بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 10-05-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض میخاییل شولوخف Michail Aleksandrovich Sholokhov

میخاییل الکساندروویچ شولوخف

Michail Aleksandrovich Sholokhov



میخاییل شولوخف 1905-1984 در روستای" وشنسکایا" به دنیا آمد.اودریک همایش انتخاباتی در سال 1937چنین گفت:من درسرزمین "دن"به دنیا امدم.همان جا بزرگ شدم وهمان جا نیز به عنوان عضو حزب آموزش دیدم .
مادر میخاییل درسال1942 هنگام بمباران هوایی دهکده ی وشنسکایا به وسیله ی نازی های آلمان کشته شد.پدرش" الکساندر میخا ییلوویچ شولوخف" نیز که ازخرده مالکان ورشکسته استان ریازان بود پیشتر درسال1926در گذشته بود.

خانواده ی شولوخف ابتدا او رابرای تحصیل به مرکز بخش فرستادند اما با آغازجنگ داخلی ، شولوخف درس ومشق رابه خا طر شرکت در مدرسه ی بسیار سخت زندگی ٬یعنی شرکت در کشمکش توان فرسا وغم انگیز طبقاتی درسرزمین دن رها کرد.شولوخف تا سال1922 درصفوف سربازان سرخ با دشمن هم زبان وهم خانه جنگید.
نخستین آثار شولوخف از جمله داستانهای "غریبه"، " کمیسرخواروبار"و بویژه "جاده هاوگذرها"محصول گرفتاری ها و دشواری هایی است که درآن سال ها کمیسر جوان با آن روبرو بود.

دراواخر سال۱۹۲۲ پس ازپایان کامل جنگ داخلی ٬شولوخف راهی مسکو شد. چه انگیزه ای این جوان هفده ساله را واداشت که ناگهان زادوبوم خود را ترک کند وراهی پایتخت شود؟شاید دانشکده های کارگری که به تازگی فعالیت خود را آغاز کرده بودند مجذوب وشیفته اش کرده بود؛ شاید هم رویای نویسنده شدن او رابه این مهاجرت واداشت. واقعیت این است که در این زمان شولوخف در اندیشه نویسندگی بود. اندیشه ای که عزمی راسخ واستوار درپی داشت و او را در مسیری قرار داد که هر چند پیروزی در آن دشوار بود اما سرانجام شادی بسیار، شهرتی جهانی وتلخی های گریزناپذیری برای او به همراه آورد.

شولوخوف جوان در آغاز ورود به مسکو روزهای سختی را پشت سر گذاشت وبرای گذران معاش به هر کاری دست زد:باربری ،کارگری، بنایی ،حسابداری وآموزگاری ...اما در همان حال برای روزنامه ی تازه پای" پراودای جوان" که بعدها روزنامه ی رسمی سازمان جوانان حزب شد داستان و مقاله می نوشت.

مسیر واقعی اندیشه و کار شولوخوف به عنوان نویسنده از چهاردهم دسامبر 1924 باچاپ قصه‌ی "نشان مادرزاد" آغاز شد.تمامی داستان های شولوخف که بعدها گردآوری و در مجموعه‌ی"داستان‌هایی از دن" و"استپ آزور"منتشر شد؛ پیش‌تر به‌صورت پراکنده در روزنامه‌ها ومجله‌های گوناگون انتشار یافته بودند.

شولوخف در لحظه بسیار حساس ادبیات شوروی پدیدار شد.جوانان شوروی دسته دسته ازصحنه‌ی جنگ داخلی باز می گشتند و وارد صحنه‌ی ادبیات می شدند و هم اینان بودند که ناگهان سیلی از آثار شگرف خلق کردند که به ادبیات شوروی شهرت و اعتباری تازه بخشید.اینان می آمدند تا از بوی باروت وغرش توپ ها که تجربه کرده بودند با دیگران سخن بگویند.اینان می آمدند که با هم از انقلاب اکتبر و قهرمانی های مردم در جنگ داخلی حماسه ای عظیم و با شکوه بیا فرینند.در پایان دهه ی1920 آثار این نویسندگان شوروی، کسانی چون" چاپایف" (سیل آهن، شهرها وسال ها و غرش ) و میخاییل شولوخف (جلد اول دن آرام ) و آثار چند نویسنده ی دیگر در خارج از مرزهای شوروی ترجمه و چاپ شد و شگفتی ها برانگیخت.

داستان های شولوخف،باورهای بی اساس و دروغین و تخیلات واهی و رمانتیک را در باره ی مبارزه‌ی انقلابی و قهرمانانی که بدون هیچ تلاشی بر دشمنان پیروز می شدند درهم ریخت.شولوخف در آثارش واقعیت های خشن پیکاری خشم آلود را نشان داد که درتمام مناطق قزاق نشین، چه در دوران جنگ داخلی و چه در نخستین سال های پس از جنگ و دوره ی استقرار شوراها در سرزمین دن جریان داشت.انقلاب در زندگی مردم تاثیر عمیقی بر جا گذاشت و در ژرفای زندگی توده ی مردم ریشه دواند.خانواده ها را از هم جدا کرد برادر را در مقابل برادر قرار داد و پسر را بر ضد پدر برانگیخت. درقصه‌ی"نشان مادرزاد" سرکرده‌ی دسته‌های قزاق، پسرش را که در گروه سواره نظام ارتش سرخ خدمت می کند با شمشیر به قتل می رساند.در داستانی دیگر یکی از افراد ارتش سرخ به نام "شیبالوک" زنی را که دوست دارد-وقتی در می یابد که اطلاعاتی به سفیدها داده است-با دست‌های خود می کشد.در قصه‌ی "جالیزبان"، دو برادر پدرشان را-که رئیس دادگاه صحرایی بوده واسیران ارتش سرخ را محکوم به مرگ کرده است-به قتل می رسانند. در داستان "گرداب"یک افسر سفید به اسم "کرامسکوف"، پدر وبرادرش را که در گاردهای سرخ علیه سفیدها جنگیده‌اند، تیرباران می کند.

شولوخف در این آثار، رابطه‌ی انسان و مالکیت را به دقت بررسی می کند و نشان می دهد که این رابطه چه سان در شخصیت و روان شناسی مردم تاثیر می گذارد.از همان اولین آثار می توان دریافت تنها انگیزه‌ی نیرومندی که شولوخف را به نوشتن وامی دارد،محکوم کردن جهان متکی بر خودپرستی،نابرابری،قدرت پول وقانون جنگل است.این داستان‌ها بیشتر بر پایه‌ی پیکاری ترسیم شده که میان دو نیروی متضاد در گرفته است: آنان که محکم واز روی تعصب همچنان به گذشته وفادارند یعنی کولاک‌ها، فئودال‌ها وگاردهای سفید وآنانی که دنیای نوین جامعه گرایی(سوسیالیستی) رابنا می کنند؛ یعنی توده‌ی مردم انقلابی،زحمتکشان و روشنفکران مدافع آنان.





...

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 10-05-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض میخاییل الکساندروویچ شولوخف

شولوخف در سال 1925 مسکو را ترک گفت وبه زادوبوم خود"دن" بازگشت واز آن پس همه‌ی زندگیش را وقف ادبیات ونوشتن کرد ودر همین دن بود که در سال 1926 نوشتن رمان بزرگ "دن آرام" را آغازکرد وتا سال 1940 به پایان برد.چاپ وانتشار چهار جلد این کتاب که مشتمل بر هشت بخش است از1926 تا 1940 طول کشید وبر روی هم نویسنده چهارده سال در این کار رنج برد اما در خلال همین مدت او داستان دیگری به نام"زمین نوآباد" نوشت و در سال 1932 انتشار داد که بخش دوم آن را سال‌ها بعد توانست به قلم آورد و در دسترس خوانندگان بگذارد.

شولوخف در "دن آرام" جنگ با آلمان وانقلاب روسیه و شورش و جنگ داخلی را در مقیاس یک دهکده‌ی قزاق‌نشین و در سرنوشت خانواده‌ای کشاورز و به نسبت مرفه به ویژه یک تن از آنان به نام "گریگوری ملخوف" تصویر می‌کند.
در حوادثی که بر سیماهای بسیار متنوع داستان می‌گذرد،کلمات جنگ و برادرکشی و شورش به راستی جان می‌گیرند و همه‌ی معنای وحشتبار آن گویی لمس می‌شوند. داستان آرام و پرشکوه به سان رود" دن" پیش می‌رود و جریان تحول اجتماعی را با زبان مجاب کننده‌ی واقعیات بهتر از هر بیان علمی یا جزمی تشریح می‌کند؛ نیروهایی را که در اعماق اجتماع در کارند، نشان می‌دهد و معلوم می‌دارد که چگونه این نیروها در شرایط و احوال معین ناگزیر به سطح فعالیت آگاه می‌رسند و آنگاه بنایی که تا دیروز استوار به نظر می‌آمد و هرکس و هر چیز در آن در جای خود بود ،گویی بر اثر زلزله شکاف بر می‌دارد؛ دوستان به دشمنی بر می‌خیزند،مادر بر مرگ فرزند و زن بر مرگ شوهر اشک می‌ریزد، آتش انتقام از هر گوشه زبانه می‌کشد و دست دژخیم بر پیکر مادر و کودکانی که راه فرار نداشته‌اند، فرود می‌آید و در میان این ارکستر هول‌انگیز ناله و فریاد وخشم و خونریزی و آلودگی، جوانه‌ی زندگی تازه‌ای سر بر می‌آورد و به سوی خورشید گردن می‌افرازد.

این به تعبیری دیگر همان داستان دیرین زایش است که زندگی ناگزیر باید تجدید شود و تجدید می‌شود؛ اما مردم که در زندگی خانوادگی خود بارها شاهد این زایش‌اند وآن را چنان که هست، می‌پذیرند و در حد توانایی خویش به تحقق آن کمک می‌کنند و از مادر و نوزاد به یک سان مراقبت می‌نما‌ یند، وقتی همین قانون طبیعی –البته با دامنه‌ی بسیار وسیع‌تر و در فواصل بسیار دورتر که چندین و چند نسل آدمی را در بر می‌گیرد واز این رو مانند بهمن و سیل و توفان و آتشفشان به صورت بلایی جلوه‌گر می‌شود- وچون این قانون خواسته ونا خواسته به دست خود ایشان عمل می‌کند ، فاجعه‌ای در می‌گیرد و آنان که هرگز به فکرشان نمی‌رسید که آبستنی را به صورت بیماری ببینند ودر کار آن به مداوا و شاید هم عمل جراحی دست بزنند ؛ در این موارد چه بسا که بر حسب موقعیت اجتماعی و امتیازاتی که از آن برخوردارند، در به کار بردن آهن و پولاد تردیدی به خود راه نمی‌دهند و از سنت‌های ملی و مقدسات دینی تاویل می‌آورند.

چنین است محتوای داستان"دن آرام" که در نزدیک به دو هزار صفحه قشرهای مردم قزاق را در کشاکش این تند باد نشان می‌دهد و قهرمان اصلی آن «گریگوری ملخوف" را با همه‌‌ی دلاوری و نیروی روحی و تیزبینی عملی که در اوست و در آزمون حوادث او را تا حد فرماندهی یک لشگر شورشی بالا می‌برد،در برابر دو راهی‌هایی که سیر وقایع در تغییر سریع و ناگهانی خود، پیش روی او می‌گذارد، هم‌چون بازیچه‌ای دستخوش تردید و تزلزل می‌کند و سرانجام هم او را به شکست کامل و محتوم خود می‌کشاند . در واقع شکست "گریگوری ملخوف"، شکست مردم میان‌حالی است که در بحران‌های اجتماعی به دفاع از مواضعی برمی‌خیزند که نمی‌تواند از آن آنان باشد.

ضرورت محتومی که در سرنشت قهرمان داستان محسوس است به هیج روی نویسنده را از همدردی عمیق انسانی نسبت به او و دیگر کسانی که در طول داستان زندگی، امید وخوشبختی خود را از دست می‌دهند،باز نمی دارد. شولوخف با لحنی سوزناک و به راستی زیبا بر همه‌شان دل می‌سوزاند وبر مصایب‌شان مویه میکند.

شولوخف در نوشتن "دن آرام" از سنت‌های غنی و سرشار ادبیات روسیه پیروی می‌کند؛ سنت‌‌هایی که همواره کوشیده است نیازها و خواست‌های واقعی وآرمان‌های توده‌های مردم ونقش تاریخی آنان را تجسم بخشد. شولوخف در جریان خلق حماسه‌اش در انتخاب شیوه‌ی هنری مناسب برای نشان دادن سهم مردم در انقلاب روسیه و تطبیق این شیوه با این رویداد بزرگ روش پیشوایان شیوه‌ی حماسی ، یعنی" تولستوی" و " گوگول" را سرمشق کار خود قرار داد.

"دن آرام" از همان آغاز انتشار تا کنون بارها با رمان "جنگ و صلح" اثر تولستوی مقایسه شده است .در حقیقت این دو اثر بزرگ از وجوه اشتراک زیادی برخوردارند، چه از لحاظ قلمرو گسترده‌ی واقعیتی که تصویر می‌کنند؛ چه از نظر ساختمان حماسی و چه شیوه‌ی بیان روایت گونه که خاص ،نمایشی و آکنده از کنکاش‌های عمیق نهفته در آن است . در همه‌ی این موارد، خواننده به خوبی می‌تواند نشانه‌هایی از ادامه‌ی سنت‌های کلاسیک سده‌ی نوزده‌ی ادبیات روسیه را در ادبیات جدید شوروی،در مرحله‌ی آغاز رشد و دوره‌ی پیش از بلوغ آن مشاهده کند.

شولوخف در بسیاری موارد نیز ادامه دهنده‌ی سنت گورکی است وروش او با شیوه‌ی گورکی شباهت‌هایی دارد.این شباهت‌ها از لحاظ مضمون وشیوه‌ی نگارش نیست ؛ بلکه بیشتر مربوط به اصول بنیادی زیبایی شناسی وجهان‌بینی است. شولوخف خود از ستایش‌گران بزرگ گورکی است و در همه جا،چه در مقام یک انسان وچه به عنوان یک نویسنده از او با ستایش و تحسین یاد می‌کند .آن‌چه بیش از هر چیز شولوخف را به سوی گورکی و آثار او جذب می‌کند، گرایش آمیخته به احترام و غرور گورکی است به انسان و عشق او به انسان مبارز و اعتقادش به این حقیقت که سرانجام بر اثر تلاش کارگران و زحمت‌کشان،جهان دگرگون خواهد شد.

در 19 آوریل سال 1928 مقاله‌ای به قلم ا. س. سرافیموویچ ، نویسنده‌ی نامدار شوروی در پراودا منتشر شد. سرافیموویچ در این مقاله نوشت:" شولوخف در سرتا سر اثرش هرگز حتا یک بار نیز از طبقه و مبارزه‌ی طبقاتی به صراحت سخن نگفته است؛ با این وجود، همان‌گونه که شیوه‌ی اکثر نویسندگان بزرگ است،قشربندی طبقاتی و پایگاه هر کدام،به صورت نامرئی در بافت داستان جای گرفته است."

باری چنین است داستان "دن آرام"که در مقیاس روی هم کوچک سرزمین قزاق‌نشین دن، گزارشی است هنرمندانه و بس حیرت‌انگیز از بزرگترین حادثه‌ی تاریخ معاصر یعنی انقلاب اکتبر 1917 ؛حادثه‌ای که در چهار‌گوشه‌ی جهان انعکاسی بس بزرگی داشته است و واکنش‌های موافق و مخالف آن هنوز تا سال‌ها در سرنوشت هر کسی موثر خواهد بود.



...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 10-05-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض دن آرام

جلد اول شاهکار دیگر نویسنده یعنی" زمین نوآباد"در سال1932 وجلد دوم آن در سال1959 منتشر شد.

انتقال به اقتصاد اشتراکی یا جنبش اشتراکی کردن کشاورزی در اتحاد شوروی در زمستان 1929 آغاز شد. این انتقال که در حقیقت نوعی لشکرکشی به مواضع مالکیت فردی در تولید کشاورزی بود؛ هنگامی صورت پذیرفت که سهم واحدهای بزرگ کشاورزی دولتی یا ساوخوزها در کل تولید،به میزان معینی رسید که به دولت،در صورت مقاومت و کارشکنی قشر مرفه دهقانان ،اجازه مانور برای تامین حداقل نیازمندی‌های شهرها و مراکز صنعتی را می‌داد. تنظیم نقشه‌ی مبارزه و آرایش نیروها نیز در عرصه‌ی این نبرد به دقت صورت گرفت: متشکل ساختن دهقانان کم بضاعت،بی طرف نگه‌داشتن دهقانان میانه‌حال و جلب تدریجی آنان از راه بحث و اقناع و ریشه‌کردن کولاک‌ها از راه مصادره‌ی زمین ودیگر اموال آن‌ها که باید به مالکیت جمعی کالخوز در آید... و از این گذشته،برای اجرای پیگیر و بی تزلزل برنامه‌ ‌ی اشتراکی‌کردن کشاورزی،یک گروه بیست‌وپنج‌هزار نفری داوطلب از میان ورزیده‌ترین کارگران کارخانه‌ها به روستاها اعزام شدند تا عناصر فعال را رهبری کنند.با این وجود ،جریان کار، خالی از پاره‌ای لغزش‌ها نبود؛ چه بسا که ارگان‌های پایین مانند بخش و شهرستان، بی آنکه شرایط محل را به درستی در نظر بگیرند، اجرای بدون انعطاف رهنمودهای کلی را طلب می‌کردند و ای بسا که فعالان روستاها مرتکب شتاب زدگی‌ها و تندروی‌هایی می‌شدند که واکنش‌های ناگواری به بار می آورد. تمایل اشتراکی‌کردن صد در صد کشاورزی در فرصتی هر چه کوتاه‌تر موجب می‌شد دعوت دهقانان میانه‌حال به ورود در کالخوز جنبه‌ی تحکم و اجبار بگیرد و نارضایی عمومی این گروه، ناگریز زمینه‌ی مساعدی برای فعلیت تخریبی دشمنان فراهم آورد.
داستان "زمین نوآباد" را شولوخف درست در چارچوب همین مرحله‌ی انتقال به اقتصاد کالخوزی در کشاورزی نوشته است.

داستان نه چندان گرد شخصیت یک یا چند قهرمان، بلکه گرد محور یک عمل اجتماعی-تاسیس کالخوز در یک روستای دورافتاده- می‌چرخد و مراحل تکوین واجرای توام با فرازونشیب آن را هنرمندانه و دقیق وصف می‌کند. اما در تاروپود این عمل باز عمل دیگری جریان دارد که آن هم به گونه‌ای اجتماعی است، منتها منفی و مخرب:زمینه‌سازی شورش عمومی در منطقه‌ی قزاق‌نشین دن به دست گروهی ته‌مانده‌ی طبقات شکست‌خورده و پاک‌باخته‌ی دیروز. چهره‌های متعددی که نویسنده تصویر می‌کند نه تنها در شکل‌بندی عواطف و علایق فردیشان، بلکه به‌ویژه در خلال پیوندها و انگیزه‌ها و واکنش‌های محیط کوچک اجتماعیشان زنده ومفهوم و ملموس می‌شوند و همین است که زندگی روستای"گرمیاچی‌لوگ" را در حدود تنگ و محقر خود ، آیینه‌ی تمام‌نمای واقعیت کلی یک مرحله‌ی تاریخی می‌سازد.

در برابر واقعیت بنیادی ناآشنایی که در گیرودار شدن و شکل‌گرفتن است، این یک مشت مردم ده گاه بسیار زود و می‌توان گفت آنی وگاه نیز پس از یک چند دودلی وانتظار جای مناسب خود را پیدا می‌کنند. صف‌ها از هم جدا می‌شود،و جالب است که گذشته‌ از انگیزه‌ی تعلق طبقاتی که در هر کسی به کار است؛ آنچه حلقه‌های توطئه‌ی دشمن را به هم پیوند می‌دهد، وفاداری کور چاکران و بندگان دیروز است که از عادت به ترس و احترام غریزی به زور، سرچشمه می‌گیرد، نمونه‌اش این جا در "زمین نو‌آباد"‌ رابطه‌ی "استرونف" است با فرمانده سابقش، اما در جای دیگر می‌تواند فلان رعیت مرفه، کدخدا یا مباشر دیروزی باشد در مواجهه با ارباب یا خان.

شهرت شولوخف به عنوان رمان‌ نویس پس از انتشار نخستین جلد "دن آرام" در 1928 آغاز شد و گرچه تا چندی برخی از منتقدان سطحی،خرده‌هایی از نظر نحوه‌ی تفکر و تمایلات سیاسی نویسنده بر این اثر گرفتند اما شهرت او پیوسته رو به فزونی رفت. به ویژه انتشار"زمین نوآباد" که به عنوان بهترین و واقعی‌ترین تصویر هنری گذار طبقه‌ی دهقان به تولید دست‌جمعی در اقتصاد کشاورزی شناخته شده است ،شولوخف را در معرض توجه همگان قرار داد. در نتیجه‌ی همین شایستگی و قبول عام، شولوخف در سال 1937 به عنوان نماینده‌ی شورای عالی اتحاد شوروی برگزیده شد. در سال 1939 شولوخف به خاطر فعلیت ادبی ثمربخش خود به دریافت"نشان لنین" مفتخر شد و در همین سال به عضویت فرهنگستان علوم اتحاد شوروی در آمد و سپس به مقام معاون فرهنگستان نایل شد.

در سال‌های جنگ با آلمان فاشیستی ، شولوخف مانند بسیاری از نویسندگان و هنر مندان شوروی به جبهه رفت. در گزارش‌هایی که او برای روزنامه‌ها و مجله‌ها می‌فرستاد؛ واقعیات تلخ و دهشت‌بار زندگی سربازان و خاک سوخته‌ و ویران شده‌ی میهن و مصایب مردم آواره و خانمان بربادرفته، منعکس می‌شد. مجموعه‌ی مقاله‌های او در باره‌ی جنگ به نام "مکتب کین" و دو داستان "آن‌ها برای میهن‌شان جنگیدند" و "سرنوشت یک انسان" محصول همین دوران هستند.

آثار شولوخف، گذشته از داستان‌های کوتاه معدود، در چهار یا پنج عنوان خلاصه می‌شود که عمده‌ترین آن‌ها همانا "دن آرام" و "زمین نوآباد" است. ولی همین آثار، تصویری زنده و رنگین و بسیار استادانه از مراحل معین تاریخ کشوری است که در آن برای نخستین بار در جهان، زندگی بر اساس دیگری بنا شد و همین دگرگونی بنیادین،سخت‌ترین دشمنی‌ها و گرم‌ترین دوستی‌ها را از همه سو به آن جلب کرد و انگیزه‌ی برخوردهای خونین و دشواری‌های بی‌شمار و پیروزی‌های خیره‌کننده شد.

شولوخف نویسنده‌ای است به تمام معنا پرورده اتحاد شوروی و اگر بیان هنر او با سنن کلاسیک داستان‌نویسی روس پیوند دارد و در واقع ادامه و گسترش همان است،مایه و محتوای آن تجربه‌ی بس عظیم و بس دردناک مردم کشوری بزرگ و پهناور و عقب‌مانده در گذار از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر تکامل اجتماعی است و شولوخف در تصویری که از این رستاخیز واقعی به دست می‌دهد، ناظری آسوده و فارغ‌بال نیست که حوادث را از بیرون نگریسته باشد. او خود با رگ و پوست و سراسر هستی خویش در درون وقایع جای داشته است و هنرش از تجربه‌ی با خون و عرق آب داده‌اش مایه می‌گیرد. هنر شولوخف در آن است که اصیل‌ترین عنصر اجتماع یعنی مردم ساده را با همان سخت‌کوشی کند و بی دغدغه‌شان ،با همان زیرکی بی زرق وبرق و طبیعی‌شان که تجربه‌ی نسل‌ها هم‌چون عسل در کندو در آنان متراکم شده است؛ با همان زبان بی‌پروا و رنگین‌شان، در معرض تند‌باد حوادث می‌آورد و در گیرودار چاره‌اندیشی و پایداری،سرگشتگی و تسلیم‌شان،در پیروزی‌های لغزنده و شکست‌های تلخ و آموزنده‌شان، خود این حوادث را روشن می‌کند.خواننده در آثار شولوخف طپش‌های قلب و گرمای زندگی مردم را به تمامی احساس می‌کند.

شولوخف در دسامبر 1965 پس از دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات، در خطابه‌ای که به این مناسبت در استکهلم ایراد کرد، گفت: مردم میهن من در گذار تاریخی خویش، راه همواری را نپیموده‌اند. راه آنان، راه راه‌گشایان و پیشگامانی بوده است که مسیر زندگانی را می‌گشایند. من به عنوان نویسنده، وظیفه‌ی خود می‌دانم که هر آن‌چه می‌نویسم، بیانگر احترام ژرف من باشد به این خلق زحمتکش، به این خلق آفریننده، به این خلق قهرمان که هرگز به هیچ‌کس یورش نبرده اما همواره با شایستگی از آن‌چه آفریده و از آزادی و شرافت خویش و نیز حق ساختن آینده بنابر میل و اراده‌ی خویش دفاع کرده است.

آرزویم این است که کتاب‌هایم به مردم یاری کنند تا بهتر شوند،جانی پاک‌تر بیابند و عشق علاقه به هم‌نوع و مبارزه‌ پر تلاش در راه آرمان‌های بشردوستانه‌ و تحقق پیشرفت بشر را در آنان برانگیزانند. اگر در این راه به موفقیتی هر چند اندک ،دست یافته باشم، بسی خرسندم.






....


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 10-05-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض دن آرام- میخاییل شولوخوف

دن آرام- میخاییل شولوخوف


محاکمه ام کنید، تیربارانم کنید

قزاق های سرمازده که از درازی این راه بی انتها جانشان به خرخره شان رسیده بود و از حال و روز خود و اسبشان و این همه مشقتی که مجبور به تحملش بودند کارد می زدی خونشان درنمی آمد. کاه و کلش بام خانه ها را می کندند. کمی پیش از رسیدن به مرز رومانی، «زلفی» توانست تو آبادی کوچکی از یک انبار یک کیسه جو بدزدد. صاحب ملک که پیرمرد سلیم النفسی بود حین دزدی مچش را گرفت، اما زلفی کتک مفصلی بهش زد و جو را برد واسه اسبش. درجه دار جوخه به موقع رسید. زلفی توبره را زده بود سراسب، کنارش قدم می زد با دست های لرزان پهلو های گود افتاده اش را نوازش می داد و چنان تو چشم هاش نگاه می کرد که انگار واقعا با یک آدم طرف است.

- جو را برگردان به صاحبش! واسه این کار تیرباران می شوی!

زلفی نگاه سیاه اریبی به درجه دار انداخت. کاسکتش را کوبید به زمین و برای اولین بار از روزی که به سربازی آمده بود بنا کرد، جیغ کشیدن؛«محاکمه کنید، تیربارانم کنید، همین جا سرم را ببرید، اما جو بی جو! می خواهید اسبم از گشنگی سقط شود، آره؟ ... من جو پس بده نیستم. دریغ از یک دانه اش!» اینها را می گفت و گاه به سر و گاه به یال اسب که حریصانه مشغول خوردن بود چنگ می زد و گاه به قبضه شمشیرش. درجه دار یک لحظه ماند که چه بگوید. به ساق های پوست و استخوانی حیوان نگاهی کرد، سری جنباند و درآمد که «تازه، به مالی که یبوست دارد جو می دهی؟»لحنش ناراحتی اش را لو می داد. زلفی تقریبا به نجوا گفت؛«نه دیگر از آن یبسی در آمده».



دن آرام- میخاییل شولوخوف- برگردان-احمد شاملو



..
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:00 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها