد و اگر بداند به حلق مى رسد جايز نيست، بو كردن گياههاى معطر، نشستن زن در آب، استعمال شياف، تر كردن لباسى كه در بدن است، كشيدن دندان و هر كارى كه به واسطه آن از دهان خون بيايد، مسواك كردن به چوب تر، و نيز مكروه است انسان بدون قصد بيرون آمدن منى زن خود را ببوسد يا كارى كند كه شهوت خود را به حركت آورد، و اگر به قصد بيرون آمدن منى باشد، در صورتى كه منى بيرون‏آيد، روزه او باطل است.
جاهايى كه قضا و كفاره واجب است


1658 اگر در روزه ماه رمضان عمدا قى كند يا در شب جنب شود و به تفصيلى كه در مساله گفته شد سه مرتبه بيدار شود و بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود،فقط بايد قضاى آن روز را بگيرد، و چنانچه عمدا اماله كند يا سر زير آب ببرد،بنابر احتياط واجب بايد كفاره هم بدهد، ولى اگر كار ديگرى كه روزه را باطل مى‏كند عمدا انجام دهد، در صورتى كه مى‏دانسته آن كار روزه را باطل مى‏كند، قضا و كفاره براو واجب مى‏شود.
1659 اگر به واسطه ندانستن مساله كارى انجام دهد كه روزه را باطل مى‏كند، چنانچه مى‏توانسته مساله را ياد بگيرد، بنابر احتياط واجب كفاره بر او ثابت مى‏شود، و اگر نمى‏توانسته مساله را ياد بگيرد يا اصلا ملتفت مساله نبوده يا يقين داشته كه فلان چيز روزه را باطل نمى‏كند، كفاره بر او واجب نيست.
كفاره روزه


1660 كسى كه كفاره روزه رمضان بر او واجب است، بايد يك بنده آزاد كند يا به دستورى كه در مساله بعد گفته مى‏شود، دو ماه روزه بگيرد يا شصت فقير را سير كند يا به هر كدام، يك مد كه تقريبا ده سير است، طعام يعنى گندم يا جو و مانند اينها بدهد، و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد، هر چند مد كه مى‏تواند به فقرا طعام بدهد و اگر نتواند طعام بدهد بايد استغفار كند، اگر چه مثلا بك مرتبه بگويد: "استغفرالله"، و احتياط واجب در فرض اخير آن است كه هر وقت‏بتواند، كفاره را بدهد.
1661 كسى كه مى‏خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، بايد سى و يك روز آن را پى در پى بگيرد، و اگر بقيه آن پى در پى نباشد، اشكال ندارد.
1662 كسى كه مى‏خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد، نبايد موقعى شروع كند كه در بين سى و يك روز، روزى باشد كه مانند عيد قربان روزه آن حرام است.
1663 كسى كه بايد پى در پى روزه بگيرد، اگر در بين آن بدون عذر يك روز روزه نگيرد، يا وقتى شروع كند كه در بين آن به روزى برسد كه روزه آن واجب است،مثلا به روزى برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگيرد، بايد روزه‏ها را از سر بگيرد.
1664 اگر در بين روزهايى كه بايد پى در پى روزه بگيرد، عذرى مثل حيض يا نفاس يا سفرى كه در رفتن آن مجبور است، براى او پيش آيد، بعد از برطرف شدن عذر واجب نيست روزه‏ها را از سر بگيرد، بلكه بقيه را بعد از برطرف شدن عذر بجامى‏آورد.
1665 اگر به چيز حرامى روزه خود را باطل كند، چه آن چيز اصلا حرام باشد مثل شراب و زنا، يا به جهتى حرام شده باشد مثل نزديكى كردن با عيال خود در حال حيض، بنا بر احتياط كفاره جمع بر او واجب مى‏شود، يعنى بايد يك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير كند، يا به هر كدام آنها يك مد كه تقريبا ده سير است گندم يا جو يا نان و مانند اينها بدهد، و چنانچه هر سه برايش ممكن نباشد، هر كدام آنها را كه ممكن است‏بايد انجام دهد.
1666 اگر روزه‏دار دروغى را به خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نسبت دهد، كفاره جمع كه تفصيل آن در مساله پيش گفته شد بنابر احتياط بر او واجب مى‏شود.
1667 اگر روزه‏دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند، يك كفاره براو واجب است، ولى اگر جماع او حرام باشد يك كفاره جمع واجب مى‏شود.
1668 اگر روزه‏دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه غير جماع كار ديگرى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد، براى همه آنها يك كفاره كافى است.
1669 اگر روزه‏دار جماع حرام كند و بعد با حلال خود جماع نمايد، يك كفاره جمع كافى است.
1670 اگر روزه‏دار كارى كه حلال است و روزه را باطل مى‏كند، انجام دهد،مثلا آب بياشامد، و بعد كار ديگرى كه حرام است و روزه را باطل مى‏كند انجام دهد، مثلا غذاى حرامى بخورد، يك كفاره كافى است.
1671 اگر روزه‏دار آروغ بزند و چيزى در دهانش بيايد، چنانچه عمدا آن را فرو ببرد، روزه‏اش باطل است و بايد قضاى آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب مى‏شود، و اگر خوردن آن چيز حرام باشد، مثلا موقع آروغ زدن خون يا غذايى كه از صورت غذا بودن خارج شده به دهان او بيايد و عمدا آن را فرو برد، بايد قضاى آن روزه را بگيرد، و بنابر احتياط كفاره جمع هم بر او واجب مى‏شود.
1672 اگر نذر كند كه روز معينى را روزه بگيرد، چنانچه در آن روز عمدا روزه خود را باطل كند، بايد يك بنده آزاد نمايد، يا دو ماه پى در پى روزه بگيرد،يا به شصت فقير طعام دهد.
1673 اگر به گفته كسى كه مى‏گويد مغرب شده افطار كند، و بعد بفهمد مغرب نبوده است، قضا و كفاره بر او واجب مى‏شود. ولى اگر خبر دهنده عادل بوده،فقط قضاى آن روزه واجب است.
1674 كسى كه عمدا روزه خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت كند، يا پيش از ظهر براى فرار از كفاره سفر نمايد، كفاره از او ساقط نمى‏شود، بلكه‏اگر قبل از ظهر مسافرتى براى او پيش آمد كند، بنابر احتياط كفاره بر او واجب است.
1675 اگر عمدا روزه خود را باطل كند، و بعد عذرى مانند حيض يا نفاس يا مرض براى او پيدا شود، كفاره بر او واجب نيست.
1676 اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است، و عمدا روزه خود را باطل كند،بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده، كفاره بر او واجب نيست.
1677 اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است‏يا اول شوال، و عمدا روزه خود را باطل كند، بعد معلوم شود اول شوال بوده، كفاره بر او واجب نيست.
1678 اگر روزه‏دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه‏دار است جماع كند، چنانچه زن را مجبور كرده باشد، كفاره روزه خودش و روزه زن را بايد بدهد، و اگر زن به جماع راضى بوده، بر هر كدام يك كفاره واجب مى‏شود.
1679 اگر زنى شوهر خود را مجبور كند كه جماع نمايد، يا كار ديگرى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد، واجب نيست كه كفاره روزه شوهر را بدهد.
1680 اگر روزه‏دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه‏دار است جماع كند،چنانچه به طورى زن را مجبور كرده باشد كه از خود اختيارى نداشته باشد، و در بين جماع زن راضى شود، بايد مرد دو كفاره و زن يك كفاره بدهد، و اگر با اراده و اختيار عمل را انجام دهد، اگرچه مجبورش كرده باشد، مرد بايد كفاره خودش و زن را بدهد.
1681 اگر روزه‏دار در ماه رمضان با زن روزه‏دار خود كه خواب است جماع نمايد،يك كفاره بر او واجب مى‏شود، و روزه زن صحيح است و كفاره هم بر او واجب نيست.
1682 اگر مرد زن خود را مجبور كند كه غير جماع كار ديگرى كه روزه را باطل مى‏كند بجا آورد، كفاره زن را نبايد بدهد، و بر خود زن هم كفاره واجب نيست.
1683 كسى كه به واسطه مسافرت يا مرض روزه نمى‏گيرد، نمى‏تواند زن روزه‏دار خود را مجبور به جماع كند، ولى اگر او را مجبور نمايد، بنابر احتياط بايد كفاره‏اش را بدهد.
1684 انسان نبايد در بجا آوردن كفاره كوتاهى كند، ولى لازم نيست فورا آن را انجام دهد.
1685 اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نياورد، چيزى بر آن اضافه نمى‏شود.
1686 كسى كه بايد براى كفاره يك روز شصت فقير را طعام بدهد، اگر به شصت فقير دسترسى دارد، نبايد به هر كدام از آنها بيشتر از يك مد كه تقريبا ده سير است طعام بدهد، يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد، ولى چنانچه انسان اطمينان داشته باشد كه فقير طعام را به عيالات خود مى‏دهد يا به آنها مى‏خوراند، مى‏تواند براى هر يك از عيالات فقير اگرچه صغير باشند يك مد به آن فقير بدهد.
1687 كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمدا كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد، بايد به ده فقير هر كدام يك مد كه تقريبا ده سير است طعام بدهد، و اگر نمى‏تواند بنابر احتياط واجب بايد سه روز پى در پى روزه بگيرد.
جاهايى كه فقط قضاى روزه واجب است


1688 در چند صورت فقط قضاى روزه بر انسان واجب است، و كفاره واجب نيست:اول: آنكه روزه‏دار در روز ماه رمضان عمدا قى كند. دوم: آنكه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصيلى كه در مساله گفته شد تا اذان صبح از خواب سوم بيدار نشود. . سوم: عملى كه روزه را باطل مى كند بجا نياورد، ولى نيت روزه نكند يار يا كند، يا قصد كند كه روزه نباشد. چهارم: آنكه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند، و با حال جنابت‏يك روز يا چند روز روزه بگيرد. پنجم: آنكه در ماه رمضان بدون اين كه تحقيق كند صبح شده يا نه، كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده و نيز اگر بعد از تحقيق با اين كه گمان دارد صبح شده، كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده قضاى آن روزه بر او واجب است. ولى اگر بعد از تحقيق گمان يا يقين كند كه صبح شده و چيزى بخورد، و بعد معلوم شود صبح بوده، قضا واجب نيست، بلكه اگر بعد از تحقيق شك كند كه صبح شده يا نه و كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده، قضا واجب نيست. ششم: آنكه كسى بگويد صبح نشده و انسان به گفته او كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام هد، بعد معلوم شود صبح بوده است. هفتم: آنكه كسى بگويد صبح شده و انسان به گفته او يقين نكند، يا خيال كند شوخى مى‏كند و كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. هشتم: آنكه به گفته كس ديگر كه عادل باشد افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. نهم: آنكه در هواى صاف به واسطه تاريكى يقين كند كه مغرب شده و افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. ولى اگر در هواى ابر به گمان اين كه مغرب شده افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضا لازم نيست. دهم: آنكه براى خنك شدن، يا بى جهت مضمضه كند، يعنى آب در دهان بگرداند و بى‏اختيار فرو رود، ولى اگر فراموش كند كه روزه است و آب را فرو دهد، يا براى وضو مضمضه كند و بى‏اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست.
1689 اگر غير آب چيز ديگرى را در دهان ببرد و بى‏اختيار فرو رود، يا آب داخل بينى كند و بى‏اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست.
1690 مضمضه زياد براى روزه‏دار مكروه است، و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است‏سه مرتبه آب دهان را بيرون بريزد.
1691 اگر انسان بداند كه به واسطه مضمضه، بى‏اختيار يا از روى فراموشى آب وارد گلويش مى‏شود، نبايد مضمضه كند.
1692 اگر در ماه رمضان بعد از تحقيق يقين كند كه صبح نشده و كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده، قضا لازم نيست.
1693 اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه، نمى‏تواند افطار كند، ولى اگر شك كند كه صبح شده يا نه، پيش از تحقيق هم مى‏تواند كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد.
احكام روزه قضا


1694 اگر ديوانه عاقل شود، واجب نيست روزه‏هاى وقتى را كه ديوانه بوده قضا نمايد.
1695 اگر كافر مسلمان شود، واجب نيست روزه‏هاى وقتى را كه كافر بوده قضا نمايد، ولى اگر مسلمانى كافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزه‏هاى وقتى را كه كافر بوده بايد قضا نمايد.
1696 روزه‏اى كه از انسان به واسطه مستى فوت شده بايد قضا نمايد، اگرچه چيزى را كه به واسطه آن مست‏شده براى معالجه خورده باشد، بلكه اگر نيت روزه كرده و مست‏شده و در حال مستى روزه را ادامه داده تا از مستى خارج شده باشد، بنا بر احتياط واجب بايد روزه آن روز را تمام كند و بعدا قضا نمايد.
1697 اگر براى عذرى چند روز روزه نگيرد و بعد شك كند كه چه وقت عذر او برطرف شده، مى‏تواند مقدار كمتر را كه احتمال مى‏دهد روزه نگرفته قضا نمايد، مثلا كسى كه پيش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمى‏داند پنجم رمضان از سفر برگشته يا ششم، مى‏تواند پنج روز روزه بگيرد. و نيز كسى هم كه نمى‏داند چه وقت عذر برايش پيدا شده، مى‏تواند مقدار كمتر را قضا نمايد، مثلا اگر در آخرهاى ماه رمضان مسافرت كند و بعد از رمضان برگردد و نداند كه بيست و پنجم رمضان مسافرت كرده يا بيست‏و ششم، مى‏تواند مقدار كمتر يعنى پنج روز را قضا كند.
1698 اگر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد، قضاى هر كدام را كه اول بگيرد مانعى ندارد، ولى اگر وقت قضاى رمضان آخر تنگ باشد، مثلا پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد، بايد اول، قضاى رمضان آخر را بگيرد.
1699 اگر قضاى روزه چند رمضان بر او واجب باشد، و در نيت معين نكند روزه‏اى را كه مى‏گيرد قضاى كدام رمضان است، قضاى سال اول حساب مى‏شود.
1700 كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته، اگر وقت قضاى روزه او تنگ نباشد، مى‏تواند پيش از ظهر روزه خود را باطل نمايد.
1701 اگر قضاى روزه ماه رمضان شخص ديگرى را گرفته باشد،
1702 اگر به واسطه مرض يا حيض يا نفاس، روزه رمضان را نگيرد و پيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزه‏هايى را كه نگرفته، براى او قضا كنند، اگر چه مستحب است.
1703 اگر به واسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد و مرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد، قضاى روزه‏هايى را كه نگرفته بر او واجب نيست، و بايد براى هر روز يك مدكه تقريبا ده سير است طعام، يعنى گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد. ولى اگر به واسطه عذر ديگرى، مثلا براى مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقى بماند، روزه‏هايى را كه نگرفته، بايد قضا كند، و احتياط مستحب آن است كه براى هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد.
1704 اگر به واسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد و بعد از رمضان مرض او برطرف شود ولى عذر ديگرى پيدا كند كه نتواند تا رمضان بعد قضاى روزه را بگيرد، بايد روزه‏هايى را كه نگرفته، قضا نمايد. و نيز اگر در ماه رمضان غير مرض، عذر ديگرى داشته باشد و بعد از رمضان آن عذر برطرف شود و تا رمضان سال بعد به واسطه مرض نتواند روزه بگيرد، روزه‏هايى را كه نگرفته، بايد قضا كند.
1705 اگر در ماه رمضان به واسطه عذرى روزه نگيرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آينده عمدا قضاى روزه را نگيرد، بايد روزه را قضا كند و براى هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها هم به فقير بدهد.
1706 اگر در قضاى روزه كوتاهى كند تا وقت تنگ شود و در تنگى وقت عذرى پيدا كند، بايد قضا را بگيرد و براى هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد، بلكه اگر موقعى كه عذر دارد، تصميم داشته باشد كه بعد از برطرف شدن عذر روزه‏هاى خود را قضا كند، و پيش از آن كه قضا نمايد در تنگى وقت عذر پيدا كند، بايد قضاى آن را بگيرد، و احتياط واجب آن است كه براى هر روز هم يك مد غذا به فقير بدهد.
1707 اگر مرض انسان چند سال طول بكشد، بعد از آن كه خوب شد اگر تا رمضان آينده به مقدار قضا وقت داشته باشد، بايد قضاى رمضان آخر را بگيرد و براى هر روز از سالهاى پيش يك مد كه تقريبا ده سير است، طعام يعنى گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد.
1708 كسى كه بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، مى‏تواند كفاره چند روز را به يك فقي بدهد.
1709 اگر قضاى روزه رمضان را چند سال تاخير بيندازد، بايد قضا را بگيرد و براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.
1710 اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد، بايد قضاى آن را به جا آورد و براى هر روز دو ماه روزه بگيرد، يا به شصت فقير طعام بدهد، يا يك بنده آزاد كند. و چنانچه تا رمضان آينده قضاى آن روزه را به جا نياورد، براى هر روز نيز دادن يك مد طعام لازم است.
1711 اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد و در روز كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام دهد، مثلا چند مرتبه جماع كند، يك كفاره كافى است.
1712 بعد از مرگ پدر، پسر بزرگتر بايد قضاى نماز و روزه او را به تفصيلى كه در مساله گفته شد بجا آورد، ولى قضاى روزه مادر بر پسر واجب نيست.
1713 اگر پدر غير از روزه رمضان، روزه واجب ديگرى را مانند روزه نذر نگرفته باشد، بايد پسر بزرگتر قضا نمايد.
احكام روزه مسافر


1714 مسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را در سفر دو ركعت‏بخواند،نبايد روزه بگيرد. و مسافرى كه نمازش را تمام مى‏خواند، مثل كسى كه شغلش مسافرت، يا سفر او سفر معصيت است، بايد در سفر روزه بگيرد.
1715 مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد، ولى اگر براى فرار از روزه باشد،مكروه است.
1716 اگر غير روزه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشد، بنا براحتياط واجب نبايد در آن روز مسافرت كند، و اگر در سفر باشد، بايد قصد كند كه ده روز در جايى بماند و آن روز را روزه بگيرد، ولى اگر نذر كرده باشد روز معينى را روزه بگيرد، مى‏تواند در آن روز مسافرت نمايد.
1717 اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن را معين نكند، نمى‏تواند آن را در سفر بجا آورد. ولى چنانچه نذر كند كه روز معينى را در سفر روزه بگيرد، بايدآن را در سفر بجا آورد. و نيز اگر نذر كند روز معينى را چه مسافر باشد يا نباشد،روزه بگيرد، بايد آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگيرد.
1718 مسافر مى‏تواند براى خواستن حاجت، سه روز در مدينه طيبه روزه مستحبى بگيرد.
1719 كسى كه نمى‏داند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه بگيرد و در بين روز مساله را بفهمد، روزه‏اش باطل مى‏شود، و اگر تا مغرب نفهمد، روزه‏اش صحيح است.
1720 اگر فراموش كند كه مسافر است، يا فراموش كند كه روزه مسافر باطل مى‏باشد و در سفر روزه بگيرد، روزه او باطل است.
1721 اگر روزه‏دار بعد از ظهر مسافرت نمايد، بايد روزه خود را تمام كند، و اگر پيش از ظهر مسافرت كند، وقتى به حد ترخص برسد، يعنى به جايى برسد كه ديوار شهر را نبيند و صداى اذان آن را نشنود، بايد روزه خود را باطل كند، و اگر پيش از آن روزه را باطل كند، بنابر احتياط كفاره نيز بر او واجب است.
1722 اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد، يا به جايى برسد كه مى‏خواهد ده روز در آن جا بماند، چنانچه كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام نداده، بايد آن روز را روزه بگيرد، و اگر انجام داده روزه آن روز بر او واجب نيست.
1723 اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، يا به جايى برسد كه مى‏خواهد ده روز در آن جا بماند، نبايد آن روز را روزه بگيرد.
1724 مسافر و كسى كه از روزه گرفتن عذر دارد، مكروه است در روز ماه رمضان جماع نمايد و در خوردن و آشاميدن كاملا خود را سير كند.
كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست


1725 كسى كه به واسطه پيرى نمى‏تواند روزه بگيرد، يا براى او مشقت دارد،روزه بر او واجب نيست، ولى در صورت دوم بايد براى هر روز يك مد كه تقريبا ده سير است گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد.
1726 كسى كه به واسطه پيرى روزه نگرفته، اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد قضاى روزهايى را كه نگرفته بجا آورد.
1727 اگر انسان مرضى دارد كه زياد تشنه مى‏شود و نمى‏تواند تشنگى را تحمل كند،يا براى او مشقت دارد، روزه بر او واجب نيست. ولى در صورت دوم بايد براى هر روز يك مد گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد. و احتياط واجب آن است كه بيشتر از مقدارى كه ناچار است آب نياشامد، و چنانچه بعد بتواند روزه بگيرد، بنابر احتياط واجب بايد روزه‏هايى را كه نگرفته قضا نمايد.
1728 زنى كه زاييدن او نزديك است و روزه براى حملش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست، و بايد براى هر روز يك مد طعام، يعنى گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد. و نيز اگر روزه براى خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست. و بنابر احتياط واجب بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد، ودر هر دو صورت روزه‏هايى را كه نگرفته بايد قضا نمايد.
1729 زنى كه بچه شير مى‏دهد و شير او كم است، چه مادر بچه يا دايه او باشد، يا بى‏اجرت شير دهد، اگر روزه براى بچه‏اى كه شير مى‏دهد ضرر دارد، روزه براو واجب نيست و بايد براى هر روز يك مد طعام، يعنى گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد. و نيز اگر براى خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست، و بنابر احتياط واجب بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد و در هر دو صورت روزه‏هايى را كه نگرفته بايد قضا نمايد. ولى اگر كسى پيدا شود كه بى اجرت بچه را شير دهد، يا براى شير دادن بچه از پدر يا مادر بچه يا از كس ديگر كه اجرت او را بدهد اجرت بگيرد، احتياط واجب آن است كه بچه را به او بدهد و روزه بگيرد.
راه ثابت‏شدن اول ماه


1730 اول ماه به پنج چيز ثابت مى‏شود: اول: آنكه خود انسان ماه را ببيند. دوم: عده‏اى كه از گفته آنان يقين پيدا مى‏شود بگويند ماه را ديده‏ايم. و همچنين است هر چيزى كه به واسطه آن يقين پيدا شود. سوم: دو مرد عادل بگويند كه در شب ماه را ديده‏ايم، ولى اگر صفت ماه را بر خلاف يكديگر بگويند، يا شهادتشان خلاف واقع باشد، مثل اين كه بگويند داخل دايره ماه طرف افق بود، اول ماه ثابت نمى‏شود. اما اگر در تشخيص بعضى خصوصيات اختلاف داشته باشند، مثل آن كه يكى بگويد ماه بلند بود و ديگرى بگويد نبود، به گفته آنان اول ماه ثابت مى‏شود. چهارم: سى روز از اول ماه شعبان بگذرد كه بواسطه آن اول ماه رمضان ثابت مى‏شود، و سى روز از اول رمضان بگذرد كه بواسطه آن اول ماه شوال ثابت مى‏شود. پنجم: حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است.
1731 اگر حاكم شرع حكم كند كه اول ماه است، كسى هم كه تقليد او را نمى‏كند،بايد به حكم او عمل نمايد، ولى كسى كه مى‏داند حاكم شرع اشتباه كرده، نمى‏تواند به حكم او عمل نمايد.
1732 اول ماه با پيشگويى منجمين ثابت نمى‏شود، ولى اگر انسان از گفته آنان يقين پيدا كند، بايد به آن عمل نمايد.
1733 بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن، دليل نمى‏شود كه شب پيش، شب اول ماه بوده است.
1734 اگر اول ماه رمضان براى كسى ثابت نشود و روزه نگيرد، چنانچه دو مرد عادل بگويند كه شب پيش ماه را ديده‏ايم، بايد روزه آن روز را قضا نمايد.
1735 اگر در شهرى اول ماه ثابت‏شود، براى مردم شهر ديگر فايده ندارد، مگر آن دو شهر با هم نزديك باشند، يا انسان بداند كه افق آنها يكى است.
1736 اول ماه به تلگراف ثابت نمى‏شود، مگر دو شهرى كه از يكى به ديگرى تلگراف كرده‏اند نزديك يا هم افق باشند و انسان بداند تلگراف از روى حكم حاكم شرع يا شهادت دو مرد عادل بوده است.
1737 روزى را كه انسان نمى‏داند آخر رمضان است‏يا اول شوال، بايد روزه بگيرد، ولى اگر پيش از مغرب بفهمد كه اول شوال است، بايد افطار كند.
1738 اگر زندانى نتواند به ماه رمضان يقين كند، بايد به گمان عمل نمايد، و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهى را كه روزه بگيرد صحيح است. و بنابر احتياط واجب بايد بعد از گذشتن يازده ماه از ماهى كه روزه گرفته، دوباره يك ماه روزه بگيرد. ولى اگر بعد گمان پيدا كرد، بايد به آن عمل نمايد.
روزه‏هاى حرام و مكروه


1739 روزه عيد فطر و قربان حرام است، و نيز روزى را كه انسان نمى‏داند آخر شعبان است‏يا اول رمضان، اگر به نيت اول رمضان روزه بگيرد، حرام مى‏باشد.
1740 اگر زن به واسطه گرفتن روزه مستحبى حق شوهرش از بين برود، و همچنين اگر شوهر او را از گرفتن روزه مستحبى جلوگيرى كند، بنابر احتياط واجب بايد خوددارى كند.
1741 روزه مستحبى اولاد اگر اسباب اذيت پدر و مادر يا جد شود، جايز نيست، بلكه اگر اسباب اذيت آنان نشود، ولى او را از گرفتن روزه مستحبى جلوگيرى كنند، احتياط واجب آن است كه روزه نگيرد.
1742 اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبى بگيرد، و در بين روز پدر او را نهى كند، بايد افطار كند.
1743 كسى كه مى‏داند روزه براى او ضرر ندارد، اگرچه دكتر بگويد ضرر دارد،بايد روزه بگيرد. و كسى كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد، اگرچه دكتر بگويد ضرر ندارد، بايد روزه نگيرد، و اگر روزه بگيرد، صحيح نيست، مگر آن كه به قصد قربت‏بگيرد و بعد معلوم شود ضرر نداشته.
1744 اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد و از آن احتمال ترس براى او پيدا شود، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نبايد روزه بگيرد،و اگر روزه بگيرد صحيح نيست، مگر آن كه به قصد قربت گرفته باشد و بعد معلوم شود ضرر نداشته.
1745 كسى كه عقيده‏اش اين است كه روزه براى او ضرر ندارد، اگر روزه بگيرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براى او ضرر داشته، بايد قضاى آن را بجا آورد.
1746 غير از روزه‏هايى كه گفته شد، روزه‏هاى حرام ديگرى هم هست كه در كتابهاى مفصل گفته شده است.
1747 روزه روز عاشورا و روزى كه انسان شك دارد روز عرفه است‏يا عيد قربان،مكروه است.
روزه‏هاى مستحب


1748 روزه تمام روزهاى سال غير از روزه‏هاى حرام و مكروه كه گفته شد مستحب است. و براى بعضى از روزها بيشتر سفارش شده است، كه از آن جمله است: 1- پنجشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه، و چهارشنبه اولى كه بعد از روز دهم ماه است.و اگر كسى اينها را بجا نياورد مستحب است قضا نمايد، و چنانچه اصلا نتواند روزه بگيرد، مستحب است‏براى هر روز يك مد طعام يا 6/12 نخود نقره به فقير بدهد. 2- سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه. 3- تمام ماه رجب و شعبان و بعضى از اين دو ماه اگر چه يك روز باشد. 4- روز عيد نوروز، روز بيست و پنجم و بيست و نهم ذى‏قعده، روز اول تا روز نهم ذى‏حجه، روز عرفه ولى اگر بواسطه ضعف روزه، نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند، روزه آن روز مكروه است، عيد سعيد غدير 18 ذى‏حجه روز اول و سوم محرم،ميلاد مسعود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، 17 ربيع الاول روز مبعث‏حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، 27 رجب و اگر كسى روزه مستحبى بگيرد واجب نيست آن را به آخر برساند، بلكه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قبول كند، و در بين روز افطار نمايد.
مواردى كه مستحب است انسان از كارهايى كه روزه را باطل مى‏كند خوددارى نمايد


1749 براى شش نفر مستحب است در ماه رمضان اگر چه روزه نيستند از كارهاى كه روزه را باطل مى‏كند خودارى نمايند: اول: مسافرى كه در سفر، كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام داده باشد و پيش از ظهر به وطنش يا به جايى كه مى‏خواهد ده روز بماند، برسد. دوم: مسافرى كه بعد از ظهر به وطنش يا به جايى كه مى‏خواهد ده روز در آن جا بماند برسد. سوم: مريضى كه پيش از ظهر خوب شود و كارى كه روزه را باطل مى‏كند انجام داده باشد. چهارم: مريضى كه بعد از ظهر خوب شود. پنجم: زنى كه در بين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود. ششم: كافرى كه در روز ماه رمضان مسلمان شود.
1750 مستحب است روزه‏دار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار كردن بخواند،ولى اگر كسى منتظر اوست‏يا ميل زيادى به غذا دارد كه نمى‏تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند. ولى به قدرى كه ممكن است نماز را در وقت فضيلت آن بجا آورد.
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 08-22-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
جدید آداب و شرايط روزه‏دار

روزه فقط امساك از اكل و شرب نيست، بلكه شرائطى ديگر هم همراه آن است، تعهد و مسؤوليتهاى انسان در برابر روزه، اين فريضه الهى زياد است.
روزه چهار گروه مقبول نيست

حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: لا صيام لمن عصى الامام، و لا صيام لعبد آبق حتى يرجع، و لا صيام لامراة ناشزة حتى تتوب، و لا صيام لولد عاق حتى يبر، (1) روزه نيست‏براى كسى كه امام و پيشواى خود را نافرمانى كند و از او اطاعت ننمايد، و صحيح نيست روزه عبد فرارى، تا مراجعت كند و به خدمت‏باز نگردد، و روزه زن ناشزه درست نمى‏باشد تا توبه كند و در اختيار همسرش قرار گيرد و همچنين روزه فرزند عاق شده پدر و مادر تا خوب نشود و اصلاح نگردد، مورد قبول قرار نمى‏گيرد، و روزه به حساب نمى‏آيد بلى يكى از ابعاد سياسى اين حديث‏شريف، اطاعت و فرمانبرى پيروان و رهروان مسلمان از راهبر و پيشواى مذهبى است. فاطمه (سلام الله عليها) در آداب صائم سخن مى‏گويد
حضرت فاطمه (عليها السلام) سيده نسوان عالم در آداب روزه‏دار مى‏فرمايد: عن جعفر بن محمد عن آبائه عن فاطمه (عليهم السلام): «انها قالت: ما يصنع الصائم بصيامه اذا لم يصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه‏» (2) .
جعفر بن محمد (عليهما السلام) از آباء گرامش از فاطمه دخت گرام رسول الله (صلى الله عليهم اجمعين) روايت مى‏نمايد: كه حضرت زهرا (عليها السلام) فرمود: صائم با روزه خويش كارى نكرده (يعنى حق روزه را ادا نكرده) هرگاه زبان و گوش و چشم و جوارحش را از (آنچه كه بر آنها حرام است) حفظ نكرده باشد.
يعنى روزه يك مسماى واقعى از حفظ شكم از كل خوردنيها و نوشيدنيها و مبطلات ديگر و خلاصه‏اى از اجتناب از گناهان و معصيت‏خداوند مى‏باشد، زيرا روزه‏دار بدون پرهيز از تمامى محرمات روزه واقعى را در خويش تحقق نبخشيده است.
پنج‏خصلت موجب افطار روزه و بطلان وضوء مى‏شود.
اگرچه امروز فقهاى عالى مقام اين موارد را مبطل روزه و وضوء نمى‏دانند زيرا كمتر كسى است در زمان ما و فرهنگ طاغوت زده و غرب زده ما از اين اوصاف رذيله بپرهيزد، آن خصال پنج گانه از بيان پيامبر گرامى اسلام چنين است: «خمس خصال يفطرن الصائم، و ينقضن الوضوء الكذب، و الغيبة و النميمة، و النظر بشهوة، و اليمين الكاذبة‏» (3)
پنج صفت است كه روزه را باطل و وضوء را مى‏شكند، دروغ و غيبت و سخن چينى و نظر شهوت انگيز، و قسم دروغ.
اين اوصاف ذميمه براستى اثر معنوى و روحانى روزه و وضوء كه يك عبادت است در اسلام خنثى مى‏كند، و اجر و ثواب روزه و وضوء را نابود مى‏نمايد.
كيفيت روزه دارى از صحف ادريس عليه السلام

درصحف ادريس (عليه السلام) است: «اذا دخلتم فى الصيام فطهروا نفوسكم من كل دنس و نجس و صوموا لله بقلوب خالصة صافية منزهة عن الافكار السيئة و الهواجس المنكرة فان الله سيحبس القلوب اللطخة و النيات المدخولة و مع صيام افواهكم من الماكل، فلتصم جوارحكم من الماثم فان الله لا يرضى منكم ان تصوموا من المطاعم فقط لكن من المناكير كلها و الفواحش باسرها» (4) حضرت ادريس پيامبر (عليه السلام) در صحف خويش فرمود: هرگاه وارد ماه صيام شديد، پس خويشتن را از هر پليدى و ناپاكى پاك سازيد، (درون خود را براى پذيرش عبادت ويژه خداوند پاكسازى نمائيد) و روزه بگيريد براى خداوند با قلبى خالص و نورانى و پاك از فكرهاى بد، و صداهاى نامفهوم و بى معنى و زشت، زيرا خداوند حبس مى‏نمايد دلهاى ناپاك و نيتهاى غير خالص شما را و دهنهاى شما نبايد فقط با امساك از خوردنيها صائم و روزه‏دار باشد. بلكه بايد جوارح شما از گناهان نيز روزه باشد (يعنى اعضاء شما هم بايد از معصيت‏خدا امساك نمايد) و همانا خداوند راضى نمى‏گردد و خشنود نمى‏شود از شما به اينكه فقط از خوردنيها پرهيز كنيد، بلكه از كل منكرات و زشتيها بايد پرهيز نمائيد تا آنجا كه تغيير حالت پيدا كنيد.
اثرات منفى غيبت و نمامى در روزه

امام رضا عليه السلام فرمود: «اجتنبوا الغيبة غيبة المؤمن، و احذرو النميمة، فانهما يفطران الصائم و لا غيبة الفاجر و شارب الخمر و اللاعب بالشطرنج و القمار» (5)
از غيبت مؤمن اجتناب كنيد، و از نمامى بپرهيزيد، براستى كه غيبت و نمامى روزه صائم را باطل مى‏نمايد، (و اثرات و ثواب روزه را زايل مى‏گرداند)، ولى از فاجر و شارب الخمر و شطرنج‏باز و قمار باز غيبتى نيست، (يعنى آنان از خود هتك حرمت نموده‏اند،و آبرو از خويش برده‏اند).
روزه حجاب زبان و گوش و چشم از گناه است

از فقه الرضا (عليه السلام) روايت‏شده كه حضرت رضا (عليه السلام) در رابطه با شرائط روزه و روزه‏دارى چنين فرمود: «و اعلم يرحمك الله ان الصوم حجاب ضربه الله عزوجل على الالسن و الاسماع و الابصار و سائر الجوارح لما له فى عادة من شره و طهارة تلك الحقيقة حتى يستر به من النار، و قد جعل الله على كل جارحة حقا للصيام فمن ادى حقها كان صائما و من ترك شيئا منها نقص من فضل صومه بحسب ما ترك منها» (6) .
بدان (اى روزه‏دار) خداى رحمتت كند، كه براستى روزه ستر و حجابى است، كه خداوند او را بر زبانها و گوشها و چشمها و سائر جوارح زده است، هرگاه معتاد بر زشتيها و شر و فساد باشند، (چون زبان و گوش و چشم و ساير جوارح هرگاه تحت كنترل دقيق ايمان و دين شخص باشند، از شر آنان كاملا در امان مى‏باشد) كه طهارت (و حجاب صوم) بر اسماع و ابصار و غيره، او را از آتش جهنم مى‏پوشاند و حجابى محكم از آتش براى او خواهند شد. به تحقيق خداوند بر هر «آدم‏» خسته‏اى براى روزه گرفتن حقى مقرر فرموده است، پس اگر آن حق را اداء كند (و به خوبى حق روزه‏دارى را به جاى آورد) هرآينه صائم و روزه‏دار است، (يعنى به جاى آورده حق روزه را) و هر كس بعضى از آن شرايط را ترك نموده، از فضيلت و ثواب روزه‏اش به قدر و بحسب آنچه ترك كرده كاسته است.
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 08-22-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض







پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 08-31-2009
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

احكام قضا و كفاره روزه




1- لازم نيست قضاى روزه را فوراً به جا آورد, ولى بنابر احتياط واجب بايد تا رمضان سال بعد انجام دهد.(1)

2- اگر چند ماه رمضان روزهء قضا دارد, هر كدام را اوّل بگيرد اشكال ندارد, ولى اگر وقت قضاى روزهء آخرين ماه رمضان تنگ است ; مثلاً ده روز از رمضان آخر, قضا دارد و ده رور به رمضان مانده است , بايد اوّل قضاى آن را بگيرد.(2)

3- انسان نبايد در انجام كفاره كوتاهى كند, ولى لازم نيست , فوراً آن را انجام دهد.(3)

4- اگر كفّاره بر انسان واجب شود, چند سال بر آن بگذرد و به جا نياورد, چيزى بر آن اضافه نمى شود.(4)

5- اگر روزهء خود را با كار حرامى ; مانند استمنا باطل كند, بنابر احتياط واجب كفّارهء جمع لازم مى شود; يعنى بايد يك برده آزاد كند و دو ماه روزه بگيرد و به شصت فقير طعام بدهد; اگر هر سه برايش ممكن نيست , هر كدام از آن ها را كه مى تواند بايد انجام دهد.(5)

6- كسى كه قضاى روزهء رمضان را گرفته , اگر بعد از ظهر عمداً آن را باطل كند, بايد به ده فقير هر كدام يك مدّ طعام بدهد. و اگر نمى تواند طعام بدهد, بنابر احتياط واجب بايد سه روز پى در پى روزه بگيرد.(6)


استفتاء


س ـ كسانى كه نماز و روزه شان شكسته است و هميشه سر كارند, به جز تعطيلات , پس بايد روزه هاى قضا شده را چگونه و كِى به جا آورند؟

ج ـ بايد در طول سال قضا نمايند, على الاحوط.(7)

س ـ زنى مدتهاست كه يا حامله است و يا بچه شير مى دهد و در ماه رمضان نمى تواند روزه بگيرد, تكليفش در مورد قضاى روزه چگونه است ؟ ج ـ وجوب قضا ساقط نيست .(8)

در اين موارد نه قضا واجب است و نه كفّاره :1 روزه هاى ايّام كفر براى تازه مسلمان ; يعنى اگر كافرى مسلمان شود قضاى روزه هاى گذشته واجب نيست .(9)

2- كسى كه به واسطهء پيرى نمى تواند روزه بگيرد و بعد از رمضان هم نمى تواند قضاى آن را انجام دهد. ولى اگرثروزه گرفتن برايش دشوار است , بايد براى هر روز, يك مُدّ طعام به فقير بدهد.(10)

روزهء قضاى پدر و مادر پس از مرگ پدر, پسر بزرگ او بايد نمازها و روزه هاى قضا شدهء او را به جا آورد و احتياط مستحب است قضاى نماز و روزه هاى مادر را هم به جا آورد.(11)





1- العروةالوثقى , ج 2 ص 230 م 7و تحرير الوسيله , ج 1 ص 298 م 4
2- توضيح المسائل , م 1698
3- توضيح المسائل , م 1684
4- توضيح المسائل , م 1685
5- توضيح المسائل , م 1665
6- توضيح المسائل , م 1687
7- استفتاآت , ج 1 ص 331 س 84
8- همان , ص 332 س 87
9- توضيح المسائل , م 1695
10- توضيح المسائل , م 1725 ،1726
11- اين بحث به تفصيل در درس 33گذشت .
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها